کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 


بخش ۱



بخش دوم



بخش سوم



بخش چهارم



بخش پنجم

 

 

بخش ششم

 

 

بخش هفتم

 

 

بخش هشتم

 

 

بخش نهم

 

 

بخش دهم

 

 

 
 
 
کوشش ها برای تشخیص محل دفن میوندوال

بخش دوم

داؤود ملکیار ایالات متحدۀ امریکا
 
 

وقـتی دوسه تخته سنگ را برداشته به یک طرف گذاشتند، متوجه شدم که زیر آن چیزی دیده نمیشود. داخل قبر که معمولا ً مجوف است ، اینجا کاملا ً پر از خاک نمدار است .

با بی صبری وتوأم با شک وتردید گفتم که اینجا قبر نیست و ممکن این سنگ ها برای راه گم کردن گذاشته شده باشد. نیاز محمد با صدای مطمین گفت : حوصله داشت باش. درسی سال گذشته، چندین بار سیل ها به این زمین ها سرازیر شده و خاک وریگ بسیار میده دانه از مجرا ها و درزهای زمین، با آب داخل مجرای قبر شده و آنرا پر کرده است .

 چند دقیقه که با نوک کلند خویش محتاطانه خاک را پس میکرد، ناگهان قسمتی از جاکت پشمی درخاک دیده شد. نیاز محمد با دوانگشت آن را بطر ف بالا کش کرد و آهسته آهسته خاک از آن تکیده وپیش قسمت سینۀ جاکت که کاملا ً رنگ گل وخاک را گرفته بود، از خاک برآمد (همان جاکتی که خانم میوندوال، پاچا سرباز، صدیق واحدی وحاجی ظاهر از آن یاد کرده بودند؛ ومن در عکس های دوسیه دفتر قدیر نورستانی دیده بودم ). چون جاکت مخلوطی ازمواد نیلونی وپشمی بود، درین مدت در خاک منحل نشده بود؛ اما از پیراهن وتنبان کتان چیزی در خاک نمانده بود. به جز دو دانۀ دکمۀ سفید که شاید پلاستیکی ویا از عاج بوده باشد.

 

نیاز محمد که میدانست موقعیت میت در داخل قبر به چه ترتیب است، از جاکت بطرف سر میت شروع به پاک کاری و برطرف کردن خاک کرد. ما از بالا هیجان زده نگاه میکردیم لحظاتی بعد دستانش به استخوان جمجمه تماس کرد. و در حالیکه کلمهء شهادت را می خواند خاک اطراف آن را پاک میکرد. چون میت روبه طرف غرب افتاده بود، قسمت چپ جمجمه یعنی طرف چپ سر اطراف چشم چپ، پیشانی، الاشۀ بالا وپائین با دندانهای پیش روی کاملا ً دیده میشد.

 

نیاز محمد داخل قبر ایستاده وطرف ما چند نفر که یکی آه میکشید، دیگری کلمه میخواند ومن مات ومبهوت مانده بودم، نگاه کرده پرسید: که دیگه چه میخواهید ؟

من آن قدر زیر تأثیر رفته بودم که جوابی برایش نداشتم . در آن لحظات هیجانی، گذشته ها مانند فلم از نظرم میگذشت. میوندوال زنده، میوندوال صدراعظم، میوندوال در پارک زرنگار، میوندوال در خانه های ما دوستان، میوندوال در زندان دهمزنگ، میوندوال در عکس های دوسیه قدیر نورستانی . . .

در حالیکه سرم چرخ میخورد و نزدیک بود که موازنه ام را ازدست بدهم ، دست حاجی امین الله که متوجه حالم بود زیر بازویم را گرفت ومرا کمک کرد که چند قدم دورتر بالای دیوارک کم ارتفاعی بنشینم . وقتی حالم بهتر شد تصمیم گرفتم که دیگر ضرورتی به بی جا کردن خاک نیست وهمین قدر کافی است. حاجی امین الله به یکی از کارکنان خود هدایت داد تا یک توته تکۀ سفید پاک پیدا کند. من برای چند دقیقه باکمرۀ عکاسی و ویدیویی از داخل قبر عکاسی کردم. نیازمحمد بعد از گذاشتن یک پارچۀ سان سفید، بالای سر میت از من اجازۀ بسته کردن قبر را خواست. پس از تلاوت چند آیت از قران کریم توسطه حاجی امین الله ، همه مصروف بسته کردن قبر شدند.

