کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

۱

 

۲

 

۳

 

۴

 

۵

 

۶

 

۷

 

۸

 

 

 

 

۹

 

 

۱۰

 

 

 

۱۱

 
 

   

 

    

 
حکایات و روایات
مؤلف:
داکتر عنایت الله شهرانی

 

از دانشمند گران‌ارج جناب فضل الرحمن فاضل،
سپاسگزارم که این اثر پوهاند شهرانی را در گرامیداشت آغاز چهاردهمین سال نشرات کابل ناتهـ
 به اخیتارم گذاشت. البته پاره‌وار خدمت شما پیشکش می‌گردد. ایشور داس
 



دربارۀ نام گوراوغلی و خلاصۀ داستان

در زمان های بسیار قدیم یکی از خوانین ترک به نام « احمد خان » که شخصیت بسیار مقتدر، متنفذ و غنی و زورمند بود، برسرزمین تورکستان حکومت می راند، احمد خان خواهری داشته است که هنوز در قید ازدواج کسی در نیامده بود، روزی دوشیزه جوان درباغ حویلی در کنار گلها و برسر سبزه ها قدم می زده است که از بالای دیوار بزرگ، نور پاک حضرت سیدالشهداء علی مرتضی را می بیند، این نور بیش از یک ثانیه طول نمیکشد و غیب می شود، ولی دخترجوان باردار می شود، خواهر احمد خان روزها و شب هارا با ترس و لرز، تشویش و اضطراب و چرت زدن سپری می کند، خواهر از نام و مقام برادر سخت در حذر است و می ترسد که اگر مردم از این راز آگاه شوند ، برادرش بدنام خواهد شد، و ممکن خواهرش را که از جان، عزیزتر می دارد، از دم تیغ بکشد، لذا خواهر احمد خان بر دربار خداوند دعا می کند که « ای خداوند بزرگ، یا به من آبرو ارزانی کن و یا جانم را از تن برآور »، دعای این دختر بالآخره پذیرفته میشود و قبل از اینکه از حمل او کسی پی ببرد، مرگ دامانش را می گیرد و جسد اورا در قبرستان آبایی و اجدادی به خاک می سپارند، از قضا طفلی که در بطن بوده، بعد از سپری شدن چند روزی درقبر تولد می شود و مدتی را با چوشیدن انگشتان سپری می نماید و ضمناَ از کرامت گوشۀ از قبر فرو می ریزد .
احمد خان درمیان گلۀ اسپان خود مادیانی مشهور دارد که از آن اسپ های ماهری متولد شده است، این مادیان دارای شیر صحی و فراوان می باشد، مادیان منظماَ بر سرقبر می آید و خود را خم می نماید تا طفل از چوشیدن پستانهای مادیان قوت بگیرد و حیات خودرا در قبر دوام بدهد، روزی از روزها احمد خان به معاینۀ اسپ های خود می پردازد و مادیان مشهور را می بیند که سخت لاغر اندام گردیده است و علت را از گله بانان می پرسد، گله بانان نا گزیر متوجه مادیان می شوند و زود در می یابند که وی به صورت مخفی شبانگاه بر سر قبر خواهر خان می رود و خودرا ساعتی خم می نماید و بعداَ برمی گردد، وقتی موضوع را بیشتر تعقیب می نمایند، پی می برند که طفل شیر مادیان را می مکد، لذا احمد خان یک تعداد اشخاص را موظف می سازد تا طفل را زنده به دست بیاورند، اما احمد خان می گوید که « اگر کودک دختر باشد به آن کاری ندارم و بگذارید هر چه می خواهد بکند و یا درهرجا می خواهد باقی بماند، اما اگر پسر باشد باید اورا به هرصورتی که ممکن است به دربار بیاورید تا ببینم که او چگونه است و شاید اورا پرورش دهم »، احمد خان سپس می گوید که « چون پسرها به بازی ( بجل ) یا ( بجل بازی ) علاقه دارند و دختران به ( لفتک بازی) بازیچه های دختران را در لهجه تاجیکی بدخشان ( لفتک ) می گویند، شما لفتک ها و بجل هارا برسر قبر ببرید و دورتر ازهم قرار دهید، اگرکودک پسرباشد به طرف بجل می آید و می خواهد آنرا بگیرد، و اگر دختر باشد به سوی لفتک ها خواهد رفت، اگردیدید که کودک به طرف بجل ها میلان کرد، فوراَ اورا گرفته و نزد من بیاورید ».
