ویلیم هورنیبروک بتاریخ ۲۲ جنوری ۱۹۳۵به
حیث اولین نمایندۀ دیپلوماتیک ایالات متحدۀ امریکا در افغانستان تعیین
گردید. در بهار همان سال موصوف به افغانستان سفر کرد و بتاریخ۴ می اعتبار
نامۀ خویش را به پادشاه افغانستان، محمد ظاهر شاه تسلیم نمود. افزون بر آن
برخی از مأمورین امور قنسولی امریکا که محل کار دایمی شان هنوستان بود
(جنرال قنسول در کلکته، قنسول و نائب قنسول در کراچی) همزمان در کابل به
کار گماشته شدند. مأمورین مذکور وظیفه داشتند وقتاً فوقتاً به افغانستان
مسافرت نمایند و از جریان حوادث در کشور نظارت کنند.
مدتی بعد در روابط نو ظهور امریکا و افغانستان سکتگی به میان آمد. مقامات
امریکایی یکی از دیپلوماتهایی ایرانی را در واشنگتن بازداشت نمودند. پادشاه
ایران محمد رضا شاه به علامت اعتراض سفیر خود را از آنکشور به ایران
برگرداند.
امریکا در چنین یک اوضاعی مجبور شد سفیر هورنیبروک را از تهران به واشنگتن
فرابخواند. (سفیر هورنیبروک بتاریخ ۱۶ مارچ ۱۹۳۶ تهران را ترک گفت) .
بدینترتیب الی مواصلت کرنیلیوس وان اینگیرت بتاریخ ۲۹جنوری ۱۹۳۷ به حیث
شارژدافیر سفارت امریکا در تهران، در روابط سیاسی افغان- امریکا نیز وقفه
ایجاد گردید. کارنیلوس وان اینگیرت همزمان در افغانستان نیز وظیفۀ
شارژدافیر غیر مقیم را بدوش داشت.
پس از انعقاد معاهدۀ دوستی ۱۹۳۶ حکومت افغانستان تلاشهایی معینی بخرج داد
تا نمایندگی دیپلوماتیک امریکا در کابل به کار خود شروع نماید. اما مقامات
حکومتی افغانستان به جای آنکه موضوع ایجاد نمایندگی را در کابل، مستقیماً
با مامورین مربوطۀ امریکایی مطرح بسازند، ترجیح میدادند از طریق تجار
امریکایی در کشور های دیگر عمل کنند. در عین حال افغانها برای ایجاد
نمایندگی سیاسی افغانستان در قلمرو امریکا نیز کدام گامی برنمیداشتند. در
ادبیات سیاسی و دیپلوماتیک امریکا توضیحی خاصی در این مورد به نظر نمیرسد.
تصور میرود که مسألۀ مذکور باید دو علت داشته باشد:
- عدم قاطعیت وبی باوری جانب افغان برای ایجاد نمایندگی دیپلوماتیک در
واشنگتن؛
- افغانها ذینفع بودند تا دیپلوماتان امریکایی در کابل حضور داشته باشند و
خانوادۀ شاهی و حکومت مستقیماً با آنها ارتباط داشته باشند.
به نظر میرسد که برای بدست آوردن کمکهای امریکا و انکشاف روابط اقتصادی
افغانها به همین طرز عمل اهمیت میدادند، بنابرین ایجاد نمایندگی دیپلوماتیک
در امریکا اولویت نداشت.
در امریکا دیدگاه خاصی در مورد مسائل مربوط به تأمین روابط دو جانبه با
افغانستان وجود دارد. دیگاه مذکور از طرف وزارت امور خارجۀ امریکا حین
مذاکرات در بارۀ تأمین روابط دیپلوماتیک تدوین یافته است. دست اندرکاران
وزارت خارجۀ امریکا به آن باور هستند که سوء تفاهمات در روابط امریکا-
افغانستان ریشه در غرور افغانها دارد. غرور افغانها در برابر امریکا به
مثابۀ یک دولت مقتدر شدت هرچه بیشتر کسب کرده بود. افغانها به آن عقیده
بودند که هیأت افغانستان به رهبری محمد ولی خان در سال ۱۹۲۱ در واشنگتن و
سپس هنگام مسافرت های خارجی شاه امان الله ۱۹۲۸ از طرف امریکا مورد تحقیر
قرار گرفت. وقایع مذکور افغانها را وامیداشت تا از مراجعۀ مستقیم به
واشنگتن به منظور برسمیت شناختن خودداری کنند. این غرور در تبانی با بی
باوری در مقابل امریکا و خصوصیات فرهنگی افغانها شدت بیشتر کسب کرده بود.
