ساعت سه
نگاهی به تاریخچۀ روضۀ مزارشریف
سه روزی که درشهر مزارشریف بودم، به طورآزاردهندۀ ی دستخوش دلتنگی وفشارروانی بودم. به نظرمن شهرمزار، بیشتریک بندر تجارتی است اما روح گذشته گان درفضا گردش می کند. اینک یادداشت هایم را در مورد روضۀ مبارک درین یادداشت ها درج می کنم:
شهرمزارشریف مرکزولایت باستانی بلخ، ازدومنظر اهمیت کلیدی دارد. این خطه، علاوه برآن که گاهواره تمدن کهن ودرخشان قبل ازاسلام است؛ به حیث جایگاه اندیشه ورزان فرزانه ای پارسی درعرصه های فرهنگ، ادب، فلسفه، عرفان وحدیث نیز شناخته می شود. زیارت گاه بزرگ معروف به" روضۀ شاه ولایتمآب" حضرت علی علیهم السلام ، همه ساله میلیون ها تن از زایران دل سوخته و حاجتمند را از سراسر افغانستان ومنطقه به سوی خود می کشاند.
بنا به روایت متون عربی وپارسی، باری ابومسلم سردار دلاورخراسان اهل" روستای سرپل" درنامه ای به امام جعفرصادق می نویسد:
"اگرامام به مسند خلافت وامامت راغب باشند، این خدمت را به نفع اهل وبیت انجام می دهم."
امام درپاسخ می گوید: " ما را به امارت وحکومت علاقه ی نیست. می بائیست پیکرجد بزرگوارما علی علیهم السلام را که درصندوق محفوظ در"نجف" مدفون است، به بلخ انتقال دهید تا آن که فتنه خوارج بی دین وبنی امیه فرونشیند ودارالخلافه به دست کسان ما انتقال یابد وسپس به مدینۀ منوره برده شود.
گویا حضرت علی پس از زخم های شمشیرعبدالرحمن بن ملجم سه روزدیگر زنده بوده ودرهمین سه روز وصیت کرده بود تا پیکرش را درمکانی نامعلوم به خاک کنند. "عیاران" بومسلم چنین کردند وپیکرمطهر را پنهانی از شهر"نجف" انتقال داده و در"تپۀ خیران" بلخ به خاک سپردند. سپس روزگار به کام خود چرخید؛ معرکۀ جنگ و دست به دست شدن بلخ میان ارباب قدرت، بلایایی آورد که درنتیجۀ آن بومسلم وحضرت امام صادق نقد جان ازدست دادند و ایامی فرارسید که دیگرهیچ کس ازین راز سردرنیاورد و کسی هم فاش نکرد که خوابگاه ابدی مولای متقیان درکجاست.
هارون الرشید خلیفۀ عباسی بنا به شهادت پیرمردی صحرانشین برای نخستین بار، ازدفینه گاه نخست خلیفۀ چهارم مطلع گشت و درسال 185 هجری برآن نقطه ی که پیرمرد اشارت کرده بود، "عمارتی" بنا نهاد که بلافاصله به زیارتگاه مؤمنان مبدل گشت.
درسال 511 هجری، آوان حکمروایی سلطان سنجرسلجوقی، جمعی ازخاصان، به کشف دفترچۀ یادداشت هایی بومسلم نایل آمدند که حاوی نامه های امام جعفرصادق برای بومسلم نیز بوده است. بومسلک دریادداشت های خویش دربارۀ آرامگاه خلیفۀ چهارم اسلام نبشته های دقیقی داشته است. سلطان سنجربنا برمستندات نبشته های بومسلم، فرمان کاوش وتحقیق را درنقطه ی از تپۀ خیران صادرکرد که به "تل علی" معروف شده بود. پس ازاندک زمانی، یک گنبد کوچک با دریچۀ فولادی وقفل نقره ی ازتۀ خاک نمایان گشت وکاوشگران که خود مریدان پرعطش درگاه آن حضرت بودند، ازدیدن آن چه درنبشتۀ بومسلم گفته شده بود، به هیجان اندرشدند وصلوات فرستادند.
گنبد کشف شده درانظاربزرگان کشوده شد. میان حجره، صندوقی بود فولادی با شمشیربزرگ. مصحف شریف به خط جلی کوفی نبشته شده برپوست آهو ولوحی یافتند که روی آن به خط کوفی مرقوم گشته بود: " هذا ولی الله علی اسدالله"
میان صندوق پیکرعلی را نهاده بودند. سلطان سنجراراده داشت پیکرمطهررا به مرومنتقل کند؛ مگراکابروخاصان بلخ مانع شدند. لاجرم او بردفینه گاه خلیفۀ چهارم گنبدی بساخت. ازآن پس دربلخ تخم بغاوت افتاد وقوم "غز" با شمشیروکمان به کشتن دشمنان خویش رفتند ونظم ازخطه نیزبرافتاد. خلق متواری شدند وخوابگاه تازه یافت شدۀ مولای متقیان نیزدرغبارمصایب وفراموشی فرورفت.
فتنه در بلخ دیری نپائید وسکنه گاه هایی برپهندشت سرزمین کهن بلخ دو باره پا گرفت؛ اما شبح خواب فراموشی وانزوای هویتی مفاخراین خطه کماکان دراذهان خلق درگردش بود. درین ایام گروهی ازخاصان به مشورت نشستند تا باردیگربرفرازخوابگاه ابدی حضرت شاه ولایتمآب عمارتی نو بنا نهند. درین احوال، خبررسید که صحرانشینان چنگیزدرماوراءالنهر بربلاد مسلمین تاخته اند واز ماوراء النهربه سوی خراسان اند. دربلاد آوازده درافتاد که فرمان چنگیزچنان است که دربلخ هیچ متنفسی زنده نماند. مشایخ چون این سخن شنیدند، مظاهرآرامگاه را از روی خاک زدودند وتا خصم براسراراین مکان مقدس واقف نشود. پیشوایان شهرشامل حکام، اشراف، روحانی، تاجروارباب فضل چون ازفجایع سمرقند حکایات اسفباری شنیده بودند، براین مصلحت گردن نهادند که با اعطای هدایایی گران بها وقاصدانی مطیع، دروازه های شهربلخ را به روی مهاجمان مفتوح
بدارند تا امان جان ومال نصیب شوند. مگرچنگیزیان جمله شهریان بلخ شامل زنان وکودکان وپیران را سوی صحراهای خشک بلخ کشانیدند تا ازگرسنگی وعطش دسته دسته روی خاک افتادند. دربلخ " نه برج وباره ماند ونه ارگ وحصار." ازآن همه بازارها، کاروانسرا ها ومدارس، کتابخانه ها و کاخ ها، فقط تل های ازخاک باقی ماند.
یک قرن بعد، امیرحسین ازبستگان تیمور"قلعه هندوان" را دو باره درویرانه های بلخ روی پا کرد؛ مگربه زودی امیرتیمورخود برین بلاد بتاخت وبلخ باردیگردرقعری ازفتورروزگار فروگشت.
درسال 885 هجری که سلطان حسین بایقرا، فرزانه ای ازتبارتیمور درهرات برسریرشاهی جلوس کرد، نام ونشانی ازخوابگاه خلیفۀ اسلام علی بن ابی طالب درگسترۀ "جنت الارض" بلخ دراذهان خلایق به جا نمانده بود. مقارن این احوال، سیدشمس الدین محمد ازدودمان معروف صوفیه سلطان العارفین ابایزید بسطامی ازکتابخانۀ ملتان کتابی را با خود به بلخ آورد که ازمکان خوابگاه "علی والله" خبر می داد. سلطان تیموری ازقرائت حکایات کتاب به وجد آمد ومشایخ اسلام چون مولانا عبدالرحمن جامی، امیرعلی شیرنوایی، مولانا سعدالدین تفتازانی ومولانا واعظ کاشفی را به سوی بلخ روانه ساخت. کاوش برای کشف دوبارۀ گورگمشدۀ مولاعلی زیرنظرآن ها شروع شد. بازهم علایم گنبد زیرین تپه نمایان گشت وآن چه درکتاب"ملتان" روایت شده بود، مورد تصدیق قرارگرفت و"کتیبۀ" اصلی همراه با "سنگ منقش" که حضورپیکرعلی را گواهی می دادند، رونمایی
شدند. کتیبۀ منقش با گل سرخ ونسگ منقش که اکنون نمادی ازهویت اصلی حرم امام است، به وسیله مولانا عبدالرحمن جامی ازحضیره زیرین به سطح آورده شده است.
سلطان حسین بایقرا با آن که بیمار بود، با ده هزارلشکر درمعیت گروهی ازعرفا وفضلای هرات آهنگ سفر به سوی بلخ کرد و با تقرب سلطان به سوی آرامگاه علی، هنگامۀ عظیمی برپا گشت. ازآن پس، آرامگاه خلیفۀ چهارم اسلام برای همیشه از گمنامی وتجرید بدرآمد وبه فرمان سلطان، امیرعلی شیرنوایی مرد سیاست وفرهنگ دردربارتیموریان، کاراعمار بنایی بزرگ برفرازآرامگاه "علی والله" را به انجام رساند. تابوت درزیرحرم پانزده متر ازسطح خانقاه موقعیت گذاشته است. وی مولانا بنایی پدر استاد سبزهروی ازمعماران نامورهرات را همراه پسرش شیرعلی به بلخ آورد تا اموربنای گنبد حرم علی علیهم السلام را به سررساند. نقاشی های کاراستاد بنایی وفرزند ایشان درداخل گنبد هنوزچشم هربینده را خیره می کنند. کاشی کاری حرم کار استاد سمیع سمرقندی است که درزمان پادشاهی امیرشیرعلی خان درسال 1285 هجری بنا به دستور نایب میرعلم
خان والی آن زمان ولایت بلخ دستگاه تولید کاشی را درافغانستان تأسیس کرد.
