کابل و غزنه و زابل
درزمانه های قبل از میلاد که هنوز اسکندر مقدونی در افغانستان استیلا
نیافته بود، در سرزمین قدیم تورکستان شرق ( اویغورستان، ختای، لاچین و تبت
) دو خان بزرگ از قبیله هایی توکیوها و ژوان، ژوان ها، باهم برخلاف می شوند
و اختلافات به حدی میرسد که درمیان شان نزاع رخ میدهد و بالآخره بعد از
چندین درگیری و قتل و قتال یکی برنده و دیگری جنگ را می بازد و مغلوب می
گردد . مغلوب عبارت از خان بزرگان تورکان توکیو به نام آچیل خان است، که از
منطقه خارج شده با خانواده و طرفدارانش اولاَ جانب تورکستان جنوبی و بعداَ
به سوی تورکستان افغانستان که به نام تورکستان صغیر یاد می گردید، در منطقه
تخارستان می آید، و در تخارستان آن وقت اسلاف یبغوها حکومت داشتند . آچیل
خان دو فرزند مردینه به نام های قابل خان و جابل خان دارد که در میان قوم
خود به نام های قابل بای و جابل بای شهرت داشتن، هم چنان آچیل خان دختری
دارد به اسم غزنه خان در تورکستانات تا کنون به افراد مردینه « جان » و
زنان کلمه « خان » را علاوه میدارند .
آچیل خان بعد از اینکه از طرف تعقیب خان ژوان ژوان ها، مصئون می ماند، در
ساحۀ شهرتالقان استقامت نموده و خستگی های سفر دور و دراز را مرفوع می سازد
. آچیل زمانی بود که در تختگاه خاقان ها بر سریر سلطنت و درچار بالش آن
تکیه زده بوده فرمان ها میداد و قدرت زیادی داشت، در هرگوشۀ تورکستانات، من
حیث زعیم پراقتدار نامش ورد زبانها بود . ولی نمی دانم که وی این را می
دانست که دنیا پستی ها و بلندی ها دارد، گاهی سلطانی قلندر می شود و گاهی
یتیمی به مقام شاهی می رسد، و این گردش زمانه را کسی نمیتواند، به مقتضای
خواهش خود چرخ دهد .
دوران های حیات با شکوه و فرمانروایی آچیل خان با آخرین جنگ خونین او، خان
مقتدر ترکان ژوان ژوان و فرار و آوراگی او یک به یک درپیش چشمانش مثلی که
در رویا باشد یکی پی دیگر به مانند پردۀ تمثیل معلوم می گردد . و از بس
حسرت و درد و الم بیمار می شود و در تالقان چشم ازجهان می پوشد . این خان
نامدار آچیل خان که شهرت او در اقصای جهان رسیده بود، پیش از وفاتش به
فرزندان خود توصیه نموده بود، که هنوزهم دورتر از تخارستان سفرنمایند و
درهرجائیکه مسکن گزین می شوند، توجه خاص شان را به خواهر خود غزنه خان
داشته باشند . بازماندگان آچیل خان به سرکردگی قابل بای باعمله و فعله، بعد
از مدتی جانب افغانستان مرکزی کنونی که باشندگان آنجا اکثرَ از قبایل هون
های سفید و به عبارت دیگر تورکان توکیو بودند، سفرنمایند و چون با ایشان هم
قبیله بودند، یقین داشتند که از ایشان پذیرایی خواهند کرد . زمانی که
کاروان در سرزمین کابل فعلیه می رسد، قابل بای را درآن جا متوطن می سازند و
چون باشندگان اصلی، آوازۀ این خاندان را شنیده بودند، و ازقضیه پدرقابل خان
نیزآگاه بودند، وی را به صفت خان منطقه می پذیرند، و ملک کابل را به نام
ملک قابل بای می شناسند و به اثر گذشت زمان، قابل به کابل مبدل میشود، و ما
تاکنون درکابل منطقه و دهی را به نام قابل بای داریم، که معلوم است، قابل
بای درآن جا سکونت داشته و یا اینکه بعد از مرگش در آنجا دفن گردیده است .
در بعضی جای ها مورخان وطن نظر دارند که همین قابل بای فرزند حضرت آدم می
باشد، مگر فکر می شود که باورکردن بدان مشکل خواهد بود، و البته به گمان
غالب آن سراندیب و جای های گرم چون آسیای میانه است، نه در کابل پر از برف
.
درزمانه های قدیم رواج چنین بود که ملک و مربوطات یک شاه به نام شاه، خان و
یا امیر مسمی می گردید و ازآن است که کلمۀ قابل یا کابل به نام خان گذاشته
شده است، و به قرار نوشتۀ یک عده محققین وطن قابل بای فرزند یکی ازشاهان
قدیم یوچی ها بوده است که بی تردید قابل قبول می باشد . بعد از قابل بای
همراهان گفتند که باید برادرش جابل بای در یک منطقه دورتر از کابل من حیث
خان پذیرفته شود و بناءَ اورا به زابلستان کنونی می برند و من حیث خان آنجا
مقرر می گردد، که آن ملک را به نام او مسمی می سازند و می گویند ملک جابل
یا زابل، به قرار نوشتۀ یک عده مؤرخین هزاره، چون استاد شاه علی اکبر
شهرستانی، زابل عبارت ازقومی از اهل هزاره است، و این جابل یا زابل طبعاَ
از طبقۀ هون های سفید و تورکان توکیو و از جمع یوچی ها می باشند که
ابوالآبای جمله هزارگان به شمار می آید . غزنه خان دختر آچیل خان و خواهر
قابل و جابل چون زن است، باید توسط هردو برادران حمایت می گردید برای وی
منطقۀ را بین قابل و جابل تعیین می نماید و نام آنجا را به نامش غزنه می
گذارند و غزنی هم از غز، اوغز و از ترکیب آن است که به اجداد بسیار پیشین
تورکان تعلق می گیرد . کسیکه از غزنی می باشد اورا غزنیچی که ترکیب تورکی
است نسبت میدهند، مثلی که بامیانی است اورا بامیانچی گویند . و این بود وجه
تسمیۀ قرین به حقیقت سه ولایت کابل غزنی و زابل .
مغول دختر و عرب بچه
|