 

در هنگام بسته کردن وخاک انداختن یکی از کارکنان گفت : از پدرم شنیده بودم که صدراعظم صاحب هنگام دفن یک انگشتر با نگین بسیارکلان در دست داشت وبا آن دفن شده است . من که میدانستم این واقعیت ندارد فوری به آنها گفتم که میوندوال مرحوم چنان عادتی نداشت وهرگز انگشتر وجواهر به دست نمیکرد. این مطلب را بارها از خانم او شنیده بودم .

 آنها مصروف کار بودند ومن به چرت افتادم که این معلومات نادرست آنهامبادا انگیزه یی شود برای کسی که درغیاب ما در نیمۀ شب، به قبر دست بزند. برای رفع این تشویش، بعد از بسته کردن قبر از آنها خواستم که به منطقۀ شاه شهید رفته هر طوریکه شده چند خریطه سمنت وریگ پیدا کرده بیاورند. من منتظر شان ماندم . حدود ساعت ده بجۀ شب، کار قالب سازی وسمنت اندازی خاتمه پیدا کرد.

در روزهای بعد این موضوع را به استثنای چند تن از دوستان واقارب، با کسی دیگر درمیان نگذاشتم . چون برای باز کردن قبر صلاحیت قانونی نداشتم . نگران بودم برایم مشکل قانونی بار آورد. تا اینکه محترم عبدالحمید مبارز معین نشراتی وزرات اطلاعات وفرهنگ از موضوع آگاه شده مرا با خود نزد محترم سید مخدوم رهین وزیر اطلاعت وفرهنگ برد. داکتر رهین در مورد ابراز علاقه کرده گفت، اگر او را قبلا ً در جریان میگذاشتم، از طریق متخصصین وزارت با من کمک میکرد. مرا تشویق کرد که این موضوع را با برگزاری یک محفل وپرده برداری از مقبرۀ آن شهید به اطلاع مردم برسانم . وهم اضافه کرد که حکومت برای اینکار کوچکترین کمک مالی نمیتواند ومصارف مالی باید از طرف دوستان و خانواده پرداخت شود.

 

به این ترتیب برای تعمیر مقبره دست به کار شدیم . ودرظرف یک ماه با پشتکار وطنداران دلسوزبه اندازۀ توان مالی خانواده، کار اعمار مقبره با یک نقشۀ جالب تکمیل گردید.

در قسمت پایین مقبره دیوار سنگی اعمار گردید. وبالای آن لوحه سنگی نصب شد که عبارت آن توسط محترم ولی آریا نوشته شده بود

 

 

 

در جریان کار ساختمان مقبره که یک ماه را دربر گرفت، روزی حاجی ظاهر، مجاور زیارت تمیم انصار که حالا دربرابر یک عمل انجام شده قرار گرفته بود، بمن نزدیک شده گِـله کنان گفت : اقلا ً مرا هم درین کار خیر باید وظیفه میدادید. به او گفتم که بارها آرزومندی ما را، با زشتی جواب رد دادی ، اما مهم نیست .حالا نیز میتوانی ما را کمک کنی . گفتم میتوانی چشمدید خود درا از وقت دفن بگوئی. حاجی ظاهراین بار با پیشانی باز قبول کرد ومن فورا ًکمرۀ ویدیویی را آورده مصروف ثبت شدم.

حاجی ظاهر چنین حکایت کرد:

شب از قوماندانی برای ما احوال دادند که یک قبر آماده کنید. قبر در جایی کنده شود که زیر نظر خودت باشد. من به کمک صوفی نورمحمد، پدر نیاز محمد، قبر را درهمین نقطه یی که شما پیدا کردید، کندیم .(همین نقطه ازکلکین خانۀ حاجی ظاهر که در حدود هفتاد متر بالاتر واقع شده قابل دید است ).

 

حاجی ظاهر ادامه داده گفت : نزدیک های صبح بود که دو موتر آمد. دریک موتر سه صاحب منصب و در موتر کلانتر پولیس ها میت را آوردند. به من امر کردند که به قبر پائین شوم وقتی میت را به کمک پولیس ها به قبر انداختم ، به قدرت خدا رویش به طرف قبله افتاد . درینوقت من زیر زبانم چک چک کردم .

 

( صدای دلسوزی وافسوس ) قوماندان با صدای بلند از من پرسید که چه گفتی ؟ میخواهی ترا هم همین حالا با او یک جا دفن کنیم ؟ زود گفتم که ببخشید چیزی نگفتم وبه کارم ا دامه دادم تا کار را تمام کردیم .