موظفین فرموده خان را به جای می آورند و می بینند که میلان طفل به بجل ها است، لذا فوراَ او را دستگیر نموده و به دربار خان می برند، نام طفل را « گوراوغلی » می گذارند که در ترکی به معنای «قبرزاد » است، گوراوغلی بچه قبر، گورزاد، گوربچه، بچه گور یا گورزاده معنا می دهد . احمد خان رئیس تورک ها حالاَ باپسری روبرو شده که قطعاَ حرفی از زبانش بیرون نمی آید و سخن نمی گوید، روزها و هفته ها و ماه ها سپری می شود و گوراوغلی به سخن نمی آید، احمد خان به مشکل بزرگی روبرو است و می خواهد این پسر را به مانند یک خان زاده تربیه نماید، احمدخان به مشورۀ وزیرهایش توسط جارچی ها در شهر اعلام می کند که هرکسی که بتواند تا گوراوغلی را به سخن گفتن بیاورد و سبب شود که او به رضایت خود حرف بزند، جایزۀ بزرگی برایش اعطا خواهد شد . به خاطر جایزه ده ها نفر پیدا شدند، ولی نتیجۀ قناعت بخش به دست نیامد، در این میان، شخصی گفت که « من قول می دهم که این طفل را بر سر سخن بیاورم »، آن شخص همه روزه طفل را باخود به هرجا می برد و سعی و کوشش زیاد می کرد تا وی سخن گفتن بیآموزد، اما هنوزهم طفل سخن نمی گفت، این شخص از قبول این همه زحمت قطعاَ خسته نمی شد – یا از ترس اینکه مبادا خان اورا به خاطر موفق نشدن به دار بیاویزد و یا اینکه حرص جایزه اورا بدین کار مصروف نگه می داشت، شخص مذکور گاهی طفل را دور از جمعیت می برد و اورا تنها می گذاشت و یا اینکه اورا درمیان مردم می آورد تاشاید موضوعی و یا واقعه ای بر او اثر نماید تا طفل به گفتار آغاز کند . دریکی از روزها شخص مذکور با گوراوغلی به بازار می رود و هردو درمقابل یک دوکان می نشینند، طفل کسی را می بیند که پسته را بادندان می شکند و مغز آنرا می خورد، فوراَ طفل به خنده می آید و می گوید « آن مرد احمق را ببین که سنگ را با زر می شکند »، قبل از این که مرد موظف موضوع را به احمد خان برساند، درمیان مردم همهمه و غلغله برپا می شود و احوال را به احمد خان می رسانند، مرد موظف که از فرط خوشحالی به پیراهن نمی گنجد، طفل را با بسیارشادمانی به دربار می برد و خلعتی را نصیب می شود، پسرکه حالا اورا همه « گوراوغلی » می گویند با تغه اش « مامایش » احمد خان، قدم به صحنه حیات نو می گذارد .
چند ماه و سال سپری میشود، احمدخان به شکار می رود و مدتی را به شکار و تفریح می گذراند، گوراوغلی گرچه خرد سال است، احمد خان به او توصیه می کند که به دربار بنشیند و مصروف کارهای طفلانه نباشد، ولی گوراوغلی عاشق اسپ های خوب بود و زمانی که یک اسپ خوب را می دید، احساسات بر او مستولی می شد و می خواست که اسپ را یا بخرد و یامدتی امانت نزد خود نگهدارد، خصوصاَ برای اینکه او در قبر از شیر مادیان استفاده کرده و پستان مادیان را چوشیده بود، به اسپ ها سخت انس داشت . در شهر آوازه می افتد که فلان شخص اسپی دارد که به مانند« لیل قیر » می دود