اولین مسجد درصحن روضۀ علی علیهم السلام درقرن دهم هجری بنا یافت و بعد ایامی چند، دومین مسجد به شکل دوگنبد - دارای سه دروازۀ شمالی، جنوبی وشرقی- اعمارشد. مسجد روضه دارای 108 پایه استنادی سیمانی و64 پنجره است که دریک وقت، سه هزارنمازگزاررا درخود جا می دهد. صندوق کنونی حرم از چوب معطر درشش متردرازا وچهارمترعرض ساخته شده است. دیگ مسی موسوم به "هفت جوش" درقرن دهم به همت عبدالمومن خان ازبک یازدهمین سلطان دودمان شیبانی ازسمرقند به بلخ آورده شده واکنون درزاویه راست حرم گذاشته شده است.
ساختمان کنونی حرم مطهرحضرت علی ابن ابی طالب یادگار عهد درخشان تیموریان است وتقدیر چنان رفته بود که دیگر هیچ آشوب وبلیات دهر، این بنای مقدس را درحاشیه گمنامی تجرید نتوانست.
گویند که مرتضی علی درنجف است دربلخ بیا بیین چه بیت الشرف است.
منابع عمده:
روضة الصفا، ص 291، سطر1
جامع التواریخ ص 141 سطر 12
تاریخ الخلفاء ( برگردان پارسی) ص 173 سطر 13
حبیب السیر، جزو 4، جلداول ص 45 سطر26
تفسیرعزیزی، مفتاح التواریخ، جلد چهارم بحرالاسرار، نسخه خطی مزارات لوگر، تاریخ اکابردین، تذکره المشایخ بلخ، تاریخ قدیم بلخ و زینت المجالس.
ساعت چهارنیم
ازبامداد امروز تا کنون سه بار مورد حمله مزمن نوعی استرس وحشت ناک قرارگرفته ام. احساس می کنم به تحلیل می روم. اگروضع من به همین شکل ادامه یابد، شاید ازحیث بدنی شدیداً آسیب پذیرشوم. این درحالی است که امروزاصلاً نمی شود از بلاک بیرون شد. هیچ کسی درجادۀ میان چهارراهی مسعود تا چهارراهی عبدالحق به چشم نمی خورد. اولین باری است که سکوت گورستان درین جا حاکم شده است.
ساعت پنج
ظاهراً جامعۀ بین المللی تصدیق کرده است که پنجاه درصدکمک های خارجی تحت صلاحیت دولت افغانستان مصرف شود. تیم حاکم که به پول اندوزی معتاد است شاید خوشحال شده باشند؛ اما این نکته را نسنجیده اند که آیا واقعاً بعد ازین، خارجی ها حاضربه کمک بلاشرط خواهند بودو یا خیر؟ من فکرمی کنم که این یک حرف روی کاغذ است وهزینه های خارجی به آسانی و بدون ضمانت برای پاسخدهی از سوی دولت، داده نخواهد شد.
29 سرطان - 1389
بامداد ساعت هشت
حمایت جهان از"افغانستان" اعلام شده نه از"حکومت"
گزارش های غیررسمی می رسانند که رئیس جمهورکرزی تحت فشارمضاعف ولاینقطع جامعۀ جهانی، اکنون حاضرشده است تا سیاست ها ورفتارهای حکومت را با پالیسی جامعۀ جهانی هم آهنگ کند. هرچند فرصت فراوانی از دست رفته، با آن هم نمایش حضورقدرت های اروپایی وامریکا درکابل، وتعهد یکسان به خاطر توسعه ویاری افغانستان دردرازمدت، نشان می دهد که درپس پرده توافقات جدیدی درعرصۀ اداره ونحوۀ تشکیلات حکومت آینده صورت گرفته است. درغیراین صورت، جامعۀ جهانی همایش تاریخی کابل را حمایت نمی کرد وافغانستان باردیگردرمحراق توجه جهان قرارداده نمی شد. این که تعهدات وتوافقات اعلام ناشده چه گونه اند، به زودی دررفتار حکومت درروز های آینده، متبلورخواهد شد. یک گزارش می گوید که برخی مقامات ارشد دولتی وحکومت آرام آرام از صحنۀ قدرت کنار زده می شوند. ازمجموع تغییرات وبیانیه ها می توان فهمید که درکنفرانس کابل،
تاکید واعلام حمایت قوی جامعۀ جهانی از"افغانستان ومردم افغانستان" بود. درسخنان واعلامیۀ نمایندگان جهان، حفظ افغانستان وتجدید تعهد نسبت به افغانستان بود نه حکومت افغانستان. این جا تکیه اساسی برایجاد نظام پایداراست که درصورت حذف ویا سقوط دولت وحکومت، متزلزل نشود. البته جامعۀ جهانی توجه به این مسأله را به نفع خود تشخیص داده است. تا جایی که من به حیث ناظراوضاع شاهد بوده ام، درطی هشت سال اخیر، فشارواصرارجامعۀ جهانی، روی ایجاد ساختارنظام قوی نبود. حکومت نیز که محصول طرف های جنگی وبیروکرات های بی مسئولیت بود، درزمینۀ نظام سازی، کاری را انجام داده نتوانستند. نوعی بی اعتمادی وبی ایمانی نسبت به نظام دایمی درکشورپا نگرفت. همین حالا، حکومتی برسرکاراست که نسبت به سرنوشت ملی مملکت التزام چندانی ندارد؛ اما درقبال منافع شخصی، گروهی وقومی سخت حساس است. پس می توان ایقان داشت که دروجود چنین حکومتی، یک نظام
متمرکزوپایدار شکل بگیرد؟ مبرهن است که پاسخ منفی است. بناء سوال این جاست که کشورهای جهان که درکنفرانس کابل تعهدات بس بزرگی دادند، درزمینۀ لزوم وضرورت اصلاح حکومت واداره دست زیرالاشه خواهند نشست تا ایران وکشورهای ضد غرب ازوضعیت به سود وادامۀ بحران استفاده کنند؟
اول ماه اسد - 1389
بامداد ساعت هفت
حکومت توان اجرای تعهدات را ندارد.
سخنرانی رئیس جمهور درکنفرانس بین المللی کابل، هیچ نکتۀ تازه نداشت. مثل گذشته ازپیشرفت های درخشان و مبارزه با فساد سخن زد؛ درحالی که تا کنون هیچ کاری را درین زمینه انجام نداده است. مصرف پنجاه درصد کمک های جهانی ازطریق حکومت یک امرعملی است وتوانایی لازم درین رابطه اصلاً وجود ندارد. من فکرمی کنم که وضع وخیمی درپیش است وموازی با این احوال، درصورت تشدید خشونت سراسری درکشور، تمامی برنامه های خیالی که پیش بینی شده، به باد فنا خواهد رفت. تشکیلات کنونی حکومت بدون چالش عملی وانقلابی قابل تغییر نیست. جامعۀ جهانی این مسأله را می داند وخود را برای آخرین مظاهربحران آماده کرده است.
ساعت هشت
یک شهروند نیپالی خود کشی کرد.
یک سربازنیپالی که دریک شرکت خصوصی امنیتی خدمت می کرد، چند روزپیش با اسلحۀ دست داشته اش خودکشی کرده است. فرد مذکوردرساختمان سفارت انگلیس درکابل وظیفۀ نگهبانی داشت. گفته می شود که چندی پیش خانوادۀ موصوف اطلاع داده بودند که پسربیست ودوسالۀ شان به بیماری سرطان مبتلا شده وعنقریب خواهد مرد. مرد نیپالی با مراجعه به مسئولان شرکت امنیتی خیلی تلاش کرد تا خودش را به نیپال برساند اما موفق نشد. هفته پیش خانواده اش اطلاع داد که پسر بیست ودوساله دربیمارستان درگذشته است. مرد نیپالی به شدت شوکه شد وبازهم تلاش هایش برای رسیدن به کشورش بی نتیجه ماند. پس هیچ راهی برایش باقی نماند وخودش را با اسلحۀ خودش کشته است.
ساعت هشت ونیم
ما چه هستیم؟
ما به عنوان زنده جان، درامواج اسراری زندگی داریم که خود نمی دانیم. من درین سال ها همه چیزرا به شکل بی شکل واسرارآمیز می بینم. می پرسم: نشود که این زندگی ما خود پنداری است که مؤقتاً برما نازل شده است؟ حالا کمترمی توانم به حریم عوالم مولانای بزرگ بلخی پا به جلونهم. دلم می گیرد. این مرد به راستی چه حالی داشته است؟ من که دیدن بخش اندکی ازخوشه های اندیشه اش مرعوب وتعمیق می شوم، خود آن فرزانۀ خدا خوانده، چه احوالی داشته است؟
دیشب ازفرط احساس تنهایی به جان رسیدم؛ روحم درچنگال شیطان بود؛ می فشرد تا ازمن چیزدیگری بسازد. شانه های به التهاب افتاد. دستخوش تهوع شدم. رازهایی است که آدم را ذره ذره می جود. به جمع آوری گل خوشه های افکار شمس تبریزی مشغول شدم؛ اما چه زوری می خواهد به سوی آن درویش رازهای جاودانه رفتن!
قلب من برداشت آن حالتی را ندارد که بربزرگان عالم معرفت رفته است. با خود فکرکردم:
درین اقلیم من چه کوچکم! خیلی کوچک!
