کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اهداء به ايشور داس که ميگويد:

"الحمدلله هندوي افغانستان استم"

 

 

نيرنگهاي گناه در بيگناهي رنگها

 

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

 

سلام و چند سخن ديگر

 

اين نوشته در سه بخش، ميخواهد به نقش طالبان و "ديگران" در ماجراي "علامهء فارقه" (نشانهء بازشناسايي هندوهاي افغانستان از مسلمانان اين کشور) بپردازد.

 

با آنکه ميدانم، پرداختن به چند و چون اين ماجرا و رويدادهاي همپيوند آن، پس از پنج سال، درد هندو يا مسلمان افغان را دوا نخواهد کرد؛ گناه يا بيگناهي اين يا آن دستگاه فرمانروا بر ديار مان را کاستي يا فزوني نخواهد بخشيد؛ و گرهي را از کلافي نخواهد گشود، ميخواهم بيازمايم که آيا ميتوان بي مهر و کين، و بدون پيشداوريها نيز به تاريخ نگاه کرد.

 

"نيرنگهاي گناه در بيگناهي رنگها" نميتواند بررسي درست يا نادرست بودن کردار سياسي/ باوري طالبان باشد، زيرا نگارنده اش تاريخنگر است نه تاريخنگار.

 

شايد براي خوانندهء گرامي که نگرش خود را دارد، هرگز ارزش نداشته باشد "من" چرا چنان ميبينم و چنين مينويسم. ولي براي خودم بسيار ارزش دارد بدانم طالبان "علامهء فارقه" را از کجا آورده بودند.

 

اسلام و چند باور ديگر

 

در درازناي هفتادودو روز پس از فروپاشي بوداهاي باميان، افزون بر پيشامدهاي باورکردني و باورنکردني هر روزه، چند رويداد بزرگتر به هم تاب خوردند: سومين بار بسته شدن نانواييهاي زنانهء بهره مند از کمک سازمان خوراکهء جهاني (WFP) در شهر کابل؛ جلوگيري از پروژهء "مبارزه با پوليو" که ملل متحد و چند سازمان غير حکومتي صحي آن را پيش ميبردند؛ و بازداشت چهار تن از کارمندان نهاد "سرپناه" پس از پوشاندن "محتويات" بکس بزرگي که در فرودگاه مزارشريف از دست شان به زمين افتاده بود.

 

(آنچه را مصلحتاً "سرپناه" ناميده ام، Shelter Now International (SNI)  نيست. البته 24 تن از کارمندان "SNI" نيز روز ششم اگست 2001 با برچسپ پخش عيسويت در کابل بازداشت شده بودند. براي ننوشتن نام راستين آن سازمان که تا امروز در افغانستان کار ميکند، دلايل آشکار و نهاني دارم.)

 

راست و دروغش را خداوند ميداند، مردم ميگفتند: نانوايي و کلينيک و "سرپناه" پوششهايي بيش نيستند. از هر سه جا "انجيل مقدس" و "مستطاب اقدس" فارسي پيدا شده اند.

 

در گرماگرم همين ميگويند ميگويندهاي نيمه نهان و نيمه آشکار، روز 22 مي 2001، گزارش ديگري که بافت چنداني با سه حادثهء پيشگفته نمييافت، از چهار گوشهء جهان پخش گرديد: "طالبان امر کرده اند که هندوها براي شناخته شدن از مسلمانها "علامهء فارقه" داشته باشند."

 

گذشته از اينکه بنياد "علامهء فارقه"، از هر روزنه و به هر سنجه، آدم_ستيزانه است، پرسشهايي ديگري نيز از آن برميخيزند. اول: چرا؟ دوم: چرا تنها براي هندوها و نه مثلاً براي عيسويها، بهاييان، و آن يکي دو تن يهودي تومارنويس ديگر؟

 

پنج سال ميگذرد و هنوز براي چند پرسش خارقه تر از آن "علامهء فارقه" پاسخ نيافته ام. آيا آنچه آن روزها ميشنيدم، آميزه يي از راستها و دروغهاي برخاسته از پايتخت کاغذي کابل بود يا فرمان ملا محمد عمر، پيشواي طالبان، از پايتخت مذهبي قندهار؟

 

آيا اين فتوا به راستي برگرفته از فرمان رهبران نازي و برگردان افغاني نمايش ستمگرانهء ستارهء زرد حضرت داوود (ع) بر اندام يهودهاي دههء 1930 بود يا انتقام سادهء "نمبر پليتهاي ويژه" فلسطينيها از سوي اسراييل؟ و باز هم چرا در برابر هندوها؟ آيا به خاطر هموار شدن مسجد بابري در آيودا؟

 

آيا "علامهء فارقه" در قرآن پاک، احاديث پيغمبر (ص) و اسناد صدر اسلام پيشينه يي دارد؟ نخستين گوينده، کننده و گسترندهء آن که بوده باشد؟ آيينهاي ديگر با ناباوران و دگرانديشان همديار و همسايهء شان چگونه برخورد ميکردند؟

 

قل يا ايهالکافرون ...

 

اگر پذيراندن نشانهء بازشناسايي مسلمان و نامسلمان، مانند ناپديد شدن سوزن در کاهدان، افسانهء گمشده در تاريکي هم باشد، آغاز و آغازگري داشته است.

