منسوبیت در گروه خاص
در شروع سال جدید تعلیمی یکروز عصر ستار که حالا محصل صنف سوم حربی پوهنتون
بود به ملاقات ما آمد و قرار و مدار دیدار های بعدی را گذاشت این بار ما
بزودی در حوزه در یک خانه در دهبوری تنظیم شدیم حوزه ما پنج نفر بود.
من، عبدالله، سید اکرام و یک همدوره دیگر آقچه ای ما به نام محمد سعید و یک
نفر از همدوره های ما بنام غلام سخی که از فاریاب بود. سید اکرام و محمد
سعید را ما آماده ساخته بودیم و غلام سخی خود از کدام طریق دیگر معرفی شده
بود این بار معلم ما کسی به نام عبدالحی بود او بزودی هویت گروهی را که عضو
آن بود معرفی کرد و مشخصات آن را شرح داد او این گروه را محفل انتظار نامید
چون طرفدار تشکیل یک حزب انقلابی مترقی واحد بود که هنوز شرایط تشکل آن در
کشور فراهم نشده بود بنابر این وظیفه عمده گروه بخش و اشاعه دادن اندیشه
انقلابی و مبارزه ایدلوژیک بود. نوبت مبارزه سیاسی و اقتصادی منسجم بعد از
تشکیل حزب می رسید. البته حالا نیز گروه از مبارزات بر حق صنفی و اقتصادی
کارگران و سایر اقشار محروم پشتیبانی میکرد و در آنها سهم می گرفت. عبدالحی
توضیح داد که رهبر گروه شخصی بنام محمد طاهر بدخشی است که از موسسین جمعیت
دموکراتیک خلق بوده و به دلایل ذیل از آن جدا شده است.
۱-نظریه
دموکراسی نوین را که تجربه انقلاب چین است به حیث نظریه انقلابی نسبت به
نظریه دموکراسی ملی ترجیح می دهد مطابق این نظریه انقلاب در کشور هایی که
دهقانان اکثریت دارند از طریق مبارزه مسلحانه پارتیزانی در روستا ها آغاز
گردیده و در یک جنگ توده ای طولانی به پیروزی میرسد رهبری این مبارزه را
حزب انقلابی به عهده میگیرد با احزاب انقلابی دیگر متحد می شود ولی رهبری
به حزب انقلابی طبقه کارگر تعلق دارد.
۲- در مسایل جهانی نظریه گروه آن است که در اوضاع کنونی جهان تضاد عمده
میان جنبش های رهایی بخش جهان سوم به رهبری کمونست ها با امپریالسم جهانی
است زیرا طبقه کارگر کشور های سرمایه داری بنابر وجود استثمار بین المللی
روحیه انقلابی شان ضعیف شده و برخورد میان کشور های سوسیالیستی و
امپریالستی بنابر کشف سلاح های اتومی و بیالوژیک خطرناک بوده و آنها با
طرق مسالمت آمیز با هم مبارزه میکنند. اما محفل انتظار با وجود استفاده از
تجارب انقلاب چین دنباله روی مشی سیاسی دولت چین در اختلاف با اردوگاه
سوسیالستی نیست و مانند حزب کمونست ویتنام استقلال خود را نگاه می دارد و
پشتیبانی بدون قید و شرط هر یک از کشور های سوسیالستی را از انقلاب
افغانستان قبول می کند و مبارزه حاد با اتحاد شوروی را بنابر اوضاع
جغرافیایی کشور به نفع انقلاب نمی داند.
۳- سومین علامه مشخصه گروه آن است که با حفظ اصول مبارزه آشتی ناپذیر با
طبقات حاکمه داخلی، امپریالیزم جهانی، و ارتجاع منطقه حل مساله ملی را یکی
از مسایل عمده انقلاب در مرحله دموکراسی نوین می دانند. توضیح مساله ملی
این است که در افغانستان بر علاوه تضاد طبقاتی ستم ملی موجود است که توسط
زمامداران پشتون بر سایر اقوام کشور تحمیل می گردد و آنها مورد ستم مضاعف
طبقاتی و ملی هستند بنابراین مساله حق تعیین سرنوشت اقوام و ملیت ها و رفع
تبعیض، امتیاز و انحصار شیوینستی باید به طور صریح جزو مبارزه انقلابی قرار
گیرد این مباحث مجدداً موجب مباحث تند، پرشور و طولانی در میان گروه گردید
که آیا این طرح اتحاد با طبقات محروم پشتون را تخریب نمی کند که هرگز تا
انشعاب گروه به صورت اساسی پاسخ نیافت.
در جواب چگونگی حفظ اتحاد طبقاتی تمام زحمت کشان در ارتباط با طرح مسائل
قومی اعضای رهبری هر بار به یک نحو جواب می گفتند. یک بار طرح مساله ملی را
در افغانستان تسریع کننده انقلاب می دانستند که در آن صورت موضوع شکل
تاکتیکی به خود می گرفت اما این تاکتیک با مضمون عمده انقلاب ضد امپریالستی
و ضد فیودالی که شامل طبقات حاکمه ملیت های غیر پشتون نیز می شد در تعارض
واقع می گردید. یکبار می گفتند تا کمونست های پشتون به واقعیت تبعیض ملی
اعترف نکنند اتحاد انقلابی به وجود نمی آید.
ما با وجود ابهام این مساله در گروه باقی ماندیم چون در باره روش های
مبارزه خط مشی روشن و مطابق به احساسات ما طرح شده بود . اما مبارزه بر سر
عمده بودن مبارزه طبقاتی به حیث اصل انقلابی همچنان باقی بود تا در سال
1354 توام با مسایل دیگر منجر به انشعاب اصولی و ایجاد دو گروه جداگانه
گردید.