هرگاه به از خرمن گفته های آن مرد اسرارآمیزمی خوانم، آرام نمی شوم، توفانی ترمی شوم؛ یاس زده ودرمانده می شوم. دستخوش التهاب روانی می شوم.
این هم چند نکته ازشمس تبریزی:
"گوهرداریم دراندورن؛ به هرکه روی آن با او کنیم، ازهمه یاران ودوستان بیگانه شود."
"بربعضی لباس فسق، عاریتی است. بربعضی لباس صلاح، عاریتی است."
" محمدیان چنین باشند ومحمد چنین باشد. آخر، سنگ پرست را بد می گویی که روی سوی سنگی یا دیواری کرده است؛ تو هم رو به دیواری می کنی! پس این رمزی است که گفته است محمدعلیه السلام؛ توفهم نمی کنی. آخرکعبه درمیان عالم است. چون اهل حلقۀ عالم، جمله روبا او کنند، چون کعبه را از میان برداری، سجدۀ ایشان به سوی دل همدگرباشد؛ سجدۀ آن بردل این، سجدۀ این بردل آن!"
" خیام درشعرگفته است که کسی سرعشق نرسید وآن کس که رسید، سرگردان است. شیخ ابراهیم برسخن خیال اشکال آورد که چون رسید، سرگردان چون باشد؟ گفتم: آری، صفت حال خود می کند هرگوینده.!
" پیش ما کسی یک بارمسلمان نتوان شدن. مسلمان می شودوکافرمی شود وبازمسلمان می شود؛ وهرباری ازاو چیزی بیرون می آید، تا آن وقت که کامل شود."
" هنوزما را اهلیت گفتن نیست؛ کاش اهلیت شنودن بودی. تمام گفتن می باید وتمام شنودن! بردل مهراست وبرزبان ها مهراست، وبرگوش ها مهراست."
ظهراول اسد
نگرانی مردم کاهش نیافته
عی رغم "دست آوردهای کنفرانس بین المللی کابل" که دررسانه های منعکس می شوند، واقعیت زندگی حکایه ازبی اعتمادی وتشویش مردم دارد. این طوراز فحوای صحبت با کارشناسان وتاجران برداشت می کنم که وضع همچنان مشکوک است وحتی این احتمال درذهنیت عامه قوت گرفته است که باوصف حضورقوت های خارجی، ممکن است خشونت وبی نظمی درجامعه ساری شود. نتیجه گیری من این است که مردم ازطالبان می ترسند؛ ازحکومت حساب نمی برند آن را حکومت خود نمی دانند وبرجامعۀ جهانی اطمینان لازم ندارند. پس سه شکاف دراذهان عامه وجود دارد که پرکردنش کار ساده هم نیست ووقت لازم نیز از دست رفته است.
ساعت دو بعد ازظهر
نقطۀ سیاه درسرنوشت خودم
از یک هفته به این سودکتران درمورد سلامتی من هشدارمی دهند. این مسأله را به هیچ کسی نمی توانم بگویم. خیلی دشوارودرهم کوبنده است. اززندگی روزتا روز فاصله می گیرم وخمیرۀ وجودم از مادۀ یأس کامل سرشته می شود. هنگام رانندگی ناگهان سرم گیج رفت وموترم با شدت به یک درخت خورد. خدا را شکر که هیچ کسی دم راهم نبود. کسی ازچهره مرا شناخت و نزدیک شد واحوالم را پرسید. اما من چه چیزی می توانستم برایش بگویم؟ او ملاطفت کرد و پیشنهاد کرد که نزد دکتربرویم. من گفتم: مشکل جدی ندارم. کمی فشارم پائین است. من چند سال دیگر زنده خواهم بود؟
امروز سمیع مهدی ومصطفی محمود را ملاقات کردم. به نظرم می رسد که این دوچهرۀ جوان، روزی از سرآمدان مملکت خواهند بود؛ مشروط براین که افق دیدگاه خویش را وسعت دهند وازوسوسه های مزمن شایع درجامعۀ امروزی خود شان را رها کنند.
فهرست هواپیما هایی که به پاکستان هدیه داده شده
من درحیرتم که چرا دولت ووزارت دفاع افغانستان خواهان استرداد هواپیما های کشورنمی شوند که ازسوی خود افغان ها درزمان حضورشوروی و بعد ازآن به پاکستان برده شده اند؟ من وقتی به این قضیه می اندیشم ازعقده دردناک شکنجه می شوم. هیچ کس ازین مسأله چیزی نمی گوید. دروضعیتی که افغان ها مال واسلحه خود را که ناموس کشوراست به دشمن هدیه می برند وخودشان هنوز هم از سوی هیچ مرجع قضایی وملی مؤاخذه وبازخواست نمی شوند، آیا ممکن است درافغانستان،"نظامی" ایجاد شود؟
فهرست طیارات مربوط به ملکیت مردم افغانستان سال ها پیش درکتاب" اردووسیاست" نوشته سترجنرال محمدنبی "عظیمی" منتشرشده واکنون کمترکسی به آن کتاب دسترسی دارد. با وقوف به این واقعیت که خوانندۀ آثارمن به طورعمده روشنفکران وصاحبان دردوطن ومردم اند، لازم می دانم که فهرست طیاراتی را که افسران ابله ومحکوم تاریخ به پاکستان تحفه برده اند، درین جا منتشر کنم.
طیارات وچرخبال ها قرارذیل اند:
1. یک فروند چرخبال می- 8 به تاریخ 7/12/1359 توسط تورن جمال الدین پیلوت ازمیدان هوایی قندهار به پاکستان فرارداده شد.
2. یک فروند هواپیمای جنگی سو- 7 به تاریخ 28/8/1362 توسط تورن محمدنبی پیلوت ازفرودگاه شیندند به پاکستان به طورهدیه برده شد.
3. یک فروند هواپیمای ان- 26 به تاریخ 1/7/1363توسط جگرن فقیرمحمد پیلوت ازفرودگاه کابل به پاکستان برده شد.
4. یک فروند بالگرد م- 25 جنگی به تاریخ 2/4/1364توسط تورن محمد حسین پیلوت ازمیدان هوایی خوست به پاکستان انتقال داده شد.
5. یک فروند بالگرد می-25 جنگی به تاریخ 2/4/1364 توسط (....) پیلوت ازفرودگاه خوست به پاکستان برده شد.
6. یک فروند هواپیمای میگ- 21 به تاریخ 1/8/1365 توسط تورن محمدداود پیلوت ازفرودگاه بگرام به پاکستان تحویل گردید.
7. یک فروند هواپیمای ان-26 به تاریخ 29- 30/21367 توسط تورن عبدالمالک پیلوت از میدان هوایی بگرام به پاکستان فرارداده شد.
8. یک فروند هواپیمای میگ- 21 به تاریخ 18/1367 توسط تورن اسدالله پیلوت ازمیدان هوایی بگرام به پاکستان برده شد.
9. یک بالگرد می- 35 جنگی به تاریخ12/4/1368تورن سخی الله پیلوت ازمیدان هوایی قندهارازطریق شهرقلات به پاکستانی ها طورتحفه تحویل گردید
10. یک بالگردمی – 25 جنگی به تاریخ 12/4/1368 توسط تورن محمدحاد پیلوت ازفرودگاه قندهار به پاکستان هدیه شد.
11. یک فروند هواپیمای سو-22 به تاریخ 15/4/1368توسط تورن جان محمد پیلوت ازمیدان هوایی بگرام خارج ساخته شده وبه رسم تحفه به پاکستان برده شد.
12. یک فروند هواپیمای میگ- 21 به تاریخ 7/7/1368 توسط تورن جلال الدین پیلوت ازمیدان هوایی بگرام اختطاف شده وطور هدیه به پاکستانی ها داده شد.
13. یک بالگرد می- 17 ترانسپورتی به تاریخ 17/12/1368 به پیلوتی بریدجنرال غلام رسول قوماندان گارنیزیون شیندند، جنرال شهنوازتنی وزیردفاع ونیازمحمد مومند عضو بیروی سیاسی را به پاکستان فرارداد وهواپیما از سوی تنی به پاکستان تحفه داده شد.
14. یک فروند هواپیمای ان- 12 ترانسپورتی به تاریخ 17/12/1368 توسط جگرن گلاب الدین پیلوت، برید جنرال خواجه محمدشفیع کشاف ودگروال حاجی سیف الدین بورد تخنیک درحالی که دگرجنرال عبدالقادر"اکا" قوماندان عمومی هوایی ومدافعۀ هوایی وبریدجنرال میرحمزه ویک عدۀ دیگر کودتا چیان را با خود حمل می نمود، همزمان با پروازبالگردحامل شهنواز تنی میدان هوایی بگرام را به قصد فرودگاه اسلام آباد ترک گفتند. این افراد دراسلام آباد مورد استقبال گرم مقامات آی،اس، ای قرارگرفته وهواپیما ها طورتحفه ( برگ سبزتحفۀ درویش) ازسوی وزیردفاع افغانستان وقوماندانانی که وظیفۀ دفاع ازحریم هوایی کشور را برعهده داشتند، به مقامات آی،ایس، آی تحویل داده شد.
تا جایی که اطلاعات درین زمینه وجوددارد، تمامی پیلوت های طیارات قبلاً با شبکه جاسوسی پاکستان ارتباط قایم کرده وسپس طیارات مملکت خویش را به دشمن تحفه دادند. این درحالی است این اشخاص درآموزش های نظامی چنین تعلیم دیده بودند که سلاح یک ارتش، ناموس ارتش وملت است. آی،اس، آی به پاس خدمات این آقایان، برای اکثرشان زمینۀ پناهندگی درکشورهای غربی را فراهم ساخت. شاید درصحبت های خویش، این اشخاص لاف وگزاف پیشه کنند وبگویندکه ما به افغانستان خدمات زیادی انجام داده ایم.
