۳
ملاقات با بينين سيوان نمايندۀ سرمنشی ملل متحد:
شفافيت و صراحت در گفتار کوردوويز زمانی که با وی ملاقات داشتم مبين آن بود
که حکومت من، چه ائتلافی و چه انتقالی، حکومتی نيست که کاملاً از اشخاص
بيطرف تشکيل شده باشد، حال آنکه وی خواهان تشکيل حکومتی بود خارج از سران
ح.د.خ و تنظيم های مقيم پشاور و ايران و در نهايت آنچه را که مردم آرزو
دارند نه به انتصاب رياست جمهوری و نه به ميل تنظيمی ها.
بعضی ها به اين بارو بودند که تعويض غير منتظرۀ کوردوويز با بينين سيوان
ثمرۀ فشار شوروی ها بالای سرمنشی ملل متحد بوده، چنانچه تعبيرات بينين
سيوان از پيشنهاد کوردوويز حين گفتگو با من همان خواسته ای بود که رياست
جمهوری در نظر داشت. يعنی حکومت از سی نفری تشکيل گردد که هر دو جناح
درگير در جنگ به آن صحه گذاشته باشند. نه از اشخاص بيطرف مورد نظر
کوردوويز.
بناءً وی با زيرپا کردن طرح کوردوويز هم از طرفداران رياست جمهوری و هم از
جانبداران تنظيمی ها درخواست نموده بود تا سی نفر از اشخاص قابل اعتماد را
برای تشکيل حکومت برگزينند. او در نظر داشت بعد از نظرخواهی از هر دو طرف
سی نفری را برگزيند که بيشترين افراد آنان را معرفی کرده باشند.
از بينين سيوان پرسيدم: آيا جوانب درگير در بارۀ پيشنهاد شما چه نظر دارند؟
گفت: رياست جمهوری افغانستان موافقت کامل دارند، اما مجاهدين اشتراک در
قدرت را با ح.د.خ. نمی پذيرند.
او خواهش نمود تا من هم سی نفر را به وی معرفی کنم. برای اينکه دست خالی
از اطاقم خارج نشده باشد، سی نفری را به وی معرفی کردم که مانند رقاصه ها
به دهل سيوان برقصند.
اما بينين سيوان بدون اينکه مجاهدين به خواهش وی ترتيب اثر دهند، چند سالی
بيچاره بالا و پايين دويد، تا اينکه او از تحريف طرح کوردوويز و دوکتور
نجيب الله از بيانيه دادن و پافشاری بالای تقسيم قدرت با مجاهدين و دعوت از
کلبی و مقصود در بازگشت به وطن خسته و بيچاره شدند.
به مصداق شعر حافظ:
سخندانی و خوش خوانی نمی ورزند در شيراز
بيا حافظ که ما خود را به شهر ديگر اندازيم
بناءً هر دوی آنان به اتفاق همديگر احتمالاً به اميد پياده کردن پيشنهادهای
شان برای صلح به سرزمين ديگر و با مرمان ديگر، شبانه عزم سفر می کنند.
ولی از کم طالعی آنان و بدبختی مصالحه، به گفتۀ رفقا، تنی چند از فرزندان
ناخلف وطن و دشمنان صلح و آشتی ملی مانع از فرار شان می گردند و جناب شان
که از ديدار رفقای چند پهلو و صد چهره و از بيانيه های بی شنونده دلگير شده
بودند، به اين گفته که رو پس نکرد هرکه ازين خاکدان گذشت، به جای
رياست جمهوری با بينين سيوان و طرحش در دفتر ملل متحد پناه می برد و
پناهنده می شود.
مگر بازهم طرفداران دوکتور نجيب الله جلوگيری از فرار شان را کودتای ضد
مصالحۀ ملی و تقسيم قدرت با مجاهدين و تخريب طرح پنج فقره ای (طرحی که هرگز
طرح نشد) بينين سيوان، نمايندۀ سرمنشی ملل متحد، تعبير و تفسير می کردند، و
با استفاده از بی خبری مردم هنوزهم فرار را کودتا و کودتا را فرار می
نامند.
