سال اول   شمارهً   ١۷  میزان   ١٣٨٤    هجری خورشیدی       نومبر /دسمبر  ۲۰۰۵  عیسوی    ـ  هر دوهقته ـ  یکبار   روز میگردد

[  Deutsch ]   [ آرشیف صفحات اول ]   [ دریچهء تماس ]  [ همدلان کابل ناتهـ ]

 

 

 

آخر تو هم...
از

واصف باختری

 

 

 

لحظه های آبی
اشراق
از

پرتونادری

 

 

 

بودا
سروده ای از

حفیظ الله حازم

 

 

 

درد نا پیدا
غزلی از

میرزا اکبر صابر

 

 

 

بلبل طبع
از

 مسرور نجیمی

 

 

 

زمینی
از

رفعت حسینی

 

 

 

هنوز است هنوز
از

پروین پژواک

 

 

 

خمر و جنگل
از

بشیر سخاورز

 

 

 

لهیب آتش
از

نادیه فضل

 

 

 

درکام هستی
از

عزیز علیزاده

خوانش در کام هستی
به آوازه

فریده انوری

 

 

 

 

طلیعه
از

آرش آذیش

 

 

 

در وطن جنگ بود
سروده ای از

ماریا دارو

 

 

 

همبستگی
از

نجیب برید

 

 

آيا ديپانکارا
را نديده ايد؟

 

برگردان: صبورالله سياه سنگ

ديپانکارا بودا پيکره ـ نقش برجسته از سنگ ورقي به بلنداي 83 سانتيمتر (شترک، سدهء دوم تا پنجم) از موزيم کابل گم شده است. ويرانه هاي نيايشگاه بودايي شترک در سراشيب پرتگاهي نگران بر درياي پنجشير در 65 کيلومتري شمالشرق کابل جا دارند.

 

 

 

 

مناسب ترین تعبیری که لایق مقام قصه در ادبیات یافته بتوانیم، همین است که آن را "فن اصیل و معلم کهنه بشر" بنامیم. زیرا پیدایش قصه با زبان و گپ زدن انسانها برابر بوده است. امروز که وسائل تغبیر و تعلیم بسیار شده است بازهم قصه در قطار اول ادبیات است...

 

 

استاد رفیق صادق
رفیق صادق مردم

زهره یوسفی

مرد دست هایش را در آستین ها فرو برود و یخن را جا به جا کرد. نگاه های ناراضیش مصحف آیینه را ساییدند. نگاه هایش با تصویری که آیینه تحویلش می کرد، تماس کراهت باری داشت. انگشتانش مانند شبح سطح مخملی زینت یافته با فیته ها و سنگ های قیمتی آستین کرتی شاهانه اش را لمس و نوازش کردند ـ مخمل خیلی لطیف و نرم بود.و سنگ ها لغزنده، فریبا و سرد.

 

 

 

 

عروسی
داستان کوتاه از

اکرم عثمان

هوا گرگ و میش بود. چند تا خروس و ماکیان سیاه و سفید در یک صف روی زینه خوابیده بودند و گربهء سیاهی ملال آور و غمناک میومیو میکرد و شیشهء سکوت ژرف و سنگین را می شکست. حبیب که تازه از کار برگشته بود .......

 

 

 

آبشار نسترن
رمان دنباله دار
قسمت فرجامین

پروین پژواک

دریا در برابر آیینه ایستاد.

خودش نیست.  تصویر جوانی اش است.  چپن سفید داکتری برتنش است و چوتی های درازش بر شانه هایش افتیده اند.  چقدر لاغر است.  چقدر جوان...

ناباور به خودش می دید.  قلبش می تپید.  باور داشت که اینبار خواب نیست.  همه جا زنده و حقیقی می درخشید. ....

 

 

 

خار
داستان کوتاه از

خالد نویسا

ـ نبی مرغ را کیش کن که به کرت ترتیزک  در آمد.

نبی صدای پدرش را شنید، زانو زد و پشت شیشهء پنجره اتاق به حویلی گران کشید، گفت:

ـ پدر، مرغ به طرف خانه اش رفت.

دروغ می گفت و  مرغ در کرت بود. کلکش را که به طرف مرغدانی گرفته بود، خم کرد:....

