کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

نگاهی به زندگینامه و  خاطرات سیاسی دکتر محمد حسن شرق

نویسنده نصرالدین سلجوقی

 

 

 

 

۱

 

 

۲

 

 

۳

 

 

 

  ۴

 

 

۵

 
 

   

نویسنده: داکتر محمد حسن شرق

    

 
کودتای پنجم
"در سقوط دولت جمهوری"
سرخ يا سياه ؟؟؟؟

 

 

 

و اما سال 1355 هـ.ش. و دولت جمهوری:

وزارت داخله در اواسط حمل 1355 هـ.ش. چند نفری از دار و دستۀ تيزاب پاشان (اخوانی) را که رسالۀ کوچک چاپ مطبعۀ سنگی پشاور را شبنامه وار بين مخالفين دولت تقسيم می کردند، دستگير می کند، که در آن با جملات ناشايستی جمهوری خواهان را متهم کرده بودند و ناشايسته تر از همه اينکه در صفحۀ 11 آن نوشته شده بود که:

او (محمد داود) در تمامی دورۀ صدارت خويش به عنوان يک عضو وفادار شبکه های جاسوسی کی.جی.بی. خدمات بزرگی به روسيه انجام داده است.

هنوز جستجوی گمراه کننده گان ادامه داشت (ماه ثور 1355 هـ.ش.) که خبر دادند:

شب گذشته بر تهانه جات کلاتۀ نظرخان، تيغاب، آسپران، لاش جوين، قلعه فتح و چهار بُرجک اشخاص مسلح ناشناس حمله ور شدند که خوشبختانه، با وجود اينکه محافظين سرحدی در تهانه جات مذکور سلاح، و حتی البسه و اغذيۀ کافی نداشتند، در دفاع از موقف خويش تعدادی از حمله وران را می کشند و چند تن از آنها زخمی و اسير می شوند و مابقی فرار می کنند.  از مدافعين افغانستان هم يک نفر شهيد و پنج تن زخمی شده بودند.

قرار گفتۀ محافظين سرحدی مهاجمين به ايران فرار کردند و اعترافات اسيران هم نمايانگر آن بود که مهاجمين در ايران مجهز و از آنجا جهت ويرانی تهانه جاب و ايجاد بی نظمی در آن مناطق هجوم آورده بودند.

در ختم گزارش وزير داخله از وی پرسيدم نظريۀ ساواکی ها در اين باره چه بود؟  گفت آنها را عقيده بر اين است که مهاجمين وابسته به کشورهايی اند که از استحکام روابط ايران و افغانستان متضرر می شوند.

به وی گفتم: به هر صورت موضوع بايد به اطلاع سفارت ايران رسانيده شود که مهاجمين به ايران پناه برده اند و روابط برادرانۀ ما ايجاب می کند تا آنها را رديابی، دستگير و رسماً به قوای سرحدی افغانستان بسپارند.

چند روز بعد در ديداری که با رئيس دولت روی موضوع فوق داشتم، فرمود وزارت خارجه همکاری دولت ايران را در رديابی و دستگيری مهاجمين توسط سفارت ايران در کابل درخواست کرده اند.  و هم به وزير داخله گفته شد تا دوستانه به اطلاع سفارت ايران برساند که متأسفانه تعبيرات نادرستی از همکاری استخباراتی دو کشور دوست در جرايد خارجی سر زبان ها افتيده است که ايجاب می کند تا فروکش کردن افواهات مراودۀ اطلاعاتی طرفين کنار گذاشته شود، و همينکه زمينه مساعد شد به اطلاع سفارت رسانيده می شود.

ديگر نه از کسی پرسيدم و نه هم کسی به من گفت که جواب دولت ايران در بارۀ ساواک و دستگيری و تسليمی مهاجمين چه بود؟  و يا وزارت داخله با متجاوزين خارجی چه کردند.

از قضا 35 سال بعد از گذشت موضوع مذکور کتاب خاطرات اسدالله علم وزير دربار و دوست نزديک شاه ايران را می خواندم که در جلد پنجم صفحات 458- 461 درخواست يکی از مقربين شاه اسبق افغانستان که دولت ايران را به تقويه و تجهيز مخالفين دولت جمهوری برای برهم زدن آرامش در افغانستان تشويق می کرد، چاپ می کند.

برای پی بردن به تحريکات طرفداران سلطنت برای بازگشت شاه، و اينکه به چه وسايلی دست می زدند به صورت نمونه اصل نوشتۀ وزير دربار ايران در صفحات 242 و 243 کتاب "تأسيس و تخريب اولين جمهوری افغانستان" نقل شده است.

از آنها که بگذريم، در 17 جوزای همين سال (1355 هجری شمسی) بوتو صدراعظم پاکستان سفر رسمی به کابل داشت که جريان آن در صفحۀ 197 همان اثر چاپ شده است.

به علاوۀ آن، بوتو صدراعظم پاکستان با همراهان شان و چندين تن از وزرای کابينه و سفرای مقيم کابل در دعوتی اشتراک کردند که به افتخار شان از جانب نويسنده در تپۀ پغمان ترتيب شده بود.

در گوشه ای از دعوت حين نوشيدن چای  بوتو پرسيد: نظر شما در بارۀ رفع مشکلات دو کشور چه می باشد.

گفتم: پوره همان چيزيست که رئيس دولت در صحبت خويش به شما گزارش داد.

گفت و شنودهای ديگر ارتباطی به مسائل سياسی نداشت و دعوت بعد از يک ساعت با گفته های اميدوار کننده در ادامۀ ملاقات رهبران دو کشور به پايان رسيد.

در 12 سرطان همان سال خانم انديرا گاندی صدراعظم هند به دعوت محمد داود رئيس دولت به کابل آمدند.

حين مذاکره با خانم گاندی در کنار محمد داود نشسته بودم.  او پس از خير مقدم به مهمان گرامی اش گفت:

افغانستان به حيث عضو وفادار کشورهای بيطرف، هميشه در تلاش توسعۀ روابط نيک با همه کشورهای جهان، خصوصاً همسايگان خويش بوده و هست. بدان مناسبت طوريکه جناب­عالی اطلاع دارند در اثر خواهش بوتو صدراعظم پاکستان از وی دعوت به عمل آمده بود تا به کابل تشريف آورند.

سپس محمد داود بدون کم و کاست انديرا گاندی را در جريان مذاکراتی قرار داد (صفحۀ 87) که بين طرفين (محمد داود و بوتو) صورت گرفته بود.

به تعقيب آن انديرا گاندی صدراعظم هند از دعوتی که از اوشان به عمل آمده بود و از صحبت نهايت دوستانه و شفاف محمد داود اظهار قدردانی کرده گفتند:

خوشحالم ازينکه بالآخره زمامداران پاکستان متقاعد شده اند که بدون تفاهم با حکومت افغانستان مسائل سرحدی دو کشور حل ناشدنی است.

او گفت: بهترين راه حل منازعات سياسی مذاکره بين سران کشورهای ذيدخل است که جلالتمآب شما آنرا با زمامداران پاکستان تعقيب می کند.  و در صورتيکه پاکستان در صادرات و واردات بين کشورهای ما مشکلات ايجاد نکند، تجارت کشورهای ما توسعۀ بيشتر خواهد يافت و بالطبع کمک های اقتصادی هم.

او گفت: انجينران ما در افغانستان از نتايج فابريکه های کوچک برق آبی خيلی راضی اند.

محمد داود گفت: به زودی بند بزرگ سلما در هرات زير نظر متخصصين شما تکميل و به بهره برداری آغاز خواهد کرد.

انديرا گاندی گفت: تا جايی که امکانات اقتصادی به ما اجازه بدهد بدون هيچ شرايطی کمک های اقتصادی ما به دولت افغانستان توسعه يافته و ادامه خواهد داشت.

صحبت ها در يک فضای نهايت دوستانه به پايان رسيد و فردای آن انديرا گاندی به دعوتی که از طرف نويسنده و خانمم به افتخار شان در تپۀ پغمان ترتيب شده بود تشريف آوردند.  و سپس با وزراء و جنرال های اردو و سفرای مقيم کابل و مامورين عاليرتبه و خانم های شان که جهت استقبال شان دعوت شده بودند، معرفی شدند.

قبل از صرف طعام، زمانی که با هم صحبت می کرديم گفت:

گزارشات گوناگونی از تغيير نظام در افغانستان در مطبوعات جهان به نشر رسيده است، اما نه از جانب کسانی که در ماجرای تغيير نظام درگير بوده اند.  با علاقه مندی خاصی که در اين باره دارم اگر مشکلی وجود نداشته باشد، خواهشمندم تا جايی که محرميت موضوع اجازه دهد مرا به جريان بگذاريد.

بناءً آنچه به خاطر مانده بود بدون کم و کاست خلاصه کرده خدمات شان می گفتم، و او می شنيد و گاهی هم به خنده می گفت "ما وقت داريم، عجله در کار نيست" و همانطور هم شد.  زيرا به جای يک ساعت تعيين شده، صرف نان و گفت و شنودهای ما با يکديگر، کمی بيشتر از يک و نيم ساعت ادامه يافت.

فردای آن با تشريفات خاصی که محمد داود هم در آن اشتراک داشت توسط طياره مخصوص شان عازم هندوستان شدند.

در همين سال (1355 هـ.ش.) بود که پودگورنی رئيس جمهور اتحاد جماهير شوروی به دعوت محمد داود برای يک ديدار دوستانه از افغانستان برای چهار روز وارد کابل گرديد.  در ميدان طياره محمد داود پودگورنی و همراهان شان را خوش آمديد گفت و بعد از مراسم تشريفاتی راهی قصر چهل ستون (مهمانخانۀ دولتی) شدند.  در مدت اقامت خويش يک بار با هيئت همراهان با محمد داود و بعضی از اعضای کابينۀ دولت جمهوری ملاقات داشتند و دو بار هم ملاقات خصوصی با يکديگر که هر بار يک ساعت را در بر می گرفت.

در آن روزها مناسبات دو کشور (برخلاف سروصداهای به انداخته شده از جانب اشخاص ناخلف) نهايت گرم و دوستانه بود.  چنانچه پودگورنی اطمينان داد که کمک هايی که دولت افغانستان برای تکميل پروژه های پلان هفت ساله درخواست کرده اند حکومت شوروی آنها را می پذيرد.

در مدت اقامت شان در کابل رئيس دولت دعوت مجللی در قصر وزارت خارجه که وزرای کابينه، بعضی از جنرال های اردو و سفرای مقيم کابل و هيئت همراه پودگورنی اشتراک داشتند ترتيب داده بود که در آن شخصاً محمد داود از پودگورنی و هيئت همراه و ديگر مدعوين پذيرايی می کردند.

پس از صرف نان شام محمد داود و مهمان گرامی شان در گوشه ای از سالون قصر وزارت خارجه که برای شان تعيين شده بود پهلو به پهلو نشسته محمد داود وزراء و جنرال ها را يکايک برای معرفی به مهمان شان برای چند ثانيه نشستن می خواستند و بدينسان فضای دوستانه، دوستانه تر می شد.

فردا شب آن پودگورنی دعوتی به افتخار محمد داود در محل اقامت شان در قصر چهل ستون ترتيب داده بود که سر ميز نان به يک طرف پودگورنی، محمد داود و به طرف ديگر رئيس جمهور ازبکستان موجانوف که پودگورنی را همراهی کرده بود، و نويسنده در کنار موجانوف نشسته بودند.

ضمن صحبت با موجانوف از وی در بارۀ طرق استفاده از دريای آمو پرسيدم.  او بدون تأمل گفت:

50، 60 سال قبل کانال های بزرگ از دريای آمو برای زراعت و توليد برق در ازبکستان و ترکمنستان حفر گرديده است، ديگر يک قطرۀ آب در آمو برای استفاده نيست و بهتر است آنرا فراموش کنيد.

عجب، بر دريايی که همين اکنون کشتی می رانند می گويد يک قطره آب نيست!  و دريای مشترکی که مطابق تمام قوانين جهان پنجاه درصد در آن حقابه داريم می فرمايند فراموش کن!

به هر صورت گفته اش مثل چکش به فرقم خورد اما برای اينکه فضای دعوت مکدر نشود مثل زهر فرو بردم.

دعوت برای مهمانان و مهمانداران در يک فضای دوستانه (به استثنای نويسنده) به پايان رسيد.

فردای آن با تشريفات خاصی که محمد داود هم در آن حضور داشت، در ميدان هوايی کابل با پودگورنی وداع کردند.

حين بازگشت محمد داود دست مرا گرفت و در موتر با خود به قصر رياست جمهوری برد.  می خواست چيزی بگويد که از بی حوصله­گی قصۀ موجانوف را شروع کردم.

