kabulnath.de  کابل ناتهـ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان
همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل
 

 


بخش ۱



بخش دوم



بخش سوم



بخش چهارم



بخش پنجم

 
 
 
 
 
کودتا ها درتاریخ افغانستان
کودتا های نام نهاد
کودتای نام نهاد میوندوال

بخش ششم
 
 

نصیرمهرین

 
 

 دکتور محمد حسن شرق :

 

"  اگر یکنفر را پیدا کردید، که گفت، که شکنجه شده ، در آن صورت معلوم میشود، که من هم کور بوده ام، هم احمق وهم از خود منکر میشوم وهم از داؤود خان . "

 

 

موضوع مرگ محمد هاشم میوندوال را در مصاحبه های گــره گشایانۀ آقای داؤود ملکیار پی گیری می نماییم . درین قسمت، مصاحبه ها با صمد ازهر، حسن شرق وصدیق واحدی  را انتشار میدهیــم.

 

صمد ازهر

  نویسنده گانی که پیشتر ها پیرامون مرگ میوندوال نوشته اند، مرگ او را ناشی از شکنجه ها و ضرباتی یاد نموده اند، که به وسیلۀ رئیس هیأت تحقیق او ،صمد ازهر، عملی شده است. آقای ملکیار با صمد ازهر که فعلا ً هم زنده است و از سالها به اینسو در جمهوری فدرال آلمان زندگی میکند، طی مصاحبه یی  ،سوالاتی را مطرح نموده است ، که آن را می خوانیم :

 


صمـــــــــد ازهــر

 

صـمــد ازهر: بعد از پخش اعلامیۀ گرفتاری میوندوال، قدیر نورستانی که اختیار دار بود، به من هدایت داد که یک هیأت را تحت نظر خود تعیین کنم . من به او گفتم که میوندوال یک شخصیت بزرگ است و شما باید یک هیأت بزرگتررا تعیین کنید. قدیر خان قبول نکرد ومن دو نفریعنی فاروق یعقوبی و نصرالله عمرخیل را به حیث همکاران خود تعیین کردم. از قدیر خان خواستم تا اسناد اعلام شده را در اختیار ما بگذارد تا به استناد آن به تحقیق بپردازیم. در جوابم گفت که پشت اسناد نگردید و به تحقیق شروع کنید.

 

تحقیق روز اول در دفترمن، درمنزل چارم وزارت داخله صورت گرفت. تحقیقات معمولا ً از حوالی ساعت 9 شب الی ساعت3 ویا 4 صبح دوام میکرد. در شب اول از میوندوال سوالهای تشریفاتی میکردیم. در مورد سفرهایش به خارج، در مورد مفکوره های سیاسی اش واینطورچیزها. در دفعۀ دیگر ازاو، در دفتر استخبارات، در منزل پائین تحقیق کردیم . او اتهامات را رد میکرد ومی گفت که من علیه دولت توطئه نکرده ام.

 

صمد ازهر ادامه میدهد: ما میوندوال را شکنجه نکرده ایم. چون از خشونت بدم میاید. به همین لحاظ از مسلک پولیس نفرت داشتم. اما شکنجۀ دیگران را رد نمی توانم . چنانچه روز اولی که قدیر خان مرا برای تعیین هیأت تحقیق خواسته بود ، دیدم که قدیر خان و فیض محمد وزیر داخله، سیف الرحمان وکیل شنوار را به زمین انداخته وزیر مشت ولگد میکوبند. او( سیف الرحمان ) در حالی که زیر مشت و لگد  بود، صدا می کرد، که برای پاکستان کار نمیکنم . مرا زیر لت وکوب بکشید. اما اگر بگویید ضد دولت شما هستم، حاضرم به آن اقرار کنم. همین اقرار او سبب شد که ما دنبال دیگران برویم وتحقیق را شروع کنــیم.

