كبير داس از يك سو كبير
بود و از سوى ديگر داس (بندە ى خدا) و شايد نامگذارش از ھمان زمان پيدايى
او مى دانست كھ اين كودك دل بزرگ خواھد داشت كھ دنيا را بھ باھمى، شكيبايى
و پذيرش ھمديگر دعوت خواھد كرد؛ چنان كبيرى كھ در برابر شكوە نمايى برھمن
سر خم نكند و پيروان_ آن را بھ خود ستايشى محكوم سازد و پيروان_ سنگوارە
ذھن آيين هاى ديگر را ھم بھ باد انتقاد بگيرد؛ درخت گشن ريشھ ى باور شان را
بركند و خود اش بندە ى سربھ فرمانى باشد در برابر انسان گرايى و بھ مردم
بگويد كھ مراد از نيايش بھ "رام" و "رحيم" پاك كردن دل انسان است تا انسان
بتواند ھر انسان ديگرى را بپذيرد، گير اش اين انسان از پيروان "رام" است و
يا "رحيم".
ستارە اى در پشت ابر تنك
نمى دانم چرا ھر انسان
بزرگى مضاعف بر كيستى اصلى اش، ھويت اسطورە اى ھم دارد؟ شايد اين كيستى بھ
سببى باشد كھ انسان بزرگ نمى تواند در مقصورە ى تصور انسان عادى بگنجد.
بنا بر اين انسان عادى با دركى كھ خودش از پيرامون اش دارد، انسان بزرگ را
در اين پيرامون مى گنجاند و او را با سنجه ھاى خودش تعريف/تحريف مى كند. و
حالا كھ سخن بھ اينجا كشيد اميدوارم كھ خود بھ كيستى آراستن "كبير داس"
محكوم نشوم و براى ھمين - كيستى او را مى گذارم تا تعبير ديگران باشد، اما
من كبير را در آيينھ ى شعر و انديشھ اش مى بينم بى آن كھ آراستن و پيراستنى
در كار باشد. كبير براى من يكى از بزرگترين انديشمند ھايى ست كھ با شعر و
گفتاراش خواست پلى ميان ھندو و مسلمان ايجاد كند تا پيروان اين دو آيين با
عبور از اين پل بھ يكديگر برسند. من بھ اثبات اين كھ كبير ھندو بود و يا
مسلمان كارى ندارم، اما ناگزير پندار ديگران را پيرامون كيستى كبير نمى
توان ناديدە گرفت، زيرا اين پندار ها ما را واميدارد كھ پى ببريم كھ انسانى
براى پيوند دادن ھندو و مسلمان ھويت اش را از دست دادە است و يا بھ ھويت
دوگانھ رسيدە است. بارى ميرزا اسدالله خان غالب ھم ھمين سرنوشت را داشت
وعدە اى از دوستان اش ادعا مى كردند كھ ميرزا شيعھ بود، در حالى كھ عدە ى
ديگر مى گفتند كھ اھل سنت بود و بايست جنازە اش بھ طريق اھل سنت دفن مى شد.
كبير داس الماسى است بھ نيكويى "كوە نور" كه از هر زاويه اى بنگرى رنگ ديگر
و روشنايى افسون كننده ى ديگرى ساطع مى كند و مانند اين الماس زندگينامه ى
دارد پر از اسطوره و افسانه.
