کابل ناتهـ، Kabulnath
برای مطالعه بخش پیشين
|
اهداء به ايشور داس که ميگويد: "الحمدلله هندوي افغانستان استم"
نيرنگهاي گناه در بيگناهي رنگها
صبورالله سياه سنگ
Mitchell Report
بخش زيادي از سخنان انور مسعود چه در گزارش "طالبان و هندوهاي افغان"، چه با دو سه پاراگراف فزونتر در بايگاني نوشته هاي سازمان اسلامي The Wisdom Fund و نيز در سايت www.twf.org روشنتر از آن اند که به تبصره نياز داشته باشد. يگانه يادداشتي که در اين ميان ميتواند کنجکاوي برانگيزد، دلواپسي نامبرده به تصادفي يا سازمانيافته بودن "همزماني" فتوا يا فرمان "علامهء فارقه" از سوي طالبان و "گزارش ميچل" (به گردانندگي George Mitchell سناتور ايالات متحده امريکا) است.
پنج سال از هر دو ماجرا و پيامدها شان ميگذرد. اينک، ديده ميشود که هرگونه گره و پيوند ميان آن دو پديده چيزي بيشتر از تصادف نبود:
1) "گزارش ميچل" برخلاف هياهويي که در پيرامونش افگنده بودند، داراي ارزشي که بتوان آن را معيار يا حتا تکانهء صدور خبر "علامهء فارقه" از سوي دستگاه امر بالمعروف و نهي عن المنکر طالبان خواند، نيست. آن گزارش برخاسته از خواهشها و خوابهاي ناتمام بيل کلنتون رييس جمهور پيشين ايالات متحده، مانند بسياري از بخشنامه هاي سازمانهاي بزرگ جهاني به همان الفباي آشناي "گفتن براي نگفتن" تهيه گرديده، و هرگز نميتواند فراتر باشد از ضرب زباني واژگاني چون "ايکاش اسراييل چنين ميکرد و چنان نميکرد/ فلسطين نيز کاش آنگونه نميکرد و اينگونه ميکرد/ خشم بد است/ مهرباني خوب است/ آفتاب صلح خوشتر از سايهء جنگ است و ميز مذاکره خوشنماتر از ميز نان و ..."
تنها پيشنماي گزارش ميچل براي خوانندهء ادبيات سياسي بسنده است، تا تنه و پايان "راپور" را مانند نقش و نگار کليشه هاي سينماي باليود پيشاپيش حدس زند:
"جلالتمآب جورج دبليو بوش رييس جمهور ايالات متحدهء امريکا، کاخ سپيد، واشنگتن دي سي، 20500
پيوست اين برگه، گزارش کميتهء حقيقت_ياب شرم الشيخ پيشکش ميگردد. ما از افراد، سازمانها و حکومتها آگاهي و مشوره جستيم و به آنها دست يافتيم. البته، نتيجه گيري و پيشنهادها/سفارشها تنها از [ذهن] خود ما اند. از شما و ادارهء شما به خاطر پشتيباني از اين کميته سپاسگزاريم.
با حرمت: سليمان ديميريل، توربيورن جگلند، وارن بي رودمن، جاوير سولانا و جورج ميچل
پيشگفتار: روز هفدهم اکتوبر 2000، بر مبناي استنتاج نشست صلح خاور ميانه در شرم الشيخ (مصر)، رييس جمهور ايالات متحده به نمايندگي از اشتراک کنندگان (حکومت اسراييل، ادارهء فلسطين، حکومتهاي مصر، اردن و ايالات متحده، سازمان ملل و اتحاديهء اروپا) سخنراني کرد و گفت: ايالات متحده کميتهء حقيقت_يابي خواهد ساخت با اسراييليها و فلسطينيها و نيز در مشوره با سکرتر جنرال سازمان ملل؛ تا به رويدادهاي چندين هفتهء اخير و چگونگي جلوگيري از تکرار آنها بپردازد."
شگفت اينکه، متن اصلي مينويسد: "در مشوره با سکرتر جنرال سازمان ملل"، و رسانه هاي اسراييل، به شمول "کتابخانه واقعي/معنوي اسراييل" همه جا آن را چنين دگرگون ميسازند: "در مشوره با سکرتر جنرال ايالات متحدهء امريکا"! (براي اين دستکاري ظاهراً باورنکردني، ميتوان رو آورد به سايتهاي زيرين:
www.state.gov/p/nea/rls/rpt/3060.htm www.al-bab.com/arab/docs/pal/mitchell1.htm www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Peace/Mitchellrep.html
2) گزارش ميچل روز 30 اپريل 2001 نهايي گرديد، روز چهارم مي 2001 به رسانه هاي جهاني و روز 20 مي 2001 به سايتهاي انترنت داده شد.