بر سر جریان اصلی موضوع برگردیم ما حالا دانسته بودیم که جمعیت دمکراتیک
خلق به سه گروه تقسیم شده.
یک جناح تحت رهبری نور محمد ترکی به نام خلقی ها یک گروه تحت رهبری ببرک
کارمل به نام پرچمی ها ( چون جریده ای به نام پرچم نشر می کردند) این دو
گروه هردو مدعی وفاداری به برنامه جمعیت دمکراتیک خلق و هم سویی با مشی بین
المللی اتحاد شوروی بودند. گروه سوم محفل انتظار تحت رهبری طاهر بدخشی بود
که هم در مسایل داخلی و هم در مسایل بین المللی از برنامه جمعیت دمکراتیک
خلق فاصله گرفته و نقطه نظر های متفاوت مطرح نموده بود این گروه را پرچمی
ها و خلقی هابخاطر طرح روشن مساله ملی به نام ستم ملی شهرت دادند. اما
ابهامی وجود داشت که با وجود درخواست مکرر اعضای گروه بدخشی حاضر نشد این
برچسب را تکذیب کند که بر شدت اختلافات داخلی افزود. بدخشی می گفت: آن دو
گروه با حاکمیت در سازش قرار دارند و از جانب شوروی هم حمایت می گردند
بنابراین از نشر اسناد ابا ندارند اما ما نباید به استخبارات دولت سند
بدهیم چون گروه انقلابی هستیم و باید پنهان کاری کنیم. با وجود درخواست
مکرر و مداوم جناح خلقی ها و محفل انتظار دولت امتیاز نشر جریده برای آنها
نداد و فقط گروه کارمل امتیاز نشر جریده پرچم را بدست آورد که هفته وار نشر
می گردید و در حدود صد شماره از آن انتشار یافت.
گروه پر سر و صدای دیگر بنام شعله ای ها شهرت یافتند زیرا اندیشه های خود
را در جریده ای به نام شعله جاوید به نشر رساندند که لحن تند و پرخاش گرانه
داشت و بر ضد شوروی نیز بنام سوسیال امپریالزم تبلیغ می کردند. شایع بود که
آنها ترند چین هستند و خود را پیروان اندیشه ماوتسه دون رهبر انقلاب چین
میدانستند آنها مبارزه پارلمانی را رد میکردند و آشکارا مبارزات مسالمت
آمیز را در استراتیژی خیانت و سازشکاری تلقی می کردند درمیان آنها نیز
اختلافاتی وجود داشت که بطور عمده عده ای پیرامون خانواده داکتر محمودی،
گروهی تحت رهبری اکرم یاری و عده ای هوا خواه انجنیر عثمان بودند که بعد ها
کارشان به پراگندگی کشید.
جریده ای به نام افغان ملت ارگان سوسیال دمکرات های افغانستان به صاحب
امتیازی انجنیر غلام محمد فرهاد شخصیت مشهور دوره هفت و اولین شاروال
انتخابی کابل که کار های قابل توجه انجام داده بود و به مردم دوستی شهره
بود نشر می گردید که این گروه هم به نام جریده شان به حزب افغان ملت مشهور
شدند. آنها احیای افغانستان تاریخی به خصوص لغو خط دیورند را شعار می دادند
و خود را مستقل از خط مشی های خارجی و ملیون افغانستان تلقی میکردند. اما
مخالفان شان آنها را طرفدار برتری پشتون ها تبلیغ نمودند که حداقل در مورد
شخص فرهاد و تعداد زیادی از گرداننده گان آن صادق نبود اما انها نیز بلاخره
بر سر تعریف ملت واحد با زبان واحد اختلاف پیدا کردند و گروهی به نام ملت
که جریده ای را به همین نام نشر کردند از انها جدا شد. فدا محمد فدایی و
حبیب الله رفیع این جریده را که لحن تندی داشت و مانند جریده خلق با عنوان
سرخ چاپ می گردید گرداننده گی میکردند. این جریده نیز بسیار زود توقیف شد و
صاحب امتیاز آن فدا محمد فدایی زندانی گردید اما جریده افغان ملت تا آخر
نظام سلطنتی به نشر خود ادامه داد اگر چه غلام محمد خان فرهاد که به
نمایندگی ولسی جرگه از کابل انتخاب شده بود از جریان کناره گرفت زیرا
مطالبی را در شورا مطرح کرد که خوش آیند گرداننده گان افغان ملت نبود او
گفت: چون من نماینده مردم ام باید خواست های آنها را در مجلس مطرح نمایم.
اما گروه افغان ملت در تظاهرات و اجتماعات اعتراضی چندان جلوه و ظهور
نداشت.
اما حزب دمکرات مترقی به رهبری محمد هاشم میوند وال موفق شده بود شخصیت های
برجسته علمی و ادبی چون استاد عبدالشکور رشاد, عبدالرووف بی نوا و تعدادی
از اعضای جنبش دوره هفت را جذب کند. جریده مساوات ارگان نشراتی این حزب که
نشریه معتدل با موضوعات جدی سیاسی, فکری و علمی بود به طور مداوم انتشار می
یافت. وقتی که میوند وال از صدارت استعفا داد خود مستقیم در تظاهرات شرکت
می کرد و هنگام سخنرانی او مردمان زیادی جمع می شدند.