ماهیت این خصوصیت فرهنگی قرار ذیل است: " اگر تو چیزی را بسیار زیاد
میخواهی از کسی بدست بیاوری، تقاضای مستقیم آن مصلحت نیست، چون در صورت رد
درخواست، هردو جانب احساس حقارت و بی باوری خواهند کرد. " دقیقاً به همین
دلیل افغانها از امریکائیها نمی خواستند تا سفارت خود را در کابل ایجاد
نمایند. (۷)
مبتکر انعقاد معاهدۀ صلح با امریکا جانب افغانستان بود. پیشنهاد در این
مورد به وسیلۀ سفیر افغانستان در فرانسه
شاه ولی خان (کاکای پادشاه افغانستان) به فرستادۀ ایالات متحدۀ امریکا در
پاریس ارائه گردید. متعاقباً مذاکرات طولانی و پیچیده به راه افتادند. طی
این مذاکرات طرفین پیشنهادات، اعتراضات و ملاحظات خود را به یکدیگر روی طرح
دست داشته ابراز میداشتند. مانع مهم حین مذاکرات طرفین اصل موقف دولت کامله
الوداد (دولت بسیار دوست و با بیشترین امتیازاتmost favored nation) بود.
امریکا بر درج این اصل در معاهده تأکید میکرد، در حالیکه افغانستان مخالف
آن بود، چون در اینصورت مجبور میشد معاهدات مشابه را با اتحاد شوروی و سائر
دولت ها نیز به امضاء برساند.
در یکی از مراحل مذاکرات، امریکا خود این عنصر را از آجندای گفتگوها حذف
کرد، چون هنوز آمادۀ اعطای همچو یک موقفی به افغانستان نبود. مطابق قوانین
آنوقت امریکا، افغانها حق کسب تابعیت آنکشور را نداشتند. به تأسی از قانون
مهاجرت ۱۹۲۴ افغانها میتوانستند ویزۀ ورود به امریکا را صرف و استثناً " در
موارد متفرقه " بدست بیاورند.
افغانستان به اساس درجه بندی های امریکا به آن بخشی قارۀ آسیا منسوب گردیده
بود که باشندگان آن از حق دریافت سفر به امریکا محروم بودند. قانون آنزمان
انریکا باشندگان ایران، سوریه و ارمنها را منحیث " سفید پوستان آزاد " می
شناخت و آنها اجازه داشتند به امریکا سفر نمایند. در چنین یک وضعیتی،
افغانها از هرگونه حقوق شخصی، مدنی و مالکیت در امریکا محروم بودند،
بنابرین افغانستان نیز موقف دولت کامله الوداد را نمیتوانست داشته باشد.
پس از آنکه امریکائیها اصل موقف دولت کامله الوداد را از آجندای مبحث خارج
ساختند، جانب افغان اصرار ورزید تا مسألۀ مذکور مجدداً شامل آجندا گردد.
آخرالامر دیپلوماتان دو کشور در پاریس مطابق هدایت حکومات شان توافق تقریری
نمودند که اموال و اجناس افغانستان در قلمرو امریکا از امتیازاتی دولت
کامله الوداد برخور دار خواهند بود. عین موقف را تولیدات امریکایی در خاک
افغانستان نیز کسب میکرد. (۵)
مذاکراتی طولانی پاریس بالاخره بتاریخ ۲۶ مارچ ۱۹۳۶ منجر به امضای موافقت
نامه در مورد " دوستی، افتتاح نمایندگی های دیپلوماتیک و قنسولی " گردید.
موافقت نامه سندی بود متشکل از چهار ماده که روابط دوستانه را میان دو دولت
مطابق معیارهای حقوق بین الملل تثبیت و تسجیل میکرد، کارمندان نمایندگی های
دیپلوماتیک و قنسولی دو کشور امتیازات و مصؤنیت های لازمه را کسب میکردند.