اگر سخن مسعود خليلي آنگونه که انور مسعود اشاره کرده، درست باشد؛ بايد پذيرفت که طالبان در کنار سه هزار ستم به نام اسلام، فتواي "علامهء فارقه" را در ماه فبروري 2001 (سه ماه پيشتر از گزارش ميچل) صادر کرده بودند. آيا از اين روزنه، ادعاي "منحرف ساختن توجه جهاني از گزارش ميچل توسط طالبان" خود به خود بيهوده نميشود؟
3) اگر حرف رسانه هاي بلند آوازه، دستکم آناني که مانند (dpa - GmbH) آبروي گرامي خود را به آب نمي اندازند، و گزارشها را در قيد "زمان و مکان مشخص" بازتاب ميدهند، درست باشد؛ ديده ميشود که فرمان دستگاه امر بالمعروف و نهي عن المنکر هفده روز پس از گزارش ميچل پخش شده است. آيا سنجه يي وجود دارد تا در پرتو آن دريابيم که جهانيان به گزارش ميچل (چه بد، چه خوب) چقدر توجه داشتند و طالبان چگونه توانست آن را به سوي خود بکشاند؟
4) به دشواري ميتوان باور کرد که طالبان آنقدر آگاهي داشتند تا طرح فوراني "علامهء فارقه" را با فوارهء گزارش ميچل همزمان سازند. گيريم آنها داراي چنين آگاهي بودند، طالبان چرا بايد ديده و دانسته و هدفمندانه دست به کاري ميزدند که سودش به کيسهء اسراييل/يهود بريزد؟
5) اگر انور مسعود بخواهد به کنايه وانمود کند که کارگزاران بيروني و رهنمايان پشت پردهء طالبان، دست به همزمان ساختن گزارش "علامهء فارقه" و گزارش ميچل زده اند، به سادگي ميتوان پرسيد: در اين صورت، بزرگان پرده نشين چرا طرح چنين فرماني را يکراست به شخص ملامحمد عمر، پيشواي شماره يک طالبان براي تصويب و امضا ندادند؟
براي دستي که فرمان فروپاشي بوداهاي باميان را امضاء کرده باشد، امضاي فرمان "علامهء فارقه" چه دشواري داشت؟
6) بد نيست، انور مسعود و آناني که مانند وي مي انديشند، بدانند که افزون بر هزاران هزار گزارش درست و نادرست در پيرامون رهنمايان عربي و پاکستاني طالبان، رشتهء باريکتر از موي نيرومندتر از پولاد طالبان با کمپني بزرگ نفتي امريکاي لاتين به نام "Bridas" گره ميخورد. به اينگونه، آن سرمايه دار نامور ارجنتايني يعني آقاي Carlos Bulgheroni ميشود نخستين هواخواه طالبان در برونمرزها. به دنبال آن مي آيند سران دو شبکهء امريکايي و سعودي يونوکال و دلتا آيل، و سپس کساني که با همه مدالها و نامها و نشانها در برابر مثلث نفت، دوتايي پشه بيش نيستند.
يک بار ديگر، بد نيست، انور مسعود و آناني که مانند او مي انديشند بدانند که طالبان هنوز نيز معادلهء چند مجهولهء تاريخ اند و بسي پيچيده تر از آن که بتوان پهنا، درازا و ژرفاي کارنامهء آنها را در طرح "علامهء فارقه" چه خودجوش و چه به امر رهنمايان بيروني شان فشرده ساخت.
از چهارم اکتوبر 1996 که Barnett Robin کارشناس نام آور مسايل افغانستان در گفت و شنودي با گزارشگر روزنامهء Times گفت: "طالبان نه تنها رابطه يي با مسلمانان راديکال در سطح جهان ندارند، بلکه از اين گروهها متنفر نيز استند" تا همين امروز، کسي "نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را".
7) در جهان اشک آوري زندگي ميکنيم. اگر به جاي جنگندگان اسراييل، خدا نخواسته هواپيماهاي آريانا نوار غزه، جنين، صبرا و شتيلا را بمباران کنند، کمتر رسانهء جهاني ستون که هيچ، پاراگرافي براي بازتاب آن وقف خواهد کرد. و اگر در دوردستترين جنگل افريقا خار درشتي به تاير تانک ارتش اسراييل بخلد، بيشتر از 365 پيام همدردي از سوي اورنگ نشينان و رسانه هاي جهان سرمايه به نشاني فرمانروايان تل ابيب فرستاده خواهد شد. اينکه ارتش اسراييل گستاخي آن خار را به زمين و زمينيان چگونه پاسخ خواهد داد، تنها خداي آسمانها ميداند.
