لورد آكلند براى رسيدن به اين هدف به گمان خودش آسان ترين راه را برگزيد، راهى كه منجر به پرداخت هزينهى زياد نمىشد و آن آوردن شاه شجاع به ميدان سياست افغانستان براى يك بار ديگر بود. پس سال ها پيش از آن كه بريتانيايى ها خود در سپاه شاه شجاع شامل شوند (سال ١٨٣٩ ميلاد) و به كابل بيايند در سال ١٨٣٤ ميلادى شاه شجاع را وسوسهى گرفتن تاج كابل پريشان كرد و كسى كه اين خواب پريشان را به شاه شجاع هديه مى داد كپتان ويد Captain Wade افسر سياسى بريتانيا در هندوستان بود كه او با شاه شجاع گاهگاهى در لودهيانه مىديد. لورد آكلند وايسراى هندوستان چنين ماموريت را به كمپتان ويد داده بود تا هنگام ديدارش با شاه شجاع امكان هجوم به افغانستان و سپردن اورنگ شاهى به شاه شجاع را بررسى كند.
شاه شجاع كه سخنور توانايى بود، به افسر انگليسى كه زبان فارسى را به خوبى مىدانست گفت كه: در افغانستان هواداران بى شمارى دارد كه آن ها منتظر هستند تا شاه شجاع سدوزايى يك بار ديگر به تخت شاهى احمدشاه ابدالى برسد. اين مردمان دوست محمد را غاصب تخت شاهى مىدانند و از سوى ديگر بيشتر مناطق افغانستان در زير فرمان او نيست.
در آخرين ديدار با شاه شجاع كپتان ويد گفت كه دولت بريتانيا مانع نخواهد شد اگر شاه شجاع خواسته باشد كه براى گرفتن اورنگ شاهى با دوست محمد بجنگد. كپتان ويد تكرار كرد كه دولت بريتانيا خود را از دوستان شاه شجاع مىشمارد و شاه شجاع آزاد است تا به آرزوى خود برسد. اما شاه شجاع نمىخواست كه تنها پشتوانهى لفظى از دولت بريتانيا داشته باشد و به صراحت گفت كه مىخواهد تا سپاه انگليس در گرفتن افغانستان او را كمك كنند. كپتان ويد از سوى لورد آكلند دستور داشت به شاه شجاع وعدهى دادن سپاه نكند چون كه دولت بريتانيا ترجيح مىداد جانب هيچ كسى را در اين ماجرا نگيرد. شاه شجاع كه ديگر گنجينهى نداشت تا با فروش آن سپاه فراهم آورد، از رنجيت سينگ كه روزى او را بر فرش اهانت نشانده بود تقاضاى كمك كرد و به او گفت كه پس از گرفتن كابل پولش را دوباره
خواهد پرداخت، اما رنجيت كه در ظاهر يك بار ديگر دوست شاه شجاع به شمار مىرفت، از اين كمك شانه خالى كرد. كمك خواستن از رنجيت سينگ، مردى كه به شاه شجاع ظلم بيش از حد كرده و حتا حرم او را به زندان انداخته بود، ما را به شناخت روان شاه شجاع نزديك مىسازد كه او با هر وسيلهاى ممكن مىخواست كه دوباره داشتن قدرت را تجربه كند. براى او مهم نبود كه پادشاهى اش و يا چنبرهى فرمانروايى او چه گسترهاى داشته باشد. او حتا اگر به فرمانروايى كشمير هم مىرسيد، قناعت داشت و چه بسا موقع كه حسرت شهزداه كامران را مىخورد كه اين شهزاده هرات را در دست داشت. شاه شجاع براى رسيدن به قدرت حاضر شده بود تا با بدترين دشمن خانوادهى خودش و در عموم دشمن مردم افغانستان يعنى رنجيت سينگ كنار بيايد و او را در شمار دوستان خود بپذيرد تا مگر اين مرد او را در گرفتن افغانستان از چنگ امير دوست محمد خان يارى رساند. رنجيت كه سياستمدار توانايى بود