(۶)
معاهدۀ " دوستی، افتتاح نمایندگی های دیپلوماتیک و قنسولی " را از جانب
امریکا سفیر آنکشور در پاریس جیسی ایسودور ستراوس و فرستادۀ افغانستان در
فرانسه شاه ولی خان به امضاء رساندند. شواهد دست داشته نشان میدهد که جانب
افغانستان عجله داشت تا موافقت نامۀ مذکور هرچه زودتر به امضاء برسد. اندکی
قبل از انعقاد معاهدۀ فوق الذکر رئیس جمهور امریکا یکی از سفرای خویش را در
کشورهای همجوار به حیث سفیر غیر مقیم در افغانستان تعیین نماید. چون
مصروفیت های سفیر امریکا در اتحاد شوروی زیاد بود، بنابرین فرانکلین
روزویلت، ویلیم هورنیبروک را که فرستادۀ واشنگتن در تهران بود به حیث سفیر
غیر مقیم در کابل مقرر نمود.
ویلیم فیلیپس در گذارش خود به رئیس جمهور روزویلت یاد آور میشد که حکومت
امریکا هیچگاه ارتباط مستقیم دیپلوماتیک
با افغانستان نداشته است. اما در سال ۱۹۲۱ رئیس جمهور گاردینگ هیأت رسمی
اینکشور را پذیرفته بود و حادثۀ مذکور در برخی از محافل به حیث به رسمیت
شناختن نظام شاه امان الله از جانب واشنگتن تلقی میشود. ویلیم فیلیپس در
ادامه خاطر نشان میساخت که شاه امان الله در سال ۱۹۲۹ از تخت برکنار گردید:
" ... و اگرچه جانشین شاه امان الله، محمد نادر خان بدون شک از تأمین روابط
دیپلوماتیک با امریکا خشنود میشد، اما موصوف هیچ اقدامی رسمی را برای
استقرار این روابط عملی ننمود. بنابرین، علت اصلی عدم برسمیت شناختن حکومت
محمد نادر خان در آن بوده که امریکا هیچگاه رسماً از برکناری شاه امان از
تخت و جلوس محمد نادر خان به آن باخبر ساخته نشد. " در جای دیگری از گذارش
به جزئیات مشخصی روابط میان افغانستان و امریکا طی سالهایی گذشته به شرح
ذیل اشاره میشد:
" برعلاوه... ما البته طی این مدت موضع محافظه کارانۀ را در رابطه به تأمین
روابط دیپلوماتیک با افغانستان اختیار نموده بودیم. این کشور نهایت عقب
مانده است و امنیت زندگی و بودو باش اتباع خارجی و دفاع از حقوق شان در آن
محسوس نیست. در عین زمان ایالات متحدۀ امریکا فاقد منافع جدی در این کشور
میباشد... "
در گذارش فیلیپس تأکید صورت میگرفت که طی چهار سال اخیر نظام محمد نادر به
کشور صلح و ترقی قابل ملاحظۀ آورده است. پس از وفات نادرشاه در نوامبر ۱۹۳۳
پسر وی محمد ظاهر شاه تحت راهنمایی دو کاکای مجرب خود زمام و ادارۀ کشور را
بدست گرفت. یکی از کاکاهای پادشاه پُست صدراعظم و دومی در رأس وزارت جنگ (
وزارت دفاع) قرار دارد. هردوی این شخصیت های مجرب در تفاهم با یکدیگر قرار
داشته و با بکار گیری شیوه های معقول و پراگماتیک برای ترقی افغانستان کار
میکنند. " در پایان گذارش ویلیم فیلیپس آمده بود: " حکومت افغانستان از طرف
تمام کشورهای مقتدر دنیا برسمیت شناخته شده است. نظام کنونی در اینکشور
دارای ثبات بوده بنابرین دلیلی برای رد درخواست برسمیت شناختن به نظر
نمیرسد. (۳)
در گذارش فیلیپس حداقل سه مورد برجسته را میتوان مشاهده کرد:
اول: مأمور عالی رتبۀ وزارت امور خارجۀ امریکا ( ویلیم فیلیپس ) کوشش میکند
موضع قبلی حکومت امریکا را به رئیس جمهور روزویلت پرداز گونه برساند و بی
تفاوتی را که قبلاً در مورد افغانستان جا داشت علت درجه دوم جلوه بدهد.
