کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

خوانده اید:

 

 

 

مایا یا فرشته

 

 

از دارا تا نادار

 

 

قدرت اندیشه

 

 

آزمایش زیرکانه

 

 

ابتکار نیک و اقبال نیک

 

 

تنزیل
 شخصیت در کسب مقام

 

 

خدا کفن کش
 سابق را بیامرزد

 

 

خری که دم نداشت

 

 

راز و رمز پیروزی

 

 

مجسمه ها انتقام می‌گیرند

 

 

خدمت کرده گناه لازم

 
 

   

استاد رشید بهادری

    

 
وارسته و استثنا

 

 

 

آیا اشخاص هرآنچه از مادی یا معنوی را که در توان دارند، درخدمت انسان های دیگر قرار میدهند؟ آیا به خاطر انسانیت گامهای ارزنده و نیکو برمیدارند؟ اگر چنین است، آیا بهتر نخواهد بود از آن حسن نیت و عملکرد شان نه تنها یادآوری شود، بلکه پاداش و مکافاتی هم تقدیم حضورشان گردد؟
اگر چنین است بیایید به اطراف و اکناف خویش نظر بیفگنیم از اعضای خانواده، اقارب، دوستان و همشهریان، در مجموع همه ی آنهایی که کارهای فوق العاده انجام می دهند و مستحق ستودن استند ،به هرنحوی شده تقدیر شوند، تا باشد در راه خیر و صلاح به دیگران سرمشق باشند.امتیاز دیگر این گونه برخورد، یا تشویق و ترغیب از کاری که انجام داده اند،این است که دل شان را شاد می گردانیم و به ایشان تفهیم می کنیم، آنچه شما انجام میدهید نه برای منت گذاری، بلکه به حیث وظیفه ی انسانی است که شاید تنها در توان شما باشد.
هر عمل نیکو و کار پسندیده و بایسته از کوچک آغاز و به کارهای نهایت خطیر، ارزنده و با اهمیت ادامه پیدا میکند. انسانهای نیکوکار همواره از دو منبع سود می جویند: یکی دانش و دیگر عقل . از اثر دانش اطلاعات خویش را گسترش میدهند و با کمک عقل و خرد آنچه را اندوخته اند بکار می برند. باید افزود که تجربه و احساس آدمی، خرد انسان را یاری میرساند و از همین جا است، که انسان های عاقل آنهم کسانیکه از گذشت روزگار اندوخته های فراوان دارند، احساس شان تا حدی بیدار و فعال میگردد، که خویشتن را فدای آن آرمان انسانی می سازند که در دل می پرورانند.
در طی همین دوسه دهه اخیر، اگر به فعالیت و کارکرد های انسانی و خیراندیشانه نظر بیندازیم می بینیم که افراد شریفی چگونه توانسته اند در عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ) درسطح جهانی( خدمات بیاد ماندنی انجام بدهند. نلسن ماندیلا رهبر نهضت آزادیخواه افریقای جنوبی را که گاندی دوم لقب داده اند بیش از ۲۰ سال از عمرعزیز خویش رابه خاطر مبارزه علیه تبعیض نژادی، اعاده حقوق بشرو آزادی مدنی سپری کرد. زمانی هم که پایان یافتن رسمی تبعیض نژادی تحقق یافت و با رهبری او و طرفدارانش ) اکثریت سیاهپوست های افریقای جنوبی( موافقه به عمل آمد و او را از زندان بیرون آوردند، اولین خواهشش از همه سیاهپوستان و سفیدپوستان این بود که:
برای یکپارچگی افریقای جنوبی، صیانت و حفظ تمامیت ارضی ، خشونت را کنار گذاشته به سان خانوادۀ بزرگ افریقای جنوبی ، در فضای صلح و صفا زندگی باهمی را ادامه دهند.
ماندیلا با تدبیر سخنرانی ها، کنفرانس ها و شرکت دراجتماعات، مطرح کرد که اقلیت های سفیدپوست ) باداشتن زیرپانزده درصد از جمعیت افریقای جنوبی( آنانی که از سالها به اینطرف بر سیاهپوستان حکومت می کردند و ازهیچگونه ظلم دریغ ننمودند ، نباید هدف انتقام گیری قرار بگیرند.