گروه های سیاسی مذهبی آهسته آهسته متشکل شده و میتنگ ها و تظاهراتی بر پا
می کردند و به نام جوانان مسلمان شهرت یافته بودند از سخنرانان برجسته آنان
انجنیر حبیب الرحمان , حکمتیار , داکتر عمر , اسماعیل شغنی شهرت بیشتر
داشتند ارگان نشراتی آنان جریده گهیز بود که مدیر مسوول آن منهاج الدین
گهیز بطور مرموزی کشته شد که بر جاذبه جوانان مسلمان افزود. حضرت صبغت الله
مجددی که بعد از تحصیل در الازهر بازگشته بود در مساجد جامع روز های جمعه
خطابه های تندی از نظر اسلام ایراد می کرد و گاهی در مساجد جامع شیعه
مذهبان بیانیه می داد. او به نسبت زندانی شدنش در دوره صدارت داود خان که
نزدیکی او را به شوروی انتقاد می کرد محبوبیت زیادی در میان مخالفین شوروی
بدست آورده بود.
من آنسال در یازدهم ثور مطابق اول ماه می روز جهانی کارگر موفق شدم تظاهرات
گروه ها را به این مناسبت ببینم. از جمله سخنرانی کارمل و میوند وال را به
تفصیل شنیدم از سخنان کارمل این مطلب را هنوز بخاطر دارم که گفت میخواهد بر
سخنان شاه تبصره کند او گفت من تحقیق کردم که در نظام های مشروطه تبصره روی
سخنان پادشاه جایز است کارمل گفت پادشاه در سخنرانی اش از خطراتی که از
جانب برخی جریان ها متوجه نظام مشروطه است تذکر داد من این سخنان او را
تایید می کنم اما باید روشن شود که این خطر از جانب ما نیست ما از قانون
اساسی و مشروطیت واقعی دفاع می کنیم اما خطر وجود دارد این خطر از طرف
ارتجاعیون افراطی دست راستی است که از جانب ارتجاع منطقه گرداننده گان
پیمان های تجاوز کار سنتو و سیاتو حمایت می گردند. مطلب جالب دیگر سخنرانی
کارمل این بود که گفت عده ای شایع می سازند که دمکراسی ریسمانی است که یک
سر آن در دست حاکمان و سر دیگر آن که دام است متوجه شخصیت های مخالف و
مبارز است کارمل گفت ممکن است نزد بعضی از حلقات حاکمه این مفکوره موجود
باشد مگر ما حلقه این دام را به گردن خود آنها می اندازیم و سر ریسمان را
در دست خود میگیریم.
از سخنان میوند وال چیزی که از آن روز بخاطر دارم این است که گفت در کشور
های پیشرفته جهان قانونی وجود دارد که در اوقات معین دو سال, سه سال, پنج
سال از گرداننده گان امور سیاست و اقتصاد مملکت می پرسند این ثروت را از
کجا آوردی اما در کشور ما باید قانونی وضع شود که عنوان آن به کجا می برید
باشد؟ زیرا در اینجا برخلاف کشور های استعمار گر چیزی از جاهای دیگر نمی
آورند بلکه به جاهای دیگر می برند.
بعد از ظهر وقتی که در فکر بازگشت بودم و در پل باغ عمومی در ایستگاه موتر
ها انتظار موتر را میکشیدم متوجه شدم که در محوطه پارک پشتنی تجارتی بانک
اجتماعی پرپا است اما این اجتماع پارچه های شعار و بیرق نداشتنداما در
جریان سخنرانی ها شعار های مرگ بر ارتجاع, مرگ بر استبداد و مرگ بر
امپریالزم شنیده می شد. چند نفر سخنرانی کردند سخنران اول درباره نامشروع و
حرام بودن ثروت مالکان و سرمایه داران از نظر قرآن سخن گفت صحبت او بسیار
جذاب و پر محتوا بود از یکی نام او را پرسیدم گفتند بحرالدین باعث مشهور به
مولانا است درباره او شنیده بودم که به سبب انکار معجزه شق القمر با ملا ها
درگیر شده و زندانی شده بود اما به اثر درخواست او حل مساله را به جامع
الازهر مصر فرستاده بودند که علمای الازهر نظر او را تایید کرده و او از
زندان رها شده بودباعث هنوز محصل شرعیات بود یک سخنران دیگر درباره نظام
حکومتی استبدادی که دمکراسی آن قلابی و محدود است و اکثر مردم تحت ظلم و
ستم دستگاه فاسد قرار دارند بحث کرد یک سخنران دیگر درباره ماهیت ارتجاعی
شورا, آله دست بودن ان در فساد دولتی سخن گفت در وقفه سخنرانی ها شعار های
تند داده می شد سخنران آخری که مرد خوش سیمایی بود درباره ضرورت اتحاد همه
نیرو های ملی و مترقی علیه استبدادرتکیه کرد و پس منظر تاریخی مخاطرات ناشی
از طوطئه های نظام علیه جنبش های مترقی و مختصری از نهضت استفلال و مشروطه
خواهی تا امروز و سرکوب متوالی سه نسل از ترقی خواهان یادآور شد و هشدار
داد که اگر پراگندگی موجود ادامه یابد امکان تکرار آن تجارب تلخ هست.اجتماع
نزدیک عصر خاتمه یافت و جالب این که در ختم میتنگ دعای دسته جمعی برای
پیروزی مردم و سقوط ظلم به عمل آمد. از برخی شرکت کننده گان اجتماع هویت
سخنران آخری را پرسیدم گفتند او طاهر بدخشی است و آنکه درباره حکومت گپ زد
خلیل جان رستاقی نام دارد و آنکه شورا را افشا نمود ظاهر یونسی است که خود
وکیل مردم مزار شریف در ولسی جرگه است.
متاسفانه
در آن روز من به تظاهرات شعله ای ها مصادف نشدم آنها سخنرانان
برجسته ای داشتند و شعار های تند و سازش ناپذیرشان جوانان را جذب می کرد.