پنجم
از سفربری ديروز تا بی تفاوتی امروز
در سال 1334ش دولت های ترکيه، عراق، ايران، پاکستان و ايالات متحدۀ امريکا
پيمان نظامی مشترکی را در بغداد تشکيل دادند و در همين سال از حکومت
افغانستان خواستند تا عضويت در پيمان مذکور را بپذيرد.
از آنجايی که پيوستن در گير و دارهای نظامی از يک طرف بيطرفی افغانستان را
خدشه دار می کرد و از جانب ديگر همبستگی نظامی با پاکستان حکومت افغانستان
را وا می داشت تا به ادعای افغان های ماورای خط ديورند برای آزادی شان خط
بطلان کشيده و خلاف ارادۀ مردم افغانستان، خط منحوس ديورند را به رسميت
بشناسد، بناءً محمد داود صدراعظم از چنين همکاری ننگينی سر باز زد و
متقابلاً دولت پاکستان در همين سال با حمايت هم پيمانان خويش مناطق پشتون
ها و بلوچ ها را که تا آنوقت دارای خودمختاری داخلی بودند مدغم به حکومت
مرکزی پاکستان ساخت.
ناگفته نماند که در زمان تسلط انگليس ها بر هند بعد از معاهدۀ تحميلی خط
ديورند بر حکومت افغانستان، پشتون ها و بلوچ های ماورای خط مذکور قسماً
مستقل (مانند وزيرستان) و بعضی از ايالات آن مانند باجور، پشاور و کويته
وغيره استقلال داخلی داشتند.
حکومت پاکستان با اعلام سلب آزادی از آنها با تظاهرات شديد و خونين مواجه
گرديد و ناگفته نماند که اين قضيه زمانی به وقوع پيوست که پاکستان هنوز ده
ساله نشده بود. از آنرو مسلمان های سراسر جهان، خصوصاً مردم مسلمان
افغانستان خرسندی خاصی از تشکيل حکومت تازۀ مسلمان ها در نيم قارۀ هند
داشتند و در چنين شرايطی بود که پشتون ها و بلوچ های ماورای خط ديورند
شديداً انتظار همدردی حکومت و مردم افغانستان را می کشيدند.
بناءً حکومت افغانستان در دو راهی قرار گرفته بود که هنوزهم عبور از آن و
هم توقف در آن خفه کننده بود.
در نتيجه مجلس وزرای افغانستان به اين نتيجه رسيد که حکومت توسط اعلاميۀ
رسمی از خواست افغان های ماورای خط ديورند حمايت و از عاقبت ناگوار آن به
حکومت پاکستان، توسط اعلاميه ای از جانب وزارت خارجه، اخطار دهد.
ولی بعدها بهتر دانستند تا شخص صدراعظم عاقبت نيانديشی پاکستان را در سلب
حقوق پشتون ها به حکومت پاکستان اخطار داده و از حقوق برحق افغان های
ماورای خط ديورند در يک بيانيۀ رسمی حمايت نمايد.
پس از آنکه نظريات و گفته های صدراعظم در بيانيه جمع بندی شد و پذيرفتند،
گفت:
امروز شام همراه با وزير معارف (داکتر عبدالمجيد خان)، شاروال کابل (داکتر
محمد آصف سهيل) و رئيس پوهنتون (نامش فراموش شده) به خانۀ ما بياييد.
همه باهم به خانۀ شان رفتيم و ضمن اينکه با هم چای می نوشيديم، محمد داود
گفت:
اظهار همدردی با پشتون ها و بلوچ ها در حال حاضر يک وظيفۀ ملی است، اما
آگاه کردن و باز جلب حمايت مردم از بيانيۀ دولت آنهم به يک گفتن به صورت
خود به خودی بعيد به نظر می آيد.
سپس به وزير معارف گفت: از شما و رئيس پوهنتون خواهش می کنم تا تعدادی از
محصلين و شاگردان ليسه ها را تشويق نماييد تا با معلمين خويش جهت حمايت از
اعلاميۀ دولت در شهر کابل مظاهره کنند و همچنان به شاروال کابل گفت از
مديرهای نواحی کابل بخواهد تا با اهالی نواحی خويش (بدون فشار) در مظاهره
اشتراک نمايند.
