انسان ها از گذشته های خیلی دور به خاطر تأمین امنیت و زنده گی بهتر
در تلاشبوده اند، تا اسباب معیشت خویش را
فراهم و در پرتو قوانین وضع شده ی زمانشان
زنده گی خوبتر و مرفه تری را سازماندهی کنند. اما، تاریخ شاهد است کهبرخی افراد و اشخاص زمانی که به قدرت رسیده اند، با استفاده از
زور و ظلمآرزوی خود را بر رعایا، آنچه خودشان
خواسته اند بدون در نظر داشت قوانین،سنن و
آرزو های اکثریت ، برمردم تحمیل و قبولانده اند. یکی ازآنها این بودهاست، که شخص معیوب نباید زمام امور کشور را بدست بگیرد و
حکمروایی نماید،اما از آنجایی که زور زور است
و ظلم ظالم قطعی ، بنا بر آن در ناتوانی ، زور وظلم را نمی توان مهار
نمود. پس درچنین حالت، این اتفاق ناروا حقیقت پیدا مینماید و قانون با همه اعتباری که نزد مردم دارد، نادیده گرفته
شده برعکسِ قاعده،استثنا رواج پیدا می کند.
با خواندن حکایتی که در دست داریم، شما به این واقعیت خوبتر پی برده و
خواهیددانست که چگونه یکی نه، بلکه دو معیوب
شرق و غرب را اداره می کردند.
*
امیر تیمور لنگ )تیمور گرگانی( که در جهانگشایی شهرت به سزا داشته و درتاریخ از فتوحات، ظلم و استبدادش زیاد سخن گفته شده است، بی
مورد نخواهدبود تا این بار با یکی دیگر از
روایت هایش که تا هنوز ناگفته مانده است، آشنا
شویم و بدانیم که این مرد کینه توز، خود خواه و جاه طلب، چگونه در
قساوت وبیرحمی نسبت به رقبایش پیشگام بود. می
دانیم که تیمور درحین فتوحاتش از یککشور به
کشوردیگری، تا مرز امپراطوری عثمانی رسید. هرچند که امپراطوریعثمانی آن شکوهمندی و عظمت گذشته اش را نداشت، اما با آنهم
درعهد پادشاهیایلدرم با یزید به حیث یک قوت و
قدرت در منطقه وجود داشت و برای تیمور لنگ
جنگیدن با چنین قدرتی خالی از اندیشه نبود. اما چون لشکریان امیر تیمور
چون بادو طوفان، سرکشیده بودند، هر آنچه در
برابر شان ظهور میکرد، چون باد توفندهو طوفان
خشمگین از بیخ و بن می کندند و خس و خاشاک را هم برجای نمیگذاشتند. براساس همین تکتیک جنگی مجال گفتگو و حتا صف آرایی به
لشکریانایلدرم با یزید ندادند و سیلاب وار
برآنها هجوم نمودند. چون قشون ایلدرم از نظر
روحی سخت تحت تأثیر سلحشوران تیمور قرار گرفته بودند، بنابران تلاش وفعالیت ایلدرم با یزید مؤثر واقع نشد و نه تنها جنگ را باخت،
بلکه خودش نیز اسیردشمن شد و نظر به امر
امیرتیمور او را که سلحشور نامدار و خیلی شجاع بود، درقفس بزرگی
گذاشتند.
این
هم گفته شود که ایلدرم با یزید، پادشاه عثمانی و اسیرِدر قفس، از یک
چشمکوربود. همانطوری که همگان می دانند، امیر
تیمور لنگ بود.درآن زمان درخراسان بزرگ رسم
برآن بود، که هیچ شخص معیوبی نمی توانستشاه یا
امپراتور باشد. ولی امیر تیمور که از ترک های آن زمان بود و مردم اورا انتخاب نکرده بودند وبا زور وقساوت خود را تحمیل کرده بود،
از وی انتظار رعایت آن رسم وعدل و انصاف نمی رفت. مردمان خراسان
نمی توانستد بگویندکهگویا رسم و آیین شان زیر
سوال می رود و یک نفر لنگ امپراطوریی را بوجود
آورده است که خراسان بزرگ بخشی از آن میباشد.
می
گویند امیر تیمور بعد از تسلط کامل بر منطقه هدایت داد تا ایلدرم را که
بهزبان ترکی(صاعقه)
معنا دارد در همان قفس بزرگی که نگهداری می شد، نزداو بیاورند.
امرامیر به جا شد و ایلدرم با یزید را با همان قفس نزد وی حاضر ساختند.
تیمورلنگ با دیدن او قهقه خندید، در حالیکه او
اصلاً نمی خندید و لی این بار زیاد خندید.
ایلدرم که با مشاهده ی این صحنه سخت برآشفته شده بود، از درون قفس بر
امیرتیمور داد زد و گفت:
ای لنگ !
بر ذلت من نخند. دولت و پیروزی ات پایدار نمی ماند.
تیمور لنگ در جواب گفت:
ای کور!
من بر پیروزی خود و مذلت تو نمی خندم و می دانم که دولت همیشه پایدار
نیست،من از این شوخی روز گار می خندم، که تمامی مردم شرق و غرب این
سرزمینرا به یک کور و یک لنگ سپرده اند.
در اخیر این جمله را نیز اضافه کرد:
تشویش نداشته باش، با سر به نیست کردن تو کور، من هنوز زنده هستم و
میتوانم باخوبی، آنچه را که به من و تو تعلق داشت ، اداره کنم.
