تیری که علیه امان الله خان بود، برتن والی نشست
امان الله خان در قندهار معرکه را گرم نمود. نظم وترتیبی برای جنگیدن ایجاد
کرد. والی هم در کنار او قرار گرفت. سپاهیان کابل به منظور مقابله با امان
الله خان، سوی قندهار روان شدند. امان الله خان که قندهار را ترک گفت، والی
در جایش نشست با عواقب بعدی.
م.ص.فرهنگ که دراین هنگام در قندهار بود، برخی از رویداد ها را درکتاب
خاطرات خویش آورده و به مواردی هم در کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر اشاره
نموده ست. قول فرهنگ این است که" اردوی حبیب الله که به تعقیب امان الله
شاه بسوی قندهار روان بود، به او(والی) مجال نداد که پایگاه جدید قدرتش را
استحکام بخشد و بسرعت خود را به قندهار رسانده پس از درهم شکستن آخرین
مقاومت قندهاریان در شمال شهر، والی وهمکاران او را درمحاصره گرفت. هرگاه
مردم شهر با امیر جدید( والی) همکارمی بودند، شاید وی میتوانست برای مدتی
از آن دفاع کند. زیرا هنوز برج وباروی شهر احمد شاهی آباد برای قلعه بندی
مناسب بود. اما کمتر کسی برای والی علاقمندی قلبی داشت. حتی ارکان دولت او
از جمله عبدالعزیزخان، بارکزایی که بعنوان صدراعظم تعیین شده بود، با رسیدن
قوای دشمن از دروازۀ سمت مقابل فرار نموده از بیراهه خود را به بلوچستان
انگلیسی کشاندند. یک تعداد از مردم شهرخصوصاً غلجائیان با امیرحبیب الله
مایل بودند و عدۀ دیگر بی تفاوت. . ." (67)
این عامل قبیله یی اختلافات نیز افزون بر عوامل دیگر شد و پای والی را در
گودالی فروبرد. گویند "یکنفر از سران غلجایی دروازۀ کابل را که درشمال شهر
واقع بود، بروی نیروی مهاجم باز کرد. علی احمد خان چون از این موضوع آگاهی
یافت برای مقابله با دشمن به آنسو شتافت، اما همراهانش او را ترک گفتند و
تنها یکنفر بنام سدوخان با اوباقی ماند که او هم در بازارکابل زخم برداشت."
(68)
چند سخن از او در پیوند با یار زخمی اش بیاوریم که اگرآنهم گفته نشود، بی
انصافی است:
این علی احمد خان عاشق پادشاهی، از جمله کسانی نبود که یار زخمی را تنها
میگذارند. تن زخمی سدو را بردوش کشید و به خانۀ یک تن از هزاره های قندهار
که شاید از دوستان شخصی او و یا سدو بود، پناه برده مخفی شد.
اما به زودی او را گرفتند. محلی که در آن مخفی شده بود، هم توپخانه نام
داشت. گویی سرنوشت او با نام توپ رقم خورده بود. زیرا قوماندان توپچی
عبدالقیوم خان رهبری عملیات دستگیری او بود. در آن هنگام در شهرهم فریاد
غرش توپ وخشونت همه جا را فراگرفته بود. به قول فرهنگ، "قلعه بندی برای
یکماه طول کشید. دراین مدت هر روز صدای توپ وتفنگ از داخل وخارج شهر بلند
بود و یگان گُــــله به خانه های شهرهم میرسید. . ."(69)
|