دوم: تأکیدات برخی از حلقات و محافل سیاسی در مورد آنکه افغانستان در سال
۱۹۲۱ از طرف امریکا برسمیت شناخته شده بود کاملاً بی اساس ثابت شد.
سوم: وزارت امور خارجۀ امریکا موضع خود را به سرعت تغییر داد و آنرا مطابق
ملحوظات و تحولات سیاسی زمان و طرز تفکر رئیس جمهور جدید عیار ساخت.
عواملی که از آنها در فوق یادآوری صورت گرفت هیچگونه مشکلی را در راه
برسمیت شناختن افغانستان از طرف دولت های مقتدر که مدتها قبل اینکار را
کرده بودند ایجاد ننموده بود.
پیام جوابیۀ رئیس جمهور امریکا عنوانی پادشاه افغانستان به سفیر آنکشور در
پاریس از طریق فرستادۀ امریکا در فرانسه ستراوس سپرده شد. پیام رئیس جمهور
روزویلت ظریفانه و در محتوا صمیمانه به تحریر درآمده بود. در پیام پادشاه
افغانستان " دوست بزرگ و مهربان " نامیده میشد. در پیام ضمناً آمده بود: "
همزمان با اعلام برسمیت شناختن حکومت شما و با اغتنام از فرصت به شما
اطمینان میدهم که تلاش خواهم کرد تا روابط دایمی دوستانه میان ایالات متحدۀ
امریکا و افغانستان پابر جا بمانند. "
درمکتوب الحاقیۀ وزیر مؤقت امور خارجۀ امریکا ویلیم فیلیپس عنوانی سفیر
امریکا در پاریس با وضاحت تمام گفته میشد که حکومت اضلاع متحدۀ امریکا از
تاریخ ۲۱اگست ۱۹۳۴ حکومت محمد ظاهر شاه را برسمیت میشناسد. (۴)
تاریخ فوق الذکر آغاز روابط دیپلومات میان ایالات متحدۀ امریکا و افغانستان
محسوب میشود.
پس از رفع مشکل برسمیت شناختن افغانستان، انعقاد معاهدۀ دوستی میان دو کشور
موضوع مرکزی برای حکومات دو کشور گردید.
فصل دوم
برسمیت شناختن دیپلوماتیک
افزایش توجه ایالات متحدۀ امریکا به افغانستان در آستانه و طی سالهایی جنگ
دوم جهانی
پس از به پیروزی
رسیدن فرانکلین دیلانو روزویلت، کاندید حزب دیموکرات در انتخابات ۱۹۳۲
ریاست جمهوری امریکا، پالیسی اینکشور
در قبال افغانستان چرخشی قاطعانه خورد. ریشه های اصلی این چرخش را در عوامل
آتی میتوان مشاهده کرد:
اول- استحکام مواضع دولت افغانستان در سطح بین المللی؛
افغانستان در سال ۱۹۳۴ عضویت " جامعۀ ملل " را که بعدتر به نام " سازمان
ملل متحد " مسما گردید، بدست آورد.
دوم- توجه رئیس جمهور جدید امریکا (روزویلت) به توسعه و تعمیق منافع کشورش
در عرصۀ بین امللی؛
سوم- اثر گذاری معینی برخی از سیاسیون و تاجرین امریکایی بر رئیس جمهور
روزویلت.
افغانستان نیز از اوضاعی مناسب و جدیدی که در امریکا پدید گردیده بود به
نفع خویش فعالانه استفاده میکرد و بار دیگر با شدت تمام سعی نمود تا روابط
دیپلوماتیک و متعاقباً ارتباطات اقتصادی با امریکا تأمین شوند. طبق معمول
مرکز مساعی متذکره پاریس بود. سفارت افغانستان در فرانسه نقش کلیدی را در
میان سائر نمایندگی های سیاسی افغانستان در اروپای غربی بازی میکرد. یک
زمانی پادشاه آیندۀ افغانستان، محمد نادر خان در اینکشور به حیث سفیر خدمت
کرده بود. فرزند محمد نادر خان، ظاهرشاه که پس از مرگ پدر به قدرت رسید در
شهر پاریس تحصیلاتش را به اتمام رسانیده بود. هکذا، برادر محمد نادر خان،
شاه ولی خان از سال ۱۹۳۰ الی ۱۹۴۷ سفیر افغانستان در پاریس بود. محمد هاشم
خان، برادر دیگر محمد نادر خان، در رأس حکومت افغانستان از ۱۹۳۳ الی ۱۹۴۶
قرار داشت. برادر کوچک خانوادۀ مصاحبین، شاه محمود خان از ۱۹۴۶ الی ۱۹۵۳
تصدی صدارت کشور را به عهده داشت.