انسان ها از گذشته های خیلی دور به خاطر تأمین امنیت و زنده گی بهتر در تلاش بوده اند، تا اسباب معیشت خویش را فراهم و در پرتو قوانین وضع شده ی زمان شان زنده گی خوبتر و مرفه تری را سازماندهی کنند. اما، تاریخ شاهد است که برخی افراد و اشخاص زمانی که به قدرت رسیده اند، با استفاده از زور و ظلم آرزوی خود را بر رعایا، آنچه خودشان خواسته اند بدون در نظر داشت قوانین، سنن و آرزو های اکثریت ، برمردم تحمیل و قبولانده اند. یکی ازآنها این بوده است، که شخص معیوب نباید زمام امور کشور را بدست بگیرد و حکمروایی نماید، اما از آنجایی که زور زور است و ظلم ظالم قطعی ، بنا بر آن در ناتوانی ، زور وظلم را نمی توان مهار نمود. پس درچنین حالت، این اتفاق ناروا حقیقت پیدا می نماید و قانون با همه اعتباری که نزد مردم دارد، نادیده گرفته شده برعکسِ قاعده، استثنا رواج پیدا می کند.
با خواندن حکایتی که در دست داریم، شما به این واقعیت خوبتر پی برده و خواهید دانست که چگونه یکی نه، بلکه دو معیوب شرق و غرب را اداره می کردند.
*
امیر تیمور لنگ )تیمور گرگانی( که در جهانگشایی شهرت به سزا داشته و در تاریخ از فتوحات، ظلم و استبدادش زیاد سخن گفته شده است، بی مورد نخواهد بود تا این بار با یکی دیگر از روایت هایش که تا هنوز ناگفته مانده است، آشنا شویم و بدانیم که این مرد کینه توز، خود خواه و جاه طلب، چگونه در قساوت و بیرحمی نسبت به رقبایش پیشگام بود. می دانیم که تیمور درحین فتوحاتش از یک کشور به کشوردیگری، تا مرز امپراطوری عثمانی رسید. هرچند که امپراطوری عثمانی آن شکوهمندی و عظمت گذشته اش را نداشت، اما با آنهم درعهد پادشاهی ایلدرم با یزید به حیث یک قوت و قدرت در منطقه وجود داشت و برای تیمور لنگ جنگیدن با چنین قدرتی خالی از اندیشه نبود. اما چون لشکریان امیر تیمور چون باد و طوفان، سرکشیده بودند، هر آنچه در برابر شان ظهور میکرد، چون باد توفنده و طوفان خشمگین از بیخ و بن می کندند و خس و خاشاک را هم برجای نمی گذاشتند. براساس همین تکتیک جنگی مجال گفتگو و حتا صف آرایی به لشکریان ایلدرم با یزید ندادند و سیلاب وار برآنها هجوم نمودند. چون قشون ایلدرم از نظر روحی سخت تحت تأثیر سلحشوران تیمور قرار گرفته بودند، بنابران تلاش و فعالیت ایلدرم با یزید مؤثر واقع نشد و نه تنها جنگ را باخت، بلکه خودش نیز اسیر دشمن شد و نظر به امر امیرتیمور او را که سلحشور نامدار و خیلی شجاع بود، درقفس بزرگی گذاشتند.
این هم گفته شود که ایلدرم با یزید، پادشاه عثمانی و اسیرِدر قفس، از یک چشم کوربود. همانطوری که همگان می دانند، امیر تیمور لنگ بود. درآن زمان درخراسان بزرگ رسم برآن بود، که هیچ شخص معیوبی نمی توانست شاه یا امپراتور باشد. ولی امیر تیمور که از ترک های آن زمان بود و مردم او را انتخاب نکرده بودند وبا زور وقساوت خود را تحمیل کرده بود، از وی انتظار رعایت آن رسم وعدل و انصاف نمی رفت. مردمان خراسان نمی توانستد بگویندکه گویا رسم و آیین شان زیر سوال می رود و یک نفر لنگ امپراطوریی را بوجود آورده است که خراسان بزرگ بخشی از آن میباشد.
می گویند امیر تیمور بعد از تسلط کامل بر منطقه هدایت داد تا ایلدرم را که به زبان ترکی(صاعقه) معنا دارد در همان قفس بزرگی که نگهداری می شد، نزد او بیاورند.
امرامیر به جا شد و ایلدرم با یزید را با همان قفس نزد وی حاضر ساختند. تیمور لنگ با دیدن او قهقه خندید، در حالیکه او اصلاً نمی خندید و لی این بار زیاد خندید.
ایلدرم که با مشاهده ی این صحنه سخت برآشفته شده بود، از درون قفس بر امیر تیمور داد زد و گفت:
ای لنگ !
بر ذلت من نخند. دولت و پیروزی ات پایدار نمی ماند.
تیمور لنگ در جواب گفت:
ای کور!
من بر پیروزی خود و مذلت تو نمی خندم و می دانم که دولت همیشه پایدار نیست،من از این شوخی روز گار می خندم، که تمامی مردم شرق و غرب این سرزمینرا به یک کور و یک لنگ سپرده اند.
در اخیر این جمله را نیز اضافه کرد:
تشویش نداشته باش، با سر به نیست کردن تو کور، من هنوز زنده هستم و میتوانم باخوبی، آنچه را که به من و تو تعلق داشت ، اداره کنم.