او گفت: خيلی خوب شد که چيزی نگفتی، مثلی که او از مرگ خود خبر ندارد از مناسبات سياسی، اقتصادی و معاملات تجارتی اتحاد جماهير شوروی با ديگر کشورها هم بويی نمی برد.

سپس فرمود: ديدارم با پودگورنی نهايت گرم و دوستانه بود.  او ضمن صحبت از ايجاد روابط گسترده تر بين افغانستان و ايران و پاکستان اظهار خوشنودی کرد و من هم روشن و شفاف اوشان را در جريان گفتگو هايی قرار دادم که با شاه ايران و صدراعظم پاکستان داشته بودم.  او گفت اميدوارم با تلاش های جناب شما در اخذ کمک برای انکشاف افغانستان، در ختم پلان هفت ساله پيشرفت های شگفت انگيزی نصيب مردم افغانستان گردد.

محمد داود گفت: از پودگورنی خواهش کردم اگر به کمک های دوستانۀ خويش تمويل تمديد خط آهن از تورغندی (سرحد افغانستان- شوروی) تا به هرات را هم بيفزايند.  و ديگر اينکه بعضی از رفقای ما از عدم پيشرفت کار در پروژه بند کوکچه و خوش تپه از طرف متخصصين شما تشويش دارند.  پودگورنی گفت در بارۀ تمويل تمديد خط آهن تورغندی تا هرات حکومت شوروی آنرا می پذيرد. وزارت پلان افغانستان با کميتۀ پلان گذاری اتحاد جماهير شوروی برای دريافت کمک در تماس شوند. در بارۀ بند آب گردان کوکچه و پروژۀ آبياری خوش تپه (از دريای آمو) تا جايی که به من گفته اند مطابق قراردادهای بين دو کشور کار نقشه برداری آنها ادامه دارد و کار ساختمانی آنها سال بعد شروع خواهد شد و اطمينان می دهم که تا ختم پلان کار هر دو پروژه تمام شده باشد.

ديدار پودگورنی از افغانستان و تقاضای افغان ها برای کمک های اقتصادی و پذيرش شوروی ها، بر حدس و گمانی که ما در بارۀ ناخشنودی دولت شوروی از روش حکومت افغانستان برچيده بوديم (صفحۀ 225 تأسيس و تخريب جمهوريت) خط بطلان می کشيد ولی با وجود آن در زمينه سازی تخريب روابط ميان دو کشور در سرمداران حزب انقلاب ملی کم و کاستی ديده نمی شد.

به سلسلۀ آمد و شدهای سران کشورهای همسايه در سال 1355 هـ.ش.، اگر فراموش نکرده باشم، بعد از ديدار پودگورنی رئيس جمهور اتحاد جماهير شوروی بود که نمايندۀ فوق العادۀ شاه ايران جهت ملاقات با رئيس دولت و ديگر مقامات افغانی به کابل آمده بود.  احتمالاً بدين جهت که: کمبود کمک های اقتصادی و امروز و فردا کردن تمويل پروژه هايی که از قرضۀ دولت ايران تحت ساختمان قرار گرفته بود، تشويشی را بوجود آورده بود که گويا دولت شاهی ايران از کمک به دولت جمهوری چشم پوشيده باشد و بعضی ها هم می گفتند که دولت ايران با کابينۀ موجود دولت جمهوری نمی خواهد کمک نمايد.  هر دو نظريه آوازه بود، اما نه سند.

از آنرو وزارت خارجه به سفير افغانستان در تهران خبر می دهد تا با صدراعظم ايران موضوع را در ميان بگذارد.

پيرامون همين روزها بود که عباس علی خلعتبری وزير خارجۀ ايران به حيث نمايندۀ اعليحضرت پادشاه ايران جهت ملاقات با رئيس دولت به کابل می آيد.  رئيس دولت نخواسته بود و يا فراموش کرده بود تا مرا در جريان آنچه شاه ايران پيغام داده بود قرار دهند.  بنابرآن حين ملاقات تعارفی با نمايندۀ شاه ايران در قصر صدارت در بارۀ تعلل در کمک ها چيزی نگفتم.  اما در دعوتی که از جانب نويسنده به افتخار نمايندۀ فوق العادۀ شاه ايران، خلعتبری، در کاريزمير (تفريگاه شخصی شاه سابق) ترتيب داده شده بود، ضمن صحبت از کمک های بی شائبۀ اعليحضرت شاه ايران با قدردانی اظهار امتنان نمودم و علاوه کردم که اميدوارم مردم افغانستان هرچه زودتر بتوانند از ثمرۀ اين کمک ها برخوردار شوند.

خلعتبری گفت: به حضور رئيس دولت هم به عرض رسانيدم که متأسفانه محاسبين ما در محاسبۀ استخراج گاز و نفت خام و فروش آنها اعدادی بيشتر از آنچه واقعيت داشته بود به حکومت وانمود کرده بودند.  از آنرو حکومت در پرداخت قروض خويش و قرضه به کشورهای دوست در سال 1355 ش. به مشکلاتی رو به رو گرديد، اما اميدواری زيادی است که در سال آينده مشکل دير پرداخت ها از بين برداشته شود و کمک های دولت شاهنشاهی طبق موافقت نامه های بين دو کشور عملی گردد.

اگرچه خواستۀ حکومت افغانستان در سال 1355 شمسی از صد ميليون دالر تجاوز نمی کرد، و مبلغی نبود که صحيح بودن و يا غلطی در محاسبه، در بودجۀ چندين ميليارد دالری دولت ايران تأثيری داشته باشد.  ولی ما گيرنده بوديم و آنها دهنده، بناءً خواهی نخواهی آنچه گفته بود بايستی با صد خروار اظهار منت و امتنان هم باور می کرديم و هم سپاسگزاری.  و من هم، چنان کردم.

حالانکه پس از گذشت سی و چند سال در خاطرات اسدالله علم وزير دربار و همراز نزديک شاه ايران دريافتم که علت تأخير کمک های ايران به افغانستان آنچه نبود که خلعتبری نمايندۀ فوق العادۀ شاه ايران پيام آنرا به محمد داود رئيس دولت افغانستان آورده بود.  چنانچه:

صفحۀ 451 جلد ششم خاطرات اسدالله علم: امروز از خودم راضی هستم، چون توانستم شاهنشاه عزيزم را که خدا عمر بدهد، راضی کنم که اين قرارداد لعنتی سيستان (معاهدۀ تقسيم آب هيرمند) لااقل بطور رسمی مبادله نشود. (علم)

در جای ديگر در صفحۀ 452 می نويسد:  شهنشاه خيلی تأمل فرمود (البته بعد از شنيدن معروضه های علم) و مقداری فکر کردند، فرمودند دو باره بررسی می کنم و من از خوشحالی پای شاه را بوسيدم. (علم)

البته شاه و وزير دربار هر دو می دانستند که: بررسی تجديد معاهدۀ آب هيرمند کاری از کار گذشته بود.  اما افکار شيطانی علم مثلی که شاه را وسوسه کرده بود که می تواند با تعلل در قرضه ها مقدار بيشتر از حقابۀ ايران از دريای هيرمند از حکومت افغانستان تقاضا کند.

علاوه برآن، وزرائی که کميته مرکزی را از نصاب انداخته بودند آشکارا می گفتند که کمک های دولت ايران مشروط به انحلال کميته مرکزی است.  از کجا الهام می گرفتند؟؟؟؟

به هر صورت همراه با معلق ماندن قرضه های ايران، دولت عربستان سعودی و شيوخ حوزۀ خليج فارس هم از دادن قرضه در سال 1355 هـ.ش. شانه خالی می کردند.

بدين مناسبت محمد داود رئيس دولت افغانستان جهت مذاکره با سران کشورهای مسلمان (متذکره) سفری دارد در سال 1356 شمسی که با جمع گزارشات ديگر سال مذکور تذکار می شود.

بر می گرديم به ادامۀ صحبت با محمد داود در صفحۀ 143 که می گفت:

با اينکه با گفتگوهای سياسی، معاملات اقتصادی و تجارتی به صداقت و همکاری شوروی ها در پيشرفت افغانستان شکی ندارم، اما در پخش افواهات نادرست طرفداران شوروی در افغانستان خصوصاً پرچمی ها در تخريب اذهان عامه برخلاف جمهوريت شک و ترديدی وجود ندارد و می خواستم آنرا با پودگورنی در ميان بگذارم که متأسفانه فراموشم شد.

و همين که گفتم خدا را شکر که فراموش کرديد، از ته دل خنديد و گفت:

بهتر است مثل گذشته جروبحث های دو به دوی خود را قبل از برخورد با احزاب ادامه دهيم.  حالا ناوقت شده تا ديدار ديگر خداحافظ.

در واقع از همان روزهايی که باهم آشنا و سپس همکار شده بوديم به ما عادت شده بود تا قبل از اينکه روی يک موضوع تصميم گرفته شود، آنرا دوستانه باهم مشاجره کنيم. بناءً يکی برای اثبات قضيه و ديگری به حيث متهم از ادعا و کردار خود دفاع می کرد. به طور مثال: در زمان صدارت محمد داود (1332 تا 1342ش) قوای ثلاثه باهم مدغم بودند، و تشکيلاتی به نام ستره محکمه در افغانستان وجود نداشت.  از آنرو مردم شکايات خود را، خصوصاً از محاکم و مقامات عاليه مستقيماً به دفتری که تحت ادارۀ نويسنده بود ارائه می کردند.

بناءً بعد از بررسی و وارسی شکايت ها از جانب ادارۀ مذکور، اين صدراعظم بود که تصميم نهايی را اتخاذ می نمود.  از آنرو اوشان پرسش را تا جايی که قناعت می نمود ادامه می داد و سپس به آن صحه می گذاشت.

هکذا در بارۀ چگونگی خلع سلطنت و خط مشی دولت جمهوری با همديگر، قبل از اقدام به کودتا مشوره و تبادل نظرهايی داشتيم و پس از تأسيس جمهوريت هم گفت و شنود دو به دوی ما روی موضوعات منوط به کشور، تا رفتن و بازگشت شان از دعوت شاه ايران (ثور 1354 ش) ادامه داشت.

اما پس از بازگشت از ايران بدون هيچ مقدمه ای مباحثۀ شان با نويسنده کمتر شده می رفت.  از آنرو از علاقه مندی دو بارۀ شان در بارۀ بحث با کمونيست ها با اينجانب شگفت زده شده بودم.  به هر صورت در ديدار ديگر بعد از گزارش و اجراآت آنچه قبلاً بالای آنها اتخاذ تصميم شده بود گفت:

داکتر جان، ما سال ها روی بسا از موضوعات بغرنج با يکديگر گفت و شنود های موافق و ناموافق داشتيم، امروز هم می خواهم مشوره و نظر شما را در بارۀ برخورد حکومت با کمونيست ها خصوصاً پرچمی ها بپرسم.  زيرا شما بيشتر از ديگر رفقا در بارۀ رهبران و حتی صفوف احزاب مذکور شناخت و معلومات داريد.

گفتم: به راستی که از زمان اتحاديۀ محصلين تا سال گذشته طوريکه بارها به شما گفته بودم با اکثر شان مناسبات شخصی و حتی رفت و آمد خانگی هم داشتم، اما از يک سال به اين طرف نه تنها از آنها بلکه از ديد و واديد با بسياری اشخاص کناره گيری کرده ام.

او نپرسيد که چرا؟

به خيالم هنوز به خاطر داشت (صفحۀ 110) که به حضور شان، تهمت گران در کميته مرکزی برعلاوۀ ديگر اتهامات به نويسنده می گفتند که:  منشی کميته مرکزی از کمونيست های وابسته به شوروی نه تنها حمايت می کند، بلکه به هيچ کس اجازه نمی دهد تا آنها را از دوائر دولتی برطرف کنند.

در آن روزها به اميد اينکه محمد داود با شناختی که از من دارد از اين اتهام و اتهامات ديگر برمن، دفاع خواهد کرد، به جای رد اتهامات به او نگاه می کردم.

برعکس متوجه شدم که اوشان منتظر پرسش ديگری از مخالفين من است، نه آنچه که دلم به آرزوی آن سال ها پرپر می زد.