درکشوری که سیستم وقانون وجود ندارد هیچگاه ازین اشخاص درین باره سوال نخواهد شد.
آسیای میانه زیرانبار باروت
قرغیزستان حلقۀ وصل شبکه های مواد مخدر
به نظرمی رسد که بازی شبکه های مافیایی واستخبارات بین المللی درحوزه آسیای میانه درقرغزستان متمرکز شده است. ماکسیم باقیوف فرزند رئیس جمهور مخلوع قرغزستان دررأس معاملات بزرگ قاچاق مواد مخدرورابطه با امریکایی ها قراردارد. قابل درک است که روسیه دربرهم زدن نظام سیاسی قرغزستان نقش داشت. ممکن است تا دورآتی پیشرفت اوضاع وتغییرات احتمالی، حلقۀ ضعیف آسیای میانه به طورکامل شکسته نشود. اما خطرزنده وبه ظاهرنامشهود آن است که دسته های مخفی وابسته به القاعده، برسلسله جبال به هم پیوسته آسیای میانه منتشرشده وآرام آرام برای خود سوق الجیش درست کند. اضافه برآن، گروه های تحریک اسلامی ازبکستان، تحریک اسلامی آسیای میانه، حزب التحریر وتحریک اسلامی ترکستان شرقی درمنطقه فعال شده اند. این گروه ها به نحوی ازسوی قدرت های رقیب درمنطقه حمایت می شوند ودرصورت تشدید رقابت های جنگ سرد، این
گروه ها تمام آسیای میانه را درهم خواهند ریخت ومرکزتضاد ها ازافغانستان به آسیای میانه منتقل خواهد شد.
برشی از تاریخ
یک نامه از شهید احمدشاه مسعود
فرمانده جنگ میهنی
تاریخ: 3/4/1363
این نامه دربدتری شرایط جنگ نوشته شده وعنوانی استاد برهان الدین ربانی رهبرجمیعت اسلامی ارسال شده است.
"روس ها به تاریخ سی حمل( 1363) دست به تهاجم عظیمی علیه پنجشیرزدند. ابتداء سه روزمسلسل، پنجشیرتوسط طیارات تی – یو- 16، سو-22، سو- 25 وده ها هلیکوپتر مورد بمباران قرارگرفت. کوتل ها ومواضع سرکوهی، مین پاشی شدند ودرخلال این بمباران ها، سه قرارگاه ( چمال ورده، حصارک وپارنده) علاوه بربمبارد، توسط طیارات بلند پرواز تی- یو- 16 گاز پاشی گردیدند. بعد ازمدت مذکور، قوای دیسانت دشمن، توسط صدها هلیکوپتردرسطح دره وقله های کوه ها و کوتل ها تا منطقۀ بازارک پیاده شدند وچند روزهم با داخل شدن قوای موتوریزه دشمن به داخل دره، تهاجم دشمن به دره های فرعی( قرارگاه ها) آغازگردید.
تکتیک عمدۀ دشمن درین حمله، استفادۀ اعظمی ازقوای دیسانت وبه کاربردن طیارات جت وهلیکوپترهای زرهی دربمباران ها بود. دشمن درهرنقطه ای که می خواست، ازسطح دره تا قله های پربرف، با صدها هلیکوپتری که درین جنگ استخدام کرده بود، نیرو پیاده می کرد ودرهرمحلی که با مقاومت برمی خورد، اولاً آن منطقه را تحت فشارشدید بمبارد قرارمی داد درحین بمباردمان به ده ها هلیکوپتر دراطراف نقطۀ مقاومت، افراد پراشوتیست پیاده می نمود.
تا حال ازتعداد دقیق افراد مهاجم وقطعات مربوطۀ شان اطلاع دقیقی ندارم. مگرتعداد افراد دشمن نسبت به سال 61 که سی هزارعسکردرآن سهم گرفته بودند، زیاد بوده وبین چهل تا چهل وپنج هزارحدس زده می شود. قسمت اعظم قوای پیاده را عساکرروسی تشکیل می دادند که نظربه آرم وکتابچه هایی که از کشته شدگان آن ها به دست آمده، اکثراً مربوط به قوای پراشوتی وزرهی روس بوده است.
ما که درست چند هفته قبل ازپلان وسیع روس ها تقریباً با جزئیات خبرشده بودیم، بعد ازمشوره به این نتیجه رسیده ومصلحت را درین دیدیم که دست به عقب نشینی تکتیکی بزنیم. روی این منظورقوت های خود را به سه دسته تقسیم کردیم.
دستۀ اولی که قسمت بیشترقوای مان را تشکیل می داد، وظیفه داشت تا ازشمال کابل گرفته تا صفحات شمال درطول شاهراه کابل – روسیه وبالای مراکزعمدۀ روس ها چون بگرام، قلعۀ سرخ، کیله گی وغیره دست به عملیات پیشگیرانه بزنند.
دستۀ دومی درمناطق همجوارپنجشیر چون اندراب، خوست، کوهستان، به قسم نیروهای ذخیره درنظرگرفته شده بودند تا بعد ازختم بمباران ها وکمی هم مساعد شدن هوا، دوباره داخل پنجشیرشده وبه دستۀ سومی که وظیفۀ آن ها مین کاری، ترصد دشمن ودرصورت امکان اجرای عملیات غافلگیرانه بالای دشمن بود، بپیوندند.
لله الحمد با وجود کمی فرصت، مساعد نبودن وضع جوی، ضعف اقتصاد، موجود نبودن بارگیر وصدها مشکل دیگر، مؤفق شدیم درظرف چهل وهشت ساعت بدون این که دستگاه جاسوسی دشمن که شب وروز مراقب بود، کوچکترین اطلاعی به دست آورده باشد، چندین هزارمجاهد را با اسلحۀ ثقیله ومهمات به صوب اهداف مختلف حرکت بدهیم.
عملیات پیشگیرانۀ ما درشب بیست وهشت حمل با انفجارپل متک آغازیافت وبه تعقیب آن، مطابق پروگرام، اهداف داده شده یکی پی دیگری مورد حملۀ مجاهدین ضربتی پنجشیرومجاهدین محلی جمیعت وسایرگروه ها که قبلاً با ایشان کارشده بود، قرارگرفت. درطی عملیات ها چندین باربالای بگرام وقلعۀ سرخ حمله صورت گرفت. جمعاً پنچ پل منهدم گردید وبه ده ها کاروان حامل پطرول ومهمات دشمن مورد حملۀ غافلگیرانه قرارگرفته وطعمۀ حریقشد. راه ترانزیتی سالنگ به مدت دوازده روز مسدود گردید.
همزمان با عملیات های مذکور، انفجارهایی درمراکزدشمن درکابل وبگرام صورت گرفت. برادران مجاهد کندز، مدت ده روز وبرادران تخارومزارشریف مدت سه سه روزسرک ها را به روی دشمن بستند. هکذا بالای پوسته های دشمن دربدخشان عملیات های های خوبی انجام دادند. سکتگی درجریان عملیات ها درسالنگ شمالی، کیله گی ونهرین که درپلان عملیات درنظرگرفته شده بود، رخ داد. بعد ازچند روزکوشش موفق شدیم درسالنگ شمالی وخنجاندست به عملیات بزنیم که ازاثر آن یک کاروان حریق وکلوپ خنجان ک یکی ازمراکزروس ها بود، منهدم گردید.
اما درنهرین وکیله گی از سبب مخالفت های ذات البینی که خود ازآن حتماً خبرشده اید، عملیاتی صورت نگرفت واین امر به دشمن مجال داد تا با خیال راحت به اندراب وخوست یورش ببرد.
روی هم رفته، پلان عملیات پیشگیرانۀ مان بالا تراز توقع پیاده شد وازاثرآن دشمن تلفات جانی ومالی شدیدی را متحمل گردید.
دشمن به تاریخ نهم به اندراب و سیزدهم ثور به خوست حمله نمود تا ما را درخارج ضربه زده باشد ومانع دخول مجددمان به پنجشیر گردد.
عملیات ما دردفاع ازکوه بند ها، اندراب مؤفقیت آمیز بوده صرف درخوست، دشمن توانست مؤفقیتی به دست آورد. دراندراب، روس ها یکبارکاملاً به شکست مواجه شدند. ولی باردوم با پیوستن اعضای حزب اسلامی دررأس آن ( به سرکردگی ) جمعه خان به دولت، وضع دگرگون شد وکاربه نفع دشمن انجامید.
یکی دیگرازعلت های عمدۀ ضربه خوردن مان درخوست واندراب، اکمال نبودن مجاهدین منطقه بود. زیرا با وجود ارسال مکتوب های پیهم، مرکز، کوچکترین توجهی دراکمالات دو منطقۀ فوق الذکرازخود نشان نداد.
عملیات دستۀ سومی درداخل پنجشیر به یقین بالاتر ازحد توقع نتیجه داد. مین های ضد تانک وپرسونل، کارخود را درحق دشمن کرد وبه صد ها تن افراد وده ها عراده تانک وموتردشمن را ازبین برد ونیزعملیات غافلگیرانۀ گروپ های سی نفری که درهرقرارگاه باقی مانده بودند، خیلی درخشان بود. مجاهدین باقی مانده مخصوصاً قرارگاه های حصۀ دوم، شابه، حصارک، آبدره وفراج ضربات کوبنده ای به دشمن وارد نمودند که درجنگ های گذشته نظیر نداشته است.