محمد داود متن بيانيه را جهت مطالعه به داکتر عبدالمجيد خان سپرد. نمی
دانم چرا داکتر مجيد خان به من نگريسته و سپس به صدراعظم گفت: با اطمينان
به شما می گويم مردم از شنيدن اين بيانيه تحريک خواهند شد و از اداره
بيرون.
شاروال کابل گفت: اگر طرف ما غير از حکومت اسلامی پاکستان می بود امکان آن
وجود داشت تا مردم تحريک شوند. اما مردم در اين ايام بيشتر به سلامتی
پاکستان فکر می کنند تا جنگ با آنها.
داکتر عبدالمجيد خان گفت: در ضمير افغان ها مسائل ملی بالاتر از همه چيز
است و در تار و پود اين مردم وطن پرستی به شکلی عجين شده است که اگر اين
اعلاميه با همين متن از زبان صدراعظم به مقابل حکومت عربستان سعودی هم
شنيده شود مردم قيام می کنند چه رسد به پاکستان.
فردا شب محمد داود بيانيۀ خويش را در بارۀ همدردی و حمايت از خواست پشتون
ها و بلوچ های ماورای خط ديورند و اخطار به پاکستان را از راديو کابل قرائت
کردند.
تا جايی که راديو شنيده شده بود (در سال 1334 کمتر اشخاص دارای راديو بودند
و اکثراً خبرها را از لود اسپيکرها که در چهارراهی ها و ليليه ها نصب شده
بود می شنيدند)، خصوصاً در شهر کابل، فردای آن به جای اينکه استادان و
معلمين، محصلين و متعلمين را به مظاهره تشويق کنند، برعکس، محصلين پوهنتون
و شاگردان ليسه ها استادان و معلمين را به پيش انداخته و با جمع کثيری از
مردم در ميان راه همراه می شوند و با شعارهای مرگ بر پاکستان، و زنده باد
پشتونستان مظاهره کنان طرف شهر خصوصاً سفارت پاکستان، سرازير می شوند. در
نزديکی سفارت پاکستان شخصی به نام داکتر احمدی پيشتاز مظاهره چيان می شود و
بعد از لت و کوب چند پوليس داخل سفارت می شوند و با پايين کردن و آتش زدن
بيرق پاکستان، بيرق پشتونستان را بالای سر دروازۀ سفارت نصب می کنند.
(داکتر احمدی در قلعه ای بين دارالامان و ريشخور زنده گی می کرد و قبل از
مظاهره بيرق پشتونستان هميشه بر فراز قلعه اش در اهتزاز بود.)
به هر صورت به پيروی از وی با يک چشم به هم زدن مظاهره چيان در و ديوار و
هست و بود سفارت را آتش می زنند.
سوختاندن سفارت پاکستان در کابل از جانب مظاهره چيان، شام همان روز سرخط
سرويس های خبری جهان شده بود و فردای آن روز سفرای مقيم کابل از آنچه در
سفارت پاکستان رخ داده بود به نمايندگی از حکومت های خويش به وزارت خارجه
آمده و اظهار تأسف می کردند.
فردای آن روز به رسم احتجاج قونسلگری و وکالت تجاری افغانستان از طرف
پاکستان در داده شد و راه های ترانزيت را به روی افغانستان بسته اعلام
کردند.
از شنيدن خبرهای تهديد آميز پاکستان دو باره محصلين پوهنتون، دارالمعلمين
ها، و شاگردان چند ليسۀ ديگر، با تعدادی از مردم، در سرک بين کوتۀ سنگی و
ده مزنگ جهت مظاهره به سوی شهر کابل تجمع کرده می رفتند، که صدراعظم پيام
کوتاهی به محصلين نوشت و مرا گفت برو و به آنها بخوان و خواهش کن تا برای
حفظ امنيت راهی درس خانه های خويش شوند.