البته او برای اینکه زخم های ناسور گذشته را مرهم نموده باشد، از تمام کسانیکه در گذشته به قدرت رسیده بودند و برسر سیاهپوستان بی بضاعت نا انصافی غیر انسانی روا داشته بودند، خواهش نمود تا به دادگاه حاضر و از مردم عفو بخواهندو به ایشان اطمینان داد، اگر به این کار مبادرت ورزند، مردم آنها را خواهند بخشید و از مردم آرزو نمود آنها را ببخشند.
این مرد مبارز، این قهرمان همیشگی در طول دوره ریاست جمهوری خویش آنقدر کارهای مثمر و ارزنده برای کشورش انجام داد که شاید پیرامون آنها،علاقمندان رشته های مختلف بتوانند کتاب های متعددی بنویسند. نیکویی دیگر او این بود که بعد از ختم دوه ریاست جمهوری هرگز نخواست دوباره در سطح رهبری باقی بماند.
این اعمال او بود که ماندیلا امروز یک مرد مبارز واقعی یا رهبر یک کشور نه ،بلکه به حیث سمبول و نماد آینده نگری و گذشت این برهه از زمان شناخته شده است. غیر ازینکه بهترین جوایز حقوق بشری از جمله جایزه نوبل به وی تعلق گرفت، بعضی از کشور ها و موزیم ها مجسمه های او را تدارک دیدند و در سطح جهانی از او به احترام نام می برند.
شخصیت دومی خدمتگار انسان وانسانیت، مادر ترزا است. زن پرتگالی الاصل مسیحی، که تمام تلاشش را وقف خدمت به جهان بشریت نموده است. وی از آوان جوانی تا پختگی و کهولت خودش را متعلق به جامعه بشری میدانست و یگانه آرزویش خدمت به انسان و انسانیت بود. این خدمتگار راستین بشریت با آنکه در کلیسا مصروف خدمت بود، یکبار عقل و خردش به او می فهماند که میتواند خدمتی بیشتر ازین در سطح جهانی انجام داد. بنابرآن از طریق سازمان خیریه جهانی، حاضربه پرستاری از بینوایان و مریضانی شد که هیچ اندوخته و توانی در بساط ندارند. در آنزمان که چنین تصمیم گرفت،در هندوستان فقر و بیماری بیداد می کرد .آنهم در ایالت کلکته که از زمره پرجمیعت ترین شهرهای هندوستان ویا شاید جهان باشد. وی برای خدمت، رخت سفر می بندد و در آنجا در یک شفاخانه دولتی و گمنام، به طورداوطلب، آنهم بدون مزد و چشم داشت مادی، دلسوزانه و مادرانه به
خدمت می شتابد. درآن شفاخانه چنان عاشقانه و اخلاصمندانه، به وظیفه می پردازد که برای دیگران نمونه مثال قرار می گیرد .موازی با آن، بعد از شناخت وآشنایی به طرز کار و سلوک، دست به کار خیریه ی دیگری شده، سازمانهای کوچک خیریه را ایجاد می نماید و از آن طریق مدد و کمک های انسانی بی شایبه را توسعه میدهد.
با ترویج فعالیت های خیرخواهانه، توجه جهانیان مخصوصا سازمانهای بزرگ و صلیب احمرجهانی را جلب می کند و در ضمن هشدار میدهد که اکثریت توده هایبشری، بخصوص کشورهای افریقایی و آسیایی نیازمند کمک های بشرخواهانه می باشند و ما باید به امداد شان بشتابیم.
این زن قهرمان، این شجاع زن دوران ساز، نه به تشکیل خانواده اندیشید و نه به یاد فامیل و تفریح و مسافرت افتید. با آنکه خاموشانه و بی سر و صدا در محل کارش بمرد ولی عمل شریفانه اش همواره بلند بود و با کمال متانت به وظیفه انسانی اش ادامه داد. امروز بنام نامی مادرترزا همه آشنا و کارنامه اش برای نسل های موجود و بعدی جاویدانه خواهند ماند.