بدین ترتیب مرحلۀ اول جنگ که شامل عقب نشینی تکتیکی، عملیات پیشگیرانه وغیره بود، هشتاد فیصد با مؤفقیت اجرا شد وطبق برآورد دقیق، طی عملیات های درخارج پنجشیرجمعاً یک صد وشانزده عراده تانک وماشین محاربوی و بیردیم وپنج صد وپنجاه ویک عراده حامل تیل ومهمات وددرحدود یک هزارافراد دشمن از بین برده شده اند. درداخل پنجشیرتخمین می کنیم تا دوهزار افراد دشمن (اکثراً روسی) ودرحدود چهل عراده تانک وشصت عراده موتردشمن نابود کرده شدند.
مطابق راپور، طیاراتی که درپنجشیر، اندراب، سالنگ ومیدان هوایی از بین رفته اند، جمعاً یازده فروند جت ازنوع سو- 22 ومیگ – 21 وپانزده هلیکوپترمی باشد.
تلفات مجاهدین درداخل وخارج پنجشیر( چه شهیدوچه اسیر) درحدود پنجاه نفرومردم عامه که اکثراً دراثربمباران ها جان خود را از دست دادند ومخصوصاً زن ها واطفال تا هفت صد نفرمی رسد.
حریق قسمت اعظم خانه ها وازبین رفتن کش وزراعت وتاراج شدن اموال مردم درپنجشیر، ضربۀ اقتصادی شدید دیگری است که جیران آن ناممکن است.
بدین ترتیب، جمع تلفات دشمن طی مرحلۀ اول عملیات درحدود سه تا سه ونیم هزارکشته وزخمی واسیر وتسلیمی، دوازده فروند جت وهجده فروند هلیکوپتر، یکصد وپنجاه شش عراده تانک وماشین محاربوی وبیردیم شش صد ویازده عراده موترمی باشد. حال ما درمرحلۀ دوم عملیات جنگی خود قرارداریم. اکثرمجاهدین مان تقریباً همه روزه مانند گذشته درداخل قرارگاه های خود شده اند وجنگ وبمباردمان ها تقریباً همه روزه ماندد گذشته درطول دره جریان دارد. مشکل عمدۀ مان درمرحلۀ دوم عملیات درین بوده است که ما خود را برای یک جنگ متحرک که دربرابرتکتیک جدید دشمن کارآمد باشد، آماده نکرده بودیم. چه، فرصت اندک وامکانات کم بود ومنتهی ما توانستیم باعقب نشینی به موقع نیروهای خود را از تلفات نجات داده و به دشمن ضربۀ کاری وارد کنیم.
مگربرای مقابله وشکست کامل دشمن، وقت وامکانات جدید لازم بوده واست. به مجرد دخول مجدد درپنجشیر با بررسی قوا وتکتیکی که دشمن درپیش گرفته، ما درشکل گروپ بندی خود تغییرآورده وتکتیک جنگی خود را نسبت به بهسابق کاملاً تغییر دادیم. با ترتیب جدید، طوری که تجربه شد، بدون این که تلفات ببینیم، دشمن تلفات زیاد جانی را متحمل گردید وحال طوری که دیده می شود، دشمن ازپیروزی خود مأیوس واز ادامۀ جنگ خسته است. ازخداوند امیدواریم که با گذشت زمان وبه کارگیری تکتیک های جدید، مشروط به آن که مواد درخواستی مان مخصوصاً اسلحۀ خفیف، مهمات وپول دردسترس مان قراربگیرد، شکست دشمن قطعی خواهد بود.
خدمت توضیح بدهم که که یگانه راه مقابله دربرابرقوای دیسانت دشمن که درهر نقطه پیاده می شود و این که دریک قرارگاه دشمن با افرادی درحدود دو تا سه هزارنفرحمله می نماید، مؤثرترین طریقه، جنگ متحرک است وداشتن افراد مسلح زیاد واین وقتی عملی است که ما مشکل مواد ارتزاقی، مهمات، البسه وادویه را رفع کرده باشیم؛ درغیرآن، دشمن با فشارهای مسلسل خواهد توانست مورال مجاهدین را ضعیف کرده ودرآخرین دقایق به مقصد ناپاک خود برسد.
تکراراً توجه تان را درارسال کلاشینکوف، راکت آر.پی.جی- 7، توپ 82 ملیمتری، مهمات، پول، البسه وادویه خواهانم. ما یک باردیگر به لطف پروردگار ازحملۀ دشمن جان به سلامت برده ایم. نشود باز از اثرغفلت مقامات مسئول، این پیروزی بزرگ، خدای ناخواسته به فاجعه مبدل گردد. درآن صورت مسئولیت دنیوی واخروی دربرابر خدا وملت، مانند گذشته به دوش مسئول پشاور خواهد بود.
ما برای ادامۀ موفقیت آمیزکارهای خود، با دومشکل عمدۀ دیگرنیز دست به گریبان هستیم:
مشکل اول مسأله مهاجرین است. شما می دانید که جمعاً درحدود یک صدهزارنفر ازپنجشیر، اندراب، خوست، سالنگ ها، کوهستان درحال مهاجرت به سرمی برند. این مردم که همه چیزخود را از سبب رضای پروردگارترک کرده وهیچ عاید دیگری درخارج ازوطن خود ندارند وخانه وزمین ومواشی شان نیز ازاثرحملات دشمن از بین رفته است، درحالت نهایت رقت باربه سرمی برند. اگرهرچه عاجل تردرحصۀ کمک نقدی والبسه به مهاجرین اقدامی صورت نگیرد، وضع فاجعه آمیزی پیش خواهد آمد. چه، دشمن تا حال با وجود پیش آمد ها، تطمیع، فشار، حبس وغیره به هیچ نوع موفق نبودند تا مردم را از ما جدا نماید وتحت قوماندۀ غیراسلامی خود درآورد. ملت ما به اندازۀ کافی بالاتراز تصور، این باربیشتر ازگذشته، ایثاروفداکاری ازخود نشانن داده اند وبه حق می توان گفت که نیمی ازین پیروزی، حاصل فداکاری وایثارایشان است.
مشکل دوم، حملات وراه بندی های حزب اسلامی است. اگرچه منصورآقا وقوماندان غیوربغلان، فرید خان وآمرین نجراب وکاپیسا با ما همکاری کرده اند وفعلاً هم همکاراند، مگرازابتدای جنگ، راه های اکمالاتی مان توسط یک عده طرفداران شخص گلبدین حکمتیارمسدود بوده ومتأسفانه یک تعداد قوماندانانی را که حکمتیار به پشاور خواسته بود، تقریباً ده روزقبل، همه را مسلح، داخل پروان- کاپیسا ساخته بدون کوچکترین دلیلی، جنگ بی امانی را که تا حال درجنگ های داخلی سابقه نداشت، برعلیه مجاهدین جمیعت درپروان به راه انداخته اند. ایشان نه تنها درطول جنگ ها همکاری نکردند، بلکه دراکثرجا ها مانع عملیات ها شده و می شوند. امیدوارم درحصه، هرچه عاجل ترچارۀ بیاندیشید که وضع ازین بدتر نشود.
دراخیر، یک باردیگرعطف توجه تان را درتهیۀ مواد درخواستی جبهه، کمک به مهاجرین ورفع معضلۀ حزب اسلامی خواهانم.
ناگفته نماند که قرارراپور، روس ها عنقریب دست به تهاجم هشتم خواهند زد. فعلاً جنگ دراکثرقرارگاه ها، شب وروز ادامه دارد. دشمن تلفات دیده می رود. چند روزقبل مجاهدین چمال ورده، فراج، آبدره، حصارک، شابه، پیشغور، خنچ، سفیدچهر ودشت ریوت درجنگ وگریزها درمقابل حملات کوماندویی دشمن تلفات زیادی به دشمن وارد کردند. همه روزه یک تعداد از وسایط ثقیلۀ دشمن توسط مین کاری های مجاهدین، تخریب می شود. دشمن ازخوست ( مربوط بغلان) کاملاً شکست خورده است."
با احترام
مسعود- 3/4/1363
کشمکش انتخاباتی به نقطۀ حساس رسیده است.