به هر صورت همين که می خواستم به خواست او جوابی داده باشم، چيزی به خاطرم گشت که:  اوشان هميشه کمونيست ها را خلقی و پرچمی می ناميد، اما نه آنروز و نه امروز نامی از خلقی ها نبردند، نشده باشد که حفيظ الله امين خدای نخواسته همکاری و صداقت خود را از عدم شناخت وزير داخله از وی، بر وزارت داخله قبولانده باشد؟؟؟

بدون تماس به انديشۀ فوق خدمت شان گفتم:  اکثر انديشمندان وطن ما معتقد اند که کمونيست های افغانستان نه يک گروه مشخص، بلکه سه گروه اند.  کمونيست هايی که خود را طرفدار روش کمونيست های شوروی می خوانند (پرچمی ها)، و کمونيست هايی که سنگ چين را به سينه می زنند (شعله­ای ها) و کمونيست هايی که مردم آنان را کمونيست های امريکايی می نامند (جناح تره کی و امين).  اما هيچ سند و مدرکی وجود ندارد که شوروی ها، چينی ها و امريکايی ها به آنها کمک مالی کرده و يا آنها را به رسميت شناخته باشند.

بناءً برخورد خوب يا بد آنها يک امر داخلی کشور ما است و هيچ ربطی به کشور ديگری ندارد، مگر اينکه ما از مداخلۀ خارجی ها در کشور خويش اسناد و مدارکی داشته باشيم.  و از جانب ديگر طوری که به شما هم روشن است، احزاب در افغانستان با وجودی که رسميت نداشتند و 99 درصد آنان يا از مامورين پايين رتبۀ دولت و يا محصلين پوهنتون های دولتی بودند، اما علناً از اهداف خويش دفاع می کردند و کارنامه های دولت را که با نظريات آنان مطابقت نداشت، مردود می شمردند. آشکارا جلب و جذب داشتند.  نشريات شان در سراسر کشور پخش می گرديد.

وکلای آنها در پارلمان کشور و حوزه های حزبی آنان حتی در دوائر رسمی دولت ديده می شدند و در نقاط مختلف کشور تظاهرات به راه می انداختند، اما کسی مزاحم آنها نمی شد.

با همه امتياز و مصونيتی که در آن زمان داشتند، بازهم بعد از تأسيس جمهوريت هيچ يک از آنها نه تنها در مقابل جمهوريت اظهار ضديت و مخالفت نکردند، بلکه برعکس خصوصاً احزابی که در پارلمان نماينده داشتند مانند افغان ملت، خلق، پرچم و گروه مشخصی از اخوانی ها (وابسته به وفی­الله سميعی) پس از تغيير نظام، به پيروی از استقبال بی نظير مردم از جمهوری شدن کشور، پيشنهاد کردند که:

ما حاضريم برای تأمين وحدت و همبستگی با پاسداران جمهوريت، اوامر رئيس دولت را به همکاری و حتی در پايان دادن به فعاليت های حزبی و تشکيلاتی بپذيريم.

به همين مناسبت بود که پس از مطالعۀ پيشنهادات شان فرموديد بهتر است به جای جواب دادن به يکايک آنها، در خط مشی دولت نکاتی گنجانيده شود که نويد بخش سهم گيری همه افراد جامعه، خصوصاً احزاب سياسی، در ادارۀ کشور باشد.  بنابرآن در بيانيۀ خطاب به مردم اشاره شده بود که:

هموطنان عزيز: ايفای وظايف عظيم ملی ايجاب می کند که در اين مرحلۀ خطير و حساس تاريخی تمام نيروهای ملی و مترقی و همه طبقات وطن پرست کشور در يک جبهۀ وسيع تحت لوای جمهوريت جوان کشور متحد گردند، تا به فضل خداوند جهت اصلاحات بنيادی و ايجاد يک افغانستان نوين، مقتدر و مترقی، با شور و شوق وطن پرستانه، با شجاعت و اطمينان به آينده، با سرود انقلابی جمهوريت جوان افغانستان، با توکل به خالق بی نياز، به ارادۀ اينکه:

مذهب زنده دلان خواب پريشانی نيست            از همين خاک جهان دگری ساختن است

به احزاب مذکور نويد يک جبهۀ متحد ملی داده شده بود که همه با هم از آن استقبال کردند و تا امروز به آرزوی پياده کردن آن انتظار می کشند.

بنابرآن احزاب مذکور در مقابل دولت در ظاهر امر به نزد مردم از حاميان دولت جمهوری به شمار می آيند.  بناءً هر نوع برخورد تشدد آميز بر آنها باعث عکس العمل منفی و بی اعتمادی مردم خصوصاً نسل جوان به دولت جمهوری خواهد شد.

اما قرار گفتۀ محمد سرور قوماندان قوای 4 و محمد يوسف قوماندان قوای 15 زرهدار و مولاداد اعضای کميته مرکزی، احزاب مذکور از راست گرفته تا چپی ها محرمانه در تلاش جلب و جذب تانکيست ها و خصوصاً رفقای ما در اردو هستند.  حال آنکه در زمان شاهی با داشتن همه امتيازات حق مداخله در اردو را نداشتند و با کمال امانت داری آنرا مراعات هم می کردند، چنانچه بعد از تأسيس جمهوريت قرار هدايت شما دفاتر استخباراتی را ورق زدند اما نام هيچ صاحب منصبی را که در احزاب سياسی عضويت داشته باشند، پيدا نکردند.  ولی حالا در ظاهر امر هواخواه و هوادار دولت جمهوری و در باطن برای سرنگونی دولت در متفرق ساختن و جذب تانکيست ها و پيلوتان که از شما پيروی می کنند، کمر بسته اند.

بنابراين قبل از اينکه حادثۀ بدی به وقوع آيد جهت جلوگيری از خلاف رفتاری آنها در اردو، انتظار چاره انديشی و هدايت شما را دارم.

محمد داود با خورسندی از آنچه شنيده بود، گفت: تا جايی که به خاطر دارم توأم با طرح کودتا و جذب ضابطان اردو، موضوعات ديگری همانند برخورد با احزاب سياسی و ديد و واديد با اشخاص با نفوذ و سرشناس کشور و و... هم در صورت موفقيت در نظر بود که متأسفانه در اثر گرفتاری های پيش بينی ناشده، عملی نشد ولی زمان آن رسيده است تا با يکايک از رهبران احزاب مختلف ملاقات های خصوصی داشته باشم.  و در ضمن تشکر از استقبال گرم و پرحرارت آنان از تأسيس نظام جمهوری و مراعات مقررات حکومت نظامی خواهم گفت که هدف اصلی همۀ ما در تغيير نظام انتقال قدرت از سلطنت به مردم افغانستان از طريق مسالمت آميز و پلان شده بود و هست، نه انحصار قدرت.

برای رسيدن به چنين هدف مقدسی فعاليت های سياسی در چوکات قانون اساسی که توسط "لويه جرگه" به تصويب خواهد رسيد، قانونی می شود و حکومت نظامی هم به پايان خود می رسد.  و به آنها خواهم گفت بهترين آرزوی من و رفقايم اين است تا طرحی را پی ريزی کنيم که مردم افغانستان بدون هيچ تبعيضی بتوانند شايسته ترين فرزند خويش را که شايستگی اخذ رأی اکثريت مردم خود را داشته باشد به زعامت کشور شان انتخاب کنند.

به آنها خواهم گفت که برای رسيدن به اين هدف چند فرسنگی، ما و شما تنها و تنها يک قدم به پيش رفته ايم و چه بسا کوه و کوتل هايی پيش روی داريم که با صبر و تحمل و از خودگذری می توان آنها را برای رسيدن به هدف پشت سر گذاشت.

به هر صورت نبايد منتظر آن بود که آنها چه خواهند گفت و چه خواهند کرد، زيرا تعقيب رفتار آنها در اردو، يک امر لازم و حتمی است و بناءً به محمد سرور و محمد يوسف و مولاداد اعضای کميته مرکزی بگوييد که فردا ساعت 8 شام در خانۀ خود منتظر آنها خواهم بود.

- با استفاده از محبت شما، مکرراً خواهش می کنم که در پهلوی اقدامات ديگر برای نگهبانی و تحکيم جمهوريت ديد و واديد و نزديکی با رفقای جمهوری خواه را فراموش نفرماييد و در صورتی که ديدار دسته جمعی با آنها را لازم نمی دانيد، لااقل روزانه يا هفته وار چند نفر آنها را به صرف نان چاشت دعوت و در ضمن با اوشان تجديد مراوده نماييد.  زيرا با کمال تأسف دورماندن آنها از هيئت رهبری ذهنيت بدی را بوجود آورده است که گويا سرگروپ ها (اعضای کميته) آنها را جهت رسيدن به قدرت استعمال کرده اند.

محمد داود گفت: سوگند به خداوند بزرگ که در تمام زندگی برای رسيدن به قدرت از کسی استفاده نکرده ام، زيرا باور دارم که عزت و ذلت از جانب خداوند بزرگ است.  من از رسيدن به رياست دولت جمهوری تنها و تنها خداوند توانا را شکرگزارم و باقی هيچ.

خدمت شان گفتم: هر مؤمنی عزت و ذلت را از جانب خداوند می داند، اما چون دنيا محل اسباب است بناءً برای رفتن به پشت بام داشتن زينه حتمی است.  به عقيدۀ بنده در رسيدن شما و پيروان شما به قدرت، جمهوری خواهان حکم زينه را داشته اند.  ولی حالا در ايجاد تفرقه، دسيسه و تفتين، در تلاش از هم پاشاندن زينه اند.

با اينکه فهميده می شد از توجيه رفقايش به زينه جهت رسيدن به قدرت خوشش نيامده بود بازهم گفت: وقوع هر چيز امکان دارد.  اما بهتر است پيش از همه چيز توجه را به تعقيب آنانی مبذول داشت که در اردو ايجاد فتنه گری می کنند.  و بدين گونه بازهم از صحبت با پيروان ناراضی شده اش طفره رفتند.

بناءً فردا شب طبق فرمودۀ شان، سرورخان و دو هم رديف ديگرش جهت مذاکره در بارۀ مداخلۀ احزاب در اردو و صرف شام در خانۀ محمد داود بودند.  و اين موضوع مصادف با روزهايی بود که لويه جرگه جهت تصويب قانون اساسی دولت جمهوری در حال دائر شدن بود.

بناءً عضويت در لويه جرگه و ديد و واديدهای تعارفی با وکلای جرگه، اجازۀ آنرا نمی داد تا موضوعات ديگری مانند صحبت های سرورخان و غيره را تعقيب کنيم.  زيرا تشويش آن وجود داشت که نشود وکلای لويه جرگه زير تأثير خبرهای نادرست دشمنان جمهوری قرار گرفته باشند و در تطبيق قانون مدنی و جزا در محاکم مشکلاتی ايجاد کنند و يا تغييراتی را در شرايط رئيس جمهور شدن بوجود آورند که منافی اهداف دولت جمهوری باشد.

خوشبختانه در تصويب موضوع اول اصلاً مشاجره نشد و در زمان خواندن ماده ای که رئيس جمهور بايد افغان و مسلمان باشد، تنها يک نفر گفت که بايد جنسيت (زن و يا مرد) هم به آن علاوه شود.

نطاق فی البديهه گفت: افغان ها در دفاع و ادارۀ کشور شان زن و مرد ندارند.

پيرامون شيرينی جمله و سليقۀ گفتار گوينده و کف زدن های ممتد اشتراک کننده گان لويه جرگه بود که مادۀ مذکور به تصويب رسيد که: رئيس جمهور افغانستان بايد افغان و مسلمان باشد.

در اثر اين فيصلۀ تاريخی لويه جرگه بود که بعد از قرن های متمادی به   جای "سايۀ خدا" (نظام شاهی) آفتاب خدا (جمهوری) در سرزمين افغانستان درخشيد و فردای آن محمد داود به حيث اولين رئيس جمهور دولت جمهوری افغانستان از طرف لويه جرگه برگزيده می شود و بنابر آن کابينه سقوط می کند و ماموريتم به حيث شخص دوم در ادارۀ کشور به پايان می رسد.

خوشبختانه آنهم به روزگاری که امنيت و آرامش در سرتاسر مملکت حکم فرما بود و پلان های اقتصادی و اجتماعی طبق خط مشی دولت جمهوری به پيش می رفت.

سياست خارجی دولت افغانستان با همه کشورها چه خرد و چه بزرگ، چه دور و چه نزديک، خصوصاً با همسايه گان به حيث يک کشور مستقل و مساوی الحقوق استوار شده بود.

اما در تشريفات جلوس رسمی رئيس جمهور در قصر رياست جمهوری نه کسی مرا دعوت کرد و نه خود حضور يافتم.

شام روز دوم رياست جمهوری جهت عرض تبريک، و ضمناً خداحافظی به خانۀ محمد داود رفتم.

همين که مرا ديد گفت: خدا را شکر جور هستی.

بعد از عرض تبريک گفتم: مريض نبودم.

پرسيد: چرا به دعوت نيامده بودی؟

گفتم: کسی مرا دعوت نکرده بود.

گفت: نپرسيدی چرا؟

گفتم: نه.