 

د.ملکیار : پس شما لت وکوب وشکنجۀ دیگران را دیده وانکار نمی کنید ؟

 

ص.ازهر: بد رفتاری پولیس با متهم همیشه معمول بود. در رژیم شاهی هم بود.

 

ازهر ادامه میدهد:

یک روز به دیدن خان محمد خان مرستیال رفتم . چوب هایی را که برای چوب زدن آورده بودند، دیدم. خان محمد خان گفت : ببینید که  با یک جنرال که عمری  خدمت کرده است اینطوررفتار میکنند. من برایش گفتم، که مثل یک جنرال مغرور، مانند جنرالهای بزرگ تاریخ که وقتی شکست میخورند شمشیر خود را به جنرال فاتح تسلیم میکنند، تو هم باید نگذاری که توهین شوی. او ازین گفتارم خوشش آمد  وگفت که به من قلم وکاغذ بدهیــد، نوشته میکنم .هدایت دادم که به او وقت بدهید تا نوشته اش تکمیل شود  .

 

ازهر دربارۀ عبدالرزاق خان میگوید : یک روز در دهلیز در حالی که دو سپاهی او را می بردند، مرا دید وگفت: ای ناجوان.

 

 

مصاحبۀ در دست داشته تلفونی به عمل آمده است

 

شاید او گله داشت که برایش کمکی نکرده ام. چون یک ارتباط فامیلی دور داشتیم. ومن هم از اوضاع می ترسیدم.

 

ازهر درارتباط با تحقیق میوندوال میگوید :  دفعۀ دوم وقتی میوند وال را آوردند، از او در مورد کودتا سوال کردیم. اما او بازهم آن اتهام را رد میکرد. برایش بعضی گفتار متهمین دیگر را که درجریان تحقیق گرفته بودیم ، نشان دادیم . میوندوال بازهم آنها را قبول نکرده ورد میکرد. بالاخره یکنفر پیلوت جوان را که نامش یادم نیست، آوردیم . همین پیلوت به میوند وال حمله کرد وکلمات زشت گفت که تومارا فریب دادی و زندگی ما رابرباد کردی.

 درین موقع میوندوال ناراحت شد وقلم وکاغذ خواست . بدون اینکه ما سوال کرده باشیم اعتراف نامه را نوشت.

 

د. ملکیار : بسیار عجیب است که درمقابل اقرار یک پیلوت که او هم به جبر وفشار مجبور به اقرار شده، میوندوال به این آسانی  سند مرگ خود را امضأ میکند؟!.

 

ص.ازهر: من هم علت را نمیدانم . اما ما براو فشارنیاوردیم واوراشکنجه نکردیم.

 

د. ملکیار : حاجی فقیر وکیل سابق جلال آباد دریک مصاحبه با جریده یی در پا کستان درین اواخر گفته که وقتی او را با سیف الرحمان وکیل شنوار در داخل وزارت داخله بردند، اولین سیلی به روی سیف الرحمان از طرف صمد ازهر زده شد. این همان روزی است که شما قبلا ًگفتید که شاهد لت و کوب توسط قدیر و فیض محمد بودید. معلوم میشود که شما همه چیز را نمی گوئید. چگونه میشود به دیگر گفتار تان اعتماد کرد؟ واینکه شما میگوئید در مورد میوندوال از لت وکوب شکنجه کار نگرفتید، قابل شک وتردید است .

 

صمد ازهر در حالی که عصبی وناراحت شده میگوید : شما هم مثل فاروق تمیز سوال می کنید. ومیخواهید مرا محکوم کنید .

 

ازهر درارتباط با مرگ میوندوال وادعای خود کشی میگوید :

من یقین ندارم چه واقع شد وشک دارم . هرچه شده در وزارت داخله واقع نشده ؛ بلکه در زندان واقع شده که مسؤول آن قدیر خان وخسربرۀ او عیسی نورزاد وخود داؤود بوده میتواند. شما تنها ملامتی را بالای حزب پرچم نیاندازید.

