بى مروتى رنجيت سينگ در برابر شاه شجاع ادامه يافت. رنجيت به گمان اين كه شاه شجاع گنجينهى پنهان دارد، تنها به گرفتن الماس كوه نور قناعت نكرد و هر روز كسى را به نزد شاه شجاع مى فرستاد تا شجاع گنجينهى خود را به او بسپارد. رنجيت در تنگ ساختن عرصه بر شاه شجاع تا جايى پيش رفت كه حتا خوراك و آب آشاميدنى را هم بر او قطع كرد. شاه شجاع در اين هنگام طرح گريز از نظارتگاه رنجيت سينگ را در سر مىپرورانيد اما پيش از آن كه خودش را نجات داده باشد در پى نجات "اهالى حرم" شد. او در كتاب "واقعات شاه شجاع" مى نگارد: " گريز من در حالت تجرد و تنهايى هيچ اشكالى نداشت، ليكن اهالى حرم و ناموس محترم خود را حبس اين چنين طايفهى زبون دژم دون با هم گذاشتن و وجود خود را تنها از ميان كشيدن منافى آيين غيرت و ناموس عفت مايوس خويش و مخالف
قوانين سلاطين هم كيش پنداشته، اين معنى هرگز مقبول طبع بندگان اشرف ما نمىگرديد، بلكه مخطور خاطر انوار آن شد كه اول نجات اهالى حرم ساخته، بعد آن در تهيهى نجات خود پرداخته شود."
يگانه راه بيرون كشيدن حرم شاه و بردن آن به سوى لودهيانه كه به باور شاه شجاع جاى امن و دور از گسترهى فرمانروايى رنجيت سينگ به شمار مىرفت، پوشيدن لباس زنان هندو كه براى كار و خدمت در حرم آمد و رفت داشتند، توسط حرم شاه بود، كه با پنهان كردن هويت مىتوانستند نگهبانان را بفريبند و از قلعه بيرون آيند. بارى زنان هندو هم بر نگون بختى حرم شاه متأسف بودند و مىخواستند كه به زنان حرم مدد كنند، اما هر بارى كه به چنين كار اقدام مىشد، يكى از جاسوس ها كه در ميان خادم هاى شاه و از مردم افغانستان بود، رنجيت سينگ را آگاه مىكرد. شاه شجاع اين شخص را شناسايى كرد و در غياب او و بدون آگاهى او زنان حرم را در لباس خدمتگاران بيرون كشيد.
رنجيت سينگ پس از غيبت حرم شاه بر شاه شجاع عرصه را بيشتر تنگ ساخت و در جايى كه او زندگى مىكرد، نگهبانان زيادى را گماشت تا هنگام روز و شب شاه شجاع را زير ديد داشته باشند و در ضمن رساندن غذا را بر او محدود كرد.
شاه شجاع در كتاب "واقعات شاه شجاع" داستان اين شكنجه و بى مروتى را درج كرده است: " چون رنجيت سنگه را با وجود همه اين محكمى و قدغن دربانان و مخبرى جاسوسان از اهالى حرم محترم و مستورات دولتخانهى محتشم و رسيدن شان به سلامت و امانت به لودهيانهى امن خانه، غايت تأسف دست داده شگفت مىداشت كه از كدام دروازهى شهر چگونه بيرون شده اند، لهذا از خباثت باطنى و دنائت فطرى بدون هيچ خفتى و محبتى با وجود عهود و مواثق اتفاق و اتحاد براى تدارك آينده در باب پهره و چوكى و نگهبانى بندگان ما تاكيد نمود."
اهانت به شاه شجاع به آن پيمانه رسيد كه شاه شجاع چند بار از غايت افسردگى گريبان دريد و از خداوند طالب مرگ شد. گريز خود او از چنگال رنجيت سينگ هم كار آسانى نبود، اما سر انجام به يارى چند تن از خادم هايش از خوابگاهش به اطاق هاى ديگر نقب زد و در آخر از آبريز كثيفى بيرون آمد. او در اين هنگام در لباس فقيرى خودش را جا زده بود و يكى از خادم هاى وفادارش جان خود را قربان كرد و در بستر او خوابيد تا نگهبانان رنجيت گمان ببرند كه شاه در بسترش خوابيده است. بى گمان كه اين مرد جانش را بر اثر اين فداكارى از دست داد، چون كه نگهبانان رنجيت بر او رحم نكردند.
آنچه رنجيت سينگ بر شاه شجاع روا داشت بسيار دور از مروت بود. رنجيت پيمان دوستى و مهمان نوازى را شكست و زندگى را هر چه بيشتر بر شجاع دشوار ساخت تا حدى كه هر روز از او مىپرسيد تا گنج نهانش را به او بسپارد وگرنه او را مانند حيوانى در قفس آهنى زندانى خواهد ساخت. شاه شجاع ديگر گنج پنهانى نداشت، هر چه داشت آن را به رنجيت داده بود و رنجيت حتا از گرفتن زيورات زنان حرم خوددارى نكرد و زيورات آن ها را از تن شان بيرون آورد. كمتر كسى خواهد بود كه يادداشت هاى شجاع را بخواند و به نگون بختى اين مرد افسوس نخورد. افتادن حرم او به دست مردى كه احترام به ناموس ديگران نداشت، سخت اسف انگيز است.
البته شاه شجاع پس از گريز از زندان رنجيت چند بار ديگر تلاش كرد تا حد اقل به فرمانروايى كشمير برسد اما نتوانست. او پس از اين شكست در سال ١٨١٦ ميلادى به لودهيانه رفت و نزد انگليس ها پناه برد.
ادامه دارد
References:
1- Eyre Lieut. Vincent Eyre, Retreat and Destruction of the British Army, January 1842.
2- Allen Charles, Soldier Sahib, Abacus, 2001.
3- Sale Lady, Disaster in Afghanistan, London 1843.
4- Lal Mohan, Life of The Amir Dost Mohammad Khan of Kabul, London, 1846.
5- Waller John H, Beyond the Khayber Pass, Random House, Ney York, 2002
6- Haughton John, With Ghurkas in Afghanistan, 1877, London
7- Forbes Archibald, Britain in Afghanistan, London, 2007
ادامه دارد... |