امیر شیرعلی خان میگفت: " من آرزو ندارم که قوای متذکره سرحد دولت مرا عبور
کند، چی رسد به آنکه کسی غیر از افغانها در مبارزۀ ما علیه انگلیسها سهم
بگیرد. من صرف میخواهم که قوای روسیه در امتداد سرحد جابجا شود. در این
صورت ملت من خواهد دید که " تزار سفید " او را ترک ننموده و دست از حمایتش
نکشیده است. "
اما، ما توصیه های او را نادیده گرفتیم. ما هراس داشتیم که انگلیسها از ما
خواهند پرسید: " چرا؟ برای چی؟ بخاطر چی؟... " در نتیجه به امیر افغانستان
با حفظ نزاکت های معمولی جواب رد داده شد. روسیه با این اقدام خویش
داوطلبانه قسمتی از نفوذ خود را بر افغانستان از دست داد. شاید آنهائیکه
اتخاذ همچو فیصله ی در حیطۀ صلاحیت شان بود بدرستی به ماهیت اصلی پالیسی
انگلیسها ملتفت نبودند... در غیر آن فرض کنیم اگر ما از برتانوی ها می
پرسیدیم که به کدام دلیل قوای خود را در نیپال و کشمیر جابجا میسازند...؟
در جواب از آنها چی می شنیدیم... مسلماً میگفتند: " تغییر وضع الجیش قوای
برتانیه مسألۀ داخلی ماست." پس در صورت بروز سؤال از طرف انگلیسها جواب ما
هم باید مشابه میبود. اصولاً چرا باید آنها در مورد حرکت چند کندک ما بطرف
سواحل دریای آمو از ما چیزی بپرسند؟ باید بخاطر داشت که بر بنیاد موافقت
نامۀ ۱۸۷۳ میان روسیه وبرتانیه در مورد " کمبر بند بی طرفی " خان نشین
بخارا کاملاً از ساحۀ نفوذ انگلستان حذف گردیده و از طرف لندن به حیث منطقۀ
نفوذ کامل روسیه شناخته شده است.
و بالاخره اگر بی طاقتی بسیار بالای ما زور کرده بود و در عین حال باید از
استعمال لحن تند در برابر انگلیسها خوداری میکردیم، در پهلوی ده ها دلیل
دیگر میتوانستیم خاطر نشان بسازیم که شورشها در کوهستانهایی " قره تاگ " *
در ۱۸۷۸ و همچنان آمادگی برای اعزام قوا به ناحیۀ " تیکی ترکمن "** و مهمتر
از همه حضور هیأت ما در کابل میتوانستند دلایلی باشند برای اعزام نظامیان
ما به سرحدات افغانستان.
انگلیسها معمولاً اعزام هیأت های دیپلوماتیک خود را با یک اردوی تمام عیار
همراهی میکنند، در حالیکه سرحد هند برتانوی با افغانستان به مراتب نزدیک تر
از سرحد روسیه با افغانستان است. جای بسیار تأسف است که هیچگونه کاری برای
تلافی اشتباهات خویش انجام داده نتوانستیم. در آینده ما نه تنها مکلف به
رفع اشتباهات گذشته خواهیم بود، بلکه بسیاری از چیز ها را از صفر شروع
خواهیم کرد. افغانها به هیأت بعدی ما زمانی باور خواهند کرد که همراه با
آنها نظامیان ما نیز داخل افغانستان شوند. "
این دومین بار بود که روسیه با افغانستان جفا میکرد. مرتبه ی اول جفای
روسیه در سال ۱۸۳۸ رخ داد. در آستانۀ میلاد مسیح ۱۸۳۷ تورن شجاع اردوی
روسیه یان ویتکوویچ به کابل رسید. ویتکوویچ در اصل از اشراف های پولندی
تبار بود که به علت اشتراک در تظاهرات ضد حکومتی به عسکری سوق گردیده بود.