در حاليکه از غضب ناخن شصت دست چپ خود را زير دندان گرفته بود، ادامه داده گفتم:

شما بهتر از ديگران مرا می شناسيد که بزرگترين آرزويم برای سعادت مردم تأسيس جمهوريت در افغانستان بود که خوشبختانه با همراهی شما و جمعی از جمهوری خواهان به اين هدف مقدس نائل شدم، و بالاتر از همه اينکه شخصی را مردم افغانستان به حيث رئيس جمهور پذيرفتند که تمام عمر با اهداف مشترک با وی برای سعادت مردم خويش مبارزه کرده ام، نه برای کسب قدرت.

برای ثبوت اين ادعا طوری که قبلاً خدمت شما عرض کرده بودم (صفحۀ 117) از تحمل اشخاصی که ارزش مبارزه را ندارند خسته شده ام و بناءً آرزو می کنم که در انتخاب اعضای کابينۀ جديد عضويت نداشته باشم.

در حاليکه غضبش فرونشسته بود و کارکردگی هايم را می ستود گفت:

داکتر جان هر دوی ما می دانيم که دراين شرايط مشکلات عظيمی را بوجود آورده اند تا بخواهی از هم جدا شويم.  اگر موافق باشيد موافقت نامۀ شما را به حيث سفير افغانستان از حکومت فرانسه درخواست کنم.  زيرا برای ميرويس و مرغنا که هر دوی شان در ليسۀ استقلال و ملالی فرانسوی می خوانند از جای ديگر مناسب تر خواهد بود.

با فراموشی خاطرات "کوتی کول" (صفحۀ 115) که شهزاده نادرجان در آن سکونت می کرد، سفارت پاريس هم روزگاری محل اقامت و ماموريت اعليحضرت محمد نادرشاه شهيد، پدر خانم و کاکای محمد داود بود که بدون تأمل و ناسنجيده باز هم به خواهش محمد داود اين بار سفارت پاريس را پذيرفتم و از پذيرش غير منتظره ام خيلی خوشنود گرديد، زيرا به او فهمانده بودند که در رفتن به خارج لجاجت می کنم.

به راستی هم، اگر کسی باور کند يا نکند، با موقعيتی که داشتم در صورت مخالفت می توانستم به اوشان توليد درد سر کرده باشم، ولی من برای اينکه او را بارها از خود و ديگران در زعامت افغانستان شايسته تر می دانستم، برای آرامش خاطر وی دور شدن از کابينه را پذيرفته بودم، نه برای جاه طلبی و يا ايجاد درد سر.

سپس گفت: چند روز بعد می خواهم وزير خارجۀ اسبق (محمد نعيم) را به حيث نمايندۀ خويش به ايران بفرستم تا با شاه و ديگر مقامات ايرانی در بارۀ کمک های ايران تقاضای دو باره کنند، زيرا اکنون کمک های شان خيلی به کُندی پيش می رود.  و سپس به کشورهای خليج فارس و چند کشور ديگر سفرهايی دارم و امکان آن وجود دارد که آنها طوريکه وعده کرده اند کمک های خويش را در عمل پياده کنند.

او گفت: سفری هم به اتحاد شوروی دارم و می خواهم موضوع مخالفت کمونيست ها را با دولت افغانستان با آنها يک طرفه کنم.

از گفته هايش بر می آمد که به کمک های شاه ايران و اميران خليج فارس بيش از پيشتر مطمئن شده اند.

بناءً به جای پرحرفی متوجه سخنان شان شده بودم، زيرا تبليغات مخالفين سياست بيطرفی افغانستان به حدی وی را به مقابل شوروی ها تحريک و به کشورهای خليج فارس اميدوار کرده بود که گفته های تکراری ام نه لزومی داشت و نه تأثيری.  بناءً در فضای نهايت دوستانه يکديگر را در آغوش گرفته خداحافظی کرديم.

بی آنکه موضوع صحبت شان را با کسی در ميان گذاشته باشم، يکی دو روز بعد جهت گرفتن خبرهای دست اول از سلالۀ شاه، به خانۀ غلام محمد شيرزاد (مشهور به وزير تجارت) که برای خدا مرا دوست می داشت، رفتم.  غلام محمد شيرزاد پسر عمه و يا کاکا و هم شوهر دختر کاکای محمد ظاهر شاه بود.  با اينکه يکی از اعضای خاندان شاهی به شمار می آمد، اما از شاه و خصوصاً محمد داود که وی را از مقام وزارت به تقاعد سوق داده بودند، گله مند و ناراضی شده بود.  ولی با وجود آن روابط ما با يکديگر خدشه دار نشده بود.

بنابرآن مثل هميشه با آغوش باز و روی بوسی برادرانه استقبالم کرد و سپس گفت:

می خواستند ترا به پاريس بفرستند، مثلی که نشد.  زيرا شب گذشته منسوبين شاه در خانۀ رئيس جمهور گله گذاری به راه انداخته بودند که در دنيا سفارت کم بود که دشمن خاندان ما را در کنار اعليحضرت مقرر کرده اند و آنهم در محلی که روزگاری اقامتگاه اعليحضرت شهيد بود.

در آن روزگار محمد ظاهر شاه در ايتاليا زندگی می کرد و وابسته گان او در کابل نمی خواستند مخالفينش به اروپا سفر کنند چه رسد به آنکه سفير شوند.

شيرزاد گفت: با اينکه داود آنان را با عصبانيت ترک گفت، اما اينکه خواست آنان را ناديده بگيرد باور نمی کنم.

با فهم اينکه ناگفتنی هايم از اين راه روفته و شسته به گوش هواخواهان شاه برسد گفتم که: خودم خواستم مرا به خارج بفرستند نه کس ديگری، و نه اينکه به سفارت يا کتابت يا کدام کشور خاصی.  بناءً می خواهم به هر شکلی که شده باشد از اين دار و دسته ای که با استفاده از قرابت با رئيس جمهور روزی نيست که مرا متهم به گناه ناکرده ای نکنند دور شوم، زيرا مخالفت با اينان بدبختانه تعبير به مخالفت با رئيس جمهور را دارد و شکيبايی هم حد و مرزی.

سپس به شيرزاد گفتم: اگر زنده ماندم سال ديگر در همين جا (کابل) با هم خواهيم ديد.

اما از قضا، سال ديگر بالاتر از تصور ديگران و پندار خودم در همان کابل، شيرزاد محبوس پل چرخی بود و نويسنده در حبس خانگی به سر می برد.

به هر صورت دو سه روز بعد از ديدار با شيرزاد، معين وزارت خارجه پيام رئيس جمهور را آورد که اگر موافق باشيد موافقتنامۀ شما را از دولت جاپان تقاضا کنم.

چون شيرزاد مرا به جريان موضوع قرار داده بود، بناءً برای رفع تشويش محمد داود با اظهار امتنان ماموريت در جاپان را پذيرفتم.

شام روز پيش از آنکه عازم جاپان شوم رئيس جمهور مثل گذشته بدون تشريفات و اطلاع قبلی خانۀ ما می آيد.  اوشان با محبت هميشگی ميرويس، پسر 12 ساله ام را که بيرون با رفقايش بازی می کرد و پدر و مادرش در خانه نبودند می بوسد و می پرسد خوش هستی که خارج سفر می کنی؟

ميرويس هم می پرسد: کاکاجان، کسی که از وطن خود دور شود خوش می باشد؟

محمد داود او را سخت در آغوش می کشد و می بوسد و می گويد بچۀ "بابا مانند" خدا حافظ.

پسر که از غرور پدر ارث داشت و از خارج رفتن خود و سفير شدن پدر رنج می برد، بی خبر از آن بود که روزگار روزی پدرش را با قبول ناکسی و با خفت و سرافکندگی وادار به ترک تابعيت می کند، آنهم از سرزمين و مردمانی که وی را از صف فقيرترين طبقۀ جامعه تا رسيدن به بالاترين اريکۀ قدرت يار و ياوری کرده بودند.

به هر صورت موقع آمدن رئيس جمهور برای خداحافظی، در عصريه­ای اشتراک داشتم که غلام حيدر رسولی در قوماندانی قوای مرکز جهت خداحافظی با بعضی از جمهوری خواهان برايم سرشته کرده بود.

دعوت شدگان صاحب منصبان و اعضای کميته مرکزی، از تانکيست هايی بودند که توسط رسولی در کودتای 26 سرطان جذب شده بودند.

از رسولی پرسيدم: ديگر اعضای کميته مرکزی چرا نيامدند؟

با تأثر گفت: آنها را دعوت نکرده بودم، زيرا به تانکيست ها نظر مساعد ندارند.

از اينکه محمد سرور با عبدالقدير رقابت، هم چشمی و مخالفت داشت، می دانستم.  اما مخالفت ديگر تانکيست ها، که رسولی هم در جمع آنها بود برايم تازگی داشت و تازه تر از همه اينکه همه باهم رسولی را مخاطب قرار داده می گفتند:

ما مطابق تعهداتی که قبل از تغيير نظام برای تأسيس حکومت دسته جمعی، با هم متحد شده و مبارزه کرده بوديم، خواهش کرديم تا در انتخاب اعضای کميته مرکزی به اتفاق آرای جمهوری خواهان تجديد نظر شود، اما برعکس بدون کمترين اعتنا به درخواست ما، کميته را منحل شده اعلان کردند.

در آن شب و در آن مجلس بيشتر جروبحث شان در بارۀ الغای کميته مرکزی بود تا توجه به خداحافظی با نويسنده.

زيرا با کمال تأسف، دفتر رياست جمهوری پس از انتخاب محمد داود به حيث رئيس جمهور، انحلال کميته مرکزی را بدون به جريان قرار دادن جمهوری خواهان و حتی جناح اکثريت کميته مرکزی اعلان کرده بود.  بناءً مخالفين از آن سند و دليلی می تراشند که گويا کودتاچيان 26 سرطان ديگر قدر و منزلتی در رهبری ندارند و اين ذهنيت را تا جايی در هم سنگران محمد داود تزريق می کنند که آينده نشان داد که به استثنای خان آقا سعيد هيچ يک از مؤسسين جمهوريت نه از خود و نه از رهبری دفاع کردند.

به هر صورت برای اينکه از ماجرا گوشه شده باشم، مشاجره چيان را با رسولی گذاشتم و خود به کنج ديگر محفل به ديدار محمد سرور مشهور به "سرور خان" شتافتم و پرسيدم: شبی که با محمد يوسف و مولاداد به خانۀ رئيس جمهور دعوت شده بوديد به خوشی گذشت؟

گفت: بلی با محبت از ما پذيرايی شد و با دلگرمی خاصی رئيس جمهور از نفوذ و دست اندازی احزاب در اردو و خصوصاً اخوانی ها و کمونيست ها می پرسيد.  ما هم دلايل و حدس و گمان هايی که نزديک به حقيقت می بود، خدمت شان يکايک بر می شمرديم و اوشان يادداشت می کرد و در ضمن پرسيد محرک اين تحريکات در تانکيست ها کيست؟ همين که گفتيم اسلم وطنجار، ناگهان برآشفت و قلم را گذاشت و گفت: اين افواهات پرچمی ها است، زيرا او مخالف پرچمی ها است نه کمونيست.

رئيس جمهور حق به جانب بود، زيرا دو سه ماه پيشتر کودتای اخوانی ها تحت رهبری جنرال ميراحمد شاه به همکاری و کمک وطنجار کشف شده بود.  اما خبر نداشت که پس از آن ماجرا، رفتار و روش سردمداران حزب انقلاب ملی با جمهوری خواهان باعث شده بود تا اکثر آنان به شمول وطنجار از صف وفادارانش خارج شوند.

سرور خان گفت: بدون حرف وسخن پياله های چای سر ميز مانده را نوشيده و می خواستيم مرخص شويم که رئيس جمهور فرمود: به ياد داشته باشيد که ما و شما دشمنان مشترک داريم و سپس خداحافظی کرده از هم جدا شديم.

صحبت با محمد سرورخان ادامه داشت که غلام حيدر رسولی از کنار ميز نان برخاست و با بيانيۀ مختصری که سهم مرا در تغيير نظام می ستود از مهمانان خواست که با همديگر خداحافظی کنيم.  با اينکه وداع با دوستانی که در سنگر جانبازی، برای تغيير نظام، در کنار هم خوی گرفته بوديم مشکل می نمود، اما با دنيايی از خاطرات با چند مژه برهم زدن همه با هم گذشت.  و وقتی که به خانه بازگشتم پسرم ميرويس شرق از تشريف آوری رئيس جمهور برايم گفت و رأساً راهی خانۀ رئيس جمهور شدم.