انجنیر عثمان که به نسبت قد کوتاهش او را عثمان لندی می گفتند در تظاهرات
بر شانه پیروانش بالا شده سخنرانی می کرد. او در فاکولته انجنیری پوهنتون
کابل استاد بود و می گفتند در ریاضی بسیار وارد است. آنسال تعداد زیادی
فعالین سیاسی زندانی شدند از جمله انجنیر عثمان و اسحاق مضطرب باختری از
سران شعله جاوید, طاهر بدخشی از محفل انتظار نجیب و وکیل از گروه پرچم؛
اینها به خاطر شرکت و سخنرانی در مظاهرات متهم بودند در جریان مبارزات
انتخاباتی شورا نیز کسانی زندانی شدند از آن جمله دستگیر پنجشیری و هادی
کریم از جناح پرچم صالح زیری از جناح خلق البته اینها افراد مشهور بودند و
زندانیان که شهرت نداشتند در جمله نیست. صدها معلم نیز به اتهام فعالیت های
سیاسی که از نظر پولیس وقت جرم حساب می شد به نقاط دور دست طور جزایی تبدیل
شدند که با معاش ناچیز معلمی دچار وضع ناگواری می شدند.
در فعالیت های آموزشی سازمانی آن سال برای ما رساله ای به نام اقتصاد سیاسی
از آثار یک اقتصاد دان روسی به نام لیونتوف تدریس گردید مترجم این رساله
سورگل معرفی شده بود که بعدها دانستیم یکی از القاب متعدد ترکی است او
تلخیصی از فلسفه مارکسسیزم را به نام زندگی نوین تدوین و نشر نموده بود که
در آن نام خود را نظرزاده معرفی کرده بود جالب این که زندگی نوین در
افغانستان چاپ شده بود اما رساله اقتصاد سیاسی چون ترجمه بود و نام مولف آن
جلب توجه می کرد شاید در مطابع پاکستان چاپ گردیده بود این رساله تحلیل
نظام اقتصادی سرمایه داری از مرحله اولی که دوره رقابت آزاد گفته می شد و
مرحله امپریالستی که سرمایه داری انحصاری و شرکت های بزرگ را تشریح می کرد.
البته توضیح شده بود که مرحله امپریالستی زمانی نزع, سقوط و مرگ سرمایه
داری است. مقولات تولید, مناسبات تولیدی, شیوه تولید, ارزش, ارزش
اضافی,کالا, مبادله و غیره که در رساله به نام اصول علم اقتصادکه قبلا طور
کارخانگی آنرا مطالعه کرده بودیم یک بار دیگر به شیوه تدریس به ما آموخته
شد. البته از این درس ها همه ما طور یکسان چیزی یاد نمیگرفتیم چون خیلی سخت
بود معلمین ما نیز اعتراف می کردند که کسی در افغانستان علم اقتصاد سیاسی
مارکسیستی را به طور دقیق نمی داند و هیچ کس هم کتاب کاپیتال را نخوانده
است اما به هرحال انانی که تلاش می کردند چیز هایی می فهمیدند در درس
اقتصاد ما همین قدر فهمیدیم که هدف سرمایه داری کسب سود است و نه رفاه
انسان سرمایه دار سود را از استثمار کاگران به دست می آورد زیرا کالا به
سبب کار کارگر ارزش اضافی پیدا می کند که سرمایه دار ان را تصاحب می کند و
به کارگر همانقدر مزد می دهد که توانایی کار داشته باشد. همه تاسیسات
سرمایه داری محصول کار کارگر است اما او محکوم است که در فقر زندگی کند.
مرحله اول سرمایه داری که مرحله رقابت آزاد نامیده می شود. چنین است که
سرمایه داران هر کشور با یک دیگر رقابت می کنند در اثر این رقابت ضعیف تر
ها شکست می خورند و عده ای کوچکی که در شرکت های بزرگ متحد می شوند باقی می
مانند.حالا بازار داخل نه برای مواد خام و نه برای فروش کالا کفایت نمی کند
و جنگ های استعماری برای اشغال نظامی کشور های جهان براه می افتد اما چون
رشد سرمایه همگون نیست. کشورهایی که بعدتر صنعتی می شوند با کشورهایی قبلی
وارد جنگ می شوند چیزی که جنگ جهانی نامیده می شود اما در حقیقت جنگ میان
کشور های امپریالستی برای تقسیم جهان است. سرمایه داری امپریالسیتی سه
خصوصیت اساسی دارد، او ل ظهور شرکت های انحصاری بین المللی بزرگ است که
شرکت های کوچک را می بلعند و رقابت شکل پیچیده تری به خود می گیرد. دوم؛
امپریالزم صدور کالا را کاهش می دهد و به صدور سرمایه می پردازد، زیرا
نیروی کار و مواد خام در کشور های ماقبل سرمایه داری ارزان تر است و نقل
انتقال کالا نیز ساده تر می شود. صدور سرمایه مناسبات استعماری کهنه را به
استعمار نو و کشور های مستعمره سابق را به کشور های وابسته تولید می کند.
در این کشور ها نوعی سرمایه داری وابسته رشد می کند. حالا با ظهور بحران در
یک کشور اکثر نقاط جهان را بحران فرا می گیرد. وقتی امریکا دچار بحران شد
کشور های شریکش از کوریا و تایوان تا اتحادیه اروپا متاثر می شود در این
مرحله جنگ های بزرگ به نسبت رشد تسلیحات کشتار جمعی جای خود را به جنگ های
محلی می دهد تا بخش نظامی سرمایه بازار فروش داشته باشد قاچاق اصلحه سبب
ظهور باند های مافیای می گردد که یکجا با صدور اسلحه، صدور مواد مخدر و حتی
قاچاق انسان و شعبات دیگر ایجاد می گردد.