و آنقدر قوی است که جوره ندارد، گوراوغلی از موضوع خبردار می شود و با مالک آن اسپ درتماس می گردد، هرچند سعی میکند که اسپ آن شخص را به دست بیاورد، آن شخص برایش اسپ خودرا نمی دهد، گوراوغلی وعده پول و زر می دهد و می خواهد قیمت آن اسپ را ده ها چند بیشتر ازقیمت اصلی اش بپردازد، اما آن شخص نمی پذیرد، بالآخره به اثر اصرار و خواهش زیاد، آن مرد می گوید که « به یک صورت اسپ را برایت می دهم که فلان کنیز زیبای مامایت ( احمد خان ) را دزدیده و برای من بیاوری و اسپ را در عوض خواهی گرفت »، معامله به همین ترتیب صورت می گیرد . چون احمد خان از سفر برمی گردد، گوراوغلی با خوشحالی می گوید که « ببین اسپ مرا و چهره زیبایش را » چند لحظه بدتر موضوع کنیز زیبا روی فاش می شود و احمد خان بر گوراوغلی منت می گذارد، و گوراوغلی که هنوز کودکی بیش نیست، یکباره به هیجان آمده و به تغه اش وعده می دهد که تا آن خانم زیبارا دوباره برنگرداند، به خانه برنخواهد گشت، همان است که داستان های شهامت و قهرمانی گوراوغلی آغاز می یابد، هریک از فعالیت ها و کارنامه های اورا یک داستان و یا شاخ گویند، که ازشنیدن آن داستان ها، مردم تورکستان لذت فراوان می برند و لحظات خوشی را به شنیدن آن می گذارند . آن چنان که گفته آمد، داستان های گوراوغلی، درآسیای مرکزی سروده شده است و به ریشه های بسیار کهن حماسی آن محیط ارتباط می یابد، اکنون داستان های گوراوغلی درآسیای مرکزی، درمیان تورک ها و تاجیک ها که فرهنگ بسیار نزدیک و مشترک دارند، معمول است، درقدیم ساحات ترکستان «توران » هم می گفتند و از قرار مطالعات دربارۀ گوراوغلی، داستان های او در توران سروده شده است، طوری که در آغاز گفته آمد، فعلاَ گوراوغلی مال مشترک مردم تاجیک و ترک می باشد، زیرا مردمان سرزمین توران تاریخ، فرهنگ و زبان و دین مشترک دارند و ازنگاه مطالعات مردم شناسی، دربین این مردمان شباهت های بسیار زیاد مشاهده می شود، عنعنات و رسم و رواج های تاجیکان مشابهت زیاد به عنعنات و رسوم تورک ها دارد، دلیل عمدۀ آن موجودیت اکثریت تورک درمنطقه می باشد، علاوتاَ طوری که گفته آمد سرزمین مشترک، تاریخ مشترک، خون شریکی ها و دین مشترک باعث آن شده که این دو برادر را به هم نزدیک تر سازد . درآسیای مرکزی زمانی که نام از تورک ها گرفته میشود، جمعاَ آنها به هژده لهجۀ بزرگ تورکی و یا با سی و دو لهجۀ کوچک تکلم می نمایند، مثلاَ، اوزبیکی ( ترکی )، قزاقی، قرغزی، اویغوری، آذری، تاتاری، تورکمنی و غیره، داستان های حماسی دیگری است که در قزاقستان و قرغزستان به نام « ماناس » می شود و در ایران و ترکیه به نام « کوراوغو » خوانده می شود، ارزش بسیار زیادی درمیان مردم دارد، طولانی بودن داستان های گوراوغلی این حماسه را از جهت هایی به کتاب سمک عیار، مشابه می سازد .