اوشان با محبت فوق العاده، با اينکه تازه از دفتر بازگسته بود (8 شام)، مرا پذيرفت و از اشتراک مساعی که در يک ربع قرن برای آرامی مردم خويش، با هم داشتيم به نيکويی ياد می کرد.  اما در بارۀ سفر خويش که دو يا سه روز پيشتر از شوروی بازگشته بود فراموش کرده بود و يا نخواست چيزی بگويد.  بناءً منهم چيزی نپرسيدم.

از جانب ديگر چون رفتنی جاپان بودم ميسر نشد که از نتايج سفر شان مطلع شوم.  ولی به هر صورت همين که می خواستم از اوشان خداحافظی کنم چند لحظه ای به من نگريسته گفت: داکتر جان می دانم از پيش آمدی که به آن رو به رو شده ای خوش نيستی، ولی خوشم به اينکه اگر يکی از دوستانم (اشاره به من) زنده بماند تا به مردم افغانستان بگويد که داود شما را دوست می داشت، سوگند به خدا که بالاتر و بيشتر از همه چيز و از همه کس.

در حاليکه از گفتۀ بدون مقدمه اش دلگير شده بودم، گفتم: خدا نکند چنين حادثۀ شومی در افغانستان روی دهد.

گفت: در اين دنيای پرآشوب همه چيز امکان پذير است.

و سپس برای خداحافظی مرا بغل گرفت که متوجه شدم اشک در چشمانش حلقه زده بود.

عشق آتشين وی به مردم و سرزمينش و گرمی آغوش او، چنان مرا به جوش آورده بود که اگر به خيالم نمی گذشت که نکند احساس مرا تلقی به زبونی از دست دادن مقام و قدرت کند، به پاداش يک قطره هزار قطره نثار پايش می کردم.

روزی که راهی جاپان بودم، محمد نعيم برادر و پسران محمد داود در ميدان طياره به وداع آمده بودند و هکذا در دهلی تورپيکی دختر بزرگ محمد داود با شوهرش نظام جان که سکرتر سفارت دهلی بود از ما استقبال کردند.

در جاپان هم خالد جان پسر محمد داود که جهت تحصيل برای راديو تلويزيون با ديگر محصلين افغانی به جاپان آمده بود خانۀ کاکا گفته اکثر روزهای رخصتی را باهم می بوديم.  و با رفتن خالد جان از جاپان نه تنها رابطه ام با رئيس جمهور به استثنای چند نامۀ شخصی در سال 1356 قطع شده بود، بلکه برای اينکه رفع تشويش شان را از جاه طلبی کرده باشم، از مکالمه و مکاتبه با از خود و بيگانه در افغانستان، سالی که در جاپان بودم گوشه شده بودم.

بناءً گزارشات سال 1356 ش گزارشاتی است که پس از رفتن به کابل (ثور 1357) و سپری کردن حبس خانگی در زمان امين و تره کی، از ملاحظۀ اسناد وزارت خارجه، يا از نوشته ها و گفته های شخصيت های قابل باور جمع آوری و در اينجا نوشته می شود.

***

از آنجايی که پس از کشته شدن نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين يکی به خنجر شاگرد و ديگری به شمشير استاد (روس ها)، در زعامت ببرک کارمل بود که موقتاً دروازه های محابس را گشودند و زمينه آن مساعد گرديد تا داستان اينکه چرا سقوط کرديم را دنبال کنم.

اولتر از همه با شتاب زدگی جهت ادای احترام به دروازۀ خانۀ محمد داود شتافتم.  خانه ای که از طفل گهواره تا راد مردان هفتاد ساله اش به دست فرزندان ناخلف و از خدا برگشتۀ وطن شهيد شده بودند.

خانه ای که اولين سنگ تهداب جمهوريت برای سعادت و سربلندی، برابری و برادری مردم افغانستان در آن گذاشته شده بود، اکنون در حراست چند سرباز شوروی و دو سه بغچه بردار وطنی بود، که بدون توجه به آنها به روح پاک محمد داود و شهدای هم رزمش از خداوند بزرگ طلب مغفرت می کردم که يکی از محافظين خانه به کنايه گفت: کاکا جان، اينجا زيارتگاه نيست!

گفتم: به شما نه، اما به من هست.  و از آنجا دور شدم.

در سال 1357 ش، بيشتر در روزنامه ها، جرايد، راديو و تلويزيون افغانستان بحث از حماسه و حماسه سازی خلقی ها و خبر از شکست و سرنگونی دولت جمهوری و زعامت محمد داود بود.  بنابرآن کسانی که در بارۀ سقوط زعامت محمد داود اظهار فضل می کردند، همانا به زعم خود شان روی گشتاندن محمد داود را از شوروی و پيوستن اوشان را به شاه ايران و عربستان سعودی، که گماشته گان امريکا بودند، بر می شمردند.  اما دليل و مدرکی که به گفته های شان صحه بگذارد به جز از مسافرت های محمد داود به شوروی و عربستان سعودی، مصر و امير نشين های خليج فارس (در سال 1366 ش) و برداشت خود شان از اين مسافرت ها چيز ديگری در دست نداشتند که باعث شده باشد تا شوروی با آنهمه مناسبات نيکی که ممثل آن سفر 3 يا 4 ماه قبل پودگورنی رئيس جمهور شوروی به کابل بود خلقی ها را به سقوط دولت محمد داود تشويق کرده باشند.  آنهم با دو طياره و 16 يا 17 تانک، آنهم به روشنی روز.

به هر صورت بهتر است به اسناد و شواهدی مراجعه شود که نتايج سفرهای گفته شده را دربر داشته باشد نه به افواهات پا در هوا.

از آنرو اينک شما و سفرهای محمد داود در سال 1356 ش به خارج از کشور:

1- اتحاد جماهير شوروی:

محمد داود يک ماه بعد از اينکه به حيث اولين رئيس جمهور از جانب لويه جرگۀ افغانستان برگزيده شده بود، بنا به دعوت رئيس جمهور شوروی از تاريخ 23 تا 25 حمل 1356 ش سفری داشتند به مسکو.

بناءً برای اينکه از نتايج دعوت متذکره در کنار افواهات به واقعيت آن هم پی برده باشم دوسيۀ سفر شان را در وزارت خارجه مطالعه کردم.

ولی در اوراق جريان مذاکرات سران دو کشور کلمه يا جمله ای که از آن خرابی روابط دو کشور استنباط شود ديده نمی شود.  برعکس اعلاميۀ مشترکی که از جانب رؤسای دو کشور در 25 حمل 1356 ش منتشر شده بود نمايانگر روابط نيک دو کشور و ادامۀ کمک ها و تبادل اموال تجارتی بود، نه جملاتی که از آن بتوان خدشه دار شدن روابط را استنباط نمود.

هکذا شام روز سوم مذاکرات، محمد داود در دعوت مجللی اشتراک کرده بودند که از طرف پودگورنی در قصر کرملين به افتخار شان تنظيم شده بود، و حين پروا طيارۀ حامل محمد داود به کابل، پودگورنی رئيس جمهور، کاسيگين صدراعظم و گروميکو وزير خارجه و ديگر شخصيت های شوروی جهت وداع حاضر و تا دروازۀ طياره اوشان را مشايعت می کنند.

تا اينجا گزارشاتی بود که اوراق آنرا در وزارت خارجه حفظ کرده بودند.  با آنهم آوازه ها در کوچه و بازار و بعضی از محافل رسمی و خصوصی در بارۀ ديدار محمد داود با سران شوروی، برعکس خبرهايی بود که در گزارشات سفر محمد داود مطالعه کرده بودم.

از طرف ديگر، شرايط در آن روزها تا جايی مصيب بار شده بود که چند نفر از اعضای هيئت افغانستان که در جلسۀ سران دو کشور حضور داشتند شهيد و متباقی به کشورهای مختلف جهان، به اسنثنای داکتر علی احمد پوپل و محمد خان جلالر، نه تنها پراکنده شده بودند، بلکه مهر خاموشی هم در توضيح واقعيت ها و رد جعليات بر لب زده بودند.  تا اينکه در خزان 1367 ش جهت اشتراک در جلسۀ سالانۀ ملل متحد به حيث رئيس هيئت افغانی عازم نيويارک شدم.

در آنجا بود که اصل کتاب يا کاپی نوشته های عبدالصمد غوث، معين وزارت خارجۀ افغانستان، را تحت عنوان "The Fall of Afghanistan" جهت مطالعه به من هديه کردند که در آن غوث برای بار اول سخنانی را از ملاقات محمد داود با برژنف درج کرده بود که بعدها سرخط نوشته های مخالفين محمد داود در رسانه های گروهی می گردد.

از آنجايی که عبدالصمد غوث را که علاقۀ خاصی به خرابی روابط دو کشور داشت می شناختم، در تلاش افتيدم تا از ديگر هم سفران محمد داود هم جهت سره کردن نوشته های آقای غوث اخباری را تهيه کنم.

اما متأسفانه زمانی متوجه شدم که معلومات به دست آورده از چاپ در کتاب تأسيس و تخريب جمهوريت بازمانده است که کتاب مذکور چاپ و برايم ناوقت شده بود، ولی بازهم اينک شما و سررشتۀ کلام:

عبدالصمد غوث، از مامورين با کفايت و سابقه دار وزارت خارجه بود و زبان انگليسی را از ديگر همرديفان خويش، به نسبت اينکه مادرش از انگلستان بود، بهتر می دانست.  او از طرفداران بازگشت سلطنت در افغانستان و از همدستان نزديک وحيد عبدالله معاون وزارت خارجه و دشمن سرسخت جمهوری خواهان بود.

بنابرآن در خدشه دار کردن هويت جمهوريت خواهان در حلقۀ خارجی های مقيم کابل و روزنامه نگاران بيرونی مانند شخصی که وظيفه داشته باشد در تلاش بود.

از آنرو برداشت گمراه کننده و سخيف او از مذاکرات محمد داود با برژنف در داغ ترين روزهای جنگ افغان ها با عساکر متجاوز شوروی، با مقدمۀ دلنشينی از جانب آقای "تيودور ل. ايليت" (Theodore L. Eliot)، سفير اسبق امريکا مقيم کابل، به چاپ می رسد که متأسفانه اکثر نويسندگان خارجی و داخلی به نام خبر دست اول، نوشته های او را در بارۀ جمهوری خواهان و محمد داود رهبر آنان برای مغشوش نمودن افکار عامه، سند گفته چاپ می کنند.

بناءً در اينجا مقدمه چينی های صمد غوث را برای مزه دار کردن موضوع ديدار محمد داود با برژنف را کنار گذاشته و با يکديگر بر می گرديم به سراغ اصل قضيه و يا سخنان غير منتظره و تحکم آميز برژنف به محمد داود.

نوشتۀ آقای غوث و گفته های اشخاص ديگر که در جلسۀ سران دو کشور در مسکو حضور داشتند دلالت به اين دارد که جلسه در روز اول در فضای آرام و دوستانه با توضيحات مفصل محمد داود در بارۀ روابط دو کشور و اوضاع جهانی به پايان می رسد.

اما در روز دوم که سخنرانی به رهبر کشور ميزبان، برژنف، اختصاص يافته بود، وی با مقدمۀ دوستانه از روابط دو کشور بحث و آرزومندی کشورش را برای سعادت مردم افغانستان اظهار می کند و کمک های مزيد اقتصادی و تخنيکی را وعده می دهد.

برژنف می گويد که بيطرفی و عدم تعهد افغانستان برای اتحاد شوروی مهم و برای پيشرفت صلح در آسيا يک امر اساسی است.  وی اظهار اميد می کند که جنبش عدم انسلاک قربانی توطئه و دسايس امپرياليزم نشود.

در اين لحظه برژنف مستقيماً به طرف داود خان نگاه کرده و چيزی گفت که ظاهراً گوريلو ترجمان را بسيار ناراحت ساخت، اما پس از مکث مختصر، با درنگ و تأمل کلمات برژنف را ترجمه کرد و آنچه ما شنيديم خشن و غير منتظره بود.

برژنف شکايت کرد که شمار کارشناسان کشورهای عضو ناتو که در افغانستان کار می کنند و همچنان در پروژه های سازمان ملل و ديگر پروژه های کمکی چند جانبه در افغانستان، به طور قابل تأملی افزايش يافته است.  در گذشته حکومت های افغانستان دست کم اجازه نمی دادند که کارشناسان کشورهای عضو ناتو در قسمت های شمالی کشور مستقر شوند، اما اين روش ديگر دقيقاً دنبال نشده است.  اتحاد جماهير شوروی اين انکشافات را خطرناک و وخيم می داند، و از حکومت افغانستان می خواهد اين کارشناسان را که جزء جاسوسان گماشته شده برای پيشبرد مقاصد امپرياليزم هستند، بيرون کند.