ویتکوویچ شخص نهایت تعلیم یافته و دیپلومات کار کشته بود. او با زبانهایی
فرانسوی، ترکی و فارسی تکلم میکرد. موصوف از برکت استعداد خویش در تبعید،
از یک عسکر عادی به رتبۀ منصب داری رسیده و به حیث یاور والی ولایت
ارینبورگ ایفای وظیفه کرده بود. سفر ویتکوویچ را به کابل میتوان موفقانه
ارزیابی نمود. در نتیجۀ میانجیگری ویتکوویچ، دوست محمد داوود خان امیر
افغانستان در شروع ۱۸۳۸ معاهدۀ دوستی را با ایران به امضاء رساند. قرار بود
روسیه ضامن معاهدۀ فوق الذکر گردد. امیر افغانستان هکذا به پیشنهاد جانب
روسیه در مورد انعقاد معاهدۀ " اتحاد " با روسیه نیز موافقت کرد. اما همۀ
این توافقات در اثر فشارهای انگلیسها فروپاشیدند. حکومت تزاری عقب نشینی
نموده و فعالیت های ویتکوویچ را تأئید نکرد. خود ویتکوویچ را از صفوف اردو
راندند. نیکولای اول ( تزار آنوقت روسیه ) طوری وانمود کرد که گویا
ویتکوویچ خودسرانه عمل کرده است. توضیحات حکومت روسیه در مورد مأموریت
ویتکوویچ اوج حماقت بوده و نشان میداد که حکومت روسیه در برابر فشار های
انگلستان تسلیم شده است. سرنوشت این مرد والا بسیار غم انگیز بود. در می
۱۸۳۹ ویتکوویچ در یکی از مهمانخانه های سنکت پیتیرزبورگ خود کُشی کرد ( یا
به قتل رسید... ) و تمام اسنادی که او با خود داشت مفقود شدند. (11)
* کوه های مذکور در تاجکستان امروزی موقعیت دارند.
** یکی از قبایل ترکمن ها.
هیأت ستولیتوف وظیفه داشت تا امیر شیرعلی خان را بطرف ما بکشاند و در صورت
امکان معاهدۀ "دفاع و تعرض" را علیه هند برتانوی به امضا برساند. بدون شک
که چنین یک حرکتی از طرف ما بسیار ماهرانه بود. در عین حال هیأت ما صرف یک
کمبود داشت، و آن اینکه بسیار ناوقت به افغانستان اعزام گردید. هیأت باید
در شروع ۱۸۷۸ به کابل میرسید، در اینصورت نه کنفرانس برلین و نه هم
تفاهمنامۀ برلین در میان می بود. صرف صلح می بود و تفاهمنامۀ "سن
ستیفان"...
اما هیأت در هر حال به کابل اعزام شد. حال ببینیم که هیأت وظایفش را چگونه
انجام داد...؟
در یک کلام هم خوب و هم نچندان. موفقیت این مأموریت در آن بود که توانست
افغانستان را بدون اتلاف مساعی زیاد بطرف روسیه جلب نماید. حضور هیأت
ستولیتوف انگلیسها را واداشت تا جنگ سنگینی را توأم با استعمال سلاح ثقیل و
تقبل مصارف هنگفت پولی و بشری براه بیاندازد. در نتیجۀ مذاکرات، روشن شد که
افغانها متحدین طبیعی روسیه علیه انگلستان هستند. در عین حال ضعف فعالیت
هیأت ما در آن بود که بدون کدام ضرورت امیر شیرعلی خان را تشویق میکرد تا
در برابر انگلیسها از شدت بیشتر کار بگیرد. لازم نبود به امیر افغانستان
وعده های گوناگون و جدی داده شود، چیزیکه حکومت ما قادر به اجرای آن نبود.
بدینترتیب هیأت ما مقصر است که در برابر افغانستان از تزویر کار گرفت و بی
موجب اشتباهی را که نمایندگان دولت ما طی سالهایی ۱۸۳۷-۱۸۳۸در کابل و هرات
مرتکب شده بودند، تکرار کرد. هیأت ما نباید وعده های غلو آمیز به حکومت
افغانستان میداد. اگر ما در آینده بخواهیم یکبار دیگر روابط خود را با
افغانستان تأمین نماییم، توازن نفوذ دولت ما و انگلستان را ارزیابی کنیم،
درخواهیم یافت که اینبار برای بدست آوردن دل افغانها از مساعی و تلاش زیاد
باید کار بگیریم.