او به روايتى هفتاد سال پيش
از تولد "گورو نانك" از يك زن برهمن زاده شد كه اين زن پس از تولد او را در
مسير راهى رها مى كند كه مرد مسلمانى او را مى يابد و اين كودك را به حيث
فرزندش مى پذيرد و نام كبير كه يكى از نامهاى خداوند در قرآن است را بر او
مى گذارد. اما به روايت ديگر كبير در يك خانواده ى جولاى مسلمان در بنارس
به دنيا آمد و از همان كودكى به دنبال حقيقت بود و مى خواست حقيقت را از
زبان مردى كه به حقيقت رسيده باشد، دريابد. بارى به او گفتند كه مرد برهمنى
در بنارس زندگى مى كند كه به حقيقت رسيده است. در آن روز ها تنش ميان
مسلمانها و هندو ها به سبب هجوم "تيمور لنگ" به هندوستان به اوج رسيده بود
و ناممكن به نظر مى رسيد تا يك برهمن، كودك مسلمانى را كه جوياى حقيقت بود
به شاگردى بپذيرد، اما كبير دريافته بود كه بامداد ها اين مرد به غرض غسل
تقديس به رود گنگا مى رود و بنا بر عادتش هر كسى در آن هنگام از او طالب
كمك شود دريغ نخواهد كرد. همان بود كه كبير در گوشه اى در مسير راه مرد در
يكى از بامداد ها پنهان مى شود و همين كه اين مرد به نزديك او مى رسد، دست
به دامان اش مى بَرد و آن را محكم مى چسبد. مرد روحانى از كبير مى پرسد كه
از او چه مى خواهد؟ كبير پاسخ مى دهد كه مى خواهد شاگرد او باشد تا به
حقيقت برسد. مرد روحانى ناگزير مى پذيرد.
كبير براى پيروان اش موجود
والاتر از انسان است كه به عالم ديگرى تعلق دارد و بنابر همين باور پيروان
اش زندگى رويايى برايش تراشيده اند - به اين معنا كه كبير در اصل در بطن
زمين به وجود آمد و از زمين زاد. پيدايى او توسط مرد مسلمانى بر سر راه از
كار هاى خداوند بود و باز خداوند او را بر مسير مرد روحانى هندوى برهمن
قرار داد. به باور اين پيروان - كبير ١٢٠ سال زندگى كرد. اين عمر طولانى ما
را مشكوك مى سازد و ناگزير بايست به دريافت هاى پژوهشگران دقيق نگر متكى
شويم و يكى از اين پژوهشگران دقيق نگر هندويى است صاحب صلاحيت كه در
بريتانيا زندگى مى كرد با نام "هزارى پرساد تريويدى." "تريويدى" سال تولد
او را ١٣٩٨ عيسايى و سال وفات اش را ١٤٤٨ عيسايى مى داند كه طول عمر او را
بسيار كوتاه از ١٢٠ سال نشان مى دهد – يعنى كبير فقط ٥٠ سال داشته است كه
مرگ او را مى ربايد.
بارى دانشنامه ى بريتانيكا با "تريويدى" همباور نيست و
مى نويسد كه سال تولد كبير ١٤٤٠ عيسايى و سال مرگ اش ١٥١٨ عيسايى بوده است.
اگر به درستى اين سنه ها باور كنيم، كبير هنگام مرگ ٧٨ سال عمر داشت.
خوشبختانه اكثر پژوهشگران به اين باور اند كه پدر او مرد مسلمانى بود با
نام "نيرو" و يا "نيما" و كبير در خانه ى همين مرد بزرگ شد.
بى گمان داستان كودكى كبير
با عينك پندار ها و افسانه ها ديده شده است و حتا تعريف از دورانى كه ديگر
كبيربه بلوغ فكرى رسيده خالى از پندارورزى نبوده است، زيرا كه عده اى او
را از پيشاهنگان آيين سيك مى دانند و به اين باور اند كه طرز فكر او (ايجاد
پل واسط ميان هندو و مسلمان) بر پيشواى سيك ها يعنى "گورو نانك" اثر داشته
است، به ويژه كه اشعار كبير در كتاب مقدس سيك ها (گورو گرند صاحب) به تكرار
درج شده است. اما پيروان جدى آيين سيك باور ندارند كه كبير از پيشاهنگان
آيين سيك است و هم رد مى كنند كه او بر دستگاه انديشه ى "گورونانك" اثر
داشته است، زيرا "گورونانك" از كبير ياد نكرده و هم ديدار اين دو مرد بزرگ
را افسانه سازى مى دانند و با رجوع بر سال تولد و وفات اين دو مرد دليل مى
آورند كه كبير٧٠ سال پيش از تولد "گورونانك" درگذشته است كه اين گره گشايى
نياز به دريافت دقيق سال تولد و وفات اين دو تا دارد.
نوامبر سال ٢٠٠٩
بليز، امريكاى ميانه
ادامه دارد.... |