کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

خوانده اید:

 

 

 

مایا یا فرشته

 

 

از دارا تا نادار

 

 

قدرت اندیشه

 

 

آزمایش زیرکانه

 

 

ابتکار نیک و اقبال نیک

 

 

تنزیل شخصیت در کسب مقام

 
 

   

استاد رشید بهادری

    

 
خدا کفن کش سابق را بیامرزد

 

 

 

 

زمانی که مردم یک محل، شهر و حتا یک کشور، از عملکرد و اجراآت یک عده اشخاص، نظیر افراد شریر، خوانین مستبد، حاکمان و دیکتاتورها، یا آمرین و مامورین؛ در مضیقه و فشار روحی قرار می گیرند، به یاد پیشینیان می افتند.

وقتی عملکرد جانشینان زشت تر و شرارت آمیزتر باشد، آنگاه، مردم محل، شهر و کشور به این نتیجه می رسند، که شخص قبلی هر کی و هر چی بود در مقایسه با شخص نو وارد و تازه کاری که بعد از او آمده است، بدتر نبود. یعنی دومی در مقایسه با اولی شداد تر و ظالم تر است. در این صورت همه به اتفاق هم میگویند :از بد بدترش توبه.

حالا حکایتی را می آوریم ،که در کشورهای فارسی زبان )افغانستان، ایران، و تاجکستان  ( بانزد عام و خاص می باشد، می گویند: « خدا کفن کش سابق را بیامرزد. »

 

خوب است که با خواندن و دانستن این اصطلاح معروف، به اصل سوژه ی داستان که چگونه و چرا زبانزد عام و خاص شده است، آگاه شویم. این هم حکایت پرماجرا و همیشه ماندگار این اصطلاح:

در روزگار قدیم شاید هم خیلی دور، مرد شرارت پیشه یی، در محل بود و باش خویش به انجام کارهای ناشایسته و زشت مصروف بود. روزها به یاوه گویی، شوخی های بی مزه و گشت و گذار در گورستان ها می بود و از دور و نزدیک محل تدفین مرده ها را که اقارب و دوستان شان بخاک می سپاریدند، تماشا میکرد.

همین شخص در پاسی از شب به آن ها شتافته، مرده را از قبر بیرون می کرد ، کفن آنها را با خود می برد؛ و بفروش می رساند. آن کفن کش از این طریق، خود، خانم و یگانه پسرش را اعاشه می نمود.

روز و شب گمی او باعث تعجب و تشویش خاطر خانمش شده بود، همواره از او سوال میکرد ،که به کجا می رود و چه می کند؟ اما شوهر با حیله و نیرنگ و اظهار دروغ های میان تهی موقتاً خود را از زیر بار سوال ها می رهانید و مدتی به راحتی نفس میکشید. تا اینکه خانمش در اثر مریضیی که عاید حالش شد، در گذشت و این مرد شریر بعد از آن با دست باز و بی هراس به کار های ناروایش می رسید و چون به شک و تردید مردم محل روز تا روز افزوده می شد بنابران دیگر اعتبار و ارزشی در محل زیست نداشت و لعنت خلق خدا را نسبت به خودش به وضاحت احساس میکرد . بااین هم از عملش روی گردان نبود و آنچه می خواست بر وفق مراد خویش انجام می داد.

روز گار شتابزده گذشت، سر انجام پیری و کهولت زمینگیرش کرد و در بستر مریضی خوابید. قبل از اینکه بمیرد، پسرش را به بالین خواست و در شمار دیگر گفتنی های لازم برای اولین بار به پسرش که در شرارت، بی حیایی و بی حرمتی دست کمی از پدر نداشت، گفت: پسرم! سالهاست که من به کفن دزدی مشغول هستم و از این راه تامین معیشت میکنم، تا وقتی مادرت زنده بود، این راز را از وی مخفی نگهداشتم و به کارم ادامه دادم، چون از من دیگر کاری ساخته نبود و حالا که در بستر مرگ افتیده ام و می دانم که حتمی می میرم این ناگفته را برای تو گفتم تا از یک طرف روح سرگردان و نارامم تا حدی آرام بگیرد و از سوی دیگر با ابراز حقیقت از گناهان و افرم کاسته شود.شاید در دنیایی بعدازا ین راحت تر باشم. با اعمالیکه در این دنیا انجام داده ام غیر از اینکه دعا گویی ندارم، لعنت و دشنام مردم هم در پشت و پناه من است. بنابرآن از تو تمنا دارم تا کار و پیشه یی را انتخاب کنی که از نتیجه ی آن مردم به من دعای نیک و طلب آمرزش نمایند.

پسر بعد از وفات پدر فکر کرد تا کاری انجام دهد که صلاح و وصیت پدر در آن نهفته باشد و آنچه می خواسته است، تحقق بپذیرد سرانجام دنبال کار پدر رفت و آنچه را پدر اجرا می کرد از سر گرفت.

این بار تفاوتی آشکارا در کار او، در مقایسه با کار پدر به وضاحت دیده می شد و آن اینکه : پدر فقط کفن میت را می‌دوزدید، دیگر کاری به مرده نداشت. ولی پسر افزون برآنکه کفن کش بود و آنرا از تن بیجان میدوزدید، عمل شنیع دیگری که ذکرش شرم را همراه دارد و نباید آن کلمه را به کار برد، وشما نیز می دانید که منظور چیست، انجام می داد.

مردم در اول، حوادث و اتفاقات را با ناباوری می شنیدند ولی آهسته آهسته گفته ها حقیقت پیدا کرد، زیرا در عمل دیدند که مرده ها از گور بدون کفن بیرون کشیده شده بعد لخت و عریان، . . . به گوشته یی انداخته می شوند. رعب و وحشت سراسر شهر را فرا گرفت . مردم در حالیکه از ین عمل شرم آور و ننگین به ستوه آمده بودند به یک دیگر می گفتند: «خدا کفنکش سابق را بیامرزد»، او تنها کفن می دوزدید ولی این دیگر هم کفن می دزدد و هم ...

و پسر وقتی این حرف را از زبان مردم می شنید، خرسندی اش بیشتر می شد. چون با انجام این وقاحت، وصیت پدر را که گفته بود: کاری کن تا در آینده مردم برای روح من طلب آمرزش کنند، جامه عمل پوشانیده بود. هم چنان نظر به گفته ی پدرش در آنزمان هیچ دعا گوی نداشت، ولی حالا درحقش دعای خیر می کردند و می گفتند  «: خداوند کفنکش سابق را بیامرزد. »

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۴۴                  سال  یــــــــــــازدهم                      سرطان/اســـــد        ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی       ۱۶  جولای     ۲۰۱۵