به هر حال، هیأت ما امیدواری های مردم افغانستان را فریب داد... و مردم
اینکشور حقیقت مذکور را بخوبی درک میکند. اما ملت افغانستان در هر حالت با
ما خواهد بود و با انگلیسها متحد نمیشود، ولی منبعد در روابط خویش با روسیه
نهایت محتاط خواهد بود. در این رابطه یک مسأله را باید بخاطر داشت: تا
زمانیکه انگلیسها به اقوام دیگر به دیدۀ موجوداتی برای استفاده بنگرند که
محکوم به کار برای آنها هستند، برده هستند؛ تا وقتیکه با ملت های اشغال شده
ظلم و بی رحمی را روا بدارند، تا آنزمان افغانستان در صورت بروز مناقشه
میان روسیه و انگلستان از ما جانبداری خواهد کرد.
در این میان نقطۀ ضعف و آسیب پذیر برتانوی ها، یعنی هندوستان را ما باید
همواره مورد توجه خویش داشته باشیم. در صورتیکه حتی این درز ( هندوستان )
در دژ تسخیر ناپذیر برتانیه هم بسته شود و انگلیسها در برابر ملل اشغال شده
و همسایه های خویش ملتی شود بیشتر مسیحی و با ما نه تنها در سیاست و تجارت
رقابت کند، بلکه در ترحم و بشر دوستی مسیحی نیز با به رقابت بپردازد، در
اینصورت افغانستان یقیناً بیشتر به طرف آنها ترغیب خواهد شد. و "کلید
دروازه های هندوستان ( افغانستان) در جیب آنها قرار خواهد گرفت." در عین
حال شواهد و قراین نشان دهندۀ آن هستند که همچو یک تحولی در اخلاق انگلیسها
به این زودی ها رخ نخواهد داد. از این ناحیه نباید مشوش باشیم.
هیأت ما " درگیر " روابط خود با حکومت افغانستان شد. باید به ترمیم این خطا
پرداخته میشد. اعضای هیأت روسیه با قبول خطر برای آیندۀ خویش به امیر
شیرعلی خان وعده دادند که در صورت بروز تصادم با انگلیسها به افغانستان کمک
نظامی صورت خواهد گرفت. حکومت روسیه این کمک را انجام داده نمی توانست و
امیر در نبردها با قوای انگلیس مغلوب گردید. در عین حال روسیه مکلف بود از
امیر افغانستان حداقل حمایت معنوی کند. آخر امیر از ما توقع دیگری نداشت.
او با عجز و التماس از ما خواست تا به او اجازۀ سفر به سنکت پیترزبورگ
(پایتخت آنوقت روسیه) داده شود تا با حکمروای روسیه ملاقات نماید. امیر
شیرعلی خان تزار روسیه را دوست خطاب میکرد. اما درخواست او بصورت غیرمترقبه
رد میشود... امیر این رد را زمانی درمیابد که هیأت روسیه در دولت او قرار
داشته و در دربار وی به سر میبرد! دلچسپتر آنکه امیر رد درخواستهایی را از
پایتخت روسیه بدست می آورد که جزئیات آن از طرف هیأت ما به وی مشوره داده
شده بود...!
انصافاْ باید گفته شود که از امیر بعدتر دعوت بعمل آمد تا به تاشکند سفر
کند، اما دیگر بسیار دیر شده بود. صرف نظر از اینهمه قضایا، امیر شخصی بود
نهایت هوشیار و بزرگ منش. او شخصاً بارها به هیأت خاطر نشان میساخت تا
اشتباهات خود را تصحیح نماید. بطور مثال او میخواست تا اردوی روسیه چند
کندک را به سواحل دریای آمو بدون ورود به قلمروی افغانستان اعزام بدارد.