 

د. ملکیار : چگونه ممکن است شخصی که قصد خود کشی دارد، در آخرین شب زنده گی خود مطابق نامه یی که ازاو در اختیار ما قرار دارد وتوسط عیسی نورزاد به خانم میوندوال داده شده بود، برعلاوۀ چند جوره پیراهن وتنبان، بالاپوش خواب وغیره ، ویتامین ، کتاب گاندی، پنجصد افغانی  . . . خواسته بود، قصد خود کشی داشته باشد؟ خود کشی  شخصی را که برای مدت طولانی آمادگی زندان را می گیرد،  چگونه میتوان قبول کرد؟

 

ص. ازهر : من هم درین مورد شک دارم .

 

 براساس اطلاعات ارایه شده از طرف صمد ازهر، اعضای هیأت تحقیق ازین افراد که نام شان را به خاطر دارد، تشکیل یافته بود:

 

صمدازهر ، فاروق یعقوبی، نصرالله عمرخیل ، نبی قوماندان اکادمی پولیس،سید کاظم، نعیم ترافیک ، حفیظ الله رئیس ترافیک ، باقی سیاه ، عبدالله همکار وهمایون بها .

ازهر، این معلومات را نیز می افزاید ، که در جریان تحقیق، سید عبدالاله ، عبدالحمید محتاط ، غوث الدین فایق، غلام حیدر رسولی ، محمد حسن شرق، پاچا گل وفادار وبرخی دیگر، برای دیدن صحنه های تحقیق وشنیدن صحبت ها میامدند. وی حسن شرق را که در آن روز ها به دیدن قدیر آمد ه بود، نیز دیده است ، اما داخل اطاق او نشده بود.

ازهردر رابطه با مرگ محمد هاشم میوندوال،  میگوید : اگر میوندوال کشته شده باشد، باید توسط کسانی کشته شده باشد، مانند بچه گک های خورد وکوچک که دور داؤود خان را گرفته بودند. از وجود اشخاصی مانند میوندوال ، خان محمد خان مرستیال ، جنرال ملکیار وجنرال ناصری و دیگران می ترسیدند، که روزی جای شان را نگیرند وازین رقیب های آینده تشویش داشتند .

 

داکتر حسن شرق   

 سخنان محمد حسن شرق، معاون رئیس دولت وقت  را درپیشتر دیده ایم. سخنان او در کتاب " کرباس پوشان برهنه پا" درسال 1370 هـ خورشیدی  نوشته شده اند. چند سال پس از نگارش آن کتاب ، در خلال مصاحیه یی با جناب داؤود ملکیارچنین می گوید:

 

میوندوال یک شخصیت ملی بود، که میخواست گلیم خاندان سلطنتی را برچیند. چون جمهوری داؤود خان را ادامۀ همان خاندان میدانست، برعلیۀ آن اقدام کرد، که شما دوستان میوندوال باید به آن افتخار کنید واز آن انکار نکنید واقدام او را به حیث یک مبارز باید ارج بگذارید که در راه عقیدۀ خود جان خود را داد ومثل دیگر اشخاص که تسلیم دشمن خود نمی شوند، در آخر خود کشی کرد. چنان چه داؤود خان هم درشب کودتای  26 سرطان، تفنگچۀ خود را به من داده گفت: اگر پیروز نشدیم قبل ازینکه به دست حکومت وعبدالولی بیفتیم با این تفنگچه مرا بکشید.

 

 اما آقای ملکیار، پرسش پاسخ جویانۀ خویش را اینطور مطرح میکند :

 

د. ملکیار : آیا شما اطلاع دارید که تحقیقات چگونه صورت گرفته ؟ ودرمقابل متهمین از چه رویۀ غیر انسانی  استفاده شده است ؟

 

ح. شرق : اگر یکنفر را پیدا کردید، که گفت، که شکنجه شده ، در آن صورت معلوم میشود که من هم کور بوده ام، هم احمق وهم از خود منکر میشوم وهم از داؤود خان .