تا جايی که به خاطرم مانده است او با قدردانی و احترام از حمايت و همدردی
آنان برای استرداد حقوق افغان های ماورای خط ديورند سپاسگزاری و خواهش کرده
بود که به وی اعتماد داشته باشند که تا زنده است به حمايت خويش از حق تعيين
سرنوشت افغان های ماورای خط ديورند حمايت خواهند کرد.
به هزار زحمت و مشکل از بين جمعيت از ده مزنگ تا محل ايستادگاه پوليس، رو
به روی دواخانۀ کارتۀ 4، رسيدم و از آنجا خواهشنامۀ صدراعظم را تا جايی که
توان داشتم به آواز بلند خواندم. خوشبختانه از هر کنج و کنار آواز برآمد
که به صدراعظم اعتماد داريم و از وی حمايت می کنيم و خموشانه و بدون سر و
صدا مظاهره پايان يافت.
پيام هايی که از سفرای افغانستان مقيم خارج می رسيد از ناخوشنودی حکومت های
مقيم می نوشتند. واقعاً آنچه رخ داده بود تا آن روزگار کمتر شنيده شده بود
که سفارت يک کشور مقيم کشور ديگری به دست مخالفين آتش زده شده باشد.
عدم رضايت و تشويش شاه افغانستان از آنچه پيش آمده بود از آنانی که با وی
ملاقات داشتند به وضاحت ديده و شنيده می شد.
در روزهای بعد، در چند نقطۀ سرحدی در قسمت جنوبی و شرقی افغانستان دسته جات
کوچک مليشه های پاکستانی حمله ور می شدند و باز فرار می کردند و هر آن
احتمال حملات بزرگتر پاکستان انتظار برده می شد.
بناءً برای جلوگيری از حملات ماجراجويانۀ پاکستان و تقويۀ اردو حکومت
ناگزير شد تا امر سفربری صادر کند. فراموشم شده که حکومت اعلاميه داد و يا
بازهم صدراعظم بيانيه، اما به هر صورت در اعلان سفر بری احضار ده دوره
عساکر احتياط را که در حدود پنج صد هزار نفر می شد، خواستار شدند.
در ضمن، به ولايات افغانستان هدايت داده شد تا از جلب اجباری عساکر احتياط
جداً خودداری کنند تا بدين گونه فهميده شود که آيا مردم خوش به رضاء حاضرند
از حقوق برادران افغان خويش در ماورای خط ديورند دفاع نمايند و يا آنان را
به فراموشی سپرده اند.
اعلان سفربری با استقبال شگفت انگيز (بالاتر از تصور و انتظار) مردم
افغانستان رو به رو شد، استقبال شگفت انگيزی که واقعاً از خود و بيگانه را
شگفت زده کرده بود. زيرا فردای شام اعلاميه هزاران هزار نفر در نواحی
مختلف شهرها و مديريت های مکلفيت برای خدمت زير بيرق جهت دفاع از خواسته
های مردم ماورای خط ديورند در سراسر افغانستان صف پشت صف بسته بودند.
بناءً تعداد داوطبان هر دم بيشتر و بيشتر از عساکر احتياط تحت جلب می شدند.
در روزهای دوم و سوم اعلاميه، در سراسر افغانستان مردم در مساجد جمع می
شدند واز درخواست حکومت برای دفاع از حقوق پشتون ها و بلوچ های ماورای خط
ديورند حمايت می کردند.
در دو روز اول بيش از يکصد هزار نفر ثبت نام شده بودند، و اگر دوائر دولتی
آمادگی برای ثبت نام را می داشتند بيگمان ثبت نام اشخاص از يک ميليون نفر
هم تجاوز می کرد. صدها معلم و استاد و داکتر و دواساز و نرس برای خدمت زير
بيرق يکی پشت ديگری داوطلبانه ثبت نام می کردند.
آوازۀ هياهوی مردم افغانستان برضد عمال پاکستان در سراسر دنيا به شکل عجيب
و غريبی پيچيده بود. روزنامه نگاران زيادی از خارج کشور تقاضای ويزۀ
افغانستان را می کردند، و سفارتخانه های افغانستان اجازه داشتند تا بدون
تعلل به خبرنگاران خارجی ويزه صادر کنند.