صفحات تاریخ
حفریات باستان شناسان در قلمرو
افغانستان نشان میدهند که انسانها در این سرزمین از ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار سال
قبل میزیستند، به شکار و جمع آوری محصولات اشتغال داشته اند. در میان هزاره
های ۶- ۴ قبل از میلاد، انسانها در زمینهایی متعلق به افغانها به اقتصاد
تولیدی، بهره برداری از زمین و مالداری پرداختند. اکادیمیسین ای. واویلوف
حین مسافرت طویل المدت و مسلکی خویش به افغانستان خاطر نشان میسازد که
مناطق شرقی افغانستان، مخصوصاً حوزۀ نورستان یکی از مراکز انگشت شمار
محصولاتی همچو گندم در سراسر دنیا محسوب میشوند.
موقعیت جغرافیایی افغانستان برای سرازیر شدن
اقوام مختلف و مداخلات اشغالگران در امتداد تاریخ بی مانند بوده است. طی
قرون ۵ الی ۲۰ قبل از میلاد موج های متعددی قبایل آریایی از طرف شمال، با
عبور از سرزمین افغانستان به خاکهایی پاکستان و هندوستان معاصر کوچ کردند.
برخی از این قبایل در افغانستان مسکون شدند.
حین هزارۀ اول قبل از میلاد در افغانستان
واحد های قابل ملاحظۀ سیاسی با مراکز آن در شهرها بوجود آمدند. در رأس این
واحد ها معمولاً حکمروا- شاه قرار میداشت. واحد های نامبرده را قرار ذیل
میتوان برشمرد: باختر ( بلخ امروزی)، هریووا (هرات امروزی)، مرگیانا (وادی
مرغاب)، گندهارا (حوزۀ پیرامون دریای کابل، نزدیکی های پایتخت امروزی
افغانستان) و دیگر. (۱)
طی سالهایی ۴۰ قرن ششم قبل از میلاد،
افغانستان در ترکیب دولت هخامنشی ها درآمد و در جریان سالهایی ۳۳۴- ۳۳۱ قبل
از میلاد اسکندر مقدونی اردوی پادشاه هخامنشی ها، داریوش سوم را درهم شکسته
و دولت وی را به امپراتوری خویش ملحق ساخت.(۲)
پس از مغلوب ساختن دولت پارسها و تصرف آن،
اسکندر با اردوی خود از طریق قله های صعب العبور هندوکش رهسپار هندوستان
گردیده و از آنجا به آسیای میانه رفت.
پس از وفات اسکندر مقدونی ( موصوف در اثر
بیماری در ۳۲۳ قبل از میلاد جان داد) در ترکیب تصرفات شرقی امپراتوری
مقدونیه، به رهبری یکی از شایسته ترین قوماندانان به نام " سیلیفکه " دولت
سلجوقی ها ایجاد گردید. در اواسط قرن سوم قبل از میلاد باختر و پارفیا (
زمین های افغانستان امروزی ) حاکمان سلجوقی را رانده و شاهی پارفیا را به
میان آوردند. مقارن قرن دوم قبل از میلاد مساحت دولت پارفیا از دامنه های
سلسله کوه های هندوکش الی سواحل دریای فرات میرسید. دولت مذکور پنج قرن
دوام پیدا کرد ( از قرن سوم قبل از میلاد الی نیمۀ اول قرن سوم میلادی.)
(۳)
در نیمۀ قرن سوم قبل از میلاد ( بین سالهایی
۲۴۵- ۲۵۶ ) همزمان با پارفیا دولت باختر نیز از حاکمیت سلجوقی ها خود را
دور ساخت (مناطق شمال افغانستان). در نتیجۀ تحولات مکور دولت شاهی به نام "
یونان- باختر " عرض وجود نمود. شاهی " یونان باختر " در نیمۀ اول قرن دوم
قبل از میلاد زمین های وسیع حوزۀ هندوکش جنوبی را ( منجمله بخشی از سرزمین
پاکستان معاصر ) در برمیگرفت. (۴) در اثر تهاجمات قبایل کوچی از قلمرو
ایران، دولت " یونان- باختر " بالاخره سقوط کرد. یکی از قبایل کوچی های
ایران به نام " یوایژچی " که مؤسسین دولت " کوشانی " ها به حساب میروند طی
قرون اول الی سوم میلادی دولت بزرگی را که افغانستان امروزی را نیز
دربرمیگرفت ایجاد نمود.