قابل یادآوری است که سفیر افغانستان در پاریس شاه ولی خان از نفوذ و اعتبار
عظیمی در داخل افغانستان برخوردار بود. شاه ولی خان قوماندانی قطعاتی را که
راندن شورشیان بچۀ سقاء را از کابل پیش میبردند بدوش داشت. بخاطر کارنامه
های جنگی اش به شاه ولی خان لقب " فاتح کابل " داده شده بود.(۱) بنابرین
تصادفی نبود که پادشاه و حکومت افغانستان سعی بخرچ میدادند تا مسألۀ کلیدی،
یعنی تأمین روابط دیپلوماتیک را با امریکا از طریق شاه ولی خان حل کنند.
در واپسین روزهای جون ۱۹۳۴ سفیر افغانستان در پاریس نامه ی را عنوانی رئیس
جمهور امریکا که به امضای محمد ظاهر شاه، پادشاه افغانستان بتحریر درآمده
بود به سفارت امریکا در فرانسه تسلیم داد. محتوا و طرز نوشتن این نامه طوری
است که لازم میدانیم از آن در اینجا بصورت مفصل نقل قول کنیم: " دوست عزیز
و عالیقدرم! با در نظر داشت دوستی و حسن نیتی که میان دو دولت کبیر ما،
افغانستان و ایالات متحدۀ امریکا پس از سفر هیأت سفارت کبرای ما در سال
۱۹۲۱به واشنگتن به میان آمده و تاکنون ادامه دارد؛ ما بلوسیلۀ نامۀ دوستانۀ
هذا به آن جناب عالیقدر اندر باب وفات نابهنگام پدر شهید ما (من)،اعلیحضرت
محمد نادر خان، پادشاه افغانستان خبر میدهیم و هکذا به اطلاع آن دوست
عالیقدر و عزیز خویش میرسانیم(م) که ما (من) به تخت دولت شاهی افغانستان که
براساس انتخاب کافۀ ملت افغانستان صورت گرفته است جلوس نموده ایم (نموده
ام). بدینترتیب ما (من) با خشنودی تمام خبر میدهیم (میدهم) که حکومت
افغانستان آرزو دارد به استحکام هرچه بیشتر روابط سیاسی و اقتصادی که همین
اکنون با حکومت عالیقدر شما دارد، بپردازد. با ابراز صمیمانه ترین احساس
دوستی به جناب شما، امیدواریم (م) که هرگونه شگوفایی و تعالی نصیب شخص شما
و ملت نجیب شما شود. یکبار دیگر احساس صمیمانۀ خویش را به آن جناب عالیقدر
ابراز میداریم (م)." (۲)
در این پیام دو موضوع مخصوصاً قابل توجه است:
- تلاش عظیم جانب افغانستان بخاطر تأمین روابط حسنه و همه جانبه با ایالات
متحدۀ امریکا؛
- وانمود ساختن اوضاع به شکلی، که گویا افغانستان مدتها قبل از طرف واشنگتن
برسمیت شناخته شده و حالا باید این روابط به مرحلۀ بهتر و بالاتر آن برسند.
پس از آنکه وزیر مؤقت امور خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا ویلیم فیلیپس نامۀ
مذکور را از طریق سفیر خویش در پاریس بدست آورد، آنرا ضم گذارشی به رئیس
جمهور روزویلت تقدیم کرد. محتویات گذارش ویلیم فیلیپس نیز در خور توجه است:
" ... پادشاه افغانستان از وفات پدرش و اینکه موصوف اکنون به تخت افغانستان
جلوس نموده رئیس جمهور ایالات متحده را با خبر میسازد..."
راپور فیلیپس تحلیلی از وضعیت روابط میان دو کشور را نیز در برداشت.
