کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همدلان کابل ناتهـ


دريچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

(ما را دریابید، ما هم انسان هستیم)

متن سخنرانی
داکتر اکرم عثمان
در مرکز جهانی کلتور ستوکهلم سویدن

 

 

عمدتأ با دو چیز با دیگران بهترین مناسبات را برقرار کرد. یکی با تجارت و دیگری با سیاست. اما ما مهاجرین در این جا نه پول داریم که با شما تجارت کنیم و نه قدرت داریم که سیاست کنیم. فقط بیکاری های دوامدار داریم و مبلغ ناچیزی مدد معاش که آنهم روزتاروز کمتر میشود. پس اجازه بدهید از چنین موقعیتی صحبت کنم.

ناگفته روشن است که ما مهاجرین مهمانان ناخوانده هستیم و خود میدانیم که انگشت ششم بدن شما، ما هستیم که بریدنش دردآور و نبریدنش شرم آور است. ما این وضعیت را تا مغز استخوان خود حس میکنیم. ما گاهی از سیاه بودن موها و تیره بودن جلد های خویش می شریم. با رنگ مو می توان موها را زرد کرد اما با پوست های گندمی و مایل به گندمی چه باید بکنیم؟

ما اگر پول میداشتیم شاید مثل «مایکل جکسن» این کار را میکردیم ولی شما میدانید که اگر یک ماه مددمعاش به ما نرسد از گرسنگی می میریم. از طرف دیگر وارد کردن تغییر در صورت، سیرت ما را تغییر نمیدهد. ما از آسیا، افریقا و امریکای لاتین آواره شده ایم و خون داغ همان قاره ها در رگهای ما جاری است و ما رنگ خون خود را دوست داریم و نمی توانیم تغییرش بدهیم.

برادر برزگم که مقیم ژینو است باری قصه میکرد: روزی در یک رستوران با همسر و اولادهایم غذا میخوردیم و فارسی حرف میزدیم. یک سویسی که با رفقایش نزدیک ما نشسته بود، چندبار به سوی ما دید و بعد از آن نسبتأ بلند، آنقدر که من بشنوم به دوستانش گفت: خیلی عجیب است که مردم خاورمیانه هنوز نیمه وحشی مانده اند!

من قاشق و پنجه را برجایش گذاشتم و به او گفتم: اجازه میدهید خودم را معرفی کنم؟

جواب داد: منظور تان را نفهمیدم.

گفتم: عذر میخواهم که یک نیمه وحشی مزاحم شماست. من هم از خاورمیانه هستم.

گفت: باور نمیکنم، شما خوب فرانسوی صحبت میکنید و امروزی به نظر میرسید، خوب چه می خواهید بگوئید؟

گفتم: سوالی دارم

گفت: بفرمائید

پرسیدم: آیا شما مسیحی هستید؟

جواب داد: بلی.

پرسیدم: مسیح از کجا بود؟

تکان خورد و خاموش ماند. گفتم: اجازه بدهید جواب این سوال را من بدهم. سپس توضیح دادم: نه تنها مسیح بلکه پیامبر اسلام و موسی و زردشت همه از خارومیانه بودند. اتفاقأ اروپایی ها نیز آسیایی بودند و هزاران سال پیش قبایل آریایی از اسیای صغیر و آسیای میانه به این جا کوچیده اند و اروپا، بخش کوچکی از آسیاست و ما رنگین پوست ها در هیچ مساله ای «اووسا نتریسم» Ewrocentiesem را قبول نداریم. خجالت کشید و معذرت خواست.

گفتم: با شما دشمنی ندارم. اما خواهش میکنم که از هیمن امروز خود را تغییر بدهید!

چند سال پیش شبی به رادیوی اسرائیل گوش میدادم. اتفاقأ نوار مصاحبه با « انیشتاین» را گذاشته بودند. خبرنگار از او پرسید: آیا حاضر هستید که مقام ریاست جمهوری اسرائیل را قبول کیند؟

آینشتاین جواب داد: هرگز به هیچ صورت.

خبرنگار پرسید: چرا؟

او پاسخ داد: پیش از یهودی بودن، من انسان هستم و خویشاوند تمام آنها.

خبرنگار باز سوال کرد: عده ای میگویند که بزرگترین آدم قرن بیستم آینشتاین است. شما خود چه فکر می کنید؟

آینشتاین جواب داد: باز هم به هیچ صورت. بدون تردید بزرگترین آدم قرن بیستم «مهاتما گاندهی» است. و گاندهی میگفت: وقتی شمشیر را به دور افگنده ام دیگر چیزی جز جام محبت ندارم تا به آنانی که با من دشمنی میکنند ارمغان کنم.