 

چند روز بعــد ازین مصاحبه ، آقای ملکیارقسمتی ازگواهی شکنجه دیده گان را که به آواز خود ایشان ثبت شده است، عنوانی حسن شرق فرستاده است . پس از آن ازحسن شرق پرسیده است  که اکنون چـــه می گوئید؟

 

عکس العمل حسن شرق این است :

از جان من چـــه میخواهید ؟

 

در رابطه با مرگ میوندوال حسن شرق میگوید : اگر میوندوال خود کشی نکرده باشد، در آن صورت داؤود خان او را کشته. در غیر آن چنین چیزی بی بازخواست نمی ماند.

 

د. ملکیار : من از شما ( از حسن شرق ) چیزی نمی خواهم، وهیچ صلاحیت قانونی ندارم، اما شما را به قضاوت  تاریخ ومردم حواله میکنم.

 

حسن شرق با شنیدن این جملات مصاحبه را قطع میکند.

 

صــدیـق واحـدی :

  در قسمت پیشتر( قسمت پنجم) خانم میوندوال از صدیق واحدی که سرمامور پولیس کابل بود، تصویری ارایه نموده است. حال ببینیم که وی طی مصاحبه یی درسال 2004 ع . با جناب داؤود ملکیارپیرامون مرگ میوندوال چه گفته است :

 

صدیق واحــدی :من یگانه پولیس تعلیم  یافتۀ خارج بودم، که بعد از اطلاع از مرگ میوندوال به محبس دهمزنگ رفتم. وقتی داخل اطاق او شدم به من گفتند که او خود کشی کرده وخود را در چار پایی بوریایی غرغره کرده .

 

اولین چیزی که دیدم، جسد میوندوال بود، که به روی زمین افتاده بود. اودر پهلوی یک چارپایی بوریایی قرارداشت. چارپایــی روی چــار پــای خـود قــرار داشت. ارتفاع چارپایی از روی زمین بیش از نیم متر نبود.

 

 فوری به این نتیجه رسیدم که این نا ممکن است و او کشته شده است. گفتم چطور ممکن است شخصی در پهلوی چارپایی با ارتفاع نیم مترکه امکان آویزان شدن از آن نباشد، و وزن انسان بالای زمین باشد، غرغره شده میتواند؟ گفتم این ناممکن است .

 

د. ملکیار : این نظر تان را با صدای بلند گفتید ویا در دل تان گفتید؟

 

ص. واحــدی: به دیگران گفتم که در آنجا بودند .

 

د. ملکیار : آیا این نظریه را در راپور تان هم نوشتید ؟

 

ص. واحدی : درست به یادم نیست. چون نوشتن این چیز ها کار آسانی نبود.

 

د. ملکیار : پس این عکس هایی که از کلکین گرفته شده بود. ودر آن روی جایی سفید را بسته بودند، ودر پائین آن از کمربند بالاپوش خواب حلقه ساخته شده بود، شما اطلاع دارید؟

 

ص. واحدی : من هیچ چیزی در کلکین ندیدم. ومیوندوال دورازکلکین در پهلوی چار پایی بود.

 

د. ملکیار : ممکن است تبصرۀ شما در آن موقع ، کسانی را متوجه حماقت شان ساخته باشد؟ وبعد از برآمدن شما این صحنه سازی از کلکین صور ت گرفته باشد؟ عکس های آن  چند هفته بعد توسط قدیر به من نشان داده شد.

 

ص. واحدی : ممکن این طورشده باشد. از آن اطلاعی ندارم. بار اول است که از موضوع کلکین میشنوم .

 

 واحدی اضافه میکند:

میوندوال یک شخصیت ملی بود. ممکن است توسط کمونیست ها کشته شده باشد .

اما نمیداند چگونه وبوسیلۀ کی ؟ .

 

ادامــه دارد  

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل    ۱۱٩          سال شـشم       حمل/ ثور  ۱۳۸٩  هجری خورشیدی      اپریل  2010