کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

خوانده اید:

 

 

 

مایا یا فرشته

 

 

از دارا تا نادار

 
 

   

رشید بهادری

    

 
قدرت اندیشه

 

 


آیا شما تا امروز به مشکلی برخورده اید، که راه حل آن از توان تان خارج بوده وناگزیر شده اید، از دیگران مساعدت و یاری بخواهید؟
این سوال شامل متوجه حال کسانی نیست، که مستعد بوده و توانایی مادی در اختیار دارند؛ و یا آنانی که نفوذ و قدرت شان تا اندازه یی است، که با یک صدا، ده ها یا بیشتر از آن داوطلبانه برای خدمت او می رسند.


تردیدی نیست که در تنگنای زنده گی روز مره ،هر انسان خواهی نخواهی با موانع و یا دشواری دست به گریبان می شود که بدون کمک و معاونت دیگران به خودی از اجرای آن عاجز می ماند. ولی کسانی هم هستند، که در ضمن طلب کمک ویاری از دیگران،توان فکری خویش را به سمتی متمرکز می سازند، که نه تنها بر مشکلات غلبه می نمایند، بلکه در اجتماع با نتایج نیکوتر وبا سربلندی مطرح می شوند.


البته این خصوصیت بیشتر در افرادی دیده میشود که با دیگران با انگیزه های سالم ،برخورد نیکو دارند و به لیاقت و اهلیت آنان ارزش قایل میشوند. به این معنا که قابلیت در وجود دیگران را درنظر قدر می نگرند و از وجود شان برحق سود می برند. این هم حکایتی به این ارتباط:
 

دهقانی دریکی از دهات دورافتاده ی ایالت تکزاس زنده گی می کرد و روزگار را به خوشی سپری می نمود. خانم و پسرش هردو دستیار خوبی برای او بودند. آنها مزرعه یی نه چندان بزرگ در اختیار داشتند و آنرا در هر فصلِ سال مطابق به خواست زمان و اوضاع جوی کشت می کردند و از محصول بدست آورده امرار حیات می نمودند.


از آنجایی که روزگار فراز و نشیب را همراه دارد، بخت و طالع این مرد سیر نزولی در پیش گرفت و نگونبختی برسر راهش زانو زد. اول خانمش که بهترین یار و همسنگرش بود، در بستر مریضی خوابید و مرد را در تنگناه حادثه قرار داد. جهت تداوی و اعادهٔ صحت وی زیاد تپید، حتا برای پرداخت پول تداوی که مقروض شده بود، بخشی از مزرعه اش را به فروش رساند و مصرف نمود، اما این تلاش نتیجه نداد و سرانجام شریک زنده گی اش را در یأس و ناامیدی از دست داد.
مرگ همسر در جسم و روان این مرد اثر گذاشت و روز تا روز به غم و اندوهش افزوده شد.


پسرش نیز فراق مادر را در گوشت و پوست احساس می کرد و یاد و خاطره های مادر، که برایش بسیار شیرین بود، آزارش می داد.
چند سال بدین منوال گذشت. مرد دهاتی دیگر آن توانمندی و پشت کار سالهای گذشته را نداشت. پیری و گاهی مریضی های دیرهنگام یا زود گذر به سراغش می آمد و ناتوانترش می کرد.


بازهم اتفاق بدی که هیچ اتنظارش را نداشت به وقوع پیوست این بار پسرش حادثه آفرید، او که با تنی چند از رفقایش به گردش رفته بود در عرض راه با عده یی از جوانان دیگر نزاع صورت می گیرد، از اثر این برخورد نابه هنگام یک نفر تلف می شود، قضیه به محکمه رسیده و جوانان از جمله پسر جوان مرد دهاتی که در آن حادثه سهمی بارزی نداشت، به زندان افگنده می شوند. زمان آن فرا رسیده بود تا پیر مرد مزرعه اش را بیل بزند و باسست کردن خاک آن، بذر و زرع را آماده نماید، اما خودش دیگر توان بیل زدن، آنهم به تنهایی را نداشت ،خویشتن را بیچاره تر یافت، از سوی دیگر، هر چند فکرکرد تا راه وچاره یی بیابد،عقلش به جایی نرسید. سرانجام به پسرزندانی اش که جوان باهوش و فهمیده یی بود به آدرس زندان نامه یی نوشت و در آن تذکر داد که :

پسرم ! پیری و ناتوانی مجال کار بیشتر را در مزرعه برایم نمی دهد. حالا برای انجام کارهای بدنی بالای مزرعه، خیلی پیر شده ام. ایکاش تو درکنارم می بودی، مزرعه را بیل می زدی و مشکل ام را رفع می کردی. حالا که با من نیستی امیدوارم مرا در زمینه رهنمایی کنی تا من به یاری اندیشهٔ تو به کاری مبادرت ورزم ،که مثمر ثمر باشد.
نامه را عنوانی پسرش به زندان فرستاد و منتظر ماند.
بعد از چند روز درجواب نامه اش تلگرافی دریافت کرد، در آن نوشته شده بود: پدر لطفاً مزرعه را بیل نزن، من فراموش کرده بودم به شما بگویم که در آنجا چندین نوع اسلحه را پنهان کرده ام.
فردایی همان روز که پدر تلگراف را بدست آورده بود، با چشمان از حدقه برآمده اش، دید تعدادی از ماموران اف. بی. آی (پولیس مخفی دولتی) با تعداد کثیری از افسران پولیس شهر (محل) و کارگران اجیر شده از طرف آنها با بیل و کلند و سامان آلات پیشرفته آمدند و تمام مزرعه را زیر و رو کردند، آنچنان که هیچگاهی چنین بیل زده نشده بود.


پدر بااضطراب و نگرانی زیاد نامه ی دومی را به پسرش نگاشت و در آن از عملکرد ناگهانی و عاجل پولیس های دولتی و محلی که با چشم سر دیده بود و تا اخیر کار شاهد حال و احوال بود، مفصل نوشت و خواهان آن شد تا بعد از این کدام تدبیر را بکار گیرد؟
پسر در حالیکه از طرح و تطبیق پلانش، آنهم از داخل زندان راضی به نظر می رسید و خوشحال بود به جواب نامه پدر تلگرام دومی را با این شرح فرستاد:
پدر جان!
این یگانه راهی بود، که من می توانستم شما را از رنج و عذاب بیل زدن، آنهم به تنهایی برهانم و در ضمن دَین خودم را در برابر شما ادا نموده، رفع مشکل نماییم.
حالا زمین زیر و زبر شده و آماده کشت و زرع است، باخاطر آسوده هرچه دلتان می خواهد و آرزو دارید، کشت نمایید.

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۶                      سال  یــــــــــــازدهم                        حوت/حمل         ۱۳۹۳/۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         ۱۶ مارچ     ۲۰۱۵