طی سالهلی هفتاد قرن چهارم میلادی بخش قابل ملاحظۀ افغانستان تحت حاکمیت
دولت سلسلۀ ساسانی ها درآمد. (۶) در قرن هفتم افغانستان
شکار عربها گردید. در این دوره قلمرو افغانستان امروزی تصویر متنوعی داشت:
در یخشی از آن پیروان آیین زردشتی دیده میشدند، در قسمتی هم اهالی به بت
های بودا عبادت مینمودند. ( مخصوصاً در جلال آباد و بامیان ) در ارتفاعات
بلند و کوهستانی آیین و عقاید باستانی آریایی ها هنوز هم حکمفرما بودند و
سایر ادیان جای
آنها را گرفته نمی توانستند. در حاشیه های
کابل امروزی، میان اهالی مذهب هندویزم بیشتر معمولیت داشت. (۷)
صرف نظر از مقاومت مردم بومی، اعراب
توانستند دین اسلام را به دین حاکم مبدل بسازند. در عین حال ترویج کامل دین
اسلام در مناطق شرقی، از جمله در " کافرستان " صرف در زمان حکومت داری امیر
حبیب الله خان صورت گرفته و منطقۀ مذکور "نورستان " نامیده شد.
طی قرون دهم و یازدهم میلادی دولت سلسلۀ
غزنوی ها که تحت نفوذ اعراب قرار داشت رونقی زیادی در زمین های افغانستان
پیدا کرد. پایتخت تابستانی دولت غزنوی ها در شهر غزنی و مرکز زمستانی آن در
لشکرگاه موقعیت داشت، در پیوند دریاهای هلمند و ارغنداب. مشهور ترین
حکمروای این سلسله شاه محمود نام دارد. ( سنۀ وفات ۱۰۳۰ میلادی ) شاه محمود
درباری باشکوهی داشت که در آن شعرا و آهنگ سازان آن ایام حضور میافتند و
بزم های شعر و موسیقی را برپا میکردند. یکی از شعرای مشهور این دوره،
فردوسی نام دارد. موصوف به فرمایش سلطان محمود غزنوی اثر مشهور خود را به
نام " شاهنامه " که از تقابلات پارسها و ترکها حکایت میکند نوشته است.
طی قرون ۱۲- ۱۳ سلسلۀ دیگری به نام غوری ها
در مناطق مرکزی افغانستان ( ولایت غور امروزی ) عرض وجود نمود. متعاقباً
افغانستان هدف تهاجمات لشکرهای مغل و ترک قرار میگیرد. نحست مغل ها در سدۀ
۱۳ و سپس در قرن ۱۴قشون ترک تبار تیمور لنگ. تیموری ها در این میان
توانستند دولت مقتدری را ایجاد کنند که در ترکیب آن شهرهای بزرگ آنزمان،
بلخ و هرات نیز شامل بودند. یکی از بازماندگان تیمورلنگ، بابر طی سالهای ۲۰
قرن ۱۶ از آسیای مرکزی به افغانستان هجوم آورده کابل را پایتخت دولت خود
ساخته سلسلۀ را به نام " مغل های کبیر " اساس گذاشت. دولت مغل ها قسمت بزرگ
از هندوستان کنونی را نیز دربر میگرفت. (۸)
بابر کابل را زیباترین شهر دنیا میپنداشت و
بنابرهمین دلیل در وصیت نامه اش نگاشت تا پس از مرگ در زمین کابل دفن شود.
این وصیت بابر عملی گردید. آرامگاه بابر در دامنۀ یکی از کوه های که کابل
آنوقت را محاط میکرد در باغی باشکوهی اعمار گردیده است. کابلیان به رسم
ادای احترام دوست دارند از آرامگاه بابر دیدن کنند.
طی قرون ۱۶-۱۷ میلادی افغانستان هدف رقابت
ها میان دولت مغُل و ایران صفوی قرار میگیرد. در پایان قرن هفده و شروع قرن
هژده قیام های افغانها علیه حاکمان این دو دولت اوج میگیرند. قیامهای
متذکره موجب ایجاد خان نشین های مستقل اقوام پشتون نخست در شمال غرب
هندوستان و سپس در هرات و قندهار میشوند.