دولت وجامعۀ جهانی درآزمون رویارویی
گزارش ها حاکی اند که رقابت سری و سازماندهی شده به هدف راه یابی به کرسی های پارلمان آینده میان دولت، سکتورخصوصی وجامعۀ جهانی تشدید شده است. هنوز دولت وحامیان حکومت ازرؤیای دستیابی به اکثریت پارلمانی به نفع خویش دست بردارنشده اند وجامعه جهانی شدیداً از بابت اصراردولت برای حفظ نفوذ برولسی جرگۀ آینده بیمناک است؛ اما این بارهرگزبه دولتی اجازه داده نخواهد شد که به اهرم پارلمان دسترسی داشته باشند. جامعۀ جهانی کلیۀ روند را تحت نظر دارد وتا کنون گزارش های فراوانی درمورد تحرکات، فعالیت ها، سازماندهی ومصارف گزاف حامیان دولت وفرماندهان محلی طرفداردولت جمع آوری شده وتحت بررسی دقیق قراردارد. فکرمی کنم که نهاد های بین المللی درین زمینه با کاردشواروازلحاظ آزادی عمل دروضع بسیارپرفشاری قراردارند. زیرا هرلحظه ممکن است دولتی ها صدای خود را ازرسانه های رسمی بلند کنند و مدعی
مداخلۀ سازمان های امدادگرخارجی درروند انتخابات شوند. ابزارکلیدی که ناظران جهانی دراختیار دارند، همانا دوعضو خارجی درکمیسیون شکایات انتخاباتی است. نهادهای بین المللی ازهمین ادارۀ کوچک، تمامی پروسه وکارزار مقابله با دولتی گرایی درپارلمان آینده را به پیش می برند. حربۀ دیگر، اجرایی نکردن پرداخت مصارف انتخابات ازسوی خارجی هاست که می تواند کل پروسه را متوقف کند. عامل سوم، عدم تضمین امنیت درامربرگزاری مأمون انتخابات است که می تواند به تشویق وتلاش نهاد های خارجی، به تأخیربیافتد. درجانب دولت، همه چیزسنجیده شده، سیستم ارتباطی منظم ومعاملات معمول به شیوۀ قوماندان سالاری به وجود آمده است. برخی بانک ها وکمپنی های مخابراتی وتجارتی وهمچنان نهاد های جهانی مانند بنیاد آغاخان درصدد سربازگیری خصوصی وراه دهی آنان به پارلمان آینده هستند. درین میان دست حکومت بالاترازدیگران است. اکثریت حامیان حکومت درولسی جرگه اول
باردیگرپوسترهای خود رانصب کرده و خواستار برنده شدن دوباره هستند. البته همۀ شان باوردارند که با استفاده ازوسایل دولتی، پول وواسطه هایی منظمی که درطی چهارسال اخیرمیان شان شکل گرفته، درین نوبت نیز روی همان چوکی ها پارلمان خواهند نشست؛ اما این حضرات ازسیاست وگرایش جدید بین المللی درمورد افغانستان خبرندارند و یاخود را به نادانی می زنند. درآیندۀ نزدیک، مرزها مشخص واهداف اصلی از پرده برون خواهند افتاد.
من قطاری دیدم که سیاست می برد
وچه خالی می رفت.
امریکا نصرالدین حقانی، میرعبدالله و نصرالله اسحق زی از سران طالبان وکادرهای کلیدی آی، ایس، آی دروزیرستان را تحریم مالی کرده و برسفرهای شان محدودیت وضع کرده است!
من وقتی این خبررا گرفتم، بی محابا به خنده افتادم. امریکا به عنوان قدرت اول دنیا چه نیازی دارد تا با آدم های معمولی دریک گوشۀ دنیا این گونه بازی موش وگربه به راه بیاندازد؟ شبکۀ حقانی مگرقدرتی به سان ایران وکوبا وکوریای شمالی است که ابتداء به وسیله تحریم های متناوب تضعیف شوند وازاثرفشارهای وارده، خود شان را درچهارچوب سیاست های بین المللی عیار کنند؟ به راستی این برجسته سازی وشخصیت پردازی از عناصرمعمولی که خود آلۀ دست پاکستان اند وپاکستان خود آلۀ دست امریکاست، به چه معناست؟
من نتیجه می گیرم که غرب درصدد حفظ این جریان ها درمنطقه است؛ مشروط براین که ازسوی خودش تحت کنترول باشد. خط اندازی های تحریم مالی وغیره دقیقاً به همین منظوراست. برای این فعالان به ظاهردشمن امریکا وغرب، آیا نقش تازه ای درآیندۀ منطقه درنظرگرفته شده است؟ بی گمان چنین است. ازصحنه راندن گروه ها وچهره هایی ازین دست، برای امریکا وپاکستان آسان ترازنوشیدن یک گیلاس آب است. برای دیده بان غرب وپاکستان درمناطق ناآرام نگهداشته شدۀ مرزی، هیچ جنبندۀ نمی تواند خطری جدی تلقی شود. اما من فکرمی کنم که سیاست بازی با زمان همچنان ادامه می یابد. روش قایم سازی وقفس اندازی غرب احتمالاً متوجه خود پاکستان است. امریکا اعتماد خود برپاکستان را ازدست داده است و دردرازمدت، عملیات استراتیژیک کلانی درپیش است که بی گمان ضرورت کنترول پاکستان را دردستوراستراتیژیست ها قرارداده است. پاکستان روزتا
روز به یک دردسربزرگ بدل می شود. کنترول پاکستان باید ازطریق تومورهای درونی صورت بگیرد. هدف گیری قدرت های منطقه ای نظیرایران وچین به شمول پاکستان بدون اهرم توموری وخطرناک، برای غرب هزینۀ فراترازتصورخواهد داشت. درین معامله، تقسیم تدریجی پاکستان اجتناب ناپذیرمعلوم می شود. من این را نوشتم وباقی ... الغیب عندالله!
نه دررفتن حرکت بود
نه دررفتن، سکونی
درین روزها دقیقاً وضع من همین است.دلم می لرزد واحساس تنهایی با لبۀ تجربه مرگ درزندگی، مرا بدرقه می کند. احساس من چنین است:
ازسردی مرده وارپیکر خاکی خویش
رنجه خواهم شد.
ازفشارشهوت ناک بازوان نسیمی خویش
شکنجه خواهم شد.
ازدیدارخویش عذاب فراوان خواهم کشید
وسخنان همیشه را
دردوگوش بی رغبت خویش
مکررخواهم کرد.
آخ اگرشاملو چنین نگفته بود، خودم هرگزبیانی می داشتم؟
بارها تجربه کرده ام که شاملو، مرا مثل برگی درشاخۀ حیات خشک کرده است. چرا همیشه دررویارویی با شاملو، دستخوش توفان ترس ویأس می شوم؟ این رازوجود را به کجا خواهم بردوبرای چه کسی خواهم گفت؟ آیا می توان درین دنیا ودرآن دنیا رازوجود را به کسی توان گفت؟
هیچکس سخن نگفته اند
نه مهمان، نه میزبان، نه گلهای داودی
معراج شاملو درخشت چینی مظلومانه بربنای عشق به کجا کشید؟
"کاش عشق را زبان سخن بود."
فتوای اجتناب ناپذیرآن مرد چنین است... دردمندترین ونومید ترین شاعردنیا.
هرلحظه مرا چیزی ازدرون، ازبیرون، بی خیال وحق به جانب... می جود. من رزاق مأمون هرلحظه جویده می شوم تا تمام شوم؛ اما تمام نمی شوم. من به قول شاملو" اتفاقی" ( مثل همۀ شما) به دنیا آمده ام مگر بی انصافی است قبول کنم برای تمام شدن آمده ام. نباید هیچ چیزی تمام شود. داستان بازی با خویشتن را نتوان گفت برای دیگران. شاملوی بزرگ اما جسورتراست:
"زندگی به طوربی شرمانه ای کوتاه است. اهمیت زندگی درکوتاهیش است. اگربتوان درهمین کوتاهی، به جاودانگی دست یافت...(چطور؟) اعتلای انسانیت!"
چه تبعید خود خواسته! ازروی ناگزیری. زندانی چه می تواند جزآرزو؟
بازهم شاملو:
"ازمرگ می ترسم. کاش مرگ طوردیگری بود نه این طور... طوری می بود... نامحسوس!
خیام به هنگام سرایش این رباعی چه احساسی داشته است؟
آن ها که کهن شدند واین ها که نوند
هرکس به مراد خویش، یک یک بدوند
این کهنه جهان به کس نماند باقی
رفتند ورویم ودیگرآیند وروند
آیا پس ازنوشتن رباعی به چهاراطراف تنهایی نگاهی افکنده وسراغ یک جرعه باده رفته است؟ یا به قول شاملو، بعد ها فهمیده است که چه گفته است؟ شاملو خود گوید که من معنای شعرهایم را بعد ها فهمیده ام. دراول این اشعار، درغیاب من شکل گرفته وزنجیره بسته است.
دوم ماه اسد- 1389
بامداد ساعت هشت
ساعت هشت دیشب، درب اپارتمان زده شد. با تعجب دیدم که فیروز، خواهرزادۀ خانم فاضله بود. او گفت: دکترنادرهمراه با فاضله درپائین منتظرت هستند. رفتم تا لباس بپوشم. روزجمعه را سراسرخواب زده بودم وتلفن را خاموش کرده بودم. نسبت به تلفن حساسیت پیدا کرده ام ومعروض به فشارروانی وحشتناکی هستم. وقتی پائین رفتم، دکترنادرگفت:
رئیس جمهورکرزی کتاب "یادداشت های سیاسی" را خوانده است و به اصطلاح"متأثر"شده است. البته برایم روشن نیست که چرا باید ایشان ازخواندن کتاب من"متأثر" شده باشد. دکترگفت: مسایل شخصی وخصوصی زیادی درکتاب بوده است که مورد توجه کرزی قرارگرفته است. به راستی مسایل خصوصی تکان دهنده ای درین کتاب هست. دکترافزود: کرزی درهمین یکی دوروز درمورد گزینش تو دریکی ازسمت های دولتی، فرمان صادر می کند. ازین خبرتکان نخوردم؛ چون علاقه ای به ورود به دستگاه دولت درمن باقی نمانده است درضمن، من ذاتاً مخالف فساد وخیانت وبی عدالتی هستم؛ هیچگاه آب من ودولتی ها به یک جوی نرفته است. من فکر می کنم که رئیس جمهوریک رشته تعهدات جدی ی را دربرابرجامعۀ جهانی متقبل شده است ورنه، جای هیچگاه فرصتی برای من درحکومت وجود ندارد. حکومت را کسانی درچنبره گرفته اند که عضوگروه های فساد اند واز سوی شبکه های شخصی
ونامریی حمایت می شوند. مبارزه علیه فساد وزمینه سازی برای نظام سازی کار بسیاردشواری است.