از مطالعۀ داستان های گوراوغلی چنین برداشت می شود که داستان ها قبل از شیوع اسلام وجود داشته است، وبعد از اینکه دین اسلام در آسیای مرکزی داخل گردید، سعی به خرج داده شد که وقایع و مسایل را با دین وعقاید اسلامی آمیخته سازند، از این رهگذر دانسته میشود که در طول قرون و سده ها تصرفات در داستان ها آمده است وهر خواننده نیز به این داستان ها، شکل و رنگی از جانب خود علاوه کرده است، البته منشأ وعامل این تغییرات عبارت میباشد از مسایل دینی، توقعات مردم، تفکرات، عقاید، روابط اجتماعی واقتصادی، معیار ها، مسایل روانی، مسایل جنسی، تخیلات، ذهنیت ها، شگون ها، موقعیت جغرافیایی وغیره که هر کدام به ذات خود بر دگرگونی وشیوۀ روایت داستان ها اثرات عمده داشته است.
زمان و منشأ اصلی داستان های گوراوغلی و هم چنان گویندۀ آن، طوری که گفته آمد، معلوم نیست، فقط از تصورات و قراین برداشت شده است که کدام مردمان بار اول این داستان ها را خلق کرده اند، در داستان های گوراوغلی نام چهل تن از خان های تورکستان یاد میشود و جای مشخص آنها را نمی توان تعیین کرد، فقط همین قدر گفته می شود که در افغانستان ازپ امیر تا به اقصای بادغیس گوراوغلی گویی مروج می باشد و در خارج از افغانستان، در تورکستان شرقی و غربی به شمول تاجیکستان این داستانها گفته می شود و کتاب هایی در این باره به خط سیرالیک نیز نوشته شده است (و طبعاَ بعضی از این نوشته ها بوی روسی و خلقی گرایی می دهند ).
در اینجا لازم می بینم تا به روایت دست داشتۀ دیگری از داستان های گوراوغلی به اختصار اشاره ورزم، طبق این روایت، احمد خان از وضع حمل خواهر خود آگاه می گردد و خواهر را زنده به گور می کند و طفل در قبر متولد می شود، همچنان، گواوغلی در طول حیات خود صاحب فرزندی نمی شود، و از آن سبب هوز (عوض ) خان را فرزند می خواند، هوز خان اصلا از مادر، از جنس پری است، بدین ترتیب که وقتی طفلی در خانۀ یکی از خانها تولد میشود، پری ها او را عوض می کنند وطفل آدمیزاد را می برند وطفلی به جای او می گذارند که پدرش آدمیزاد و مادرش پری بوده است .
بدین جهت، اسم کودک را که عوض شده است، هوز (عوض ) خان می گذارند، نام مادر هوز خان «اغه یونس پری » است که از داغستان می باشد، گوراوغلی گویان اصل و نسب هوز خان را به شکل های مختلف آورده اند؛ مثلا از زبان عوض خان نقل شده است :
اصل دارم از تورکستان (اصل من از تورکستان است )
بوام است گوراوغلی سلطان (بابایم است گوراوغلی سلطان)
نام خدم هوز خان (نام خودم عوض خان )
آباد کدم بلخ و بدخشان (آباد کردم بلخ و بدخشان )
بیا بد را ده میدان (بیا درآ [داخل شو ] در میدان)
قبلا ذکر گردید که داستان های گوراوغلی با دین و آیین و عقاید مردم سخت پیوند خورده است ، چنانچه گفته آمد، او از نور مبارک حضرت علی پیدا شده است . بعد ها گوراوغلی به دیدار چهار تن از انبیاء و اولیاء نیز مشرف میشود، که عبارتند از صالح پیغمبر، خضر حیات (خواجه خضر ) ، حضرت علی و چهل تن پاک، این چهار شخصیت به گوراوغلی وعده های همکاری می دهند و می گویند که «یک، تو به مقام فرمانروایی خواهی رسید؛دو، صاحب زنی زیبا از جنس پری خواهی شد؛ سه، ینگه (زن ماما ) را پیدا خواهی کرد؛ و چهار، قلمرو تو وسعت پیدا خواهد کرد »، ضمنا می گویند که «هر چند تو می خواهی فرزندی داشته باشی، ولی خداوند نصیب تو فرزند نخواهد کرد ».
گوراوغلی سلطان، چهل خان را زیر فرمان خود دارد و اوامر او در تمام ساحات تورکستان، توران و ایران نافذ می باشد، هوز خان نیز شخص مشهور و فرزند خواندۀ گوراوغلی سلطان است و او نیز به زن ها سخت علاقمند است و از معاشرت با آنها خوشش می آید و فرزندش نیز پهلوان بار می آید .
