در بستر شرایط معین افغانستان، منطقه وجهان، در طی یکی از پیامدهای خود، ضد
دموکراسی را تحریک بیشترکرد وآسیب اش به دموکراسی که تنها بدنام سازنده
درحرکات روزمره نبود، بلکه ضمانت های دیرینه تری را نیز از راه رشد
واکنشهای قهقرایی، ضد دموکراسی وتضعیف توانمندی جامعه برای دسترسی به خود
ارادیت فراهم آورد.
این بدبختی که بسترنا مساعد جهانی برای دموکراسی را بار آورد، حضور وتداوم
جنگ سرد میان قدرت های خارجی نیز به دامنۀ آن افزود. گروه های وابسته به
اتحادشوروی می کشتند و می بستند، غربی ها به شمول چین (زیرا شوروی را
خطرناکتر، امپریالیسم جوان ودارندۀ اشتهای بسیار، ارزیابی مینمود) برای
مشغول سازی و درواقع زله سازی وکم نفس نمودن وزیر فشار نهادن شوروی؛ تنظیم
های اسلامی- سیاسی ضد کمونیستی را تجهیز کردند. این ضد کمونیستی بودن،
ازخواستگاه عدالت خواهی و ارائۀ بدیلی که جفاورزی و وابستگی به بیگانه را
محکوم کند، برنخاسته بود، بلکه با شعارهای کلی- عمومی واسلامی، روی دیگر
تیغ خشونت را تیزتر کرد.
دراین برنامه، وضاحت داشت که بهره برداری از مخالفین شوروی طرف توجه بود نه
پاسخگویی به نیازهای مردم افغانستان.
پس درآن سالها که شوروی نیز به افغانستان حمله برده بود، کاربرای دموکراسی
در میان مردمان مخالف حکومت دست نشانده نیز غایب بود. اگر عناصر ویا
نهادهایی از دموکراسی صحبت داشتند، واز فعالیت در داخل کشور نیز محروم شده
بودند، در بیرون کشور، یا باید فرار را به سوی کشورهای دوردست ترجیح
میدادند ویا در پاکستان و ایران با دشواری ها، مصلحت اندیشی، همرنگ جماعت
شدن محکوم بودند و یا با ترور مواجه میشدند. حتا آنانی که در آنزمان سعی
نمودند، ازتبارز نام دموکراسی صرفنظر نموده و لقب مصلحتی اسلامی را در
پیشانی نشریات ونهاد های خویش حک نمایند، تحمل پذیر نبودند.
در هر دو طرف جنگ ضد دموکراسی، سخن خویش را با تفنگ، خشم، نفرت وکینه توزی
ابراز کرد.
ما "دموکراسی" دیگری را نیز داریم. "دموکراسی" خادیستی نجیب الله را که به
فرمان ماسکو ببرک کارمل را برطرف و نجیب الله را رهبر تعیین کرد. اما
دموکراسی خواهی! او را نجات نداد. مطابق خط مشی گورباچف که باید قوای شوروی
را از افغانستان خارج کند، رو پوشی مطرح شد با نام "مصالحۀ ملی" و نمونۀ
مورد نیاز آن به دموکراسی محیلانه.
پس از وزیدن بادهای از پروستروئیکای گورباچف وبرمبنای نیازهای سیاسی آن در
مورد گرفتاری ها درافغانستان، ودرحالیکه شکست نا دموکراسی چندین ساله یا
استبداد حزبی وضاحت یافته بود، نیاز آرایش ذهنیت " مصالحۀ ملی "را در توسل
به اندک نمایشات دموکراسی مآبانه دید.
اما محتوی اصلی وخواستگاه سیاسی اش را دلپذیرنمودن سیاست نجات بخشی حزب
حاکم تشکیل می داد. آن سیاست که با حفظ جفاآمیزی، ترفندهای محیلانه را
نیزهمراه داشت، ومهر ونشان پیشینۀ مردم آزارانه و کینه آفرینی های مزمن را
حمل می نمود، در متن شکاکیت وبی اعتمادی وبی اطمینانی و روبرو شدن باامواج
برخاسته از دل عوامل وعناصرنهفته وموجود درجامعه، مانند وضاحت بیشتر یافتن
عناصر قومی وسمتی از درون فروپاشید.
ادامه دارد
*
|