علی احمد خان در قندهار
چرا قندهار رفت؟
در برابر این پرسش که چرا از پشاور به سوی قندهار رفت، شاید برای عده یی
چنین پاسخ سطحی قناعت بخش باشد که به دلیل موجودیت امان الله خان به سوی
قندهار رفت. اما پاسخ او را باید در برداشت ها وانتظار دیگری طرف توجه قرار
داد.
نخست این که جای دیگری برایش میسر نبود. از سمت شرق کشور فرار نمود. در
پشاور انگلیسها برایش گوشزد بیرون شدن را نمودند. پس افزون بر عوامل بالا،
برای شخصی که ازتلاش برای کسب قدرت ومقام پادشاهی فروگذار نبود، در
قندهارعلایق ورشته های جذب کنندۀ او جلب می نمود.
چنین در نظر آوریم که چند ماهی از عمر امارت حبیب الله گذشته بود. تلاش
برای تأمین مرکزیت از سوی کابل، در برابر موانع ناشی از فروپاشیده گی ها و
سربلند نمودن سران قومی وقبیله یی، روبه رشد نهادن مخالفت های مسلحانه،
بسیج قومی مخالفان (محمد نادرخان و علی احمد خان بیشتر به این موضوع عطف
نمودند)، رویکردهایی را در دستور کار قرار داد که با ریشه ونسب، به قوم
وقبیله پیوند داشت. چنان که دیدیم والی در شرق کشور، با استفاده امکانات
نظامی واداری در دست داشته نیرویی را فراهم آورد که به زودی از دست رفت.
اسلام خواهی های افراطی، تبلبغات علیه امیر کابل، وعده و وعیدهای بیشمار
برای متنفذین ومردم عوام وملاها کارساز نشد. تلاشهایش را برای جلب پشتیبانی
هند بریتانیه هم پذیرفتنی نیافت. پس از آنجایی که او انسانی نبود که به
زودی از تلاشها دست بکشد، به سوی خاستگاه و مکانی رفت که پدرانش را در دل
خویش پروانیده بود. آنجا قندهار بود. قندهار وطن چند نسل از پدرانش، وطن
اصلی او بود. قوم وقبیله اش آنجا بود.
پس آن علایق قومی وقبیله یی اش او را به سوی قندهار فرا خواند.
در قندهار زمینۀ مساعد دیگری نیز وجود داشت که مخالفت سدوزایی ها با
امیرکلکانی در کابل بود.
وارتان گریگوریان در این زمینه می نویسد:" قبیلۀ درانی و طبقۀ حاکم قدرت
مند آن به خاطر ازدست دادن تفوق سیاسی که از سال ۱۷۴۷ در اختیار داشت،
رنجید ومخصوصاً غصب تاج وتخت توسط یک غیرافغان، تاجیک راهزن بیسواد ومربوط
به طبقۀ پایین اجتماع، آنها را می رنجانید. . . "(65)
والی هنگامی درقندهاراعلام دوبارۀ پادشاهی نمود(۲۴ می) که امان الله خان
قندهار را ترک گفت.(۲۳ می ۱۹۲۹)
امان الله خان قندهار را هنگامی ترک گفت که بازهم کوشش نهایی خود را به کار
برده بود. به ویژه پیوستن سه هزار داوطلب هزاره با او، زمینه ساز ارتقای
نسبی روحی ارتش او شده بود (66)
ادامه دارد
|