سکوت سردی در فضا مستولی شد.  بعضی از روس ها به طور آشکار شرمنده به نظر می رسيدند و افغان ها بسيار ناخشنود. (عبدالصمد غوث)

تا اينجا در برداشت آقای غوث از جلسه با گفته ها و شنيدگی هايی که به صورت مستقيم يا غير مستفيم از ديگران داشتم تفاوتی که اصل موضوع را تحريف کرده باشد، ديده نمی شود. (نويسنده)

بازهم صمد غوث:

به داود خان نگاه کردم، صورتش گرفته و تاريک شده بود.  برژنف صحبتش را قطع کرد.  انگار منتظر جوابی از طرف رئيس جمهور افغانستان بود.

داود خان با صدای سرد و خشک به جواب برژنف پرداخت، و ظاهراً پاسخ داود خان همانقدر برای روس ها غير منتظره بود که کلمات برژنف برای ما.

داود خان به برژنف جواب داد که آنچه همين حالا به وسيلۀ رهبر اتحاد شوروی گفته شد هرگز مورد قبول افغان ها قرار نخواهد گرفت.  از نظر افغان ها اين اظهارات دخالت صريح در امور داخلی افغانستان است.

داود خان افزود به علايق خود با اتحاد جماهير شوروی ارج می گذارد، اما اين علايق بايد به صورت روابط ميان دو جانبی که با هم مساوی اند باقی بماند.

و من نگارنده (صمد غوث) دقيقاً کلمات داود خان را به ياد دارم که خطاب به برژنف گفت: ما هرگز به شما اجازه نخواهيم داد که به ما ديکته کنيد، اينکه چگونه و در کجا کارشناسان خارجی را استخدام کنيم انحصاراً و کاملاً حق دولت افغانستان خواهد ماند.  افغانستان اگر لازم باشد، فقير خواهد ماند، اما در عمل و تصميم گيری خود آزادی خود را حفظ خواهد کرد. (صمد غوث)

تا اينجا هم بدون کم و بيش کردن کلمات، در گفته های عبدالصمد غوث و ديگرانی که با اوشان تماس داشتم، تفاوتی ديده نمی شود. (نويسنده)

بازهم عبدالصمد غوث:

داود خان پس از گفتن اين جملات به طور ناگهانی از جا بر خاست و افغان ها هم همه از جا برخاستند.  داود خان به علامت خداحافظی به طرف روس ها سری تکان داد و به طرف دروازۀ خروجی اطاق بزرگ روان شد. (صمد غوث). ختم

داکتر علی احمد خان پوپل که سفير کبير افغانستان در مسکو، و در ضمن بعد از محمد داود نفر دوم در هيئت مذاکره با شوروی ها بود، به  جواب نويسنده گفت:

با اينکه محمد داود به همه اعضای هيئت هدايت دادند تا آنچه را که در جلسه شنيده اند فراموش کنند، تصور می کنم شوروی ها هم چنين کرده باشند.  اما بعضی از همراهان ما متأسفانه از کسانی نبودند که لااقل موضوع را از دوستان خارجی شان پنهان داشته باشند. با آنهم اگر افشای موضوع را در اثر آقای غوث مطالعه نمی کردم به احترام فرمودۀ محمد داود آنرا با خود به گور می بردم.  و با اينکه قسمت زيادی از نوشتۀ آقای غوث را امروز در بارۀ صحبت جانانه و مردانۀ محمد داود با برژنف تأئيد می کنم، اما از اينکه محمد داود بعد از مردود شمردن گفته های برژنف با عصبانيت مجلس را ترک نموده باشد به صورت قطعی حقيقت ندارد.

بلکه برعکس، به آرامی و متانت پس از گفته هايش، انتظار ادامۀ مذاکرات را داشت که کاسيگين صدراعظم شوروی بدون تماس به سخنان برژنف، پرسيد که خواهشمندم اگر جلالتمآب شما بفرمايند که اوضاع منطقه، خصوصاً کشورهای همسايۀ خويش (پاکستان، هند، چين و ايران) را چگونه ارزيابی می کنند؟

محمد داود مانند اينکه اصلاً چيزی به وقوع نپيوسته باشد، به آرامی و خرسندی در حدود 15 يا 20 دقيقه اوضاع کشورهای همجوار به شمول اتحاد جماهير شوروی و مناسبات آنها را با افغانستان توضيح دادند.

سپس پودگورنی رئيس جمهور اتحاد شوروی گفت و شنود را در بارۀ تبادلۀ اموال تجارتی بين دو کشور و کمک های (قروض) اتحاد جماهير شوروی به افغانستان در يک فضای آرام و دوستانه آغاز نمود که برای چندين دقيقه ادامه داشت، و زمانی که ابراز تشکر و قدردانی زمامداران شوروی از معلومات مفيد در بارۀ روابط با همسايگان و توافق محمد داود در مسائل اقتصادی و تجارتی بين دو کشور پايان يافت، و با ختم گفت و شنودها بود که محمد داود از جا برخاست و به اشارۀ سر با زمامداران شوروی خداحافظی کرد و به طرف دروازۀ خروجی روان گرديد.

هنوز چند قدمی دور نشده بود که برژنف صدا کرد گسپدين داود، گسپدين داود.

محمد داود با صدای برژنف بازگشت و حين دست دادن به رسم وداع با يکديگر بود که برژنف گفت: جلالتمآب فردا شب به دعوت پودگورنی به نسبت گرفتاری ديگری که دارم آمده نمی توانم.  سپس محمد داود با تبسم و احترام متقابل، از برژنف و ديگر زمامداران شوروی جدا شدند.  زمانی که همۀ ما به سوی مهمانخانۀ کرملين روان بوديم رئيس جمهور مرا صدا کرده و با خود به اقامتگاه خويش بردند.

در حاليکه رو به روی هم نشسته بوديم گفت: شنيده بودم که برژنف مريض است، اما نه تا سرحد ديوانگی.

گفتم: اگر ديوانه هم بود امروز عقل به سرش آمد و اگر تب داشت عرق کرد.

با شنيدن تب داشت و عرق کرد از ته دل خنديد و گفت دو سه ماه بعد سفری دارم به کشورهای خليج فارس، به نظر شما آنها به تعهدات خويش در تمويل پروژه های انکشافی ما را کمک خواهند کرد؟

گفتم: اگر به تدبير شما آنها پی برده بتوانند که کمک به مردم افغانستان هم به خير خود شان و هم به خير جهان اسلام است، شايد کمک کنند، و در غير آن.

اوشان به گفته هايم تبصره نکردند و منهم با اجازه از حضور شان رخصت شدم.

فردا مطابق پروگرام با رئيس جمهور و هيئت همراه به تماشای نمايشگاه مردمی اتحاد جماهير شوروی که ممثل موفقيت های آن کشور در امور اقتصادی و تکنالوجی بود و از طرف رئيس نمايشگاه توضيح داده می شد، رفته بوديم و شام آن روز به دعوت پرشکوه پودگورنی در قصر کرملين که علاوه بر حضور رهبران دولتی و حزبی آن کشور به استثنای برژنف تعداد زيادی از سفرا و نماينده گان خارجی دعوت شده بودند، اشتراک کرديم.  در ختم محفل بيانيه های دوستانه ای را در بارۀ روابط دو کشور رئيس جمهور افغانستان و اتحاد جماهير شوروی ايراد کردند که با کف زدن های ممتد بدرقه گرديد.  فردا در حاليکه پودگورنی رئيس جمهور و کاسيگين صدراعظم و ديگر رهبران شوروی حاضر بودند با تشريفات خاص عسکری در ميدان طياره با هم وداع کردند و فردای آن روز اعلاميۀ مشترک سران دو کشور در جرايد افغانستان و اتحاد جماهير شوروی به چاپ رسيد.

گفتۀ مرحوم داکتر علی احمد پوپل با نوشتۀ محمد خان جلالر در کتابی تحت عنوان "بادنجان رومی" (Rumi Tomato) و مقاله های عبدالجميل جميلی مدير اقتصادی وزارت خارجه (اعضای هيئت رئيس جمهور) و دوسيۀ سفر محمد داود در وزارت خارجه به استثنای پس و پيش شدن در تعبير و تفسير گفته های محمد داود و برژنف تفاوتی وجود ندارد و اين بدان معناست که آقای عبدالصمد غوث به هر شکلی که بوده، نيمی از جريان مذاکرات را حذف می کند تا اذهان مردم را در بارۀ شخصيت محمد داود مغشوش کرده باشد.

حالانکه پاسخ محمد داود به برژنف خواستۀ هر افغان بوده و هست و خواهد بود که به غرور ملی و حاکميت ملی و استقلال کشور خويش عقيده و ايمان داشته باشد، و نه به تعبير آنانی که به حمايت بيگانگان معتاد شده اند، يک اقدام طفلانه و بيخردانه.

2- ايران:

در جوزای 1356 بود که وزارت خارجه در يک متحدالمال به سفارت افغانستان مقيم جاپان هم خبر داده بود که:

محمد نعيم وزير خارجۀ اسبق، بعد از سفر سه روزه به تهران، به حيث نمايندۀ فوق العادۀ رئيس جمهور، و ملاقات با اعليحضرت محمد رضا شاه پهلوی، شاه ايران، صدراعظم و ديگر اراکين آن کشور دو باره به افغانستان بازگشتند.

متأسفانه از مذاکرات و نتايج آن نه تنها چيزی ننوشته بودند، بلکه با تلاش زياد در مطالعۀ اوراق سفر شان به تهران در وزارت خارجه هم چيزی که دلالت به موضوع گفتگوهای شان داشته باشد ديده نشد.  به هر صورت اين سفر بايستی برای قروض وعده داده شده بوده باشد، همانطوريکه رئيس جمهور گفته بود (صفحۀ 152).

با آنهم از کمک های دولت ايران به افغانستان در سال 1356 مانند 1355 ش خط و خبری نبود.

از آنرو بعضی از وزراء در بارۀ کمک های دولت ايران به افغانستان مشکوک بودند، از آن جمله علی احمد خرم وزير پلان می گفت: در جستجوی منابع ديگری جهت اخذ کمک برای اعمار خط آهن باشيد تا از ايران.  زيرا دولت ايران برای پرداخت قرضه توقعاتی دارند که برای ما قابل قبول نيست.  (صفحۀ ... 115)

در ارتباط به موضوع قروض ايران به افغانستان بازهم نظری به يادداشت های اسدالله علم وزير دربار ايران (17 جوزای 1356 ش، صفحۀ 475، جلد ششم) بيندازيم:

ديشب تا صبح بيدار بودم، چون وقت خواب چشمم به خبر مبادلۀ اسناد هيرمند بين وزير خارجۀ ايران و سفير افغانستان افتاد.  هرچه فکر می کردم نتيجه بدست نمی آمد "تير از شصت گذشته بود"، ديگر هيچ."

هزار بار به نعيم خان (نمايندۀ فوق العادۀ رئيس جمهور افغانستان) درود فرستادم و به دولت ايران لعنت.

مردی که مثل شير آمد و تهديد کرد که اگر کمک به ما را در گرو آب هيرمند نگاه داريد ما کمک نمی خواهيم.

از نوشتۀ آقای علم به خوبی فهميده می شود که جانب ايران حقابۀ بيشتری از آب هيرمند خواستار شده بود، و او نپذيرفته بود.

بيچاره نعيم خان، به خواب هم نمی ديد که روزگاری مردم افغانستان دارای رئيس جمهوری می شود که در بدل يک شکم نان سيلاب های هريرود را می بخشد، و دريای هيرمند را به گل روی ميزبانش فراموش می کند (صفحۀ75).

اگرچه آقای اسدالله علم به دنبالۀ نوشته اش (در همان صفحه) نگاشته بود که:

و اين بدبخت ها (حکومت ايران) آنقدر از چپ گرايی افغانستان ترسيدند که همه شرايط را قبول کردند.

اما چون بعد از سفر محمد نعيم بازهم کمک های ايران به افغانستان شروع نشده بود، احتمال دارد که علم جملات اخير را برای بی اعتبار کردن رقيبش، عباس هويدا صدراعظم (در جامعۀ ايران) نوشته باشد، زيرا هويدا بود که به ارادۀ شاه ايران موضوع جنجال برانگيز آب هيرمند را، مطابق معيارهای بين المللی، با افغانستان فيصله نموده بود.

برای اينکه اصل موضوع مورد بحث ما فراموش نشده باشد، بر می گرديم به صحبت هايی که: چگونه خود ما، به دست خود ما، از هم می پاشيم.

***

در سال 1356 ش با اعلام انحلال کميته مرکزی جمهوريت، اعضای باقی ماندۀ کميته در کابل، تحت هر شرايطی که بوده است، با حفظ وفاداری و اطاعت از رهبر کودتا، به دو دسته از هم جدا می شوند.

