شهرک سینمایی غزالی
بهطرف شهرک سینمایی غزالی روان هستیم. این شهرک حتماً برای من دیدنی است.
منی که سریال مریم مقدس را دیدهام، سریال در چشم باد را دیدهام و این
سریالها یا در کل یا بخشی آن، در همین شهرک ساخته شده است. شهرکی که به
همت زنده یاد علی حاتمی ساخته شده. علی حاتمیای که خود کارهای درخشانی در
سینمای ایران از خود به یادگار گذاشته: کمالالمک، هزاردستان، جهان پهلوان
تختی، مادر و... که روحش شاد و یادش گرامی. شهرک غزالی در خود، خیابان
معروف لالهزار دهۀ بیست هجری خورشیدی قرن حاضر را دارد و میدان توپخانه و
محلی که سریال حضرت مریم مقدس را در آن ساختهاند که بعد از آقای حاتمی
اعمار شده است. البته تا آنجا که معلومات دارم، آقای حاتمی برای ساختن این
شهرک به ایتالیا رفت و با همکاری طراح ایتالیایی ماکت این شهرک را ساخت و
به ایران آورد. این شهرک به گونهای ساخته شده است که میشود شکل آن را
تغییر داد برای بقیه زمانهای تاریخی.
در داخل خیابان لالهزار، چند قطعه عکس میگیرم که خدا سیامک را به راه
راست هدایت کند، تا حالی آن عکسها را دیگر ندیدهام و نداده است. داخل
دکانی میشوم و عکسی از هنرپیشههای قدیمی و عکسی بزرگ، از صادق هدایت را
میبینم. صاحب دکان، کسی است با بروتهای نسبتاً کشال و سگرت باریکی به
دست. تا که میبیند میخواهم عکسی از عکس هدایت بگیرم، مانع میشود و
میگوید ممنوع است. کَیف ما را خراب میکند. فلمهای فروشی هم دارد.
میپرسم: «خاک آشنای بهمن فرمانآرا را دارید؟»
میگوید: «چند روز پیش داشتم، تمام شده.»
بقیه فلمهایی که دارد قدیمی است و از زمان شاه. از دکان بیرون میشویم و
با بقیه همسفران و راهنمای شهرک سینمایی به نقاط مختلف شهرک میرویم. البته
میدان توپخانه، بسته است و نمیشود که ما آنجا برویم. مجسمۀ بزرگ رضاشاه
را میشود دید که پشت به ما استوار و بلند آنجا، در میدان توپخانه،
ایستانیده است.
چیزیکه مرا بهدرد میآورد این است که چرا ما به فرهنگ و هنر کشورمان بها
نمیگذاریم؟ ما یعنی دولتمردان این سرزمین، این نفرینشدههای شکمکلان
پولپرست. قلبم به درد میآید. این قدر پول حیف و میل شد، چرا شما شهرکی
مدنظر نگرفتید برای سینمای کشور؟ تازه این عمال امریکایی درس خوانده
دانشگاه امریکایی بیروت، میگویند ما دوباره تصدیها را فعال میسازیم و
برای دهقانان و صنعتگران بانکهایشان را فعال میسازیم تا قرضه بگیرند. و
وقتی خبرنگار میپرسد چرا با شتاب در اول این تصدیها را فروختید که حالی
میخواهید دوباره احیا کنید؟ میگوید اول ما فکر میکردیم که بازار آزاد و
جامعه جهانی همهچیز را درست میکند، اما حالی دیدیم که اشتباه است. ها
لعنتیها، اگر امریکا میگفت که پست ریاست جمهوری را هم رسماً به مزایده
بگذارید خوب است، همین کار را هم میکردید.[1]
اگرچه حالی هم کردهاند، اما نه رسماً. پیش از ورود به بخشی که سریال مریم
مقدس را ساختهاند، با لوحهای روبهرو میشوم که شرح این شهرک است که از
آن فقط همین یادم مانده که این شهرک نشاندهندۀ اورشیلم پیش از میلاد حضرت
مسیح است. یادم میآید در پیشاور پاکستان بودیم که از طریق شبکههای کیبلی
که تلویزیونهای داخلی ایران را میگرفت، سریال مریم مقدس را دیدم.
همان به که سریال را ببینی و به شهرک نیایی، چون شهرک تو را نمیتواند فریب
بدهد. خوب میدانی که این فضا ساخته شده و همین محدوده است و در حد چندهزار
متر مربع زمین. اما سینما و فلم تو را خوب میتواند فریب بدهد. تو نمیدانی
که واقعاً این محل چهقدر وسعت دارد و همیشه دلم خواسته در جایی مثل قرن
پنج هجری باشم و گم شوم. هیچ جایی نتوانستم که گم شوم. یک گم شدنی که اصلاً
نیابی خودت را و بعد سه چهار روز ناامیدی راه را پیدا کنی. عجب لذت دردناکی
خواهد داشت! این ارتباطات و تکنالوژی گم شدن را در این جهان سخت ساخته. مگر
این که در جنگلی گم شوی و یا در بیایانهای بیآب و علفی در کشورهای امارات
که اصلاً دوست ندارم.
در حال بیرون شدن از شهرک هستیم که یکی از همسفران «ارزشی» خرده میگیرد که
بعد از آن مکان مقدس (جماران) چرا ما را به این جا آوردید؟ که منظورش همان
خیابان لالهزار است که در شهرک قرار دارد. اینجا یاد حرفی از رضا مارمولک
فلم مارمولک کمال تبریزی میافتم: «آقای فضلی شما در جوانی تمام حال و
حولتان را کردهاید و حالی که نوبت به ما جوانها رسیده، شدهاید کاسۀ
داغتر از آش.»
تو اگر نمیخواستی، بهتر بود که بیرون از شهرک باشی و اصلاً داخل شهرک
نشوی. چه معنا دارد این حرف جز تظاهر؟ «صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد»!
دیگر واقعاً خسته شدهایم و به قول همسفری میخواهند «جنازه» ما را هوتل
برگردانند. واقعاً شدهایم مثل میت متحرک و با همۀ لذت دیدنها، خستهگیها
هم مضاعف شده.
مراسم اختتامیه در شماره ی آینده
[1]
البته بدبختانه باید بگویم که انتخابات 1393 ریاست جمهوری چیزی
کمتر از به مزایده گذاشتن کرسی ریاست جمهوری برای درسخواندههای
امریکایی ما نبود. انتخاباتی که رسوایی تمامی انتخاباتها را روشن
کرد و نشان داد که اصلاً تا حال انتخاباتی نداشتیم و آنچه گذشته
یک نمایش بوده و تمرین فلمی. آنی که باید رییس جمهور منتخب میشد،
همیشه رأیش دزدیده شده و جایش را رأیهای «گوسپندی» گرفته.
افغانستان کشوری است که نظام جمهوری و انتخابات دارد و قانون اساسی
آن انتخابات را پذیرفته، اما هرگز در آن رییس جمهور منتخب
نداشتهایم، منتخبی که به اساس رأی مردم به کرسی ریاست جمهوری
رسیده باشد.
|