ر نیمۀ اول دهۀ ۳۰ قرن
بیستم، تعدادی از شایقین دیگری امریکایی که امیدوار بودند در افغانستان
زراندوزی کنند به اینکشور سفر کردند. امریکائیهایی مذکور حین اقامت در
افغانستان بزودی درک میکردند که افغانها برغم زندگی در شرایط دشوار یک کشور
عقب ماندۀ کوهستانی هوشیار هستند. یکی از این امریکایان تاجری بود به نام
بیرنارد سیندلمان که طی سال ۱۹۳۴ چهار بار به افغانستان مسافرت نمود.
سیندلمان تلاش میکرد حکومت افغانستان را معتقد بسازد تا او را به عنوان
نمایندۀ انحصاری برای خریداری هر آنچه افغانستان ضرورت دارد بپزیرد.
در دورۀ مورد بحث، در رأس تاجرین افغان بنیانگذار اولین بانک در افغانستان
(" بانک ملی ") عبدالمجید زابلی قرار داشت. زابلی و سائر تجار افغان در
جستجوی شیوۀ بودند تا تجارت افغانستان را از کنترول مطلق کمپنی های هندی و
انگلیسی خارج بسازند. البته تاجرین افغان علاقمند آن نبودند که جای شرکت
های هندی و انگلیسی را امریکایی ها بگیرد.
پیشنهاد سیندلمان نهایتاً از جانب حکومت افغانستان رد گردید. (۴۲)
عدم موجودیت روابط رسمی میان افغانستان و ایالات متحدۀ امریکا مشکل صدور
ویزه را خلق کرده بود. تعداد امریکائیهایی که میخواستند از افغانستان
بازدید کنند روبه افزایش بود. اما به علت بی توجهی حکومت خویش مجبور بودند
ویزۀ افغانستان را در آنسوی اقیانوس ها، در پایتخت های کشورهای اروپایی
بدست بیاورند. افغانها برخلاف امریکائیها با کمال حسن نیت، رایگان و بدون
فوت وقت به اتباع امریکا ویزه صادر میکردند.
امریکائیها در برابر افغانها یک سلسله موانع پیش پا افتاده و بیجا را وضع
کرده بودند. آنها استدلال میکردند که چون روابط دیپلوماتیک میان دو کشور
وجود ندارد، بنابرین ملحوظات مذکور ضروری هستند. بطور مثال سفارت امریکا در
برلین از وزارت خارجۀ خویش معلومات میخواست که چه مبلغی را در بدل صدور
ویزه از افغانها دریافت بدارد؟ در حالیکه سفارت های افغانستان ویزۀ خود را
بدون حق الپرداخت به اتباع امریکایی صادر میکنند؟ در جواب وزارت امور خارجه
به کارمندان قونسلی خویش یاد آور میشد که به اتباع افغانستان ویزۀ مؤقت (
سیاحت) صادر شود، ویزه نه در پاسپورت بلکه در ورق علیحده درج گردد.
در تأریخ روابط خارجی امریکا با افغانستان اتفاقی رخ داد که در نتیجۀ آن
سفارت اینکشور در لندن به اساس هدایت وزارت امور خارجه از صدور ویزۀ
دیپلوماتیک به شاه محمود خان (برادر محمد نادر خان)، وزیر دفاع افغانستان
امتناع ورزید. اما به علت حادثۀ به قتل رسیدن محمد نادر خان موضوع مذکور از
آجندا برداشته شد و شاه محمود خان در سال ۱۹۴۷به حیث صدراعظم افغانستان به
ایالات متحدۀ امریکا سفر کرد.
پایان فصل اول
بعدتر، طی نیمۀ اول دهۀ سی قرن بیستم تعداد امریکائیها ،اعم از سیاحتگران،
علاقمندان ماجراها، خبرنگارن، واقعه نگاران، هنرمندان و تجار که به
افغانستان مسافرت میکردند متدرجاً افزایش می یافت. اما در کُل کمیت مذکور
اندک بود. اکثر کسانیکه به افغانستان سفر میکردند از طریق پیشاور و برخی هم
از طریق سرحد ایران وارد این کشور می شدند. تعدادی از خارجی ها مستقلانه در
قلمروی افغانستان به گردش میپرداختند. در میان آنهایکه بدین ترتیب طی همان
سالها به افغانستان مسافرت کردند همسر و شخص تئودر روزویلت نیز بودند.