ما در زمان خود همین حالا چون ماندلا و مادرترزا را زیاد داریم . کسانیکه در ذهن و ضمیرشان جز خدمت به همنوع و آرزوی قلبی شان زدودن و درمان درد و غم و نابسامانی های جامعه چیز دیگری نیست. اگر ما این خدمتگذاران صدیق جامعه بشری را به تقسیم بگیریم، شامل حال کسانی میگردد که تا سر بلند می کنند از سوی عوامل مانع شونده با محدودیت ها روبرو می شوند و یا زمینه برای شناخت و کاردانی شان میسر نمی گردد و در گمنامی می مانند و می میرند.
متأسفانه داشتن اختلاف ویا همان بی اعتنایی به قدر وارزش شخصیتها است، که مردم یک جامعه از شناخت شخصیت های غمخوار جامعه ی خویش عاجز می مانند.
درحیات آنها اصلا وقعی به عقاید و نظریات ایشان نمیگذارند، در عوض آنها را مرتد، لجوج و یاوه گو می پندارند، در حالیکه آنها برای اصلاح جامعه عقاید و نظریات خاص خودشان را دارند ولی کجاست گوش شنونده و چشم بیننده.
زمانی گالیله در قرن پانزدهم میلادی اذعان کرد که زمین کروی است و به دور خود و آفتاب میچرخد، او را مرتد شمرده و حکم تکفیر و سنگسارش را دادند ولی چهل سال بعد از مرگ او ثابت شد که حقیقت را می گفته است.
همین امروز در بسا از کشور ها مخصوصا در سرزمین های اسلامی تا هنوز خرافات بیداد میکند و یک عده دانشمندان و روشنفکران به خوبی می دانند که اسباب عدم پیشرفت در جامعه بشری اسلامی چه است، ولی از اظهار حقایق ابا می ورزند.
از آنجایی که تا هنوز درین کشورها آب زلال دانش در ریشه معرفت امروزی نمیرسد و این ریشه نه تنها نمو نمیکند، بلکه در حال خشکیدن است. هرچند هوا و فضای جامعه مانند دیگر جوامع تازه و معطر به نظر می رسد اما آدم هایش در گل و لای بند مانده، توان و جسارت از بند رستن را ندارند. خلاصه هنوز که هنوز است از آنچه صدهاسال قبل گفته شده و سینه به سینه تا امروز انتقال داده شده است و چون آهن و فولاد غیرقابل ذوب اثراتش در مخیله جایگزین و در نتیجه به جزاز تقلید دیگر از عقل و خرد استفاده نشده ،کار به بیراهه کشانده میشود. چون ترس و واهمه برآن عده از انسانها مستولی شده است ابراز نظر روی حقایق و تحلیل و ارزیابی مثبت گناه پنداشته میشود.
همین دگم بودن وعدم تحرک و نواندیشی، باعث توقف قدم به پیش حتی عقبگرایی شده، راه پیشرفت یکسره مسدود میگردد و این ساده اندیشان خوشباور انگشت انتقاد در برابر جامعه متمدن نشانه گرفته و آنها را بد و بیراه میگویند با این هم قانع نشده از قهر و غضب به اصطلاح کاسه و کوزه هردو را میشکنانند.
به نظر نگارنده، این شیوه و عملکرد نه تنها راه بیرون رفت از منجلاب نیست بلکه عواقب وخیم تر را نیز در قبال خواهد داشت.
صحبت به درازا کشید، پس برای اینکه به اصل مقصد برگردیم یعنی از پیش آهنگان و خدمتگزاران راستین جامعه بشری امروزی یاد کرده باشیم، بیان حقیقت ها در مورد زن فداکار که آرزویش جز خدمت به همنوعش چیز دگر نیست و تا هنوز خودش و کارکردهایش) در سطح جهانی( به معرفی گرفته نشده و یاد نشده است) به جز از یک جایزه( را میخوانیم، شاید به این نتیجه هم برسیم که ما همچو افراد را در جامعه داشته باشیم ولی از آنجایی که شیوه کار و پندار شان انسانی، متواضعانه وعاری ازشهرت طلبی های مروج است؛ نخواسته اند در انظار مردم ظاهر ویا شناخته شوند. آرزومندیم آگاهان و فعالان جامعه بشری روزی چنین افراد شایسته و نخبه را شناسایی و از دستاورد های شایسته انسانی و اعجاب برانگیز شان که برای ما انسانهای عادی جامعه آموزنده و در ضمن مایه عبرت است تقدیر به عمل آورند.