ساختار اقتصادی سیاس افغانستان نیمه فیودالی و نیمه مستعمره توصیف می گردید
تفاوت های میان تحلیل ها و تعریف ها وجود داشت مشی اتحاد شوروی سکتور دولتی
اقتصاد پشتی بانی می کرد و طرف دارانشان آن بخش از موسسات دولتی را که به
کمک شوروی ایجاد می شد مترقی می دانستند اما تاسیساتی که توسط کشور های
سرمایه داری ایجاد می گردید مورد قبول آنها نبود. مثلاً پروژه زراعتی
امریکا در هلمند و فابریکه برق ماهیپر که توسط آلمانی ها ایجاد شده بود از
جانب طرف داران شوروی بنام وابستگی به امرپریالزم محکوم می شد. اما طرف
داران چین با وجود که کشور را نیمه مستعمره و نیمه فیودالی می دانستند
سکتور دولتی را به نام سرمایه داری بیروکراتیک محکوم می کردند مخصوصاً در
برابر همکاری به شوروی حساس تر بودند در مورد فیودالیزم نیز مالکان وابسته
و نزدیک به دولت را به نام ملاک بروکرات به طور خاص محکوم می ساختند. به
نظر طرفداران شوروی فیودال ها یعنی زمین داران بزرگ دشمن عمده طبقاتی تلقی
می شدند و سرمایه داری بزرگ خصوصی را به نامم سرمایه داری کمپرادور یا
دلال دشمن درجه دوم می دانستد. تعریف انقلاب دموکراتیک و ملی در میان همه
مشترک بود. بخش دموکراتیک به معنی آزادی از اسارت طبقات حاکم داخلی و بخش
ملی رهایی از وابستگی خارجی معنی می شد. طرف داران شوروی بیشتر به کار در
شهر ها و میان کارگران توجه داشتند اما شعله ای ها و محفل انتظار به عمده
بودن کار در روستا و میان دهقانان به عنوان نیروی عمده انقلاب توجه بیشتر
داشتند البته در عمل فقط محفل انتظار کادر های را به روستا فرستادند و شعله
ای ها زود تر دچار اختلاف شدند و طرحاشان در نظر باقی ماند.
آن سال (۱۳۴۸)
مبازرات انتخاباتی برای انتخاب وکلای شورا در جریان بود. در ولسوالی آقچه
در برابر یکی از خوانین و ملاک عمده که همیشه مقامات بلند دولتی را در
انحصار داشت و بار ها وظیفه شاروالی را احراز کرده بود. و در دوره یازده
نیز وکیل آقچه در ولسی جرگه بود و یک شخصیت سیاسی و اجتماعی مستقل رقابت
درگیر بود. البته مسائل قومی نیز در این مبارزات باز تاب داشت چون وکیل
قبلی پشتون تبار بود و رقیبش به قوم عرب منسوب بود. اما رابطه خوبی با
متنفذین ترکمن و ازبک هم برقرار کرده بود. منکه در آن سال از آمادگی برای
جشن استقلال فرار کرده بودم تحریک گردیدم تا در مبارزات انتخاباتی سهم
بگیرم اما فرار من از مکتب هم حکایت جالب داشت. من باید حد اقل سه روز پیش
از جشن فرار می کردم تا در دلگی رسم گذشت برای من جانشینی می یافتند به این
سبب سه شب قبل از جشن استقلال با گروهی دیگر که قصد فرار داشتند یکجا از
طریق دیوار های مکتب که سنگی و بسیار بلند بودند با بالا شدن به شانه های
همدیگر و بالا کشیدن با چوب دنده هاکی به یک دیگر کمک کردیم و فرار نمودیم
بدبختانه هنوز یک کلیومتر از مکتب دور نشده بودیم که در پسکوچه های پلسوخته
به دست موظفین انضباطی که آن هم ضابط تولی ما بود گرفتار شدم ضابط اکبر خان
نام داشت و می گفتند در استخبارات مکتب نیز شامل است مرا می شناخت او کلا
های ما را گرفت و ما را مجبور به بازگشت کرد قومندان تولی ما ظاهر خان نام
داشت آدم خشن و کم سوادی بود بخاطر برهم خوردن نظام رسم گذشت در اثر فرار
متعلمین بسیار خشمگین شده بود از این سبب تصمیم گرفت به اصطلاح آن وقت مکتب
ما را به حبس خانه روان کند. حبس خانه مکتب دو قسمت داشت. عادی که مجرمین
انضباطی را در آن می انداختند و قسمت ریاضت که مجرمین اخلاقی در آن جا
محبوس می گردید که اتاق های تاریک انفرادی بود.