آیا گاندهی و آینشتاین به آخرین مرزها و منظرهای شخصیت و فضیلت انسان والای معاصر رسیده بودند؟ بیشتر مردم دنیا به این نظر اند تا نظر شما چه باشد؟!

علی دشتی نظریه پرداز اسلامی آورده است:

در طول تاریخ انقلابات و جنگها، عمدتأ قربانیان خود را از میان مردم سادهء متعارف انتخاب کرده اند و اکثرآ آنانی که در جبهات باهم می جنگند همدیگر را نمی شناسند و برای آنهایی می جنگند که همدیگر را خوب می شناسند و هیچ تراژیدی ای عمیقتر از این در تاریخ وجود ندارد.

یک سرباز روس نوشته است: باری قریه ای را در جنگ افغانستان تصرف کردیم و ۹ نفر مجاهد را اسیر گرفتیم. فرمانده تصمیم گرفت همه تیرباران شوند و از صفی که ایستاده بودند یکی به من رسید تا برویش شلیک کنم ـ اتفاقأ همسن و سال من ١۹ يا٢٠ ساله بود. نگاهش را به نگاهم دوخته بود وملامتبار بسویم میدید. از آن نگاه ها شرمیدم و شلیک کردم. با افتادن آن جوان، چیزی در من سقوط کرد و مُرد و آن چیز انسانیت بود.

در کابل در منطقهء بودوباش ما روزی یک خر بی صاحب که بارش پر از مالته بود، در مارکیت می گشت. مسوولان امنیت مشکوک شدند و از زیر مالته ها، بم بسیار قدرتمندی را یافتند که اگر به موقع خنثی نمیشد، آن بازار را به هوا میکرد. می بینید که جان آدمها و حیوانات در کشورما به تار خام بسته بود و تمام این بمها، راکت ها، و مین ها و طیاره ها و تانکها و توپها از اروپا و امریکا به جهان سوم صادر می شوند و تازه دوستان سویدی ما تصمیم گرفته اند که «مین» تولید نکنند و آقای بوش هنوز به منع تولید هیچ مین دستور نداده است. نمیدانم خبر دارید که دو طرف دعوی در افغانستان ١٢ ملیون مین کشت کرده اند برای هرباشندهء کشورما یک مین میرسد. برنامه برای صلح و امنیت جهانی، بعد از فروش جنگ افزارها مطرح است و این منبع درآمد بسته می شود اگر در دنیا صلح برقرار باشد و این یک تهدید جدی در سیاست کشورهای بزرگ صنعتی است.

می گویند: افغانها بزرگترین و برنده و بازنده جنگ سرد هستند. سقوط اتحاد شوروی دو ملیون قربانی از ملت ما گرفت. وقتی جنگ سرد تمام شد امریکا، آلمان و انگلیس و فرانسه افغانستان را فراموش کردند و معلوم شد که دفاع از آزادی و انسانیت در افغانستان، بهانه های برای سرکوب اتحاد شوروی بود.

مرز تعصب و عدم تعصب را در عالم اسلام منافع نفتی تعیین  می کند. هرگاه کشورما این منفعت را به خطر انداخت نامش در لست سیاه ایالات متحده امریکا درج می شود. بعداز قتل عام «سیری بری نیسا» یک ملای بوسنی گفته بود: اگر خون ما از نفت می بود غرب بزودی دم قتل عام ما را میگرفت همانطوریکه در کویت عمل کرد. و گفتنی است که اگر خون مردم افغانستان از نفت می بود، ایالات متحده امریکا و شرکا، به سرعت در آنجا حضور می یافتند.

متأسفانه همیشه انسانیت بعد از تامین منفعت شروع شده است همان چیزی که ما را نسبت به بسیار ی از موازین حقوق جهانی شکاک می سازد.

گاهی مسایل بسیاری در اروپا مرا به حیرت فرو میرند. چند روز پیش در تلویزیون اسپانیا یک مسابقه گاوبازی را به نمایش گذاشته بودند و «ما تادود» گاو را با تکان دادن پارچهء سرخی تحریک میکرد و همینکه گاو به او حمله میبرد، با تیغ تیزی مقابل می شد که در پشتش فرومیرفت. تماشاچیان کف میزدند و یکی از تماشاچی ها خوزه مادود ها، صدراعظم سابق آسپانیا بود... گاهی شکنجه کردن در متن یک فرهنگ جای می گیرد و گاهی در پشت قوانین پنهان مشود و کم نیستند مهاجرینی که خود را در غربت گاو یا Taurean یافته اند. دیگر برگشت به ابشخورهای سابق شان بریده شده است.
آیا در مغرب زمین بدون زخم زبان و تحقیر و استبداد پنهان و آشکار نیم نانی میسر هست؟ دقیقأ نمیدانم. ما را دریابید ما هم انسان هستیم.

                                                                     ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً هفده              نومبر  2005