در آن روزها در افغانستان خطوط هوايی وجود نداشت. بناءً بيشتر روزنامه
نگاران از طريق ايران و از راه زمين وارد افغانستان می شدند. مامورين
سرحدی به خبرنگاران تفهيم می کردند که در هر نقطۀ افغانستان و از هر فرد
افغانستان در بارۀ آنچه در افغانستان می گذرد پرس و پال کرده می توانند.
ولی افسوس و هزار افسوس که حکومت افغانستان توانايی سوق و ادارۀ چنين
اردويی را در آن زمان نداشت، تا از اين نيروی عظيم بشری و از اين وحدت و
همبستگی مردم خويش برای نکوهش پاکستان استفاده می کرد.
از آنرو حکومت اعلاميه پشت اعلاميه نشر می کرد و از احساسات غرورآفرين مردم
و از عشق و علاقۀ آنان به دفاع از سرزمين مقدس شان و حقوق افغان های ماورای
خط ديورند سپاسگذاری می نمود، و می خواست تا دو باره به کار و بار و زندگی
خويش مشغول شوند تا مراجعه به دفاتر دولتی جهت ثبت نام.
ولی خوشبختانه تجمع بی سابقه و غرور آفرين مردم افغانستان و هم نوايی و جوش
و خروش پشتون ها و بلوچ های ماورای خط ديورند با مردم افغانستان چهرۀ سياسی
افغانستان را دگرگون و کشور را از انزوا بيرون کرد.
حکومت افغانستان در صف کشورهای بيطرف به حيث عضو مؤسس و متعهد قرار می گيرد
و با حفظ بيطرفی خويش، از جنبش های آزادی بخش کشورهای استعمار زده، برای
آزادی شان حمايت می کرد.
ديگر از حملات مليشای پاکستانی در سرحدات افغانستان خبری نبود و از تهديدات
و بلند پروازی های حکومت پاکستان برضد افغانستان کاسته شده بود. به طور
مثال:
صدراعظم پاکستان بعد از آتش گرفتن سفارت کشورش در کابل به جواب خبرنگاران
گفته بود که به هر اقدام انتقام جويانه که بخواهيم از افغانستان انتقام
خواهيم گرفت، مگر اينکه صدراعظم افغانستان شخصاً به سفارت پاکستان در کابل
رفته و از آنچه رخ داده معذرت بخواهد و بيرق کشور ما را دو باره بالای
سفارت ما بلند کند.
به جواب روزنامه نگار ديگری که پرسيده بود در بارۀ آتش گرفتن قونسلگری و
وکالت تجاری افغانستان در پشاور چه نظر داريد، گفته بود تا حال چنين اطلاعی
را دريافت نکرده ام.
پس از اعلان سفربری در افغانستان و جوش و خروش آن در پشتون ها و بلوچ های
ماورای خط ديورند، مثلی که حکومت پاکستان به حساب خود رسيده بود، زيرا به
جای تهديدات دولت پاکستان، هم پيمانان شان دست به کار می شوند (بيگمان به
ميل پاکستان).
برای رفع کشيدگی بين طرفين اولين هم پيمان نظامی پاکستان، دولت ترکيه، و
سپس شاه ايران واسطه می شوند تا راه مصالحه و گفتگو را ميان دو کشور جستجو
کنند به دنبال آن شاه عربستان سعودی هم علاقه مندی و ميانجيگری خويش را
اعلام می دارد.
در جريان مذاکرات هيئت مذکور بين حکومت افغانستان و پاکستان بود که حکومت
پاکستان برای فرونشاندن خشم بلوچ ها و پشتون های ماورای خط ديورند، و
احتمالاً مساعد ساختن مصالحه، بدون سر و صدا از موضوع جنجال برانگيز حذف
خودمختاری پشتون ها و بلوچ ها چشم می پوشد. از آنرو زمانی که هيئت مصالحه
نظريات خويش را به طرفين ارائه می کند هر دو طرف آنرا می پذيرند.
هيئت نظريه داده بود که هم طرف افغانستان و هم جانب پاکستان در حفاظت و
حراست حريم سياسی يکديگر غفلت کرده اند.