خلاصه ظاهر خان قومندان تولی ما که آنشب نوکری وال بوده است خود تا حبس
خانه ما را همراهی کرد و در دروازه حبس خانه افراد تولی خود را به صف نگاه
داشت و موظفین حبس خانه را دستور داد تا چوب بیاورند آنان با یک بندل خمچه
که خوش بختانه شاخچه های بید بود بازگشتند ما چهار نفر اعضای تولی او بودیم
او از یک طرف به نوبت شروع به زدن بچه ها کرد دو نفر قبل از من به قدر کافی
لت خوردند و داد و فریاد کردند من نفر سوم بودم به من گفت تو طلبه لایقی
هم هستی نمیدانی که برهم زدن نظم چقدر مشکلات بار می آورد شاید نمی خواست
با من سخت گیری کند به هر حال گفت دست هایت را بالا بگیر من بخاطر احتیاط
دست چپم را پیش بردم ظاهر خان شروع به زدن کرد چون من غرور نشان دادم و عذر
و زاری نکردم او بسیار تحرک شد او هر لحظه بیشتر خشم گین میشد تا که یک
بندل چوب خلاص شد ظاهر خان هم به نفس نفس افتاده بود اما چون خود را تحقیر
شده حس می کرد با مشت و لگد به جان من افتاد و حتا مرا دندان گرفت اما من
هر لحظه لجوج تر می شدم بلاخره از نفس ماند و از عسکر ها خواست که این
...... را ببرید آن شب را در حبس خانه گذشتاندیم صبح نزدیک ساعت چهار بیرون
کشیدند تا در تعلیم آمادگی رسم گذشت اشتراک کنیم اما من بدون ضایع ساختن
وقت باز فرار کردم چون شب روحیه دو سه نفر را آماده ساخته بودم خلاصه صبح
با تبدیل لباس طرف مزار شریف حرکت کردم شب نا وقت در مزار رسیدیم و آن شب
را در هوتل گذشتاندم و فردا وارد آقچه شدم و به زودی با محمد امین مخدوم که
کاندید مخالف عبدالرشید خان و مورد حمایت اکثریت مردم بود وارد مفاهمه
گردیدم و برنامه تبلیغاتی مشترکی تنظیم نمودیم میبایست از محفل رسمی جشن
نیز استفاده شود و همچنان متینگ های در روز های بازار در شهر آقچه دایر شود
با صد ترفند و به اصطلاح چل و نیرنگ توانستم در مراسم افتتاحیه جشن نوبت
مقاله خوانی گرفتم فضل احمد خان آمر لیسه که از استادان دوره ابتدایی ما
بود و مرا بسیار دوست داشت گرداندگی محفل را می کرد اما چون شخص محافظه
کاری بود قبل از دایر شدن محفل مقاله مرا خواند گفت من دلسوز تو هستم مبادا
دچار کدام مشکل شوی من مقاله ای را که مطالب معمول در باره استقلال داشت به
او دادم و او مقاله را خواند و تایید کرد اما وقتی نوبت به من رسید و فضل
احمد خان کاغذ را به دستم داد آن همان جا روی میز گذاشتم و به بیان مطالبی
که در ذهنم آماده ساخته بودم شروع نمودم اول در باره اهمیت استقلال و نقش
جنبش جوانان افغان صحبت کردم گفتم متاسفانه تاریخ های رسمی و سخن گویان
دولتی این حقایق را می پوشانند و از شاه امان الله غازی یاد نمی کنند
افتخارات را به خانواده خود نسبت می دهند. بعد به بند و بست های متنفذین و
فیودال ها با مامورین حکومتی و رشوت و فساد صحبت کردم و از دخالت در
انتخابات هشدار دادم گفتم از تهدید مردم دست بردارید از مردم تقاضا نمودم
که به سرنوشت شان فکر کنند گفتم وکیل تان در دوره گذشته در شورا با تعلیم
ابتدایی به زبان های ازبکی و ترکمنی که با رای آنها وکیل شده است مخالفت
کرد و در دور شاروال بودنش نیز بجز رشوت و سوءاستفاده کاری انجام نداد حتی
نام برخی متنفذین را که هم دست او بودند و مردم را میترسانند نام گرفتم و
گفتم آنها مهمانی ترتیب می دهند بعد پول مصارفش را از مردم بیچاره قریه می
گیرند. فضل احمد خان که غافل گیر شده بود لحظاتی گیچ و منگ باقی ماند. بعد
شروع به عذر و زاری کرد که سخنانم را خاتمه دهم و اگر در غم خود نیستم باعث
بربادی او که آدم بیچاره ای است نگردم اما من اعتنا نکردم و مطالبی را
میخواستم بگویم تا آخر گفتم وقتی که از لوش پائین شدم مولوی عبدالرزاق
ترکمن که از مدرسین برجسته و در عین حال از مننفذین بزرگ محل بود به سوی من
آمد و دست هایم را گرفت و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زدن بود تشکر کرد
وگفت مارا سربلند ساختی و درد های صد ساله ما را آشکار ساختی بیا یکجا
نشسته صحبت کنیم. چند نفر دیگر نیز از میان جمع جدا شده با ما یکجا شدند
اینها حاجی ملا احمد، حاجی ایرگش، حاجی یوسف از متنفذیی روشن بین محل ما
بودند با هم داخل سرای داخل سرای آق مراد بای که مجلل ترین تعمیر شهر ما و
مرکز قالین فروشان شهر بود شدیم به اتاق یکی از تاجران رفتیم آنجا مولوی
مجدداً تشکر کرد و گفت اسماعیل جان تو عقده های دل ما را باز کردی خدا را
شکر که زنده بودیم و دیدم کسی از فرزندان ما در باره حقوق و سرنوشت ما صدا
بالا می کند. بعد توصیه کرد که احتیاط کنم که خونخواران و مستبدین به هر
کاری اقتدام می کنند از من خواست گاه گاهی به صحبتش در مدرسه بیایم دیگران
نیز مرا تشویق کردند روز سوم جشن در چوک شهر میتینگی بر پا نمودیم و در آن
محمد امین مخدوم و من در باره ضرورت مبارزه برای رفع ظلم، تبعض و استبداد
و استفاده از آزادی های موجود، اتحاد و اتفاق، تقویه معارف و سایر مطالبی
که ضروری میدانستیم سخن گفتم مردم زیاد جمع شده بودند شاید این اولین
اجتماع مردمی در آن محل بود بعد از این محفل نظر مردم زیادی تئغیر خورد
خیلی مردمانی که قبل بر این ترس نشان میدادند جرئت یافتند تا قد بالا کنند
و مبارزه انتخاباتی رونق خاصی یافت تا آن وقت فقط در دهات متنفذین مهمانی
داده و با مردم آن هم با مردم متنفذ مشوره می کردند اما مخدوم در مساجد نیز
سخن رانی می کرد بعد از گذشتاندن جشن به کابل باز گشتم و به مکتب رفتم. اما
نظر قومندان به صورت غیر قابل تصوری در باره من تئغیر خورده بود او نتنها
برای فرار برای من چیزی نگفت بلکه احساس می کردم رفتارش احترام آمیز شده
است.
