کابل ناتهـ، Kabulnath


























Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 

 

 


بخش اول





بخش دوم


بخش سوم

 

 

بخش چهارم

 
 
 
 
 
كبير داس جولاى خدا

بخش پنجم

 
بشير سخاورز
 
 

كبير و آيين بودا يا حقيقت خودى

 

در آيين بودا دو گونه حقيقت وجود دارد: يكى حقيقت نسبى ( ( Relative Truth است كه انسان با رجوع به دريافتهاى ديگران و ابزارى كه آنها به كار برده اند، به حقيقت مى رسد. اين حقيقت انسان را مغشوش مى سازد و پيامد هاى رنجبار دارد. اين دركى از حقيقت است  بر مبناى قرارداد هاى اجتماعى، معرفت انسانها  وشيوه هاى زندگى كه هميشه در نوسان و ديگرگونى است. اين حقيقت منجر مى گردد به ايجاد  درد و رنج انسان.

 

 براى رهايى از رنج،  نياز به حقيقت نهايى ( (Ultimate Truthاست و اين حقيقت در صورتى دستياب انسان مى شود كه انسان پس از تجربه كردن حقيقت ديگران به حقيقتى برسد كه مال خودش است. اين حقيقت نهايى؛ تهى از چيز هاى بى دوام - نا پايدار و عبورى است و گام برداشتن به جهتى است تا انسان روشنا Enlightened) ) گردد. رسيدن به "نيروانا"، در حقيقت رسيدن به حقيقت نهايى است.

 

 "گواتما سيدارتا" شهزاده اى كه اندوخته هاى مالى و عاطفى فراوان داشت به اين باور رسيد كه اين اندوخته ها نمى توانند او را از درد و رنج برهانند. او براى نجات از درد و رنج به حقيقتى كه مال خودش بود نياز داشت و براى رسيدن به اين آرزو چاره اى نداشت، مگر رها كردن مال و دانش كسبى و پناه بردن به غار كوهى تا آن حقيقت را دريابد يعنى او به حقيقت ديگران "نه" گفت.

 

اسلام هم با "نه" آغاز مى شود. "لا الله الا الله." حضرت محمد بر حقيقت ديگران چليپا كشيد و طورى كه مى بينيم پس از هر چند سده اى، انسانهايى به دنيا مى آيند كه حقيقت ديگران براى شان كافى نيست و بايست حقيقت خود را دريابند. كبير داس هم حقيقت ديگران را نپذيرفت و با وجودى كه ايام كودكى و جوانى اش را در خدمت مرشدش گذراند و از او آموخت، نخواست تا جويى باشد كه آب انديشه هاى مرشدش از آن بگذرد و به كشاورزان انديشه برسد، بل خود آبى شد كه به مزرعه هاى انديشه رسيد و هنوز هم مى رسد و اين آب در جوى پيرو هاى او جارى است.

 

كبير داس از آنچه كه تشريفات مذهبى به آن مى گويند، دورى جست و بر ملا ها  و برهمن ها تسخر زد و گفت كه اين دو گروه جلوه ى خدا را تنها در مسجد و معبد مى بينند. او خدا را در خود مى ديد و از اين نگاه، ياد آور شيوه ى صوفى ها بود و از ميان صوفى ها منصور حلاج مى تواند بيشتر از ديگران با طرز فكر كبير داس نزديك باشد. او هستى اش را در برابر شكوه پروردگار گذاشته بود و جمال خدا را در دلش مى ديد.

 

كبير داس  كسانى را كه پروردگار را در خود نمى بينند و جلوه ى او را از زبان ديگران مى شنوند، به پريشان حواسى متهم مى كند:

 

از چه كسى در باره ى محبوبم ببپرسم؟

كبير مى گويد: "نمى شود جنگل را يافت

- اگر به درختان نگاه نكرد

همان گونه او در پريشان حواسى پيدا نيست

 

ادامه دارد

 

بليز؛ امريكاى ميانه

جنورى سال ٢٠١٠

 

(())(())(())(())(())(())

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 112           سال پنجم        جــــدی / دلــو  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی       جنوری 2010