از جمله یادداشت ها و خاطرات
1
خانم محترم وموسفیدی که قرابت و خویشاوندی با خانوادۀ مرحوم سید وحید عبدالله دارد ، وفعلا ً در اروپا زندکی میکند، باری برایم چنین حکایت کرد :
چند هفته از قضیۀ گرفتاری میوندوال گذشته بود، ما دریک مهمانی درخانۀ مرحوم وحیدعبدالله بودیم ، مرحوم سید قاسم رشتیا خسر سابق مرحوم وحید عبدالله نیزدرجملۀ مهمانان محفل بود. بعد ازیکی دوساعت که هریک مصروف صحبت های خانوادگی بودند ، مرحوم رشتیا رویش را بطرف مرحوم وحید عبدالله کرده پرسید : وحید جان راجع به قضیۀ میوندوال چه فکر میکنید ؟ مرحوم وحید عبدالله در جواب گفت : گل آغا ( لقب خانگی رشتیا ) یک چیز عجیب را باید برایتان بگویم وآن اینکه :
چند هفته قبل از گرفتاری این گروه، یک شب ساعت ده ویا یازدۀ شب رهبر تلفون کرد که یک باربدیدن شان بروم . وقتی آنجا رفتم رهبر که کمی ریزش داشتند، در بستر بودند . د رحالیکه مشکولۀ داغ رابرپیشانی خود گذاشته بودند بمن چنین گفتند:
" من درخواب دیدم که عده یی بکمک خارجی ها قصد توطئه را علیه دولت دارند واسناد وپلان هایشان را درداخل یک نل بخاری پنهان کرده اند."
رهبر بعد از گفتن این خواب ، بمن هدایت داد که این موضوع راباید تعقیب کنید.
مرحوم وحید عبدالله ادامه داده گفت، که به اساس همین الهام به رهبر، دست بکار شدیم وبالاخره اسنادی را درنل بخاری خانۀ وکیل سیف الرحمان وکیل شنوار پیدا کردیم که با پاکستان ارتباط داشت . بعد از آن تمام توطئه کشف شد.( همان" اسنادی " که حسن شرق هم از آن یادکرده وپاچا گل وفادار تعبیه کنندۀ آن را معرفی کرده است ).
گل آغا رشتیا که تا این هنگام به سخنان احساساتی مرحوم وحیدعبدالله گوش داده بود گفت :
وحید جان، رهبر ممکن نابغه باشد، عقل کل باشد، . . اما پیامبر نیست که برایش وحی بیاید.
مرحوم وحید عبدالله کمی سرخ شد ونخواست که با گل آغا بحث را ادامه بدهد. موضوع را تغییر داده به صحبت های دیگر پرداخت .*
* موقف شخص مرحوم سید قاسم رشتیا در قبال آن کودتای نام نهاد ،در خاطرات سیاسی او در صفحات 285 و 422 آمده است . رشتیا توقیف میوندوال و یک تعداد اشخاص بیگناه را دسیسه یا دنموده است.
2
درسال 2004 بعد از ختم مراسم پره برداری از مقبرۀ مرحوم میوندوال، محترم آقای زرمتی سابق وکیل زرمت در ولسی جرگه ومحترم نورمحمد دلیلی والی برحال ولایت وردک ، ضمن صحبت هایشان به من ( داود ملکیار ) چنین حکایت کردند:
سه هفته پیش از زندانی شدن میوندوال ، مایان ، ( زرمتی ودلیلی ) که آوازه ها و ترتیبات توقیف میوندوال را از چند منبع شنیده بودیم، به میوندوال مراجعه کردیم تا وی را از جریان باخبرسازیم . به او گفتیم که چرا همینطور نشسته وکاری نمیکنید ؟
میوندوال درجواب گفت: من هم احساس میکنم که پلانی درحال تکوین است . جریان را به سردار نعیم خان گفته ام ، دیگر چه کاری میتوانم .؟
دلیلی اضافه کرد ک ما هر دو اصرار کردیم وپیشنهاد کمک کردیم که از مملکت خارج شوید . میوندوال برای چند لحظه به چرت رفت وبعد پرسید، بکجا بروم ؟
ما هردو برایش گفتیم که در ظرف 24 ساعت ترا به پاکستان میرسانیم .
میوندوال درجواب گفت: من حاضرم خطر اینجا را قبول کنم اما نام بدی یی رفتن به پاکستان را نمیتوانم بپذیرم .
دلیلی در آخر صحبت خود برای من ( د. ملکیار ) گفت که ئمیوندوال مظلوم نمیدانست که آنها تا این حد ظالم هستند که کمر به قتل او بسته اند .
3
تقریبا ً 20 روز بعد ازکودتای 26 سرطان داود خان، میوندوال ازخارج به وطن عودت نمود. در هفته های اول دوستان واعضای فامیل به دیدن ومانده نباشی او میرفتند وهم بعضی از وطنداران که فکر میکردند میوندوال در رژیم جدید به مقام بزرگی خواهد رسید، نیز گاه وبیگا به دیدن او میرفتند.
بعد ازآن که سر وکلۀ موتر های ضبط حوالات پیدا شد، وآنها علنا ً به عکسبرداری از آمد ورفت دوستان پرداختند، میوندوال از تمام اقارب خواهش کرد، که از دید وبازدید های غیر ضروری بپرهیزید تا تشویشی برای رژیم جدید بارنیاورد. برعلاوه مرحومی از دیدن اشخاص خارج فامیل تا حد انکان اجتناب میکرد. برای آنکه کدام سؤ تفاهم وغلط فهمی رخ ندهد، دید وبازدید دوستان را که بخاطر بازگشت او از خارج صورت میگرفت ونیز موضوع تعقیبات علنی ضبط احوالات را به اطلاع سردار نعیم خان رسانید. اما تعقیبات نه تنها کم نشد بلکه هر روز بیشتر می شد .
روزی میوندوال بعد از اشتراک درمراسم فاتحه خوانی ، هنگام بازگشت به سوی خانه، در حالی که ازدیدن تعقیب وعکسبرداری علنی بسیار به عذاب شده بود، گفت :
" آنهایی که به قدرت رسیده اند،مانند حیواناتی که بالای نعش شکار خود ایستاده باشند، بر هر رهگذری که به ره خود روان است ، غــُر میزنند، تا مبدا نظری به شکار او داشته باشند. بخاطر وهم خود به جان ما افتاده اند."
ادامه دارد.....
|