 

"علامهء فارقه" در نقش نماد بازشناسايي نامسلمان از مسلمان، در کلام خداوند و احاديث نبوي به چشم نميخورد. البته هنگام جستجو، آدم به آيه ها و سوره هاي مبارکه و نيز گفتاوردهاي سراپا مهر، حرمت، مروت، مهرباني و عطوفت از زبان حضرت محمد (ص) فراوان برميخورد: از آيهء پاکيزهء "لا اکراه في الدين" (زورآوري در دين نيست) تا "قل چهارم" که آماجش اسلام ناباوراني چون وليد، العاص، اميه و حارث است:

 

"بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* قُلْ يَاأَيُّهَا الْکَافِرُونَ* لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ* لَکُمْ دِينُکُمْ وَلِيَ دِينِ"

 

(به نام آفريدگار بخشايندهء مهربان. بگو: اي ناباوران. نميپرستم آنچه مي پرستيد و نميپرستيد آنچه ميپرستم و نه پرستنده ام آنچه ميپرستيد و نه پرستنده ايد آنچه ميپرستم. شما راست آيين شما و مراست آيين من)

 

مترجمان طبري در واگشايي و برگردان سورهء مبارکهء بالا به نزديکي باورهاي اسلامي و ترسايي چنان اشاره کرده اند که نه تنها مفهوم بلکه زمينهء "علامهء فارقه" نيز زير پرسش ميرود:

 

"سورهء قل يا ايهالکافرون به مکه فرود آمده است اندر آن وقت که هنوز پيغامبر را فرمان حرب نيامده بود و اهل مکه همه بر پيغامبر و بر ياران او چيره شده بودند. پس ياران پيغامبر نزد او آمدند و گفتند: يا رسول الله، ما را به جور اهل مکه طاقت نماند. ما را دستوري ده تا با ايشان حرب کنيم؛ ورنه، دستوري ده تا به جهان اندر شويم. پيغامبر گفت: ما را دستور حرب کردن نيست. اگر شما خواهيد که برويد، به حبشه رويد که پادشاه آنجا کيش ترسايي دارد و آن به دين ما نزديک است و او مردي است که شما را نيازارد، و به اينگونه از عذاب برهيد."

 

در حاشيه بايد افزود که شمار آيه هاي خشم و خونريزي نيز در قرآن پاک کم نيست.

 

دردنامه هاي رنگين

 

نخستين کسي که سيزده سده پيش (در سال 717)، فرمان داد که عيسويها و يهودها "علامهء فارقه" داشته باشند تا زودتر شناخته شوند، بزرگترين خليفهء اموي عمر بن عبدالعزيز (682_720) بود.

 

زنجيرهء پياده کردن اين فرمان بر باورمندان آيينهاي غيراسلامي چنين دنبال يافت:

 

۸٠۵

هارون الرشيد (763_809) خليفهء عباسي: تحميل نشانهء زرد بر يهودها و نشانهء آبي بر عيسويهاي باشندهء مصر

 

١٠٠۵

الحاکم بامرالله خليفه فاطمي: دوختن زنگوله بر جامه، آويختن نماد کوچک گوسالهء زرين (چوبين) بر گردن و پوشيدن دستار زرد براي يهودهاي باشندهء مصر و اسراييل

 

١١٢١

معزالدين احمد سنجر سلجوقي بن ملک شاه (1084_1157): داشتن دو پارچهء زرد، يکي در بناگوش و ديگري بر گردن، پوشيدن گلوبند داراي يک بخش سربي نمايانگر واژهء عربي "ذمي" يا "اهل الذمه" (ملامت/ گنهگار)، بستن کمربند، و به پا داشتن يک پله کفش سياه و يک پله کفش سرخ داراي زنگوله از سوي يهودهاي سرزمين ترکيه

 

١٣١۵-١٣٢٦

امير اسماعيل عبدالوليد سالار اندلس: چسپاندن پارچهء زرد بر شانهء يهودهاي غرناطه

 

١۹٠١

امير حبيب الله (1872_1919): پوشيدن دستار زرد و چادر زرد براي بازشناسايي هندوها و سکهـ ها از مسلمانان افغانستان

 

٢٠٠١

فتواي پليس مذهبي طالبان در مورد "علامهء فارقه" براي هندوها و (زنان) سکهـ هاي درونمرزي.

 

پرداختن به برخوردهاي ستيزگرانهء آيينها و آرمانهاي غيراسلامي با دگرباوران همديار شان برون از هواي اين نوشته است، ورنه ميشد از چگونگي اعلاميه ها و بايدنامه هاي پاپ معصوم سوم (1215)، پاپ هونوريوس (1219)، ستيفن لنگتن (1222)، جيمز اول آراگون (1228)، لويي نهم (1269)، ادوارد نخست (1274)، هنري دوم (1321)، بنديکيت هشتم (1415)، امپراتور سيگسموند (1434)، پاپ پال چهارم (1555)، گردانندگان رژيم نازي (1933_1945) و چند نمونهء ديگر تحميل "علامهء فارقه" نيز ياد کرد.

 

[][]

کانادا، 22 مي 2006

 

اشاره ها

 

آنچه در شمارهء آينده خواهيد خواند: (1) پيشگويي شگفت آور Lim Long، پيشواي بوداييان کمبوديا در بارهء طالبان، (2) پخش نخستين گزارش فتواي "علامهء فارقه" در کابل و بازتاب گستردهء آن در BBC، CNN، رسانه هاي هندوستان، و سازمان ملل (3) سخنان مولوي محمد ولي، سيد رحمت الله هاشمي، مولوي عبدالحي مطمين، ملا عبدالحنان همت، مولوي عبداسلام ضعيف، محمد شاهين، کمال حيدر، احمد رشيد، مکل موندي، و راميندر سنگهـ جسل در پيرامون اين فتوا، (4) ديدگاههاي چند تن از هندوهاي جلال آباد و کابل در باره سود و زيانهاي علامهء فارقه، (5) نقش جمعيت اسلامي افغانستان، جماعت اسلامي پاکستان و بهارتيا جنتا پارتي در اين راستا، و ...

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٢۸                           سال دوم                                   می ٢٠٠٦