روزویلت با خانم اش در ماه می ۱۹۳۳ به کابل آمده ومهمان محمد نادر خان
بودند. امریکائیها معمولاً مدت درازی را در افغانستان سپری میکردند. بطور
مثال در سال ۱۹۳۴ زوج لورینس و کلاره پیتیرس از حکومت افغانستان اجازه
دریافتند که اولین فلم را در مورد افغانستان بسازند. فلم، با تقبل دشواری
های عظیم در قلمرو افغانستان، از طرف زوج نامبرده تمویل و تهیه میشد. وزیر
امور خارجۀ آنوقت افغانستان فیض محمد ذکریا اگرچه از امریکائیها چندان دل
خوشی نداشت، شخصاً وظیفۀ مواظبت از آنها را بدوش داشت. در آغاز سالهایی
بیست سدۀ بیستم، فیض محمد ذکریا در جمله ی اولین افغانهایی بود که به
امریکا سفر کردند. بنابر دلایلی ذکریا با پولیس آنکشور جنجالی داشت.
منسوبین پولیس امریکا با ذکریا رویۀ ناخوشایندی نموده بودند و موصوف تا پای
عمر از امریکائیها خاطرۀ ناخوشی به دل گرفت.
فیض محمد ذکریا یکی از طرفداران فعال نزدیکی با آلمان تحت زعامت ادولف هتلر
طی سالهایی سی، سدۀ بیستم بود.
ذکریا یکی از قریبان خود را به نام محمد قاسم مجید توظیف کرد تا از
سینماگران امریکایی مواظبت نماید و از این طریق امرار معاشی داشته باشد.
دقیقاً معلومات نیست که مجید چی هدایاتی از ذکریا بدست می آورد ولی حین
اقامت امریکایی ها به منظور فلمبرداری در قلمرو افغانستان، او جان در تن
آنها نگذاشته بود. بطور مثال باری مجید دسته ای از اهالی را تحریک کرد که
بالای زوج پیتیرس حمله ور شود. زوج پیتیرس از فرط هراس به دفتر قونسلی
اتحاد شوروی در شهر میمنه فرار نموده آنجا مخفی شدند و معجزه آسا جان به
سلامت بردند. اما برخلاف انتظار، افغانستان مورد پسند زوج پیتیرس قرار
گرفته بود و آنها فلمی مملو از محبت و حسن نیت در مورد افغانستان ساختند.
بنابر دلایلی مجهولی فلم مذکور روی پردۀ سینما نیامد. اما یکی از نسخه های
آنکه به پوهنتون هدیه گردیده بود در واشنگتن وجود دارد.(۴۱)
در میان اتباع امریکایی که خود را طرفدار تأمین روابط دیپلوماتیک و
ارتباطات اقتصادی با افغانستان قلمداد میکردند و به شکلی از اشکال خود را
تا کابل میرساندند، معامله گران و کلاه بازان تمام عیار نیز به نظر
میخوردند. در مارچ ۱۹۳۲، هنگام زمامداری محمد نادر شاه یکی از این " ماهران
" به نام داوید جوفو که عادت داشت بسیار تیز حرف بزند به کابل آمد. جوفو به
اصطلاح عام " چهار صد و بیست " زمان خود بود. او مکتبوی به اصطلاح " توصیۀ
وزارت امور خارجۀ امریکا " را که هیچگونه قوت حقوقی نداشت و به هر تاجری که
به بیرون از امریکا مسافرت میکرد داده میشد، همه جا با خود حمل میکرد و به
هرکس نشان میداد. جوفو کوشش میکرد خود را به مخاطبین شخص پُر نفوذ و
نماینده رسمی حکومت امریکا معرفی نماید. او به افغانها سخاوتمندانه وعده
میداد که امریکا عنقریب به سرمایه گذاری های عظیم در افغانستان خواهد
پرداخت. حضور داوید جوفو برای افغانها خبری غیر عادی بود که حتی نادر شاه
نیز به شکلی تحت شعاع این امریکایی کلاه باز قرار گرفته به وی مبلغ هفت صد
پوند سترلینگ، که مبلغی قابل ملاحظۀ در آن ایام بشمار میرفت داد تا مصارف
برگشت خود را به امریکا به وسیلۀ آن بپردازد. جوفو پس ترک افغانستان، برای
همیشه ناپدید گشت. |