در
یکی از نیمه شب ها بود که "داعشی ها" ساجــده ومیزبان
را ربودند. آنها را در چندین تجمع گاه انتقال دادند. مدتی زنها و مردها را
از هم جدا کردند. اما پس از چندی ساجده نزد میزبان رفت. برخی از اسرای
"حکومت اسلامی" گزارش دادند که آن جفت جوان را چندین بار ازیک جای به جای
دیگر انتقال دادند. میزبان به عنوان رانندۀ موترهای بزرگ باربری به کار
گمارده شد و ساجده در خانه بود. ساجده گفت:" نصف سال به این منوال سپری شد.
درطی این مدت بود که باردار
شدم."
به دلیل فرار برخی خانواده ها، اعضای"حکومت اسلامی" ساجده ومیزبان را از
هم جدا کردند. پس از سپری شدن نـُــه(۹) ماه اسارت ساجده فروخته شد. ساجده
گفت: " من در آن هنگام در ماه چهارم بارداری بودم. وی افزود،" نخستین
"جهادی" که او را خرید، برای معاینات رحم نزد داکتر فرستاد." با دریافت
اطمینان از حامله داربودن او، مانند جنسی که برای فروشنده مسترد می شود، او
را دوباره به فروشنده گان داد. خریدار دومی با این آرزومندی که کودک در بطن
ساجده بمیرد، وحشیانه در شکم او ضرباتی را وارد کرد. خریدار سومی پنج روز
او را نگهداشت. خریدار چهارمی پیرمردی بود کهنسال. او نیزساجده را برای
معاینات بطن فرستاد. درنتیجه آشکار شد که ساجده دختری در بطن خویش دارد.
پیرمرد برای ساجده گفته بود: " من می خواهم نخست طفل را بکشم وپس از آن ترا
بفروشم." سخن همین آرزومندی بود. ده روز دیگر تا زمان ولادت کودک وقت بود.
هنگامی که پیرمرد به مسافرت رفت، ساجده با استفاده از فرصت به سوی کمپیوتر
شتافت که درنتیجه زمینۀ تماس از راه فیسبوک، فرار و نجات خویش را
هموارکرد. پس از آزادی از اسارت وزنده گی کنیزانه، شش روز روزه سپاسگزاری
از خدواند گرفت. در نخستین روزهای ازادی که روانۀ شفاخانۀ دوحک شد، نورا
چشم به جهان گشود.
ساجده می گوید، از آن روز های نخستین نمی توانم بیشتررویداد ها را به یاد
بیاورم. همه به زودی گذشتند.
ساجده با آهستگی گفت: " من می دانم که نورا کودکی از شوهرم (میزبان ) است.
اما بدون والدینم کس دیگری این واقعیت را پذیرا نیست. پیش از تولد کودکش
چند تن از همسایگان به منزل ساجده آمدند. پیشروی ساجده نشستند وگفتند: "این
کودک از مرد داعشی است، چرا نمی خواهی که از میان برود؟."
روزی در بازار، کسی به خواهر ساجده گفت، این کودک "داعشی" را بکشید. ساجده
با شنیدن این سخن، تصمیم گرفت که کودک را بکشد. او را در شالی گذاشت، رفت
طرف تشناب. اما مادر ساجده متوجه موضوع شد واز قتل طفلک معصوم جلوگیری
نمود
ساجده اکنون تسلیم طعن همسایگان نمی شود و به سخنان آنها اعتنایی ندارد.
ادامه دارد
|