 

 

 

طنز
بابا اب داد
از

پوهنیار واحد نظری

همی که از در وا زه درآمدم راساً به طرف اتاق سالون رفتم،  ميخواستم بر دخترم که امروزهشت ساله  شده  بود  سالگرشه تبريک بگويم و تحفه شه برش بتم .

 دخترم تعدد زيادي از همصنفانش را دعوت کرد بود. همی که داخل اتاق شدم  دخترم با خوشی به همصفانش به المانی گفت:.....

 

 

 

طنز
اگر نقاب هــا فرود افتند !
از

عزیز علیزاده

قاصــدک دوان دوان نامه را از منــقار کـبو تـر نامه رسان بگرفت و بدون معـطـلی وارد دربار بشد تعظیم کرد، زمین ادب ببوسید و گفت:

- یا قاعـدة الجهاد از دیار دوست نامه رسیده، اگر بنده را اجازت اندر با شدی به حضور آورمی......

 

 

روزگار اکثریت مهاجرین کشورما، روزگاریست اندوهبار ومصیبت آمیز. در واقع، هنگام عطف به رویداد های چند دهه پسین با صفحاتی از خاطرات تاثر بار واشک آور مواجه می شویم. واین صفحات مانند بسا از بقیه ناگفته ها ونانوشته ها هنوز در قفس سینه های درد مندان بسیاری مانده است. آنچه شنیده ویا خوانده ایم، اندکی است از آن بیشمار.

 

ما را دریابید،
ما هم انسان هستیم

 

داکتر اکرم عثمان

عمدتأ با دو چیز با دیگران بهترین مناسبات را برقرار کرد. یکی با تجارت و دیگری با سیاست. اما ما مهاجرین در این جا نه پول داریم که با شما تجارت کنیم و نه قدرت داریم که سیاست کنیم. فقط بیکاری های دوامدار داریم و مبلغ ناچیزی مدد معاش که آنهم روزتاروز کمتر میشود. پس اجازه بدهید از چنین موقعیتی صحبت کنم....

 

 

کمپنی هند شرقی
و مرگ
وزیر محمد اکبر خان

 

نصیر مهرین

فشار نظامی نیروهای تحت رهبری جنرالهای انگلیسی و دیدارهای سیاسی به چنان نتایجی رسید که دوست محمد خان از هند به سوی افغانستان برگردد. بدین ترتیب، چنانکه در سطور بعدی می بینیم، دستاوردها و فداکاریها، در پای سنت دیرینهء احترام به پدر و تحقق پیشرط برگشت دوست محمد خان و خانواده اکبرخان از دست رفت. زیرا امیر برگشته از هند، بدون حضور قوای هند بریتانیایی همان وظایفی را بایست انجام می داد

 

 

 

قسمت اول

 

باور های کابل و کابل شاهان
مقارن ظهور دین اسلام

 

اعظم سیستانی

هنگام نفوذ اسلام در سيستان، کابل از طرف شاهانی اداره و رهبری ميشد که در تاريخ بنام کابلشاهان یا زنبيل و رتبيل ناميده شده اند، و قلمرو حکومت شان تا بُست وزرنگ گسترده بود. ترديدی نيست که کابلشاهان و زنبيل ها دو خاندان ازهم جدا بوده اند و مثل مردم کابل مذهب برهمنی یا هندویی  داشته اند و ميل نداشتند که مهاجمان عرب از حوزه فرمانروايی شان گذرکنند، و به همین دلیل دو قرن ونیم در برابر ايشان سرسختانه ايستادند و راه پيشروی اعراب را به جنوب و مشرق برای رسيدن آنان به دره سند بستند.

 

 

 

 

بت سومنات
[سومناتهـ]

 

امام عبادی

وقتی شاگرد لیسهء استقلال بودم، معلم تاریخ در باره جنگها و فتوحات سلطان محمود غزنوی برای ما می گفت که آن امپراتور برعلاوهٌ تسخیر و تسلط به سرزمین پهناور هندوستان هدف نهایی داشت که آن مردم را به دین اسلام چه به زور و چه برضا تشویق نماید. بخاطر این هدف هرکجا که میرفت، بت های خورد و برزگ را می شکسته و فرو میریخت، از جلمه بت عظیم و بزرگ سومنات را که معتقدان و زایرن زیاد داشت، شکستاند. و پس از آن، آن سلطان به بت شکن مشهور شد.

