کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

خوانده اید

 

۱

٢

۳

٤

۵

۶

۷

 

 

 
 
 
چشمهء آوا
 
 
انور وفا سمندر
 

 

کشتن فاصله

 

نه گرفت، لین­ها قطع شده اند؛ بیرون جنگ است.

مردم خدا با هم می­جنگند تا فرمانروای سرنوشت دروازهای بهشتش را باز نمایند.

شيطان چه بزم تنهايى دارد! آن نیروی منفی تنها براى آن مي­نوازد! این جنگ­ها بزم­های آدم­ها اند.

آن­ها با فوارۀ خون­های همدیگر شان شعر آن را می­سرایند!

وطن من تابلوی سرخی است از آدم ها-برای خدا! منِ ما کاروان مرده­ها را در این نقشه رها ساخته است

و ارزوها به سوی دروازهء قصر خدا می­خزند و می­افتند.

خدایا، این همه گردن زدن­ها و گردن زده­ها اولاد عشق خالص اند. آن­ها می­کشند تا آن تنها بماند؛ بی­آدم بماند.

این قلب­های عروسی ناشده به سوی تو بال می­زنند. بال همه سوختند.

این زمستان من است؛ کندوهایم خالی، اجاقم سرد، شبم کان مورچه

و قلبم پٌر از عروس کلمۀ-سرود زنده و به راه افتاده؛

از آن بسوی آن! روح سوار بر این جریان،

فاصله­ها را دوباره می­کٌشد و به جنس اولي- جنس نور و نوا می­پیوندد

و سایه­ها و سنگینی­ها و ابعاد را برجا می­گذارد و همین است که روح نغمه سر می­دهد

و همین است که زبان فزیک هم دیوان می­یابد.

***

ما حروف پراگنده

 

صوت موسیقي من است. صوت حواس و عواطف و ارزو­های بیرون ریختۀ من است.

صوت و قطره­ها-جرقه هایش اقیانوس است.

ما اقیانوس زاده و اما راه­های خاکي، سنگي و خارزار را می­پیماییم.

ما راهی خانه هستیم. صوت همراه و پیشقراول راه ما.

صوت اول و از آن اول است. صوت باشندۀ خانه است

و هستي را ابیاری می­کند.

بیایید صوت را با قلب­های عاشق خود باغباني کنیم.

بیایید در راه صوت زبان سکوت را بیابیم. صوت با زبان سکوت نواخته می­شود.

سکوت نی صوت است.

و سکوت شخصی­ترین بخش وجود. بلی، روح آن فردیت یافته، یعنی روح!

کلمه نمایش صوت است. صوت می­بارد. باران صوت هستی را می­رویاند،

هستی صوت و نوای رویده است.

آن ارکستر بزرگ ما را فرد فرد می­نوازد؛ می­لغزاند؛

و برشانه های بی­شکل اش دوباره روانۀ خانه می­سازد،

ما الفبای صوتیم، ما حروف پراگنده و مستقل شعر اعظمیم.

و شاعر همچنان می­سراید؛ چون او سروداست؛ شعر زنده است.

و ما از آن زنده­گی می­آوریم.

***

آوای بی متن

 

بلی،

و ما صوت را زنده­گی می­کنیم، بیایید بیرون بیاوریم؛

صوت جوهره ماست.

صوت جریان کلام افرینش است، صوت نامه نویسی عاشقانه است از عاشقِ عشق به همه،

همین است ارادۀ بودن،

صوت گام است برای آوردن و گشودن و دوباره بردن همۀ هستی.

ما مظهر عشق آن نوای ابدی هستیم. ما کلمه­های عاشقانۀ عاشقِ عشق هستیم.

ما زبان صوت هستیم.

ما آدم، نبات، کوه طور و تنگۀ سینای آن نجوای عاشقانه ایم و این همه شعر است.

شعر طلوع صوت است و شعر مسافر صوت است. اگر صوت نباشد؛

هستي صفر می­شود و همین است آن عسل شیرین، آن صوت بی متن.

***

 ادامه دارد... 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۳          سال شـــشم               سرطـــــــــان ۱۳۸٩  خورشیدی           جولای ٢٠۱٠