در چند دهۀ پسین، هر باری که سالروز کسب استقلال فرارسیده است، بازنگری به
آن، نگرشی به اوضاع زمان کنونی را، آمیخته با گونه یی از آرزومندی و منظور
بهره مندی از استقلال، با خود حمل کرده است. زیرا دست بیگانه گان فعال و
کارکرد مستقلانه و آزاد نیروی حکومتی، تابع آن بوده است.
اما آنچه دیر و آنهم ضعیف و کم رنگ در نگرش ها جای و نشانی یافته است، تأمل
به زمینه های موجود، وابسته سازی و وابسته شدن در درو ن خود جامعه است.
زمینه هایی که میل هردم موجود در کشورهای استعماری و ربوده گان استقلال را
کمک رسانیده است.
امسال،(۲۰۱۴ع ) سالروز استقلال کشور ما، در فاصلۀ چند روز کوتاهی با
انتخابات ریاست جمهوری تقارن یافته است. این در زمانی است که نیروهای پیمان
نظامی ناتو در کشور ما حضور دارند و سخن از پایان دادن کارزار تروریسم،
اعادۀ امنیت وسمت دهی افغانستان، به سوی دموکراسی در میان است. سخنی که بیش
از هشت سال مهر و نشان خود را بر پیشانی همه ادعا های توجیهی حضور کشورهای
متعدد در افغانستان دارد. اما نتیجۀ حاصله از آن نمودار شکست و تصویری است
از بن بست ها.
این نتیجۀ حاصله و در دست داشته، بازتاب های متنوع را در نوشته ها و برنامه
های مبارزاتی برجای نهاده است. از بهره گیری های تروریسم طالبی و مدافعین
آن در پاکستان، انگیزه های دست بالا داشتن جمهوری اسلامی ایران در منطقه که
بگذریم، گونه یی از سطحی نگری در بینش هایی را می یابیم که باسنت پیشینه
ودیرینۀ بسنده نمودن به شعار مخالفت با عامل بیرونی برجای مانده اند.
درست است که کشورهای فرستندۀ نیروی نظامی و تعیین کنندۀ بدیل ها و حتا چهره
های مجری سیاسی برنامه ها، بنابر اقتضای منافع جمعی و تک کشوری خویش، اقدام
به مداخله در افغانستان نموده اند، حتا میتوان گفت که این موضوع از توضیح
واضحات است. اما نباید فراموش کرد که نبود رهبردهای مستقلانه، نبود اندیشه
وکارکرد جدی، برای ایجاد نهادی که اصل اتکأ بخود را با توجه به نیاز های
خود مردم افغانستان پاسخگو باشد، گونه یی از همیاری با همان سیاستی است که
طالبان پیشقراولان آن شده اند!
طالبان با بهره مندی از عقبگاه رهبردی پاکستان و به احتمال قوی بریتانیه،
خاموشی مزورانه و سیاست های ناشفاف سایر نیروها، توانسته اند بار دیگر چهرۀ
خود را به عنوان نیرویی نشان بدهند که در سمت دهی اوضاع مهم اند. این چهره
از ایشان توانسته است بخش قابل ملاحظه از نامزد های ریاست جمهوری را به
تمکین وتعظیم شرمسارانه وادارد. چه بسا که دور از احتمال نیز نیست کار روی
ساخت وبافت با آنها که از چندین سال به اینسو، جریان داشته است، به توافق
طالبان زیر نظر پاکستان وایالات متحدۀ امریکار برسد.
در زمان حاکمیت توحش آمیز تحریک اسلامی طالبان (دور نخست)، آن تحریک به
مدافعین "تحصیل کردۀ" وطنی خود توجه ننمود. اما با کوتاه شدن دست انحصاری
آنها و القاعده از کابل ومناطق دیگر، "تحصیلکرده ها" خاطر خواهی وبازگشت
ایشان را همواره با سر چشم پذیرفته اند. این مدافعین که اکنون تن چند دیگری
از چوکی دوستان حقیر را نیز به عنوان نمادهای مشارکت و همیاری و درواقع زیر
دستی به حیث پرزۀ ماشین جای داده اند، در هر حالی مخالفت جدی با طالبان
ندارند. اگر بازهم تحریک اسلامی طالبان به سرسختی و امتیاز طلبی ادامه بدهد
و تا سرحد اخراج "تحصیلکرده" ها و گرفتن قدرت با اندک رنگ و روغن متفاوت
کمک شود، "تحصیلکرده" های مدافع ایشان، زبان شکوه وشکایت بسیار نخواهند
گشود. بلکه با توجه به موارد مشترکی که از سوی طالبان حمل شده وخواهد شد،
ابراز رضایت خواهند داشت.