دستۀ اول: غوث الدين فائق وزير فوائد عامه، سيد عبدالاله وزير ماليه و عبدالقدير وزير داخله.

دستۀ دوم: غلام حيدر رسولی وزير دفاع ملی، محمد سرور و محمد يوسف قوماندانان قوای 4 و 15 زرهدار و مولاداد رئيس اداری وزارت دفاع ملی.

نفرهای اول نظر به موقف اداری که داشتند تماس شان با رئيس جمهور بيشتر و در ضمن از حمايت بيشتر رئيس جمهور هم برخوردار بودند.  و شايد از همين سبب بوده باشد که بدون مشوره و اعتناء به ديگر اعضای کميته مرکزی، اقدام به تأسيس حزب انقلاب ملی کرده بودند.

به هر صورت بدون اينکه توجيه شده باشد، محمد سرور قوماندان قوای 4 زرهدار با اينکه مستحق ترفيع يک رتبه بالاتر و در حلقۀ تانکيست ها از محبوبيت زياد برخوردار بود، در ترفيعات سالانۀ اردو، رئيس جمهور ترفيع وی را به رتبۀ جنرالی به سال بعد موکول می کند.

در همين شب و روز بود که رئيس جمهور سيد عبدالاله وزير ماليه را به حيث معاون رئيس جمهور از حلقۀ کودتاچيان بر می گزيند.

از آنجايی که وی از منسوبين اردو نبود عضويت وی در کميته مرکزی جمهوريت مورد سوال کودتاچيان قرار گرفته بود و دسته جمعی از رئيس دولت می خواستند تا در انتخاب اعضای کميته تجديد نظر شود، اما برعکس شد.

از جانب ديگر بعد از رفتنم به جاپان، همه کودتاچيان انتظار داشتند تا غلام حيدر رسولی که در کودتای تأسيس جمهوريت سهم برازنده داشته بود، به حيث معاون رئيس جمهور مقرر شود نه احمد يا محمود.  متأسفانه اين اقدامات باعث می شود تا دستۀ دوم در مقابل تخريب کاران در اردو بی اعتنا شوند و در جستجوی آن باشند تا در نبود رئيس جمهور قدرت را به دست گيرند.

با درک اين واقعيت، کودتاچيانی که با عقده مندی از هيئت رهبری رويگردان و در صف مخالفين پيوسته بودند، با تظاهر به پيروی از وزير دفاع، در تحت حمايت وی قرار گرفتند.

از آنرو به جای اينکه دستۀ دوم متوجه نفوذ مخالفين دولت جمهوری در اردو شوند، برعکس، گرويده های شان را مانند قادرخان که از قوماندانی قوای هوايی برطرف و عضويت جناح خلق را پذيرفته بود (صفحات 211 – 213، کتاب تأسيس و تخريب اولين جمهوری افغانستان) به رياست ارکان قوای هوايی و دافع هوا مقرر می کنند.

و بدينسان گماشتگان حفيظ الله امين در پناهگاه های مطمئن در کنار نزديکان رئيس جمهور خصوصاً وزارت های دفاع و داخله، نه تنها لانه می کنند بلکه به نام مخالفين پرچمی ها، از گزند استخبارات دولتی هم به دور می مانند (صفحات 245 – 246، تأسيس و تخريب اولين جمهوری افغانستان، و صفحۀ 155 اين نوشته).

و سپس با دنائت و پستی بر حاميان خويش حمله ور می شوند.

3- ادامۀ ديدارهای محمد داود، رئيس جمهور، به دعوت کشورهای دوست:

مسافرت های شان در اخير سال 1356 ش در دو مرحله، از کويت شروع و در مصر به پايان می رسد.

در اين سفرها محمد داود رئيس جمهور با تشريفات خاص، و استقبال شايانی از جانب زمامداران کشورهای مذکور پذيرايی می شود و گفتگو و بيانيه های جانبين هم گواه آن بوده است که طرفين علاقه مندی خاصی، خصوصاً به روابط فرهنگی بين کشور های هم کيش دارند.  اما اوراق مذاکرات در وزارت خارجه از کمک های اقتصادی و سهم برادران ثروتمند مسلمان گفته شده، چيزی در بر نداشت که دلالت به آرزومندی آنان در جذب حکومت افغانستان به صف کشورهای مذکور داشته باشد.

به طور مثال: دولت کويت پس از ديدار با نماينده رئيس دولت، محمد نعيم (صفحۀ 51) هيئت بلند رتبه ای به افغانستان فرستاده بود که در نتيجۀ مذاکره با وزارت پلان برای انکشاف همه جانبه و تکميل پروژه های آبياری ولايت فراه، مبلغ پنجصد ميليون دالر قرضۀ طويل المدت را با ربح مساعد پذيرفته بود.

زمانی که وزرای پلان و تجارت افغانستان (هيئت همراه رئيس جمهور) موضوع سهمگيری دولت کويت را در تکميل پروژه های انکشافی افغانستان با وزرای کويت در ميان گذاشتند، بدون يادی از گذشته ها، طرح جديدی با علاقه مندی خاصی جهت خريداری ميوه جات خشک و تر افغانستان به ميان کشيدند و هر دو جانب افغانستان و کويت موافقه کردند تا طرق عملی صدور اقلام فوق را به کويت مطالعه کنند.

ماشاءالله، در آن روزها راه زمينی مشکل داشت و از طريق هوايی هم قيمت تمام می شد و باقی والسلام.

ديدار محمد داود رئيس جمهور از بلگراد، بنابر دعوت مارشال تيتو رئيس جمهور يوگوسلاويا:  چون محمد داود و تيتو هر دو از اعضای مؤسس جنبش عدم انسلاک بودند، روزهايی که رئيس جمهور افغانستان در پراگ بودند با تشريفات فوق العاده از جانب مارشال پذيرايی و استقبال می شوند.

از آنجايی که افغانستان و يوگوسلاويا با يکديگر داد و ستد تجارتی نداشتند و کمک اقتصادی هم در ميان نبود، بناءً گفتگوها و بيانيه ها در بارۀ کشورهای بيطرف و موقف آنها در حل منازعات بين المللی و عدم اشتراک آنها در دسته بندی های نظامی ابرقدرت ها بوده که به رضايت و خوشنودی هر دو طرف، سفر محمد داود به پايان می رسد.

قرار بود که رئيس جمهور مطابق پروگرام بعد از ختم دعوت بلگراد به قاهره سفر نمايند، زيرا از جانب رئيس جمهور مصر جهت يک ديدار دوستانه به قاهره دعوت شده بود، اما برخلاف انتظار يک روز پيش از پرواز به سوی قاهره، انورالسادات به رئيس جمهور اطلاع می دهد: به نسبت اينکه مريض شده ام و از شما پذيرايی کرده نمی توانم، خواهشمندم به وقت ديگری که به شما مساعد باشد تشريف بياوريد.

از جانب ديگر، سفر رئيس جمهور طوری تنظيم شده بود که با ختم سفر به قاهره به دعوت معمر قذافی عازم ليبيا شوند.  از آنرو سه روز به طور غير رسمی عازم سوئيس می شود و پس از آن به طرف ليبيا پرواز می کند.

ديدار رسمی رئيس جمهور از ليبيا به دعوت قذافی رئيس جمهور آن کشور با تشريفات مروجه و دعوت های دوستانه، بعد از سه روز به پايان می رسد، و در مذاکراتی که رؤسای جمهور دو کشور (با هيئت های همراه شان) حضور داشتند، حکومت ليبيا علاقه مندی زيادی در کمک های مالی برای تکميل پروژه های انکشافی در افغانستان نشان می دهد.

اما در جلسۀ کاری وزرای هر دو کشور که بايستی تعداد پروژه ها و اندازۀ سهم گيری دولت ميزبان مورد بحث قرار داده می شد، برعکس، کشور ميزبان سروی و مطالعات جانب قرضه گيرنده را به بهانۀ اينکه وضاحت ندارد ناقص شمرده و توصيه می کند تا در اقتصادی بودن پروژه ها معلومات بيشتری در اختيار شان بگذارند تا روی آن تصميم بگيرند، به عبارت ديگر يک نه و صد آسان.

در ضمن برای اينکه بزرگ منشی خويش را به رخ افغان ها کشيده باشند مبلغ دو ميليون دالر (کمک بلاعوض) پيش کش دولت افغانستان می کنند و بدينسان سفر هيئت افغانی در ليبيا به سر می رسد و رئيس جمهور و هيئت همراه دو باره راهی افغانستان می شوند.

يکی دو هفته بعد از اين سفر بود که رئيس جمهور به دعوت شاه عربستان سعودی وارد آن کشور می شوند.  کشوری که همه با هم آرزوی آبادی های زيادی را در افغانستان از کمک های سرشار دولت مسلمان و برادران هم کيش به سر می پرورانيديم.

رئيس جمهور افغانستان در اين سفر با گرمی زياد از جانب پادشاه و وليعهد و ديگر شهزادگان و اعضای بلند پايۀ دولت عربستان استقبال می شوند و در مذاکرات سران دو کشور در حضور هيئت همراه، جانب عربستان سعودی آماده گی کشور شان را در تکميل پروژه های بزرگ در افغانستان وعده می دهند.

اما در جلسۀ کاری وزرای دو کشور، از وزرای پلان و تجارت افغانستان می خواهند تا ارزيابی بيشتری از "اقتصادی بودن" پروژه ها در اختيار شان بگذارند تا انشاءالله در پرداخت کمک ها به افغانستان اقدام کنند.

ناگفته نماند که قبلاً عربستان سعودی برای تعمير بند سلما در ولايت هرات مبلغ پنجاه ميليون دالر قرضۀ طويل المدت منظور و از آن جمله 15 ميليون دالر آنرا هم پرداخته بود.  اما با وجود آن، پرداخت متباقی قرضه را جهت تکميل پروژۀ آبياری بند سلما و شبکۀ آبياری آن، به دُم پروژه های ديگر گره می زنند و سروی و ارزيابی دو باره را جهت پرداخت قرضه بهانه می کنند.

ولی خوشبختانه در اين سفر بيشتر و بهتر از هر چيز ديگر که نصيب رئيس جمهور افغانستان گرديده بود همانا مشرف شدن به زيارت کعبۀ معظمه و ادای حج عمره بود که سال ها در دل می پرورانيد.

محمد داود در پايان سفر از عربستان سعودی، به دعوت رئيس جمهوری مصر انورالسادات، عازم آن کشور می شود.

از اينکه چگونه و چرا رئيس جمهور افغانستان، در حالی که چندی پيشترک رئيس جمهور مصر به نسبت (يا بهانۀ) مريضی از حضور شان معذرت خواسته بود، به مصر سفر کردند، دليل مقنع پيدا کرده نتوانستم، اما به هر صورت از وی دعوت دو باره شده بود و اوشان هم عازم مصر.

افغانستان سال ها بود که با مصر روابط سياسی داشت، و در زمان زعامت جمال عبدالناصر و صدارت محمد داود (دو عضو مؤسس جنبش عدم انسلاک) با اينکه روابط نزديکتر و صميمی تر شده بود، با آنهم معاملات تجارتی و کمک های اقتصادی ميان دو کشور ديده نمی شد.  اما بنابر درخواست حکومت افغانستان دولت مصر موافقه کرده بود تا تعدادی از محصلين افغانی را جهت تحصيلات عالی مذهبی در پوهنتون الاظهر مصر بپذيرند، که ای کاش نمی پذيرفتند.  زيرا همين دانشمندان اظهری افغانستان بود که تنی چند به دامن پاکستان لغزيدند و به نام تنظيم مصيبت های عظيمی را در افغانستان سبب شدند.

به هر صورت سفر رئيس جمهور با تشريفات خاص و دعوت های مجلل و گفت و شنودها در بارۀ تحکيم روابط دوجانبه، بعد از سه روز، پايان می يابد و دوباره عازم افغانستان می شوند.

رويهمرفته، نتايج سفرهای رئيس جمهور، جهت کسب کمک های اقتصادی برای تمويل پروژه های انکشافی در افغانستان نمايانگر آن بود که:

سفرهای موصوف، خصوصاً به کشورهای حوزۀ خليج، نه تنها ثمری در بر نداشت، بلکه برخلاف توقعات ما ديده شد که شاهان و شيوخ دور و بر خليج نه آرزومندی و نه صلاحيت آنرا داشتند تا برای رفع نيازمندی کشورهای مسلمان همکاری و کمک نمايند.  چنانچه بعد از هزاران وعده و وعيد کوه پيکر، نه به افغانستان قرض دادند و نه هم خيرات.