اما در مبارزات انتخاباتی مانند اکثر جا های کشور در آقچه نیز مقامات دولتی
مداخله کردند، مردم را تهدید نمودند و حتی شایع ساختند که معاون صدارت
تلیفون کرده و گفته باید حتماٌ عبدالرشید خان وکیل شود. همچنان می گفتند او
با شخص شاه آشناست و با استفاده از رابطه اش بهتر میتواند مشکلات مردم را
حل کند. در روز های آخر مردم را تهدید به حبس کردند در کمپاین علاقه داری
فیض آباد مولوی عبدالرزاق، ایشان بیگ جان و حاجی یرگش را بازداشت نموده
تهدید نمودند. اما مولوی عبدالرزاق که اگاهی سیاسی بالایی داشت و از وضع
کشور و تئغیری که در اثر قانون اساسی به وجود آمده با خبر بود و میگفتند با
چند نفر از منورین آقچه یک حلقه سیاسی نیز ساخته است که اوضاع را تعقیب می
کند و برای آگاهی مردم فعالیت می نماید. متقابلاٌ مامورین دولتی را متهم به
قانون شکنی و ضدیت با مشروطیت نموده و گفته بود خاموش نخواهد نشست و صدایش
را به مقامات مسئول تا دربار شاهی می رساند آنها به زودی آنان را رها
کردند اما دیگر کار از کار گذشته و صندوق ها به نفع عبدالرشید خان پر شده
بود. و آن آخرین صحنه انتخابات بود عبدالرشید خان مجدداٌ بر مسند وکالت
تکیه زد و باعث بد بینی وسیع مردم به وضع جدید گردید. اما در سازمان با
فعالیت های من برخورد انضباطی شدید گردید و به من اخطار نمودند که از
سازمان اخراج خواهم شد. استدلال آنها درست بود من به حیث یک منسوب نظامی حق
شرکت در فعالیت های سیاسی را نداشتم بعد مطلع شدم که پنج نفر از اراکین؛
ولسوال، قومندان امنیه، شاروال، آمر لیسه و عبدالرشید خان متفقاً مکتوبی به
لیسه نظامی فرستاده بودند. یک روز قومندان تولی ما با نوعی حیرت مرا از صنف
بیرون کشید و گفت قومندان صاحب عمومی ترا خواسته اند چون قومندان عثمان خان
از مزار شریف بود در دستگاه با او برخورد مساعدی نداشتند اگر چه او تحصیل
کرده ترکیه بود و درجه علمی ارکان حربی داشت به هر حال من به قومندانی رفتم
در بیرون دفتر یک ضابط که یاور قومندان بود ایستاده بود مرا به داخل
رهنمایی کرد من با رسم تعظیم عسکری با قومندان روبرو شدم او با بسیار تعجب
به طرف من دید من کم سن و سال و خورد جثه بودم حتماً آن مکتوب بلند بالا و
پر از مبالغه عثمان خان را به شک انداخته بود او چیز مستقیمی به من نگفت
فقط نام دو سه نفر از جمله عبدالرشید خان و ظاهر یونسی که وکیل مزار شریف
بود را گرفت و گفت آیا آنها را میشناسم من گفتم عبدالرشید خان را به نام
میشناسم چون وکیل ماست گفت خوب است برو درس هایت را بخوان و انضباط عسکری
را مراعات کن چون این چانس به هر کس از آن طرف هایی که ما و شما هستیم
میسر نمیشود. سال ها آن مردم در نظام عسکری پذیرفته نمی شدند بعد از آن مرا
رخصت کرد. یک شب در یک عروسی باز با قومندان مواجه شدم که با ظاهر یونسی
صحبت می کرد. من شناخت مستقیم با یونسی نداشتم اما می دانستم از یکی از
خانواده های بزرگ مزار شریف است و در سازمان ما نیز یا عضویت دارد یا هوا
خواه و پشتبان است. اما من نزدیک آنها نرفتم اما فکر کردم عثمان خان چندان
ضدیتی با جریانات روشنفکری ندارد. من واقعاً ظاهر حق به جانبی داشتم و این
بسیار در زندگی و سرنوشت من تاثیر مثتبت داشت بعد از ان حادثه تا زمانی که
مکتب و درس را ترک گفتم دیگر از انضباط سازمانی
تخلف نکردم ظواهر را رعایت می کردم و با آمران و استادان با ادب و احترام
رفتار می کردم چون در درس ها نیز بسیار موفق بودم آهسته آهسته رفتار اداره
مکتب با من بسیار خوب شد. و در جا هایی قومندان تولی ما با من همکاری نیز
کرد که در موقعش یاد آوری خواهم کرد.
در آموزش های سازمانی قسمت باقیمانده سال را به مرورو مجدد مبادی فلسفه
مارکسیستی گذراندیم. این بار رسالاتی از ماوتسه تونگ چهار مقاله فلسفی که
از جمله مقاله درباره تضاد او اهمیت زیاد یافته بود و چیزهای تازه داشت از
جمله اینکه میان تضاد عمده و تضاد اساسی فرق است و همچنین گاهی یکی از تضاد
های فرعی ممکن است عمده شود و این مطلب در گروه ما برای انانی که میخواستند
استدلال کنند که ممکن است گاهی تضاد طبقاتی با آنکه تضاد اساسی است جای خود
را به یکی از تضاد های فرعی بدهد و در افغانستان ممکن است حل مساله ملی
عمده گردیده و قبل از حل مسایل طبقاتی در دستور روز قرار گیرد. رساله دیگر
در باره پراتیک نام داشت که نشان می داد به خصوص در مسایل اجتماعی نقش عمل
انقلابی بسیار مهم است و نشان می دهد که کدام تیوری کارامد می باشد و کدام
برداشت غلط است. رساله معرفت صحیح از کجا سرچشمه می گیرد؟ مبارزات انقلابی,
آزمایش های علمی و کارهای تولیدی اساس اختراعات و اکتشافات و نظریات درست
علمی و فلسفی دانسته شده بود و دکتاتوری دمکراتیک خلق تطبیق نظریه دکتاتوری
پرولتاریا در وضعیت کشور هایی که هنوز به مرحله ثرمایه داری نرسیده بودند؛
بود که اتحاد کارگران, دهقانان, خورده بورژوازی و بورژوازی ملی برای به ثمر
رساندن انقلاب وایجاد دکتاتوری ضد فیودالزم و سرمایه داری بزرگ وابسته به
امپریالسم را توضیح می داد که می گفتند تکامل خلاق مارکسیسم به وسیله
صدرمایًو می باشد.