بناءً در زمان واحد بيرق سفارت پاکستان در کابل و قونسلگری افغانستان در
پشاور از جانب وزرای خارجۀ افغانستان و پاکستان برافراشته شود و هر دو کشور
چنين کردند.
حضور بی سابقه و شورانگيز مردم افغانستان چه در تظاهرات و چه در سفربری، به
دولت پاکستان و خصوصاً به آنانی که در ارادۀ مردم افغانستان در نفی کردن خط
ديورند مشکوک بودند و آنرا پندارهای بی بنياد و منحصر به محمد داود بر می
شمردند فهماند که مردم غرور آفرين اين سرزمين در حفظ منافع و حاکميت ملی و
نفی کردن خط ديورند هريک داود وطن خود اند و همه باهم شکست و بی ننگی و
حاکميت ديگران را نمی پذيرند.
و اما در بارۀ سفربری ديروز و بی تفاوتی امروز:
سال های سال قبل عالم متبحری، فقير مشرب و درويش صفتی، به نام ملا عثمان در
يکی از قريه های بالا بلوک فراه که همين اکنون قبرش زيارتگاه خاص و عام است
مدرس و ملا امام مسجدی بود.
او از تعدادی از بچه های مردم بينوا در مدرسۀ شبانه روزی مسجد نگه داری و
تدريس می کرد و کمک مردم بينوا و درماندۀ آنجا به مدرسۀ مذکور نان خشک
بود. طلبه ها که از خوردن غذای يکنواخت (نان خشک) دلگير شده بودند از ملا
روغن خواستند.
به هدايت ملا، طلبه ها ديگ کلانی را کنار کاريز گذاشتند و از آب لبالبش
کردند. ملا به عجز سر به سجده گذاشته قل هوالله می خواند، و زمانی که سر
از سجده بلند می نمايد به ديگ پُف می کند و همه آب ديگ روغن می شود.
طلبه ها که روغن سازی را به اين سادگی ديده بودند چيزی خود خوردند و چيزی
به غربای ده هديه کردند و سپس همان ديگ را از همان کاريز پر از آب کردند.
همه به اطراف ديگ حلقه زدند و شروع کردند به سجده رفتن و قل هوالله خواندن
و بر آب ديگ دميدن، ولی آب روغن نشد که نشد. از سر شام تا صبح تکرار
کردند، بازهم همان ديگ خان بود و آب کاريز.
دانشمندی که شاهد صحنه بود گفت: درست که ديگ ديگ خان و آب هم آب کاريز، و
قل هوالله هم در قرآن شريف است، اما برای روغن شدن دميدن ملا عثمان به کار
است نه تو و نه من.
مردم افغانستان هم همان رادمردان غرور آفرين ديروزی اند که برای آزادی يک
وجب خاک وطن شان جان دادند و امروز هم آنانی که چشم بينا و وجدان آگاه
دارند می بينند که برای آزادی جان می دهند.
ولی افسوس و هزار افسوس که امروز از ملا عثمان خبری و از پاسبان وطن شان
اثری نيست. مگر نشنيده ايد که از جور روزگار در آرامگاه شير روباه چوچه
کند و از گردش ايام آشيانۀ بلبل لانۀ زاغ و زغن شود.
از آنرو در چنين روز و روزگاری که مردم افغانستان با عساکر بيش از چهل کشور
جهان بعد از 13 سال جنگيدن در حال خداحافظی اند، خرتازی پنجابی ها، از جور
روزگار در سرزمين رادمردان افغان شباهت بيشتر به چوچه دادن روباه در خانۀ
شير دارد تا عاقبت انديشی.
بناءً بی مناسبت نيست اگر به آنها گفته شود که:
تند بر خاک شهيدان مدوان مرکب را با خبر باش که خون از سر زين
می گذرد
زيرا به شهادت تاريخ شرايط زمان باز هم آبستن ظهور زمامداری است که چه
امروز و چه فردا جهت تصفيۀ حساب با دشمنان قسم خوردۀ آزادی و فرهنگ اين
سرزمين کهن پا به عرصۀ وجود خواهد گذاشت.
و منالله توفيق
عکس کابل شهر رویا های ویران
|