نتیجه گیری کلی
گوراوغلی اصلا داستانی است شفاهی، شکل تحریری آن طبعاَ به نثر خواهد بود، اما چون داستان ها با ساز و دمبوره خوانده می شود، و گوراوغلی سرا در تلفظ کلمات مهارت زیاد به خرچ می دهد، نوعی وزن و قافیه را در آن می توان تشخیص داد که نثر داستان را مسجع می سازد، در داستان های گوراغلی، مثل سایر داستان های رزمی و حماسی و قهرمانی، مبالغه زیاد است . خصوصا زمانی که گوراوغلی گوی، به هیجان می آید و جذبه بر می دارد، گفته هایی از زبانش می برآید که سخت مبالغه آمیز و عجیب و غریب است، مثلا یکی از گوراوغلی سرایان در روایتی ادعا می کند که یک قهرمان یا پهلوان می خواست تا با اسپ خود از دیواری که چهل گز ارتفاع داشت، عبور نماید گوراوغلی سرا می گوید :«چهل گز ای ای سون دیوال, چهل گز بلند تر ای دیوال و چهل گز او سون دیوال خیز انداخته ». جمعا پهلوان در یک خیز، یک صد و بیست گز با اسپ خود پرواز کرده است !
در داستان های گوراوغلی علاوه از اینکه از سرزمین های توران (چون قزاقستان و داغستان و غیره )یاد می شود, از سر زمین کشمیر نیز یاد ورزیده می شود، و این به خاطری است که هوز خان معاشرت با زن ها خوشش می آید و کشمیر سیاه چشمان و زیبا رویان بسیار دارد و از آنجا دختری را به زنی می گیرد . در پایان باید گفت که گوراوغلی از قرون متمادی در میان مردم صفحات شمال کشور مروج است و با فرهنگ مردم افغانستان پیوند عمیق خورده است، البته باید افزود که این داستان ها بخشی از فرهنگ مشترک تمام سرزمین هایی است که تا کنون گوراوغلی خوانی در آنجا ها مروج است و محافل و مجالس گوراوغلی خوانی در آنجا ها دایر می شود .
نگارنده در زمان تحقیق علمی در کشور، تمام داستان های گوراوغلی مروج در افغانستان را فراهم آورده و در نوار ضبط کرده بودم، متأسفانه همۀ آن کست ها در دورۀ خلقی های روسی مشرب، از بین رفته است و تکمیل کردن آن داستان ها عمر ثانی ضرورت دارد، تعدادی از داستان های مذکور به وسیلۀ نگارنده در مجلات فولکلور و «لمر» منتشر شده است، امیدوارم تا روزی قادر شوم داستان های گوراوغلی را به نحو شایسته ای آماده سازم و به چاپ کامل آن اقدام ورزم .
فهرست

موضوع صفحه

پیشگفتار 5
مقدمه 13
سلسال و شاه مامه دو عاشق و معشوق بامیان 18
کابلی دختر 26
بی بی ماهروی کابلی 32
سیاه موی و جلالی 43
شیر خان دروازی و زیبای شتلی 48
صائب و کابل 54
صائب و تباف دهلوی 60
توره مرد افسانوی 66
پری بدخشی 70
کابل ، غزنه وزابل 72
مغل دختر و عرب بچه 75
داستان های گور اوغلی 95
نتیجه گیری کلی 105
***


شرح عكس ها و رسامي ها :
صفحهء نخست پشتی :
1- فوتوی روی جلد : مؤلف کتاب پروفیسور شهرانی
2- صندلی ( نقاشی شادروان عبد الغفور برشنا)

صفحهء آخر پشتی :
1 و 2 فوتوهای سیاه مو در کهنسالی
3 و 4 رسامی هایی از شخصیت افسانوی توره

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۱۹      سال  چهــــــــــــــــــاردهم                سنبله ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی        اول سپتمبر    ۲۰۱۸