در چنين آشفته سراي يک بام و چند هوايي، طالبان که باشند و فرمان هندوستيزي شان چه باشد که توجه جهانيان را از اسراييل کج کند؟ آيا در جهان امروز کسي ميتواند به اسراييل راست نگاه کند و بگويد بر سر چشم تان ابرو (آبرو؟) است؟
گذشته از آن، مگر فرمانهاي چادرپيچاندن، ريش روياندن و چند مليون زن و مرد افغان مسلمان را در پشت حجاب و ريش نشاندن براي پنج سال و شش هفتهء امارت طالبان، خوشايندتر از خبر گزارش "علامهء فارقه" بود؟ آن دو برگهء امضاشده چه چيزي را در کدام گوشهء زمين کج کرده بود که امضاء نشده اش ميکرد؟
نکوهشنامهء سازمان ملل
خوب يا بد، شوخيهايي براي برخي از کشورها ساخته اند. ميگويند سکاتلنديها چنان پولدوست اند که در بهترين و بدترين رويدادهاي زندگي خويشاوندان يا دوستان شان "کارت" نميفرستند. تنها يک اسکاتلندي را سرگرم نوشتن "پستکارت" ديده بودند. او نوشته بود:
"دوست عزيز! بهترين مراتب تبريکات، سپاسگزاري و تسليت از سوي همه مان به خاطر جشن عروسي خودت، سالگره هاي تولد فرزندان نازنينت، روزهاي فرخندهء کرسمس گذشته و سالي که پيشروست؛ نوروز پارسال، امسال و سال آينده، بهبود وضع صحي خواهرت، پيشرفت در کارها، همچنان به مناسبت وفات پدربزرگت، کشته شدن برادر همسرت، و نيز رخدادهاي تلخ يا شيرين ديگري که از آن آگاهي ندارم، تقديم حضور شما ميگردد."
در نخستين نشست کنگرهء يکصدو هفتم، روز بيست و پنجم مي 2001، کميتهء روابط بين المللي دفتر نمايندگان ايالات متحده، سند زيرين به نوشت آمد:
"از آنجايي که اعلاميه هاي جهاني حقوق بشر و حقوق مدني و سياسي آزادي مذهب را تضمين ميکند؛ از آنجايي که رژيم طالبان افغانستان روز بيست و دوم مي 2001، هندوها و غيرمسلمانهاي ديگر را به داشتن علامهء فارقهء زرد و زنان هندو را به پوشيدن حجاب کامل وادار ساخت؛ از آنجايي که اين پيشنهاد يادآور ستارهء زرد داوود است، هماني که يهودها در آلمان نازي و سرزمينهاي زير فرمان نازي ناگزير به داشتن آن شده بودند؛ از آنجايي که سخنگوي ديپارتمنت وزارت دولت ايالات متحده، Richard A. Boucher عملکرد طالبان را محکوم کرد و گفت: "واداشتن گروههاي اجتماعي به پوشيدن جامهء مشخص سازنده يا داشتن علامهء فارقه، مايهء به انزوا کشاندن آنها ميگردد و هرگز هرگز نميتواند موجه جلوه داده شود"؛ از آنجايي که رژيم طالبان تازگيها با فرمان فروپاشاندن تنديسهاي پيش از اسلام در افغانستان و از آن ميان دو بوداي 1600 ساله به بلنداي 100 فتِ تراشيده در کنارهء کوه، جهانيان را آزرده ساختند؛ از آنجايي که پاليسيهاي نکوهيده طالبان رنجهاي مردم آسيب_ديده از خشکساليهاي تباهکن و جنگهاي فزاينده در منطقه را بدتر ميسازند؛ و از آنجايي که مردم امريکا حس همدردي فراوان به مردم افغانستان دارند و ميخواهند براي از ميان برداشتن رنجهاي شان کمک بشردوستانه را فراهم سازند؛
اينک کنگره پس از پذيرفته شدن اعلاميه از سوي دفتر نمايندگان، _ طالبان را به خاطر کاربرد تکنيکهاي نازي و وادار ساختن هندوها به داشتن علامهء فارقه، قوياً محکوم ميکند،
_ براي ايستادگي در برابر آزار مذهبي از سوي طالبان، به مردمان داراي باورهاي گوناگون در سراسر جهان ميپيوندد،
_ از طالبان ميخواهد تا هرچه زودتر فرمان نشاني کردن هندوها و غيرمسلمانهاي ديگر در افغانستان را واپس گيرد و قوانين خويش را با معيارهاي بنيادي و بين المللي حقوق بشري و مدني هماهنگ سازد،
_ از حکومت پاکستان ميخواهد تا از نفوذ خويش بر رژيم طالبان کار گيرد و از آنها بخواهد سياستهاي نکوهيدهء شان در امر وادار ساختن هندوها و غيرمسلمانان ديگر در افغانستان به پوشيدن علامهء فارقهء زرد را واپس گيرند.
