کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

خوانده اید

 

۱

٢

۳

٤

۵

۶

۷

۸

٩

 

 

 
 
 
چشمهء آوا
 
انور وفــــا سمندر
 
 

ترس طاعون اولی

 

تشنۀ حقیقتیم و حقیقت موجود؛ حاضر و کامل،

انتخاب حق ماست؛ همین خود گونه­یی از حقیقت است،

بسته به خودم است: ایا حقیقت تعریف شده، دایره-یا هر شکلی که باشد-بسته و همان است که من پسندیده ام.

راه حقِ من است؛ راه انتخاب من است.

کیست که حقیقت را برایم تجربه نماید؛

کی است که من شود و حقیقتش را داشته باشد!

انتخاب حقِ اول است؛ رمز آزادی معنوی همین است.

ایا آماده هستم جز حقیقت همه را ببازم؟

ایا می­توانم تنها در حقیقت باشم!

ترس از حقیقت اولین ترسی است که از کودکی در من شیوع یافت.

پس آمدن و رفتنم برای چه است؟

من چه را دارم که نگهش دارم؟

ایا همین است هویت من؛ سرنوشت من؟

حقیقت هست؛ تمام حقیقت است؛ جز من همه جابجا آند؛

من بیگانه ام؛ چون حقیقت در جای من هنوز راه نه یافته!

من راه می­شوم، حقیقت خود می­شود؛ شخصی و شیرین؛ و در من راه می­رود.

های، یکسره پوست و نقاب بود که در من انبار می­شد؛ چه زیبا شده که خالی هستم.

من تازه، شب تازه، زمان تازه؛ تازه بیدار می­شوم.

دنیایم زیبایی­های من است.

تازه هایم از درون سرکشیده،

عشق و رحمت تازه، اندیشه و احساس تازه،

قلب تازه، نام تازه و سال تازه؛

فقط حقیقت تازه!

 

صوت خالی

 

و منزل کلام است؛

منزل در اقلیم صوت و نواست.

آن نوا کلید هستی است؛ کلید نیستی است.

کلمه کلید و راز گشاست. کلمه ساده است؛ توضیح و تفسیر نمی خواهد؛

آن بی حرف و بی متن است.

آن کوزه و ساغر صوت است. آن صوت جاری خانۀ هستی است.

من و هر یک بر مرکب صوت به خانه بر می­گردیم

و همین است که قلب­های ما ­را با معجون صوت، بر دفتر شعر و قصه و نثر نقش می­ریزیم.

دیوان­ها، دفترها و کتاب­های ما چهره­هایی اند که خاطره­ها و احساسات ما آن­ را بر تن کرده است.

صوت خورشید، باران، توفان و دریای کلام است.

رودخانه­ها و دریاها جاری آند و ما آب­های قدیم-پاستوریزه در بوتل­های ذهن می­نوشیم.

صوت را به قلب راه بدهید؛ از قلب راه بدهید،

قلبِ معبر صوت جنس زنده است.

صوت زنده است.

لحظه زنده است.

و ما مجراهای عبور این مایع اولی و ازلی؛

بلی سرنوشت را با همین صوت خالی از ذهن نوشته اند.

                                                                    

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۵         سال شـــشم               اســـــد ۱۳۸٩  خورشیدی         اگست ٢٠۱٠