اما از نگاه سياسی: تا جايی که محمد داود را می شناختم و کارنامه های دوران زمامداری اش هم گواهی می دهند، اوشان با فهم و درک اينکه افغانستان کشوری است رو به انکشاف، از همه اولتر به کمک های ابرقدرت ها و ديگر کشورها ضرورت داشت تا شمول در کشمکش های سياسی و نظامی آنها.  بناءً به صراحت می شود گفت که دولت جمهوری افغانستان با هيچ ابر قدرتی برخلاف ابر قدرت ديگر متعهد نشده بود، چه رسد، ماشاءالله، به هم پيمان شدن با حکومت های سلطنتی ايران و عربستان سعودی.  آنهم جهت برخلافی با اتحاد جماهير شوروی، همسايۀ در به ديوار افغانستان.  و آنهم برای هيچ و پوچ.

روی سخن در اينجا جانب کسانی است که يکی از دلايل نامستندی را که در بارۀ سقوط دولت جمهوری توسط خلقی ها و به اشارۀ شوروی سند قرار می دادند، همانا سرازير شدن کمک های اقتصادی دولت ايران و عربستان سعودی به زعم شان به افغانستان و جذب محمد داود به صف کشورهای مذکور بود که روس ها از ناحيۀ افغانستان احساس خطر می کردند.

مصيبت بارتر از همه اينکه برای ثبوت چنين دروغ شاخداری (کمک های واهی) يکی از وزرای همسفر محمد داود، محمد خان جلالر وزير تجارت، را متهم به اين کردند، و هنوزهم می کنند، که او بود که اسرار سفر محمد داود را به کشورهای حوزۀ خليج فارس در اختيار اتحاد جماهير شوروی می گذاشت و روس ها از ترس عواقب وخيم چنين طرحی در افغانستان، کشوری که در آن چند ميليارد دالر سرمايه گذاری کرده بود، در پی سقوط دولت جمهوری می شوند.

عجبا در اين باره نه خود گفتند و نه خود نوشتند و نه خود در اين دنيای سردرگم "کسی از کسی پرسيد" که: آقا کدام اسرار؟ کدام عهد و چه پيمانی؟ در کجا و کدام دفتر؟؟؟

در گذشته ها مروج بود که اگر دروغگو دروغی می گفت، قياس گری هم بود که قياس می کرد.  اما ای وای که دروغگوها زنده ماندند و قياس گرها از ترس مواجه شدن با آنها دل کفک شده رفتند.

با آنهم در سال 1356ش در روابط افغانستان با اتحاد جماهير شوروی چيزی ديده نشده بود که دلالت بر کشيدگی مناسبات دو کشور (در اثر گفتگوی محمد داود و برژنف) داشته باشد.

زيرا کمک های اقتصادی شوروی کما فی السابق و صدور اموال تجارتی افغانستان مثل گذشته بين دو کشور ادامه داشت.  در اين سال قراردادی جهت کارهای مقدماتی فابريکۀ ذوب مس "عينک" بين دو کشور به امضاء می رسد.  و شوروی ها در خواست حکومت افغانستان را برای اعمار شش ميدان هوايی جهت پرواز طيارات کوچک مسافربری در شمال افغانستان (ولايت بدخشان) می پذيرند.

پيرامون همان روزها بود که بند آبگردان سردِه (در ولايت غزنی) که شانزده هزار هکتار زمين را آبياری و به همکاری شوروی ها ساخته شده بود، با حضورداشت نماينده گان هر دو کشور افتتاح می شود.

در مطبوعات هر دو کشور طبق معمول هميشگی، از روابط نيک ميان دو کشورهمسايه حرف هايی زده می شد که دلالت بر تحکيم روابط دو کشور می کرد.

اما در اوراق داد و ستد افغانستان و شوروی، يک نکته جالب توجه می نمود که: گويا افغانستان در قرارداد فروش گاز به اتحاد جماهير شوروی (در سال 1356ش) بی علاقه گی نشان داده باشد.  زيرا در سال های گذشته معمول بر اين بود که يک سال در کابل و سال ديگر در مسکو بر نرخ گاز افغانستان مطابق معيارهای بين المللی از جانب هيئت های هر دو طرف تجديد قرارداد شود.

اما در اين سال (1356ش) از جانب رئيس جمهور به وزارت تجارت هدايت داده شده بود که هيئت افغانی را به جای وزير معين وزارت تجارت همراهی کند و سفر هيئت تا هدايت ثانی معطل قرار گيرد.

تفحصات و استخراج گاز طبيعی در افغانستان، با آنکه از کمک های اقتصادی (قروض) اتحاد جماهير شوروی تمويل می گرديد، اما فروش و استفاده از آن متعلق و منحصر به دولت افغانستان بود.  و از آنجايی که يگانه خريدار گاز افغانستان شوروی ها بودند موافقه شده بود تا مطابق معيارهای بين المللی همه ساله در نرخ آن تجديد نظر شود.

با آنهم گفتگوها و نظريات مخربين مناسبات دو کشور به دور آن می چرخيدند که گويا دولت افغانستان در فروش گاز به شوروی منافع ملی را در نظر نمی گيرد، آنهم با مقايسۀ اينکه ايرانی ها گاز طبيعی را چند فيصد بالاتر از نرخ افغانستان به دولت شوروی می فروختند.  همين موضوع شک و ترديد هايی را بوجود آورده بود که ايجاب می کرد گله مندانه آنرا با مقامات شوروی در ميان بگذارند.

بنابراين، در برج عقرب يا قوس سال 1355ش بود که وزير پلان اتحاد جماهير شوروی در رأس کميسيون مشترک اقتصادی افغان – شوروی به کابل آمده بود.

حين بحث و گفتگو در بارۀ موضوعات اقتصادی مورد علاقۀ دو کشور در قصر صدارت با حضورداشت متخصصين نفت و گاز افغانستان، موضوع متفاوت بودن قيمت های گاز ايران و افغانستان با آنها مورد بحث قرار گرفت.

جانب شوروی می گفت که نرخ گاز در معيارهای بين المللی وابسته به مقدار کيلو کالوری است که در هر متر مکعب گاز وجود دارد.  چون مقدار کيلو کالوری گاز ايران بالاتر از مقدار کالوری است که در هر متر مکعب گاز افغانستان وجود دارد، بناءً قيمت گاز ايران هم به همان تناسب بالاتر از گاز افغانستان است.  و تعيين مقدار کالوری گاز افغانستان تحت نظر متخصصين افغانی، که در کشورهای مختلف جهان تحصيل کرده اند با حضورداشت متخصصين شوروی همه ساله با رضايت جانبين تثبيت و سپس تعيين قيمت می شود.  و ما (طرف شوروی) سالانه 3 ميليارد دالر به اساس مقدار کالوری در هر متر مکعب از ايران گاز خريداری می کنيم و جانبين مشکلاتی هم نداريم.

حال آنکه در آن سال فروش گاز افغانستان به شوروی با همه سروصداها و آوازه و دروازه، از سی ميليون دالر تجاوز نمی کرد و آنهم در صورتی که کمک های بلاعوض و کمک های اقتصادی (قروض اتحاد جماهير شوروی) برای افغانستان سالانه متجاوز از صد ميليون دالر بود.

در ديداری که با رئيس دولت داشتم، اوشان از اينکه سوء تفاهمات در بارۀ نرخ گاز طبيعی افغانستان به شوروی برطرف شده بود، خوشحال به نظر می آمد.

بناءً زمانی که شنيدم رئيس جمهور مانع سفر هيئت افغانی در سال 1356ش طبق همه ساله جهت فروش گاز طبيعی به شوروی شده اند، واقعاً شگفت زده شده بودم و شگفت آور تر از همه اينکه در دوسيۀ مناسبات افغان – شوروی در وزارت خارجه ديده می شد که رئيس جمهور پس از اينکه از سفر عربستان سعودی بازگشته بود، دو باره دوسيۀ فروش گاز طبيعی افغانستان را با موافقه ای که در صدارت با وزير پلان شوروی شده بود مرور می کند.  و سپس عبدالتواب آصفی وزير معادن و صنايع، محمد خان جلالر وزير تجارت، و وحيد عبدالله معاون وزارت خارجه را می خواهند و هدايت می دهند تا از طريق سفارت شوروی در کابل از خريداران گاز طبيعی افغانستان (شوروی ها) دعوت به عمل آورند تا جهت امضای توافقنامۀ انتقال گاز به شوروی به کابل بيايند.  و هيئت شوروی هم پس از چند روز وارد کابل می شوند.

(توضيحات بيشتر در دوسيۀ وزارت خارجه و در اثر محمد خان جلالر "Romi Tomato")

دوسيۀ سفر رئيس جمهور به کشورهای خليج فارس:

تا جايی که به سوابق موضوع متعلق و به ياد دارم، محمد داود در زمان صدارت خويش توجه زيادی به جلب کمک اقتصادی از کشورهای خليج فارس داشت، اما متأسفانه تلاش ها به نتيجه نرسيد.

پس از استعفای وی، همان آرزومندی در جلب کمک های گفته شده از جانب حکومت های افغانستان (1342 تا 1352ش) تحت راهنمايی شاه افغانستان دنبال می شود، که باز هم همان آش بود و همان کاسه.

ولی با وجود آن، روابط سياسی و مناسبات برادرانۀ افغانستان به حيث يک کشور مسلمان با دول مسلمان دو طرف خليج فارس (بدون دخل و خرج) مستحکم و پايدار بود.  اما همين که در افغانستان در اثر قيام مسلحانۀ اردو، سلطنت سرنگون و نظام جمهوری تأسيس گرديد، شاهان و امرای خليج فارس از وحشت انعکاس چنين قيامی در کشورهای شان پوستين را چپه می پوشيدند، و در تپ و تلاش می شوند تا در انظار کشورهای مسلمان، جمهوری شدن افغانستان را با تبليغات پيگير و دروغين، با يک اقدام ناميمون و غيراسلامی تحريف کنند، و در ضمن به شکلی از اشکال توسط استخبارات پاکستان اخوانی های مفرور افغانی را در تخريب دولت جمهوری تشويق و بالآخره مسلح نمايند، و برابر با صدور آشوب های پشت پرده، کمک های اقتصادی فراوان (باغ های سبز و سرخ) را به دولت افغانستان وعده دهند.  و اين کردار ها پوره همان چيزی بود که محمد داود هر روز در جريان آن قرار داشت.

ولی با آنهم وعده های داده شده در ذهن محمد داود در بارۀ (تحريک اخوانی های آشوبگر) زعمای مذکور ايجاد وسوسه می کنند و پس از ديدار با شاه ايران (ثور 1354ش) در تهران، به کلی باور پيدا کرده بود که سلطنت های خليج فارس صادقانه علاقه مند شده اند تا جمهوری مسلمان افغانستان را بی دريغانه از نگاه اقتصادی کمک نمايند.

بنابرآن، ديگر به سخنان دوست و همکار نزديکش (نويسنده) که به کمک های اقتصادی و صداقت دولت های ايران و عربستان سعودی در تحکيم جمهوريت باور نداشت (پس از بازگشت از ايران) توجه نمی کرد.

حال آنکه گذشت زمان نشان داد که دولت های مذکور پی می برند که محمد داود با دور انداختن رفقای هم سنگرش ديگر توانايی ديروزی را ندارد که دشمنان داخلی جمهوريت را مانند گذشته سرکوب کند.  و در ساحۀ بين المللی هم تصور آنرا داشتند که از شوروی متمايل به دوری است و از نزديکی با امريکا هم هراس دارد.

به عبارت ساده تر، آنچه را به حيله و تزوير زير نام کمک های اقتصادی می خواستند در افغانستان پياده کنند، به دست خود جمهوری خواهان در افغانستان پياده شده بود.  بنابرآن از دادن کمک های اقتصادی به افغانستان "شير غلط" می زدند، و بدين سبب رئيس جمهور که با دل پر برای اخذ کمک به عربستان سعودی سفر کرده بود، طوری که مشاهده کرديد با دست خالی باز گشت.

احتمالاً به همين سبب بوده باشد که قرارداد گاز با شوروی را از سر می گيرند و از جانب ديگر اين افغانستان بود که از صادر نکردن گاز متأثر می شد، نه دولت شوروی که سالانه ميلياردها دالر خريد و فروش گاز داشت و بناءً عاقلانه نبود که هم خود متضرر می شديم و هم روابط دو کشور را مورد سوال قرار می داديم.

اگرچه شوروی ها منافع بزرگتری در افغانستان داشتند و نمی شد تصور کرد که با فروش و يا عدم فروش گاز، آنها با افغانستان تغيير روش دهند.

 

منافع شوروی در افغانستان

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل       ۲۷۸   سال  دوازدهم       قوس/جدی     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی                    شانزدهم دسمبر   ۲۰۱۶