به شجاع مدد پولى نكرد اما طرحى را پيشنهاد كرد كه در ظاهر به سود شجاع بود يعنى كه او را در ضعيف ساختن دوست محمد كمك مىكرد، اما در حقيقت درآوردن بخش مهم افغانستان، جايى كه پشتون ها (افغان ها) از آن ظهور كرده بودند، زير فرمان رنجيت بود. رنجيت با شجاع پيمان بست كه هنگام جنگ شجاع با دوست محمد بر پيشاور بتازد تا امير دوست محمد متوجه پيشاور گردد و شجاع به آسانى به تخت كابل برسد. شاه شجاع از روى سادگى و يا از روى رسيدن به تخت شاهى كه مرام نهايى او بود اين نيرنگ رنجيت را به سود خود تلقى كرد. پسان ها گفته خواهد شد كه شجاع نتوانست به تخت پادشاهى كابل در سال ١٨٣٤ ميلادى برسد، اما در همين سال هنگامى كه شجاع به سوى قندهار در حركت بود، سپهدار جسور رنجيت شخصى به نام "هرى سينگ" بر پيشاور تاخت و آن شهر را كه زير فرمان سلطان محمد خان برادر اندر دوست محمد بود، تصرف كرد. البته پس از تصرف پيشاور، رنجيت سينگ همين سلطان
محمد را والى پيشاور مقرر كرد تا به دوست محمد نشان داده باشد كه حتا برادر او از خادمان رنجيت است و پيشاور را براى رنجيت از چنگ دوست محمد نگاه مىسارد. رنجيت سينگ براى اين كه مطمين باشد تا سلطان محمد خيال ندارد به او خيانت كند، فرزندان سلطان محمد را اسير گرفته بود.
شاه شجاع ناگزير از كپتان ويد خواست تا دولت بريتانيا به اعتبار خود از بانكدار هاى هندوستان پول وام بگيرد و آن پول را در اختيار او بگذارد تا با آن سپاه جمع آورد. شاه شجاع به كپتان ويد وعده داد كه اين پول به هدر نخواهد رفت چون كه تمام مردم افغانستان منتظر هستند كه او براى بار ديگر به پادشاهى برسد و هنگامى كه او به تخت پادشاهى افغانستان رسيد، پول بانكدار ها را دو باره خواهد پرداخت.
شاه شجاع با پول بريتانيايى ها سپاهى در همين هندوستان گرد آورد كه زير فرمان مرد نيم هندى و نيم بريتانيايى به اسم كمپببلCampbell بود، اما تنها سدى كه حالا جلوى راهش وجود داشت امير خود ارادهى سند بود كه پس از فرو پاشيدن امپراتورى افغانستان سند را در دست داشت و نمىگذاشت كه دوباره به چنگ افغان ها بيفتد. شاه شجاع به امير سند وعده داد در صورتى كه او بگذارد سپاهش از سند بگذرد و به قندهار برسد، سند را به آن ها واگذار خواهد كرد. امير سند سرانجام پذيرفت كه شاه شجاع را بگذارد تا از راه سند به سوى قندهار برود به شرطى كه بيش از ده روز در سند نماند.
ادامه دارد
References:
1- Eyre Lieut. Vincent Eyre, Retreat and Destruction of the British Army, January 1842.
2- Allen Charles, Soldier Sahib, Abacus, 2001.
3- Sale Lady, Disaster in Afghanistan, London 1843.
4- Lal Mohan, Life of The Amir Dost Mohammad Khan of Kabul, London, 1846.
5- Waller John H, Beyond the Khayber Pass, Random House, Ney York, 2002
6- Haughton John, With Ghurkas in Afghanistan, 1877, London
7- Forbes Archibald, Britain in Afghanistan, London, 2007 |