عطا محمد والى كشمير نخست با شاه شجاع پيوست و شجاع را با سپاه كشميرى اش در جنگى كه در برابر سپاه شاه محمود در پشاور، روى داد كمك كرد، اما شجاع در اين جنگ شكست خورد و با عطا محمد به سوى كشمير رفت. در آن روزگار نيرنگ و فريب سكهى روز بود و مردمان صاحب نفوذ يا با اين سكه به فروش مى رسيدند و يا ديگران را مى خريدند. عطا محمد هم از اين قاعده خارج نبود و پس از آن كه شجاع را پناهندهى بى نوايى يافت، او را به اسارت كشيد و به تكرار از او خواستار الماس كوه نور شد. شاه شجاع پيرامون اين واقعه در كتاب "واقعات شاه شجاع" مى نگارد:
" عطا محمد خان ناظم كشمير در خفيه به ذريعه ى جانداد خان برادر خود و "ننده رام ديوان" و سمندر خان باميزايى و نور محمد خان و غيره منافقان شيطان سيرتان، با اكثرى از سپاه وعده و وعيد بسيار نوشته متمنى آن شد كه حضرت پادشاه را به طريقى كه دانند و توانند يعنى به هر خدعه و فريبى كه ممكن شود، دستگير ساخته به قلعهى اتك برسانند."
شاه شجاع به گمان اين كه عطا محمد در پيمان خود صادق است و نيت سؤيى ندارد، در بالاحصار پشاور به سر مىبرد كه ناگهان روزى عطا محمد با سربازان خود بر بالا حصار مىريزند، "درگاه الهى را به مانند نگين انگشتر محصور كرده، بعد جهانداد خان بد پيمان بندگان ما را به قلعهى اتك كشيده در كشمير برده در قلعهى كوه ماران مقيم ساختند."
شگفت آور است كه در اين هنگام شاه محمود به انگيزهى اين كه برادر خود شاه شجاع را از بند حقارت نجات بدهد، سردارد فتح محمد خان باركزايى را با سى هزار سپاه به سوى كشمير مى فرستد، تا عطا محمد را سركوب كند و شاه شجاع را از اسارت بيرون بياورد. شايد اين لشكر كشى انگيزهى ديگرى هم داشته باشد كه شاه محمود از پيوستن عطا محمد با شاه شجاع در پشاور خشمگين بود و مىخواست كه او را تاديب كند."
سپاه بزرگ شاه محمود براى رسيدن به كشمير بايست از سرزمينهايى كه زير فرمان رنجيت سينگ بود، مى گذشت، اما رنجيت سينگ نه تنها با اين كار شاه محمود مخالفت نكرد، كه حتا با يكى از سپه سالار هاى بزرگ خود "محكم چند" و بخشى از سپاه پنجابى اش با سردار فتح محمد خان پيوست. انگيزهاى اين كار رنجيت سينگ برپايى دوستى با شاه محمود بود، براى اين كه حتا تا زمان شاه محمود هم دولت افغانستان بر پشاور، سند و كشمير فرمان مى راند و دولت مقتدرى بود كه مىتوانست در دل رنجيت سينگ هراس ايجاد كند. روشن است رنجيت سينگ سالها پس از آن كه خود پادشاه مقتدرى شد و برادران سدوزايى را در جنگ عليه يكديگر ديد، بخش بزرگى از سرزمينهايى را كه زير فرمان پادشاهان افغانستان بود، از افغانستان بريد و زير فرمان خود آورد، اما در آن روز تاريخى كه شاه محمود به
بهانهى كمك به برادر، سى هزار سپاه به سوى كشمير فرستاده بود، رنجيت سينگ از دوستان وفادار شاه محمود به شمار مىرفت.
عطا محمد در برابر سپاه بزرگ شاه محمود تاب نياورد، پس از شكست و پيش از آن كه سپاه شاه محمود به كشمير برسد، ريسمان به گردن و شمشير در دست پيش شاه شجاع آمد، از او پوزش خواست و به او گفت كه بهتر است تا شاه شجاع او را گردن زند و يا از دار بياويزد، اما نگذارد كه به دست سردار فتح محمد خان سپهدار شاه محمود بيفتد، كه اين سردار به او و خانوادهى او ترحم نخواهد كرد. روشن است كه عطا محمد با اين كار مى خواست شاه شجاع را وادارد كه از سوى او، از فتح محمد خان پوزش بخواهد تا مگر جان او در امان باشد، وگر نه پوزش خواستن از شاه شجاع كه هنوز هم در اسارت عطا محمد بود، معنى نداشت. بارى شاه شجاع پس از آن كه سپاه فتح محمد به كشمير داخل شد، از فتح محمد خواست تا از گناه عطا محمد بگذرد: " عطا محمد مصحف مجيد و فرقان حميد را شفيع حال ساخته
سر برهنه طناب به گردن و شمشير به كف گرفته، به حضور فيض حاضر گشته، به عرض اقدس رسانيدند كه به تصديق همين كلام اللهى قبلهى عالم و عالميان، عذر خواهى اين خاطى را منظور نظر فيض گستر فرموده و تقصيرات غلام را عفو فرمايند.....بندگان اشرف ما به مصداق آن كه در عفو لذتىست كه در انتقام نيست بنا بر وثوق عظمت و جلالت كلام شريف اللهى و اخلاق و عادت حنيف خويش كه پيوسته از عقوبت و انتقام مايل و متوجه به ترحم و انعام خاص و عام بوده اند.....تقصيرات او را عفو فرموديم."
پيشتر گفته شد كه رنجيت سينگ هم در سپاه فتح محمود خان شامل بود. رنجيت پس از شكست عطا محمد با فتح محمد خان نزد شاه شجاع آمد و از او خواست كه پيش او به لاهور برود و مهمان او باشد. فتح محمد خان از سوى شاه محمود دستور گرفته بود كه از شاه شجاع بخواهد تا ديگر در برابر او سپاه نه آرايد و او در بدل آن شاه شجاع را آزاد مى گذارد كه هر جايى بخواهد برود. شاه شجاع با اين وجود كه شاه محمود از او درگذشت، هنوز هم از برادر هراس داشت و به همين انگيزه دعوت رنجيت را پذيرفت، با وجودى كه فتح محمد به او گفت تا به ملتان برود و در آن جا هيچ خطرى از سوى شاه محمود او را تهديد نمى كند، اما شجاع باور نداشت.
خاستگاه:
١- شجاع الملك، شاه شجاع، واقعات شاه شجاع الملك درانى، ميوند، سال ١٣٨٢ خورشيدى
٢- والر، جان، پس از عبورگاه خيبر، رندم هاوس، نيويارك، سال ٢٠٠٢ ميلادى
ادامه دارد...... |