در چنین چشم اندازی نمیتوان به نقش عامل خارجی و سیاست توطئه آمیز آن تمکین
کرد. نمیتوان پشتیبانی پاکستان از طالبان و اختلاف حلقه های ناراضی و نهاد
های چند گانۀ پاکستان با امریکا را در آن جای و مقامی نشاند که طالبان با
ریشه و رنگ و بوی و خوی بومی از آن برخاسته است.
جان سخن در ارزیابی ها، موضعگیری ها و دوراندیشی ها و درگسترۀ معضله شناسی
جامعۀ ما دقیقاً در این نکته نهفته است.
با سخن دیگر، بیشترین اعضای طالبان از افغانستان استند. آنها نمودار طرفیت
های ضد دموکراسی و ضد حقوق و کرامت انسانی در جامعۀ ما استند. این ویژه گی
ها به تنهایی معرف آنها نیست. بیشترین سازمانها، احزاب و تنظیم های کار
آزموده و یا اعضای آنها در دل خود جامعۀ ما رشد ونمو یافته و با پرورش
افکار غلط و زیانبار، زمینه های اسارتباری، ویرانی و مردم ستیزی را فراهم
نموده اند. این احزاب و افراد که پس از نتایج کارکرد های آشکارا
زیانبارهنوز نخواسته اند تفاوت میان ظلم واستبداد را با دموکراسی و عدالت
دریابند، وزنۀ کار کرد های استبدادی را در جامعه سنگین تر نموده اند.
حضور چنان نهاد ها درغیاب فعالیت های مثمر که با استبداد اندیشان مرز روشن
ترسیم نماید، دلبستن به تحقق راه و رسم دموکراسی خواهانه را در فاصله های
سالیان متمادی زیر سوال می برد. این عامل افزون بر نبود زیرساخت های
اقتصادی واجتماعی، در نظر می آید که جامعۀ ما از آن محروم است. بنابر آن
اگر سعی و کوشش روشنگران را توجه به این مسائل تشکیل میدهد وبا سخندانان و
چیز نویسان فرصت طلب و آن مدعیان دموکراسی که از راه کمک به برنامه های
کشورهای خارجی تحقق دموکراسی را موعظه می کنند؛ مرزبندی می نمایند، شناخت و
شناختاندن زمینه های داخلی وابسته سازی و استبداد گرایی باید در مرکز توجه
باشد.
ترسیم خط مستقل و مرزبندی با با امیال بیگانه گان، دهشت و وحشت در کمین
نشسته برای بازگشت، مستلزم دریافت هم نظری، همگامی وهمسویی در راستای جان
یافتن قطعه، قطعه های کوچک و جدا ازهم افتاده یی است که تحقق دموکراسی را
عمدتاً با توجه به ظرفت های موجود، در جامعه می نگرند. تا تحقق چنان آرزو،
از درون کوزۀ موجود همان تراود که در اوست.
آنچه امروز(۲۰۱۴ تاریخ نگارش نبشته) زیر نام دموکراسی و نشان دادن چند نهاد
به عنوان گواه وشاهد دموکراسی بخورد مردم د اده می شود، بنابر نیازهای روند
حاکم برونی چیزی جز مشروعیت دادن به مداخلۀ بیگانه نیست. هر قدر کوزه گران
بکوشند، نقش ونگاری فریبنده را بر آن هنرمندانه بیافرینند، در ماهیت ضدیت
با دموکراسی که وجه غالب نیروهای گرد آوری شده در کشورما را تشکیل داده
است، تغییری ایجاد نمی کند.
***
• این نبشته حدود دهسال پیش در کتاب "به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند؟"
زیر عنوان "از کوزه همان برون تراود که در اوست"انتشار یافته بود. با توجه
نزدیکی و همسویی موضوع تکیه بر بیگانه و...، و نکات تاکید کننده بر این پیش
بینی که طالبان را می آورند و با توجه به نیاز ایجاد جبهۀ مستقل، در اینجا
بازنشر می شود.
|