*
اگر یادی از ایالت مسی سی پی ایالات متحده نماییم، حرفهای زیادی ازین ولایت برای گفتن و شنیدن داریم. از ویژگیهای خاص این ایالت یکی هم فقرزدایی است آنهم بیشتر از باشندگان و مهاجرین سیاهپوست که از سالیان دراز به اینطرف در آنجا مقیم شده اند و تا امروز به زندگی پایین نه خوب یا بخور نمیر شان ادامه میدهند.
اورالی براون، دختر نوجوان یکی از خانواده های فقیرنشین این ایالت با استعداد سرشاری که داشت توانست از میان دوازده خواهر و برادر بزرگ و کوچکش با ناتوانی های مالی و روحی صنف دوازده را تمام و آزرو برد در یکی از کالج ها ثبت نام نماید اما یکی از برادران بزرگتر او که قبلا در کالیفرنیای شمالی بدریافت کار خوبی موفق شده بود و از استعداد عالی خواهرش آگاهی داشت او را تشویق نمود تا به شهر اوکلند کالیفرنیا آمده و در ضمن اجرای کار به تحصیلش ادامه بدهد.
اورالی در آنزمان هژده سال عمر داشت. از مشوره نیک و تشویق بیدریغ برادرش خوشحال شد و به آنجا رفت و شهر اوکلند را بمراتب بهتر از شهر زادگاهش در مسی سی پی یافت. به زودترین فرصت در یکی از کمپنی های بیمه مصروف کار شد و از طرف شب در یکی از دانشگاها بدرس آغاز کرد. باین همه سازگاریهایش با طبیعت، روزگار گذشته و مخصوصا فقر و ناتوانی مالی را که دامنگیر فاملیش بود هرگز از یاد نمیبرد. یکروز زمانی میخواست به کار برود در نزدیکی های محل کارش دخترک خورد سالی را میبیند که در گوشه یی ایستاده و دست تکدی به سوی عابرین دراز کرده پول میخواهد، مشاهده این وضع برای او طاقت فرسا بود گمان میبرد فقط شهر خودش و شاید اندک شهرهای دیگر افراد غریب و بینوا را در خود داشته باشد اما اوکلند را بهتر از دیگران یافته بود باین طرز برخورد تصورش را هم در ذهن نداشت که دخترکی باین سن و سال آنهم در کنار جاده دست به گدایی دراز کند.
خودش را به دخترک رساند و در حالیکه او را نوازش میداد پرسید؟
- پول را برای چی میخواهی؟
- گرسنه هستم !
شنیدن این کلمه ذهنش را مغشوش ساخت. اورا به نزدیکترین خوراکه فروشیبرد و برای اینکه شکمش را سیرنماید چیزی برایش خرید، قبل ازینکه دخترک به خوردن آغاز نماید اورالی از او پرسید: چرا مکتب نمیروی؟
دخترک جواب داد: در مکتب شامل هستم اما بعضی اوقات از فرط گرسنگی نمیتوانم مکتب بروم و درس بخوانم. اورالی از وی آدرس مکتبش را پرسید و آن را یادداشت کرد و فردا سرساعت به مکتب دخترک شتافت، با معلم او آشنا و حال و احوال شاگردان را پرسید. آنچه معلم به او تعریف کرد ناباورکردنی بود.
مکتب را که برای غربا و فقرا اختصاص یافته بود نه تنها دخترک بلکه بیست و یک شاگرد ناتوان دیگر که در زیر خط فقر زندگی میکردند یافت. اشک در چشمان اورالی حلقه زد، با آنکه هنوز زندگی بهتری نداشت ولی روزگار گذشته یکبار دیگر در برابر چشمانش نمایان شد. احساس عجیبی برایش دست داد، با آنکه میخواست در آینده به فامیلش کمک نماید، همه را یکباره از یاد برد و همه شاگردان  گرسنه این صنف را مخاطب ساخته و گفت: من شخص پولدار نیستم ، درین سن و سالی که شما قرار دارید غریب تر از شما بودم ولی حالا با امکان ناچیزی که در توان دارم برای آنهاییکه گرسنه به صنف می آیند چای و نان در گوشه صنف تهیه خواهم کرد تا روزانه قبل از درس صرف نمایند ولی در عوض از شما یک تقاضا دارم و آن اینکه مکتب را رها نکنید و درس بخوانید.
