کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

۱-۳

 

 

 

۴ - ۷

 

 

۸-۱۱

 

 

۱۲ـ۲۰

 

 

۲۱-۲۵

 

 

 

۲۶

 

 

۲۷ـ۳۰

 

 

۳۱-۳۳

 

 

۳۴-۳۵

 

 

۳۷ـ۴۰

 

۴۱

 
 

   

 

    

 

باغبان
اثر رابندرنات تاگور
ترجمۀ عبدالرحمان پژواک
نقاشی اسراییل رویا

 


    رابندر نات تاگور        عبدالرحمان پژواک

  

۴۲
ای دیوانه، ای مست بیخود و مدهوش!
اگر درت را با پا زده از هم باز کنی و آنگاه به هزل در میان مردم آشکار شوی، اگر کیسه ات را در یک شب تهی کنی و حزم و تدبیر بشکن بزنی، اگر راه های شگفت را بپیمایی و با چیزهای بیهوده بازی کنی، اگر در پی رهبری دانش نروی، اگر بادبان هایت را بروی طوفان بگشایی و سکان را بشکنی، آنگاه ای رفیق من، من از تو پیروی خواهم کرد و خویشتن را مست و خراب خواهم ساخت.
من شبها و روزهای خویش را در صحبت همسایگان عاقل و فرزانه ضایع کردم و بباد دادم.
بسیار دانش موهای مرا سپید ساخت. بسیار بینش چشمان مرا تاریک کرد.
سالیان زیادی پاره های اشیا را گرد آوردم و روی هم انباشتم. آنها را برون آر. روی آنها رقص کن. آنها را لگدکوب کن و به بادهای تند بسپار.
دانسته ام که معراج دانایی در آنست که خویشتن را مست و خراب سازم و به فنای خود بکوشم.
بگذار همه اندیشه های پست و وسواس های ناشایسته نابود شوند و من به یاس راه خود را باز کنم.
بگذار موج دیوانه ای بیاید و وحشیانه مرا از جایی که لنگر انداخته ام با خود ببرد.
دنیا از مردمان ارزنده، کارکن، مفید و هوشیار پر است. کسانی هستند که به سهولت در قطار اول میآیند. کسانی هستند که محجوبانه بعد از ایشان قرار میگیرند.
بگذار آنها شادی کنند و به عشرت بگذرانند. بگذار من به بیهوشی از همه چیز باز مانم. زیرا میدانم که آخر همه کارها همین است که مست و خراب باشم.
سوگند میخورم که همین لحظه همه حق ها و دعوی های خود را با این مردم فرو گذارم... از غرور و فخر، از دانش و قضاوت نیک و زشت درگذرم. ساغر خاطرات را بشکنم، همه چیز را فراموش نمایم و در پایان همه آخرین قطرۀ اشک خویش را نثار کنم.
با سرجوش شراب سرخ، خنده های خویش را درخشنده و پاک بسازم و در میان آن شنا کنم.
نشان مردمان مهذب را محو کنم و برای این آرزوی آنی خویش همه را نابود سازم.
سوگند خواهم خورد که همه چیز را از دست بدهم و مست و خراب باشم و خویشتن را فنا کنم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

.ادامه دارد

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۴۳                   سال  یــــــــــــازدهم                  سرطان/اسد      ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی     اول جولای    ۲۰۱۵