کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

خوانده اید:

 

 

 

مایا یا فرشته

 

 

از دارا تا نادار

 

 

قدرت اندیشه

 

 

آزمایش زیرکانه

 

 

ابتکار نیک و اقبال نیک

 

 

تنزیل
 شخصیت در کسب مقام

 

 

خدا کفن کش
 سابق را بیامرزد

 

 

خری که دم نداشت

 

 

راز و رمز پیروزی

 

 

مجسمه ها انتقام می‌گیرند

 

 

خدمت کرده گناه لازم

 

 

با هزینه یا بی هزینه؟

 
 

   

رشید بهادری

    

 
انتخاب شغل

 

 

 

در کشورهای پیشرفته، که قوانین مدنی نافذ است،افراد جامعه طوری زنده گی می کنند، که گویی قانون مانند سایه بالای سرایشان است. در انتخاب هر نهادی از نهادهای موجود در کشور، چه سیاسی، اجتماعی و مذهبی . . . ، در پرتو آزادی و دموکراسی این امتیاز را دارند که اراده ی خویش را ابراز کنند. به این ترتیب مستقلانه فارغ از هر نوع قید و شرط مستبدانه، سهم بگیرند و هر آنچه نظر و اراده شخصی است در تناقض با قانون نباشد ودر تناقض با ارادۀ جمعی . زمانی یک جوان )دختریا پسر( به سن قانونی اش میرسد، خودش حق دارد در مورد زنده گی آینده تصمیم بگیرد و هر چه رابه خیر صلاحش میداند، انتخاب کند و در مسیر انجام آن قدم بگذارد. انتخاب همسر، شغل و مسلک ،رشته تحصیلی، همه وهمه، از نظر قانونی مربوط به خود جوانان بوده، این یا آن این حق را ندارند که در تعیین چیزهایی که گفته شد، یا در خصوص ذوق و سلیقه شان، مداخله نمایند. البته مشوره والدین در زمینه کار ساز است.
در برخورد با دین و مذهب نیز مخیر استند که دارندۀ آن باشند ویانه. یعنی اجباری در کار نیست که حتماً باید دین ومذهبی را اجباراً بپذیرند.
آزادی پوشیدن لباس، تحصیل دختر و پسر زیر یک سقف،مشکل ساز نیست. تفاوت حقوقی وتبعیضات قبلی میان زن و مرد روز تا روز کم شده، و زن به حقوق خود دسترسی یافته است. زن و مرد هر دو جنس به نام انسان یا بشر درپرتو قوانین،یکسان در کنار هم به کار و فعالیت های اجتماعی می پردازند، و به یاری هم در مسیر ترقی و تعالی قدم بر میدارند.
در ارتباط به این موضوع حکایتی پیشکش میگردد سال آخر تحصیلی مکتب پسربود. پدرکه پسرش را با رنج و زحمت فراوان بزرگ کرده بود، حالا در صدد برآمد تا ذوق و علاقه ی یگانه فرزندش را برای خود معلوم نماید، تا با در نظرداشت سلیقه ی او زمینهٔ تحصیلات عالی را برایش فراهم
کند. به این ترتیب به عنوان پدر مسؤول، دورنمای شغل و پیشه آینده اش را می توانست تعیین کند. این را نیز می دانست که پسرش مانند سایربچه های همسن و سالش در پی آنچه که جوابگوی نیازمندی های آینده اش باشد و استعداد و توانایی اش را در جهتی که برایش آینده ساز است و بکارگیرد، نیست. اوهنوز به دنبال هوسبازی های بچه گانه و خوشگزرانی های مؤقت است. بنابر آن، بعد ازتفکر و اندیشیدن به این موضوع، مطلبی در ذهنش خطور کرد. لازم دید در قدم نخست
پسر را به آزمایش بگیرد و بداند که او از چه قماش جوان هایی است، به چه چیز علاقمندی خاصی دارد تا به رویت آن به علایق و خصوصیات پسرش پی ببرد.