در امتداد سالهایی ۳۰ قرن هژدۀ میلادی
افغانستان برای مدت کوتاهی تحت نفوذ یکی از قوماندان اردوی ایران به نام
نادر افشار قرار میگیرد. پس از مرگ نادر افشار، در ۱۷۴۷ اولین دولت
افغانها، امپراتوری دُرانی ها ایجاد میگردد. منبعد اغتشاشات داخلی به عمده
ترین تهدید برای حاکمیت افغانستان تبدیل میگردد. اغتشاشات مذکور معمولاً
میان افراد و حلقاتی که بخاطر دسترسی به قدرت با یکدیگر مبارزه میکردند
تحریک میشدند. در عین زمان ابر قدرت های آنزمان، برتانیۀ کبیر و روسیۀ
تزاری نیز به مرور زمان تهددیدهای معینی را متوجه افغانستان میساختند.
برتانیۀ کبیر در زمره ای تهدید های خارجی، خطرناک تر از دیگران بود. حکومت
برتانیه بیوسته به افغانستان هشدار میداد تا داوطلبانه
به حاکمیت انگلیسها در هند برتانوی بپیوندد. هشدارهای انگلیسها با تهاجمات
نظامی به حریم افغانستان همراهی میشدند. طی قرن ۱۹ دو جنگ میان افغانها و
انگلیسها بوقوع پیوست:
جنگ اول- ۱۸۳۸- ۱۸۴۲
جنګ دوم- ۱۸۷۸-۱۸۸۰
در حقیقت این دو جنګ نتیجۀ رقابت ها میان
روسیۀ تزاری و برتانیۀ کبیر بود. در عین حال منشۀ اصلی آن در خیانتی بود که
حکومت روسیۀ تزاری در برابر افغانها مرتکب گردید. شکست افغانها در دوم
افغان- انگلیس مستقیماً به خیانت از طرف حکومت تزاری ارتباط دارد.
در ایام مورد بحث، برتانیه فعالانه از
امپراتوری عثمانیه حمایت میکرد و کوشش بخرچ میداد تا مواضع روسیه را در
اروپا و همچنان در حوزۀ بالکان تضعیف بسازد. برتانیه تلاش میکرد مغلوبیت
ترکها را در جنگ روسیه- ترکیه طی سالهایی ۱۸۷۷-۱۸۷۸ تلافی نماید. نتایج این
جنگ در معاهدۀ صلح " سن ستیفان " قید گردیده بود. روسیه در عکس العمل به
فعالیت های انگلستان در بالکان، سعی کرد جواب آنرا در آسیای مرکزی بدهد.
معادلۀ مذکور را کارل مارکس " حرکت شطرنج روسها در افغانستان " خوانده بود.
روسها هیأتی دیپلوماتیک را تحت ریاست جنرال ستولیتوف به کابل اعزام داشتند.
( در ادبیات سیاسی- تاریخی هیأت مذکور را سفارت نیز خوانده اند ) هیأت
ستولیتوف به تاریخ ۲۲ جولای ۱۸۷۸ به کابل مواصلت کرد. افغانها از هیأت
مذکور که سوار بر فیل ها به کابل رسیده بود استقبال باشکوهی نمودند. هیأت
وظیفه داشت روابط دوستانه را با افغانستان تامین نموده و معاهدۀ اتحاد را
با این کشور به امضا برساند. ستولیتوف طرح معاهده و جزییات آنرا با شخص
امیر افغانستان، شیرعلی خان ( فرزند امیر دوست محمد خان ) به توافق رساند.
در طرح معاهده ضمناً آمده بود که روسیه، افغانستان را به عنوان یک کشور
مستقل به رسمیت می شناسد و آرزو میبرد با آن روابط دوستانه تأمین نماید. به
امیر افغانستان ضمانت عدم مداخله در امور داخلی افغانستان داده میشد، به
استثنایی حالاتی که حکومت افغانستان خود مقتضی آن باشد. بدینترتیب مطابق
مندرجات طرح معاهده، روسیه مکلف میشد در صورت درخواست افغانستان به آن کمک
مبذول دارد.