اورالی بعد از ختم درس دانشگاهی شبانه اش بخانه آمد و به دخل و خرچ مکتب وعده داده شده پرداخت. پی برد وعده ی دور از سنجش و توان به آنها داده است، غمزده و پریشان و پشیمان از کرده و گفته اش به اندیشه فرو رفت. همین اندیشه و تفکر سالم راهبرد کار انسانی اشرا مشخص و تحقق بخشید. فردا این مطلب را با همکاران و دوستانش در میان گذاشت آنها نیز به او وعده کمک دادند.
اورالی از نظر مالی و روانی تقویه شد و کمک هایشرا آنطوریکه وعده سپرده بود با همکاری یارانش آغاز کرد. شاگردان نیز با علاقمندی خاص درس میخواندند و دیگر غیابت نداشتند. این دختر جوان ) اورالی( به شاگردان تعهد سپرد اگر امتحانات نهایی صنف دوازده را با نمره( C) به پایان برسانند او حاضر خواهد بود زمینه تحصیل را به دانشگاه برایشان میسر گرداند.
اورالی بعد از ختم تحصیلات عالی به این هم اکتفا نکرده به موسسات خیریه، افراد متمول و سرشناس و حتی به کمپنی های بزرگ و شناخته شده شتافته خواهان کمک های بیشتر برای شاگردان بی بضاعت گردید و چون از آنها وعده کمک دریافت کرد در گشایش موسسه خیریه و کمک رسانی اقدام و آن موسسه را بنام خودش به ثبت رسانده بعد ازین توان، تحصیل و تمام نیروی مادی و معنوی اشرا در خدمت دیگران قرار داد.
خوشبختانه از اثر مساعدت های بیشتر او شاگردان ناتوان را که از صنف دوازده فارغ و امکان تحصیل برایشان میسر نبود به دانشگاها معرفی و بعد از ختم تحصیلات عالی در مراسم توزیع دیپلوم های شان شخصا حصه گرفت نه تنها این ها بلکه سالانه شاهد حال ده ها شاگرد که مصارف شان از طریق بنیاد خیریه خودش پرداخته میشد حضور مییافت.
امروز اکثر فارغان منسوب به موسسه خودش اعضای دایمی بنیاد بوده در رشد و توسعه بنیاد سهم بسزا دارند. خانم اورالی که حالا سن پختگی را به اتمام و دوره کهولت را میگذراند هنوز در عرصه کارو فعالیت خیرخواهانه اش ادامه میدهد و فعال جدی بشرخواهان متعلق به شهر اوکلند حساب میشود.
چند سال قبل کورنر ایالت کالیفرنیا و خانمش زمینه یک ابتکار جالب را میسر ساختند. آنها جایزه را بنام ( میسزوا) که نماد پهلوانی در روم قدیم بود اساس گذاشتند و تصمیم بر این گرفته شد تا هر سال برای بهترین خانم هایی که در صف مقدم فعالیت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و . . . در زندگی خود و دیگرهمنوعان خویش دگرگونی به وجود آورده اند، این جایزه طبق تشریفات خاص اهدا شود.
خوشبختانه از میان ده ها خانم که نامزد دریافت این جایزه بودند فقط پنج تن انتخاب که یکی از آنها خانم اورالی بود و بازهم بعد از غور و بررسی مستحق برحق و بدون چون و چرا کسی جز خانم اورالی نبود.
خانمی که سراسر زندگی اش پر از نشیب و فراز های بشردوستانه و خیرخواهانه بوده است و هنوز هم که به سن کهولت رسیده با آنهاییکه در چنگال غربت بند مانده اند دست یاری و مدد دراز میکند و از جان و مال میگذرد و خود را در خدمت قشر نوپای جامعه اش قرار میدهد.
درود و آفرین بر این پیشاهنگان راستین جامعه بشری.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۹۰     سال  سیـــــــــزدهم            جـــــــــوزا / سرطان    ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی            شانزدهم جون  ۲۰۱۷