دهها تن از ميان 58 امضاءکنندهء اين نکوهشنامه، آشکارا از نقش پاکستان و پيوندش با رژيم و سياست طالبان چنين ياد کردند:
آقاي Lantos: "پاکستان يگانه کشوري است که ميتواند بر طالبان نفوذ و اثر داشته باشد. با اينهمه، پاکستان در کاربرد عنصر نفوذ خود بر طالبان بيميل است."
آقاي Gilman: "پاکستان به شيوه هاي گوناگون طالبان را پشتيباني ميکند. به همين دليل، شايسته است که اين اعلاميه از پاکستان ميخواهد تا از نفوذ خويش در ميان طالبان براي فسخ فرمان علامهء فارقه کار گيرد."
آقاي Engel: "پاکستان يکي از سه کشوري که طالبان را به رسميت ميشناسد، و نيز يگانه کشور داراي ارتباطات نظامي با طالبان، است. /..../ اين اعلاميه از پاکستان ميخواهد تا از نفوذ خويش بر طالبان براي برطرف ساختن فرمان علامهء فارقه کار گيرد.
آقاي Rohrabacher: "شادمانم ميشنوم که آقاي Lantos، وزارت خارجهء پاکستان را در اين راستا به کار مي اندازد، زيرا پاکستان نه تنها در آشنايي با طالبان بلکه در آفرينش و پشتيباني آنها نيز سهم مستقيم دارد."
متن بالا به بار بار خواندن مي ارزد، و پس از ارزيدن، دو پرسش کوتاه را نيز برمي انگيزد: گيرندهء اصلي اين "نامه"، گذشته از نمايشي، نکوهشي يا "سکاتلندي" بودنش، کيست: طالبان يا پاکستان؟ آيا اينگونه بازي با بيگناهي واژه ها، دو بار واژگون ساختن آن گفتهء معروف "به در ميگويم، ديوار بشنو" نيست؟
1) "به در ميگويم، ديوار مشنو" 2) "به خود ميگويم، در مشنو، ديوار مشنو!"
نيايش
يک ضرب المثل هندي ميگويد "بد اچها، بدنام برا" (بد خوب است، بدنام بد است). در نگاه نخست، ياوه خواهد نمود اگر گفته شود که اين سطر کوتاه هندي را تروتسکي کوتاهتر ساخته: "شيطنت تاريخ"!
تاريخنگار و پژوهشگري که دستکم يکي از دو گفتهء بالا برايش ارزش داشته باشد، فردا هنگام بررسي ماجراي "علامهء فارقه" دو گزينه خواهد داشت:
1) از ملامحمد عمر پيشواي طالبان مي آغازد و مينويسد: اين است نخستين و يگانه ستمگري که فرمان تحميل "علامهء فارقه" بر هندوها و پيروان آيينهاي غير اسلامي ديگر را امضاء کرد. پيش و پس از فرمانروايي او جهان به کام بود، هم براي کفر و هم براي اسلام، والسلام، نامه تمام.
2) از عمر بن عبدالعزيز موسوم به عمر ثاني مي آغازد، از هارون الرشيد، امير حبيب الله و دستگاه امر بالمعروف و نهي عن المنکر طالبان نيز نام ميگيرد و در پايان از بارقه هاي آشکار و نهان چندين "علامهء فارقه" در "قانون اساسي" دولتهاي مشروع و نامشروع افغانستان و چون و چند يکايک آنها در برابر اقليتهاي مذهبي، نژادي، زباني نيز مينويسد.
تنها خداوند ميداند که چرا "شيطنت تاريخ" خواننده و ببيندهء فراوانتر دارد. البته، آگاهان نرخ نان، زمانه_شناسان و فروشندگان سيماب نيز چيزهايي که ديگران نميدانند يا کم ميدانند، ميدانند.
خداوندا! بندگانت را داشته هاي شان گوارا باد!
[][] کانادا، 22 مي 2006
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣٢ سال دوم جولای/ اگست ٢٠٠٦