همچنین ما شش اثر نظامی ماوتسه تونگ را که منتخبی از مقالات نظامی او بود
خواندیم و هریک توضیح نمودیم شش اثر نظامی علاوه بر تاکتیک های جنگ انقلابی
آن را در سه مرحله استراتیژیک توضیح می داد اول مرحله دفاع استراتیژیک که
در آن دسته های پارتیزانی در مناطق روستایی و کوهستانی حملات پراگنده ای را
علیه قوای دولت, قدرت های فیودالی و ملوک الطوایف و در صورت وجود قوای
خارجی علیه آنها براه می اندازد در این مرحله اگر چه ابتکار حملات به دست
انقلابیون است انها به صورت عمده در حالت دفاعی به سر می برند زیرا پایگاه
ندارند و در حالت تحرک دایمی می باشند. مرحله دوم مرحله تعادل استراتیژیک
است در این مرحله قوای انقلابی مواضعی را تسخیر و پایگاه تشکیل می دهند و
شکل عمده برخورد نبرد دو قدرت نظامی است که رودرروی هم قرار دارند وگاهی
این پیروزی بدست می آورد و گاهی آن؛ مرحله سوم مرحله تعرض استراتیژیک است
که در آن حزب و جبهه انقلابی با ترکیب انواع مبارزات سیاسی, اقتصادی و
نظامی در شهر ها با اردوی منظم بر ضد قدرت حاکمه به تعرض می پردازد و در
نهایت آنرا شکست می دهد.
همچنین ما در آن سال به مطالعه تاریخ عمومی پرداختیم یک دوره تاریخ به نام
تاریخ جهان باستان که در سه جلد از طرف دانشمندان شوروی نوشته شده و در
ایران ترجمه شده بود و جلد چهارمی که تاریخ قرون وسطی بود شامل سیستم
مطالعه ما گردید. همچنین تاریخ عصر تحولات دمکراتیک در دو جلد و تاریخ جهان
نو را مرور کردیم تاریخ نظریات سیاسی را نیز مطالعه نمودیم. سلسله لکچر
هایی به نام تاریخ جنبش ها که عمدتاً تاریخ جنبش های کاگری و کمونستی بود و
همچنین تاریخ حزب کمونست اتحاد شوروی را که در زمان استالین تدوین گردیده و
در چین چاپ شده بود مطالعه کردیم البته تاریخ حزب کمونست اتحاد شوروی در
زمان خروشف تجدید نظر گردیده و نظریاتی را که میگفتند زیر نفوذ استالین
تحریف گردیده بیرون کشیده بودند اما آن تاریخ در نظر ما انحرافی و
ریویزیونستی میدانستیم و چند مقاله استالین را درباره مسایل جهانی جنش
کارگری و کمونستی به نام اصول لینینزم نیز مطالعه کردیم حالا ما کاملاً از
مشی اتحاد شوروی فاصله گرفته و اثار ماوتسه تونگ را به حیث نظریاتی که از
وضعیت مشابه کشور ما سرچشمه گرفته و نه تنها برای ما بلکه برای تمام کشور
های جهان سوم مناسب تر و آموزنده تر نسبت به نظریات شوروی ها می دانستیم و
گروه های خلق و پرچم را نیز به حیث گروه های دنباله رو و سازش کار انتقاد
می نمودیم. در مکتب افرادی از گروه های دیگر نیز فعالیت می کردند که با
آنها آهسته آهسته اشنا می شدیم اگر چه با همدیگر مناقشه داشتیم اما این
برخورد ها باعث آن نمیگردید که آنان را دشمن تلقی کنیم. اختلافات
ایدیولوژیک به نظر ما عادی بوده و فکر می کردیم به روشن شدن حقیقت کمک می
کند و با افراد گروه های دیگر دوستی داشتیم و با هم متعهد بودیم که اسرار
یک دیگر را افشا نمی نماییم با هم کتاب ها و رسالات را مبادله نموده و یا
امانت می دادیم و همکاری دوستانه را باوجود مباحثات تند حفظ می کردیم من
دوستانی در میان خلقی ها و شعله ای ها یافته بودم که با آنان در زمینه تهیه
کتب برای مطالعه همکاری داشتم و در روز های تعطیل گاهی به خانه های انانی
که در کابل سکونت داشتند می رفتم چند نفر از منصبداران یکی بنام یارمحمد
خان که از لوگر بود و یکی گل محمد خان پنجشیری با ما بدون طرح مساله گروه و
سازمان همکاری می کردند از استادان نیز اکبر شورماچ و سید جلال که هردو
معلم جغرافیه و از نورستان بودند با ما دوست شده بودند همچنان ناصر خان
هزاره معلم دری و نبی خان معلم کیمیا در تفریح ها به سوالات ما جواب می
دادند.
ادامه دارد |