 

 

 

 

 

 

بخش نخست

 

الوالمقدام رجاء بن حیوة کندی (متوفی بسال 112هجری) که یکی از بزرگان فقهای قرن اول و دوم و از جملهء ندما و مصاحبین خلفای اموی بود، روزی در مجلس خلیفه عبدالملک ابن مروان (65-86) حضور داشت.
در آن مجلس، نام کی از رجال آن عصر یادداشت و حاضران مجلس یا از راه خیر خواهی نسبت به خلیفه ویا از لحاظ دشمنی و کینه که با آن شخص داشتند به هرحال تا توانستند در بارهء وی بدگویی کردند و خلیفه را برسر خشم آوردند. بطوریکه خلیفه سوگند یاد کرد که اگر من براو دست یابم چنین و چنان خواهم کرد.

 

 

نیمهء دیگر کجاست؟
نویسنده: لیسبت ارنا پیدرسن

 

برگردان: ملک ستیز

برای اولین بار در جولای سال 2002 ، دوونیم سال قبل از امروز، ازافغانستان بازدید  نمودم و خوشبختانه دوبار دیگر نیز دیدار از ین سر زمین زیبا نصیبم شد، که مصادف بود با نوامبر 2002 و اگست 2003.

 با این نوشته نمی خواهم ادعای شناخت لازم، با ژرفای زیاد، از این سرزمین بزرگ که از شرق تا غرب و از شمال  تاجنوب آن مملو از شگفتی است، نمایم.

 

 

 

لتا منگیشکر  یا
حنجرهً هند

 

 

داکتر عنایت الله شهرانی

از سالهاى زيادى باين سو سعى داشتم كه در بارهء اعجوبهء زمان “لتا منگيشكر” چند كلمه اى بنويسم اگر چه كنون هم آمادگى نوشتن را در بارهء او كه شايستگى اش را داشته باشد ندارم، با آنهم در صاعقهء علاقه به موسيقى نتوانستم بيشتر از اين انتظار بكشم، دل بدريا داده عزم جزم كردم كه بالآخره بايد چيزى نوشت.

 

 

 

 

و من تنهای تنها
گریستم!!

در حاشیهً نوشته بت سومناتهـ

ایشور داس

در همين شماره کابل ناتهـ (مصباح کابل) نوشته جناب امام عبادي به نشر رسيده که در مورد فروپاشي تنديس سومناتهـ حرف هايي دارد. قصد نداشتم درين باره چيزي بنويسم مگر اکنون درين مورد بهانه يي براي ابراز درددل ميسر شده، در زمينه نکاتي را خدمت شما خواننده گان فرهيخته عرض ميدارم، تا نظر شما چه باشد و نيکو آيد.
 

 

 

Deutsch

 

 

کابل ناتهـ

 

زدست عنايت و چشم محبت

اين نویسنده گان

برخوردار خواهد بود:

 

دوکتور محمد اکرم عثمان

 

محمد آصف آهنگ

 

رهنورد زریاب

 

 نصیر مهرین

 

پــــرتو نادری

 

دوکتور  صبور الله

سیاه سنگ

 

زلمی بابا کوهی

 

مريم محبوب

 

دوکتور

پروین پژواک

 

محمد کاظم کاظمی

 

میرحسین مهدوی

 

هژبر شینواری

 

احسان الله پاکزاد

و

افسر رهبین

========

===

 

 

 

طور معرفت


 
 

غزلیات نور محمد دوائی

 


             [Deutsch] [آرشیف صفحات اول] [دریچهء تماس] [همدلان کابل ناتهـ]

 

Update   von   26.11. 2005                            Nächste Update am       11.12. 2005

©

www.kabulnath.de

این صفحه در چوکات [1024x768] ترتیب یافته و اعتبار از
هشتم مارچ
2005 راجستر شده است.

استفاده از مطالب «کابل ناتهـ»

 Zugriffszähler 

 با ذکر مأخد آنها هیچگونه مانعی ندارد.

ترتیب و تنظیم از: ايشر داس

بالا