اما، انکشاف اوضاع طوری رنگ گرفت که هیأت
ستولیتوف درست یک روز پس از امضای تفاهم نامه میان انگلستان و روسیه در
"کنفرانس برلین" به کابل رسیده بوده بود. " کنفرانس برلین " به ابتکار
انگلستان دعوت شده بود و اهداف تنزیل عواقب پیروزی روسیه را در جنگ با
ترکیه دنبال میکرد. " کنفرانس برلین " با انعقاد موافقت نامۀ صلح خاتمه
یافت و حادثۀ مذکور بزودی بالای انکشاف واقعات در افغانستان تأثیر گذاشت.
تهدید جنگ رویا روی میان روسیه و انگلستان رفع شد.
در اخیر اگست ۱۸۷۸ ستولیتوف برای ارایۀ
گذارش به تزار به روسیه فراخوانده شد. چون اوضاع جهانی متحول گردیده بود،
حکومت تزاری از تأیید طرح معاهده با افغانستان ابا ورزید. افزون بر آن در
ختم همان سال هنگام نزدیک شدن قوای انگلیس به کابل، سایر نمایندگان حکومت
تزاری که در کابل قرار داشتند نیز به روسیه فراخوانده شدند. (۹)
نایب الحکومۀ هند برتانوی لارد لئیتون به
تاریخ ۱۴اگست از امیر افغانستان تقاضا کرد تا با سفیر انگلستان جنرال
چیمبرلین ملاقات کند. جنرال چیمبیرلین وظیفه داشت به امیر تفهیم نماید تا
روابطش را با روسیه قطع نموده، اعضای سفارت روسیه را از کابل اخراج کند. به
افسران نظامی اجازه بدهد تا داخل کابل و برخی از شهرهای دیگر شوند، هکذا به
آنها اجازه داده شود تا به هر پوستۀ سرحدی که بخواهند سر بزنند. در عین حال
از امیر خواسته میشد تا مانع اعمار مواصلات و سایر استحکامات نظامی در خاک
افغانستان نگردد.
امیر افغانستان، شیرعلی خان از پذیرش سفیر
انگلستان چیمبیرلین و سایر شرایط ابا ورزیده و تقاضاهای لئیتون را رد کرد.
در عکس العمل به اقدام امیر افغانستان، انگلیس قوای خود را در امتداد سرحد
با افغانستان جابجا میسازد و در نوامیر سرحد را عبور کرده به افغانستان
هجوم میبرد. بدین ترتیب جنگ دوم افغان- انگلیس آغاز میشود. ( 1878- 18780)
امیرشیر علی خان به حکومت هند برتانوی پیامی فرستاد و در آن اعمال نظامیان
انگلیسی را تقبیح نمود. او در پیامش ضمناً خبر میداد که قصد دارد به زودی
به سنکت پیتیرزبورگ ( پایتخت آنوقت روسیۀ تزاری ) سفر نماید و در آنجا
تقاضای تدویر کنفرانس بین المللی را در مورد افغانستان بکند. امیر
افغانستان امیدوار بود که موضوع پیش کشیدن تدویر کنفرانس بین المللی
انگلیسها را وادار خواهد کرد تا افغانستان را ترک کنند. اما پیام مذکور هیچ
اثری بالای جنرالهایی انگلیسی نگذاشت و برعکس انتظارات افغانها قوای
برتانوی با تعمیل اسلحۀ ثقیل و قوت بیشتر به طرف کابل به پیشروی ادامه داد.
برعلاوۀ عملیات نظامی، انگلیسها از شیوۀ آزمودۀ خویش، یعنی تطمیع خان های
محلی و تحریک آنها علیه یکدیگر نیز استفادۀ ماهرانه میکردند. تکتیک مذکور
به زودی نتیجه داد و برخی از متنفذین در محلات تقاضا کردند تا قدرت به پسر
امیر، یعقوب خان تحویل داده شود. امیر شیرعلی خان خانواده اش را به مزار
شریف فرستاد و قدرت را در کابل به پسرش واگذار شد. چندی بعد خود امیر نیز
به مزار شریف سفر کرد تا از آنجا از حکومت روسیۀ تزاری تقاضای کمک نماید.
اما در مسیر راه در اثر بیماریی (گانگرین) نقرص وفات یافت.