تصمیم گرفت یک جلد کتاب، چند سکه از طلا هم چنان یک بوتل شراب را روی میز تحریر در اتاقش بگذارد و خود را در محلی پنهان کند، تا پسر ش وی را نبیند، ولی او اعمال پسرش را ببیند. خواست ببیند که پسرش به کدام یک از این سه چیز علاقمندی بیشتری نشان میدهد. منظورش این بود که بعد از انجام این آزمایش خواهد دانست ،که پسرش با مصروف شدن به کتاب، اهل کتاب، دانش و تحصیل می باشد؛ یا اگر سکه های طلا را برداشت و در جیب کرد، شاید معنی اش این باشد که علاقمند به پول و ثروت است و بهتر خواهد بود، شغل تجارت و بازرگانی را در پیش گیرد. این پیشه هم بد نیست، در نهایت اگر به کتاب و سکه های طلا وقعی نگذاشت و بوتل شراب ر ا برداشت به این معناست که از او هیچ کاری ساخته نیست و در آینده شاید شخصی خوشگذران، هوسباز و به درد نخور بارآید.
پدر آزمایش خویش را آغاز کرد. زمانی که پسر وارد اتاق خود شد، مانند همیشه با عجله بکس کتابهایش را یکطرف و بوت هایش را بطرف دیگری پرتاپ کرد و بعد به سوی چوکیی که در مقابل میز تحریرش قرار داشت رفت، تا لحظه یی آرام بگیرد و رفع خستگی نماید. ناگهان چشمش به کتاب افتاد، دید در کنار آن چند سکه طلا و یک بوتل شراب قرار دارد. در اول به فکر فرورفت و لحظه یی با خود اندیشید تا بداند این اشیا چگونه، چرا و از طرف چه کسی اینجا گذاشته شده اند؟ بعد از مکثی کوتاه دست به کار شده، کتاب را برداشت بدون اینکه به عنوانش نگاه کند و یا آنرا ورق گردانی نماید، در ز یر بغل گذاشت. سکه های طلا را جمع نموده، همه را در جیبش ریخت و بعد به خدمت بوتل شراب رسید. سربوتل را باز کرد و یکی دو جرعه ی جانانه از آن نوشید. سر بوتل را دوباره بست و آنرا با خود گرفت و از اتاق خارج شد.
پدر که همه کارهای پسرش را می دید، وقتی از اتاق خارج شد، غرق در فکر شد، عقلش قد نمی داد تابفهمد پسرش با این عملی که انجام داده بود، چه کاره خواهد شد؟ به ذهنش خطور کرد باید این ماجرا را به بهترین دوستش که همراز زنده گی شخصی او بود، در میان بگذارد و نظر او را در این مورد جویا شود. زمانی این مطلب را به دوست عزیزش بیان کرد، او قهقه کنان بسیار و بسیار خندید. پدر که از خنده ی زیاد دوستش در تعجب بود، گفت: چرا اینقدر می خندی؟ لطفاً آنچه را که باعث خنده ات شده است، به من بگو! دوستش که همچنان می خندید گفت:
آیا می فهمی پسرت در آینده چکاره خواهد شد؟
پدر گفت: نه، هنوز نمی فهمم.
دوستش در جواب چنین اضافه کرد:
با این کاری که پسرت انجام داده است، در آینده حتمی سیاستمدار می شود، چون سیاستمدار اهل هر سه چیز که تو به امتحان گرفته ای، می باشد.
پدر با ناباوری و ابراز تأیید گفتار دوستش، سرش را تکان داد و به فراست و ذکی بودنش آفرین گفت.
پدر پسر را به حال و احوال خودش گذاشت و پسرسیاستمدار شد.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل             ۲۶۵       سال  دوازدهم          جوزا     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی      اول جون   ۲۰۱۶