ساعت نه
نشانه های احتمالی جنگ داخلی
ازاوضاع واحوال می توانم نتیجه بگیرم که حلقات خارجی درتبانی با برخی جریان های داخلی که ظرف یک سال اخیرازدستگاه حکومت رانده اند، برای یک دورتنش جدید سرگرم زمینه سازی هستند. علت این امر، ترس وبی اعتمادی این نیروها نسبت به احتمال ائتلاف میان طالبان ودولت آقای کرزی است. به نظرم می رسد که غربی ها از سیاست یک جانبۀ کرزی درخصوص حرکت درمسیریک جانبه به هدف گره زدن سرنوشت خود با گروه طالبان شدیداً ناراضی اند و نارضایتی گستردۀ مردم ولایات شمال، غرب ونواحی مرکزی نیز برای آنان دلگرمی می دهد که برای جلوگیری ازاجرایی شدن اتحاد دولت افغانستان، طالبان، حلقات استخباراتی پاکستان وایران دست به تحرکاتی بزنند. توجه غربی ها که درسال های اخیرتا حد زیادی ازتاجک ها، هزاره ها وازبک ها به مسایل دیگری نظیرایجاد تمرکزقدرت دردست تیم آقای کرزی معطوف گشته بود، اخیراً به سوی تضعیف ومقابلۀ
تدریجی وخاموش با دولت کرزی تغییر مسیرداده است. این وضع ازهمه اول تر، یک باردیگرکمرافغانستان را می شکند.غربی ها از ابتدای کار، درزمینه ایجاد ساختارشکلی وتشکیلاتی دولت دچار اشتباهات کلان شدند. از ابتدا باید سیستم "ریاستی" برسیاست وادارۀ کشور مسلط ساخته نمی شد. تمرکز قدرت دردست یک قشرخاص وضعی را به وجود آورد که درقدم اول به فساد وخود سری وعملیات مخفی اقتصادی وسیاسی دامن زد و درقدم دوم، حاکمیت سیاسی مملکت را رو درروی جامعۀ بین المللی قرارداد. فایده اصلی این وضع به ایران وپاکستان وطالبان رسید وعلاوتاً اجماع نسبتاً مثبت وملایمی که میان اقوام به وجود آمده بود، را با سم بی اعتمادی وصف شکنی آلوده کرد. من باورندارم که جامعۀ جهانی ازین پس، تلاش های شان را به خاطرتقویت حکومت کابل به کاربگیرند. نوعی حالت ازگسیختگی درروابط دو طرف حاکم است. من نگران دست آورد های چندسال اخیرهستم که اگرخداناخواسته این تغییرات ودست
آورد ها درقعریک منازعۀ دیگرفروبروند، روند نظام سازی درکشور با خطرات وچالش های دردناک ودرازمدتی رو به رو خواهد شد.
ساعت نه ونیم
زنگ خطر درخاورمیانه زده شده است.
مجموعۀ حوادث درخاورمیانه نشان می دهد که این منطقۀ حساس وحیاتی ازدوسال به این سو، گام به گام به سوی یک جنگ گسترده وویرانگر نزدیک می شود. امریکا، ایران، انگلیس، عربستان، سوریه واسرائیل بازیگران کلیدی این جنگ خواهند بود. قوت گرفتن این احتمال که ایران با تولید جنگ افزارهسته ای چندان فاصله ی ندارد، عملیات پیچیده ورزمایش های خاموش درحال انجام است. حتی من احتمال می دهم که تشدید تنش میان کلمبیا وونزویلا به همین بازی رابطه دارد. درکلمبیا ازچندی پیش پایگاه امریکا بنا شده وونزویلا هم یک رژیم ضد امریکایی ودوست نزدیک ایران است. شاید محاسبه این باشد که درصورت بروزجنگ گسترده جنگ میان اسرائیل وحزب الله و درطراز بالاتر جنگ میان اسرائیل وایران وسوریه، ونزویلا نباید فرصت ارسال کمک به ایران را داشته باشد و باید پیشاپیش درجنگی کم وبیش جدی مصروف باشد. تکرارچنین عملیات پیشگیرانه
ممکن است درمورد سوریه هم دردست انجام باشد. شب گذشته سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان نسبت به "توطئه" غرب درمورد راه اندازی یک جنگ بزرگ اعلام خطر کرد وگفت: درپروسۀ تحقیق درباره اسرارقتل رفیق حریری نخست وزیرپیشین لبنان، امریکا وغرب تلاش کرده اند که پای دوتن از سران حزب الله را درین قتل وارد ماجرا کنند واکنون آنان ازطریق دادگاه لاهه تلاش های شان را رسمیت داده ونهایی ساخته اند. اگرچنین باشد، مقدمۀ جنگ ازهمین جا شروع شده است. درضمن، خبرها وپیام هایی درمورد حمله احتمالی اسرائیل برایران منتشرمی شوند. هفتۀ پیش اسرائیل سیستم های حفاظتی دربرابرحملات موشکی را درخاک خود نصب کرد؛ چیزی که قبلاً چندان دربارۀ آن سخن گفته نمی شد. خبرجدید این است که سنای امریکا به یاری اعضای جمهوری خواه، سندی را امضاء کرده اند که درصورت حمله اسرائیل به ایران، باید درکناراسرائیل بیایستند. همه این اخبارسریالی با هم رابطه دارند.
ممکن است اسرائیل نخستین قلاب خود را به سوی حریف نزدیک تر( حزب الله) بیاندازد وسپس دامنۀ جنگ توسعه داده شود.
بامداد سوم اسد- 1389
نقبی کوتاه درمتن اوهام
حقیقتاً زمان زندگی ما وهم انگیز است. چون هیچ زاویه اش روشن نیست. برهیچ چیزی نمی توان اعتماد کرد. من که به آدم ها می نگرم، زندگی را به نفع خویش مصرف نمی کنند؛ این زندگی است که با خودسری ها و ظلمات خویش، روح وحواس آدم ها را به شیوۀ خود استعمال می کند. دروجود بسیاری ازآدم ها، فضیلت وانسانیت به سختی نفس می کشد. بنیاد های عقیده فروریخته وجایش را به ظواهرپوچ و عاری از راستی ودرستی داده است. خدایا، پناه ازافساد روح! زمانه ایست که خلق بررستگاری روح پشت کرده وفراموش کرده اند که:
ای برادرتو همه اندیشه ای
مابقی از استخوان وریشه ای
یا مولانای بزرگ گوید:
پس چرا ازابلهی پیش تو کور
تن سلیمانست واندیشه چو مور؟
می نماید پیش چشمت، کوه، بزرگ
هست اندیشه چوموش وکوه، گرگ
عالم اندرچشم تو هول وعظیم
زابر ورعد وچرخ داری، لرزوبیم
وزجهان فکرتی، ای کم زخر
ایمن وغافل چوسنگ بی خبر
ساعت سه بعدازظهر
امنیت ملی ماین روبی می شود
یک منبع مؤثق گفت که رئیس جدید ریاست امنیت ملی آقای نبیل گفته است که دردستگاه امنیت، برخی "ماین ها" وجود دارد که باید از زمین کشیده شوند. اشارۀ ایشان به حضور رؤسا ومسنولانی است که از یک سوطرفدار امرالله صالح اند واز سوی دیگر، جزو مأمورین سابقۀ امنیت اند که به اصطلاح آب چند رژیم را خورده و به این جا رسیده اند. من فکر می کنم که مشخصۀ ماین های مخفی درامنیت، آن است که آن ها ازریشه ضد پاکستان اند واین مسأله درعملیات تصفیۀ کادری بسیار مهم تلقی شده است. درضمن، رئیس جدید امنیت گفته است که رهبری امنیت برخلاف عقاید کسانی که خیلی جنبۀ پیچیده ودشوار به آن می دهند، خیلی آسان است! آقای نبیل هنوز از لایه های سردرگم تشکیلات مخفی امنیت هیچ اطلاعی ندارد واین را هم شاید نمی داند که رژیم طالب ومجاهد نتوانست این ارگان را تصفیه کرده واز خط خارج کند. باورم این است که بحران
درامنیت فزونی می یابد واین همان چیزی است که پاکستان وایران خواهان آن اند. افزایش بحران به معنای آن است که رئیس امنیت وکل حکومت دررویارویی با این ارگان قرارمی گیرند.
ساعت سه ونیم
ملاقات با لوی سارنوال
قبل ازظهرامروز دکترنادرگفت آقای اسحق الکو زنگ زده و باید به دیدارایشان برویم. ساعتی بعد فرصت دیداردست داد. آقای الکو ازجلد اول کتاب" یادداشت های سیاسی" با تعریف وحسن توجه یاد کرد وگفت که قصد دارد مرا به حیث رئیس نشرات لوی سارنوالی مقرر کند. لوی سارنوالی یک نهاد فوق العاده حساس وتعیین کننده درشرایط حاضر که تمامی باند های فساد، رشوت سالاران وقانون گریزان ازآن بیم دارند. وی گفت: آیا درین ارگان می خواهید وظیفه اجرا کنید؟ گفتم: بلی می خواهم!