حکومت تزاری پس از رفع مشکلات خویش در اروپا، افغانستان را به باد فراموشی
سپرد و هیچگونه کمکی به آن نکرد. این حقیقت را در ادبیات سیاسی- تاریخی
اتحاد شوروی و روسیۀ معاصر معمولاً کتمان میکردند. (۱۰) در این رابطه بجاست
نظر داکتر یاوورسکی، یکی از اعضای اصلی اکادیمی علوم امپراتوری روسیه را در
بخش جغرافیه نقل قول نماییم. موصوف مواضع حکومت تزاری و صدراعظم برتانیه
بینجامین دیزرایلی را به شرح آتی ارزیابی و بیان میدارد: " من آرزو دارم
نظر شخصی خود را در مورد نقش که سفارت ( هیأت ستولیتوف ) روسیه در حوادث
۱۸۷۸ نه تنها در آسیای میانه بلکه در اروپا و در کُل در جهان بازی کرد بیان
بدارم.
تردیدی وجود ندارد که اعزام سفارت مذکور در پیوند تنگاتنگ با حوادثی که در
شبه جزیرۀ بالکان و در مجموع در اروپا قرار داشته، بنابرین اهمیت فوق
العادۀ تاریخی دارد. دشمنان جاودان ما، یعنی انگلیسها که به حق آنها را
میتوان " حریص کبیر معاصر " نامید، میخواستند ارزش و نتایج پیروزی اردوی ما
را در جنگ بخاطر آزادی برادران همخون و هم کیش ما * به حد اقل آن پایین
بیاورند**. در نتیجۀ تلاشهایی این " حریص کبیر " و تنفرزا کنفرانسی به خاطر
سرنوشت اروپا و جهان به راه انداخته شد. در این کنفرانس همه علیه ما بودند.
" میانجیگر صادق " از اینکه خود را به اهدافش نزدیک میدید، از خرسندی زیاد
دست هایش را قبل از وقت به هم می مالید. در عین حال طبیعی به نظر میرسد که
روسهایی راستین، قلباً احساس ناراحتی میکردند که عقاب های پیروزمند شان در
برابر خفاشان مکار ایستاده شوند.
یگانه امکانی که در آنزمان ما از طریق آن میتوانستیم حیثیت ملت و حداقل دست
آوردهای خود را حفظ کنیم استفاده از نقطۀ ضعف " شیر برتانوی " است. این
نقطۀ ضعف برتانیه، هندوستان بود ، هست و تا یک زمان معینی باقی خواهد ماند.
انگلستان را صرف از همین طریق میتوان " زد ". چون در این نقطه نهایت آسیب
پذیر است. فقط در همین جاست که زره تسخیر ناپذیر آن درز دارد. حرکت قوای ما
از سمرقند به صوب هندوستان میتوانست نقش خنثی کنندۀ را برای رعدی که در
خلیج " ازمید "*** و برلین به غرش می آمد، بازی کند. میان ترکستان روسی و
هندوستان دولت کم و بیش وسیعی موقعیت دارد و از دیر زمانیست که تحت نفوذ
برتانیه و حمایت آن قرار دارد. برای استفاده از درز مذکور باید توجه حاکمان
کشور صعب العبور و کوهستانی افغانستان بطرف ما جلب میشد. بخاطر دسترسی به
همین مقصد نزد امیر این کشور سفارت روسیه تحت ریاست ستولیتوف اعزام گردید.
* بخش قابل ملاحظۀ اقوامی که در حوزۀ بالکان زیست دارند از قبیل
بلغاریایها، سُرب ها، مقدونیاییها، سلووینی ها، مونتی نیگروی ها وغیره از
دیدگاه منشۀ اتنیکی سلاوی بوده و به روسها نزدیک هستند. در میان بخش قابل
ملاحظۀ اقوام فوق الذکر مذهب ارتودوکس مسیحی مروج بوده که روسها نیز پیرو
آن میباشند. (مترجم)
** مراد در اینجا از پیروزی روسها در جنگ با ترکیه است. (مترجم)
*** این خلیج در جغرافیای ترکیه قرار دارد.
ادامه دارد |