 

از حاجی ظاهر پرسیدم که شهید میوندوال چه لباسی برتن داشت ؟ جواب داد که : پیراهن وتنبان وطنی وبالای آن یک جاکت پوشیده بود. به شما معلوم است که شهید کفن کار ندارد. با همان کالا دفن شد. من یقین پیدا کردم که شهید است . و درین همه سالها همیشه برایش دعا نموده واز قبر او محافظت میکردم.

 

از حاجی ظاهر پرسیدم : به یادتان است ک قبرش را به مثل یک قبر دخترک خورد سال تیا رکردید؟ جواب داد: پشت گپ نگردید، وقت خراب وقت بود. بعد به قصه های دیگر وجنجال های روزگار پرداخت .

 

ما با تکمیل کار مقبره، آمادۀ برگزاری محفل پرده برداری شدیم. برای آن منظور از 400 نفربشمول اهل مطبوعات وشخصیت های آگاه کشور دعوت بعمل آوردیم که در محفل اشتراک نمایند.

بعد از ایراد بیانیه از طرف شخصیت های علمی وادبی در مورد شخصیت و آرای شهید میوندوال در تالار کلوپ مطبوعات، از آنجا برای پرده برداری مقبرۀ آن شهید به شهدای صالحین رفتیم. محترم داکتر رهین وزیر اطلاعات وفرهنگ در بیانیۀ کوتاه خود به نقش کمونیست ها برای ازبین بردن میوندوال اشاره کرده گفت : در آن زمان دست های در کار بود که رئیس دو لت از آن جلوگیری نمیتوانست .

 

 

من (داؤود ملکیار) در بیانیۀ مختصر خود دست استبداد داخلی را با تبانی عـُمال استعمار روس درین جنایت تاریخی دخیل دانستم . بعد از ابراز تشکر وقدردانی از همکاری بی شائبه وپشتیبانی هموطنان دلسوز، به گفتارم با اشاره به مقبرۀ شهید میوندوال، با این دوبیت خاتمه دادم :

 

 این سر که نشان سرپرستی ست             امروز جدا ز قید هستی ست

با دیـــده ای عبـــرت اش ببـــیـنیـد             این عاقبت وطنپرستی ست

 

 

در ختم ومحفل خبرنگاران داخلی وخارجی، ضمن یک مصاحبۀ مطبوعاتی، سوالاتی را در مورد چگونکی تشخیص و تثبیت محل دفن وهم دربارۀ شخصیت وافکار سیاسی شهید میوندوال مطرح کردند که توسط من ( داؤود ملکیار ) تا حد توان جواب ارایه گردید.

 

 

اینجا بطور نمونه راپور منتشره در برنامۀ « افغانستان در هفت روز» را که مجری آن محترم احمد بهزاد بود، نقل میکنم . ( آقای احمد بهزاد بعدا ً وکیل مردم هرات در ولسی جرگه انتخاب گردید )

 

******

 

احمد بهزاد :

قسمتی از برنامۀ افغانستان در هفت روز

2/5/ 1383

 

و اما آخرین رویداد خبر ساز افغانستان. در روز پایان هفته مراسم تجلیل از محمد هاشم میوندوال صدراعظم دوران سلطنت بود.

با کشف آرامگاه مخفی این سیاستمدارمقتول، در شهدای صالحین کابل ، باردیگر تاریخ افغانستان ورق خورد وتقابل حکومت های اقتدارگرا با مخالفین سیاسی شان از مباحث جدل برانگیز شد.

 

محمد هاشم میوندوال در سال 1352 چند ماهی پس از کودتای محمد داودخان همراه تعدای از دوستانش دستگیر شد وبطرز مشکوکی در زندان جان سپرد.

 

محمد داودملکیار کسی که پس ار 31 سال توانسته است آرامگاه میوندوال رابیابد، در مراسم تجلیل از وی داود خان وپرچمی های طرفدار او را مسؤول قتل میوندوال معرفی کرد. درین مراسم وزیر اطلاعات وفرهنگ افغانستان دوکتور سید مخدوم رهین هرچند تلاش ورزید سردار داود را از اتهام قتل تبرئه کند اما درپایان کلام خود با خواندن این شعر به دست داشتن داود خان در توطئه قتل میـــــوندوال صحه گذاشت :

 

 یک دو روزی پیش وپس بود، ورنه از دور سپهر

برسکنــدر نیز بگذشت آنچه بــر دارا گذ شـــت  

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢٤          سال شـــشم               سرطـــــــــان/اســـــد ۱۳۸٩  خورشیدی           جولای ٢٠۱٠