وی کلام خود را خلاصه کرد واظهارداشت که وضع نشرات لوی سارنوالی ناجوراست وفعالیت های جدید ما درمبارزه علیه فسادکاران انعکاس درست نمی یابد. فیصله شد که سی وی من همراه با یک قطعه ورقۀ درخواست به وسیله دکترنادرتهیه و به لوی سارنوالی ارسال شود. لوی سارنوال گفت که مقام ریاست نشرات بست اول است و ایجاب می کند که رئیس جمهوردرین باره امررسمی بدهد. دکترنادربعداً از قول آقای الکو گفت که رئیس جمهوربعد ازمطالعۀ کتاب" یادداشت های سیاسی" به انتصاب من دریکی ازپست های دولتی راضی شده است. اگرچه قبلاً تذکارداده است که دربارۀ رزاق مأمون ازآدرس حلقات مختلف حرف های زیادی گفته شده است. دکترنادرفی البداهه نتیجه گرفت که حلقات وابسته به پاکستان وایران، مخالفان اصلی من درامرورود من به دستگاه حکومت اند.
ظهرپنج اسد
حوادث مخربی درپیش است
منطقۀ خاورمیانه آبستن یک جنگ تاریخی وفیصله کن است. کلیه نشانه های حاکی ازآن اند که امریکا واسرائیل نسبت به هروقت دیگر ازبلند پروازی ها ولاف وگزاف های ایران مضطرب شده اند. ترس غرب ازآن است که اگر ایران ازکنترول بیرون شود، تاریخ با پای خود به سوی جنگ جهانی خواهد رفت. این پیش بینی زمانی تحقق می یابد که ایران به زودی وناگهانی به جنگ افزارهسته ای دست پیدا کندوآن گاه همه گزینه های پیشگیرانه وچاره ساز، روی میز بماند. غرب با حساسیت زیاد مراقب اوضاع ایران است. خاورمیانه درد درونی خود را دیگر نمی تواند کتمان کند. حزب الله طرفدارایران ناگزیر به سوی جنگ با اسرائیل کشانیده می شود. ایران"سرپنجۀ" عربی خود درلبنان را به اصطلاح به "روزمبادا" ذخیره کرده است. گویا اسرائیل دیگر مایل نیست تا زمان را از دست بدهد. برنامۀ جنگ احتمالی ازسوی کشورهای قدرتمند آماده است ونخستین شروع
کننده کی خواهد بود؟ سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله مطلع شده است که قدرت های ضد ایرانی قصد دارند ازمجاری قوانین بین المللی، ابتداء دست حزب الله را درارتباط با قتل رفیق حریری نخست وزیرپیشین لبنان ببندندوآن گاه جنگ را با شعارمشروع برضد حزب الله شروع کنند. شروع جنگ با حزب الله وتحت ضربه گرفتن آن گروه مجرب وسازمان یافته، مقدمۀ حرکت جهانی به سوی ایران است. هنوزجنگ درچند قدمی کشورهای قراردارد. اسرائیل سیستم های دفاعی موشکی راه انداخته واکمالات نظامی حزب الله نیز به مرحله کامل رسیده است. همزمان با تحولات خاورمیانه، تحریم های چند مرحله ای جدید علیه ایران یکی پی دیگرنافذ شده وحتی اروپا وکانادا تحریم های مفصل تری را به منظورمحاصره ایران وضع کرده اند. من احتمال آن را می بینم که قدرت های منطقه ای کاملاً آماده می شوند تا قبل ازدستیابی ایران به اسلحه هسته ای، تحول کارسازی را درایران تحمیل کنند. این تحول، بدون
تردید سرنگونی رژیم است که ازقبل نمی شود دربارۀ آن سخن گفت.
بامدادهفتم اسد- 1389
افشای اسناد سری ارتش امریکا
درین روزها، کارزار تبلیغاتی درباره افشای حدود بیش از نود هزار اسناد سری ارتش امریکا به رسانه ها سخن گفته می شود. این چنین فاش سازی موارد خاص درگذشته هیچگاه پیشینه نداشته است. پس حالا چرا به این آسانی هزاران سند مخفی افشا شده است؟ این فاش سازی هرگزتصادفی نیست وبراساس یک محاسبۀ چندین جانبه صورت گرفته است. سازمان استخباراتی امریکا ووزرات دفاع آن کشور آن قدر ساده وبی انضباط نیست که اسناد سری آن که قید آرشیف های حساس وهوشمند وعمیقاً تحت نظراند، یک باره دراختیارمثلاً یک سایت انترنتی درجه سه قرارداده شود.
به نظرمن، امریکا قصد دارد که درجنگ افغانستان وتشکیلات جنگ، تغییرات وجا به جایی های زیادی را به وجود بیاورد. این ارتش با توجه به تجربه جنگ درافغانستان وپاکستان وشرایط جدیدی که این جنگ ایجاد کرده، نیازمندجدی ریفورم واصلاحات است. باید درنظرداشت که بدون اطلاع واجازۀ مراکزاصلی قدرت درامریکا، هیچ نیرویی حق ویا جرئت افشای اسناد محرم را ندارد. سوال این است که مثلاً درکشور های ضعیف وبدون نظام مثلاً سومالیا وافغانستان قرغیزستان چرا چنین حادثه ای روی نمی دهد اما درامریکا که جنگ جهانی را درافغانستان پیش می برد، ودردیگرمناطق ازجمله عراق وخاورمیانه، نقش اصلی را ایفا می کند، چنین حادثه روی می دهد؟ این ماجرا جداً براساس یک تصمیم سری تحلیل شده وپخته شده اتفاق افتاده است.
ارتش امریکا می خواهد خانه تکانی بزرگی را به راه بیاندازد. هم درسطح تشکیلات جنگی فرامرزی وهم درسطح کارمندان محلی افغان که اکثراً فعالیت های مشکوک ویا ازلحاظ ظرفیتی دردرجه پائین قراردارند، تغییرات به وجود می آید. مثلاً امریکایی دریک منطقه یک فرد محلی را می گیرند واز طریق ترجمان ازوی تحقیق می کنند. ازوی می پرسند: تو این جا چه می کردی؟ مرد می گوید: همین جا زندگی می کنم آمدم یک دوررکعت نماز خواندم.
درکجا خواندی؟
مرد به یک نقطه نسبتاً نزدیک دست تکان می دهد و میگوید:
این جا نماز خواندم وحالا به این طرف می روم!
ترجمان به امریکایی ها حرف های مرد را این طوربرگردان می کنند:
این مرد می گوید که درآن نقطه یک راکت را فیر کرد وحالا می خواهد ازین جا دورشود!
بدین ترتیب امریکایی ها مرد افغان را می گیرند وبا خود می برند. ارتش امریکا می داند که برخی ترجمان ها و کارکنان محلی از سوی پاکستان وایران به خاطر ضربه زدن به امریکا استخدام شده و یا از قبل به شکل سفارشی وارد دستگاه شده بودند. علاوه برآن بسیاری قراردادی افغان وامریکایی درگسترش دزدی وفساد نقش داشته اند وبا افشای این سند خود به خود از صحنه دورساخته می شوند. یعنی هدف اولیه افشای اسرار، فراهم آوردن زمینه برای تصفیۀ داخلی است.
درقدم دوم، درطی دوسال اخیرلابی ها وطرفداران پاکستان درارتش و کانگرس امریکا خیلی فعال شده بود تا با پیشبرد مأموریت های دوامدار وتماس با دولتمردان امریکا، این نظریه را باردیگربه اثبات برسانند که امریکا بدون همکاری پاکستان درافغانستان شکست می خورد ولازم است تا پاکستان مانند گذشته، وظیفۀ مدیریت جنگ وبحران افغانستان را دردست بگیرد ومصارفش را امریکا بپردازد. آن ها استدلال می کردند که این پروژه نسبت به رفتاروسیاست کنونی ارتش امریکا به مراتب مؤثرتر وارزان تر است و نتایجش نیز زود رس وقابل توجه خواهد بود.
به همین سبب، درماه های اخیراز پررنگ شدن نقش پاکستان درهمکاری با امریکا سخنانی گفته می شود.اما امریکا ازچند سال اخیر به کمک هندوستان وحلقات ضد پاکستانی درحکومت افغانستان به این نکته رسیده است که پاکستانی ها هرگزاز نگاه ویژه شان نسبت به افغانستان منصرف نمی شوند وپلان های آنان دوگانه است ودراصل با مصرف پول امریکا، جنگ علیه امریکا را درافغانستان به پیش می برند. امریکا این را هم می داند که ایران وپاکستان وتا اندازه ای روسیه نیز درپروژه فرسوده سازی امریکا واروپا درافغانستان سیاست هم آهنگ دارند. بناء افشای اسناد جدید که بیشتر چهرۀ عاری ازصداقت پاکستان ونقش سازمان استخباراتی آن کشور درجنگ علیه قوت های غربی رابرملا می کند، درواقع مبین نظر اصلی ارتش امریکا درباره جنگ افغانستان است واین اسناد هشدارتازه ای علیه پاکستان وایران است که اخیراً دربارۀ خروج امریکا
ازافغانستان تبلیغات گسترده ای را به راه انداخته بودند. همزمان با نشر این اسناد، مایک مولن رئیس لوی درستیزهای ارتش امریکا دراسلام آباد سنگ سردی برسینه پاکستان گذاشت وگفت:
امریکا درافغانستان تا پایان کامل مأموریت و دستیابی به کامیابی کامل باقی خواهد ماند.
افزون بردلایلی سیاسی واستخباراتی که افشای اسرارمحرم درپی داشت، نباید فراموش کرد که جنبۀ تجارتی این افشا سازی هم بسیار مهم بوده و بدون شک پول های زیادی به جیب برخی از کسانی که این اسرار را ازقید آرشیف کشیده و انتشار داده اند، به گردش افتاده است. درین کارهم خرما به دست آمده است وهم ثواب.
نکتۀ واضح تراین که، اکثریت گزارش های "محرم" چندان محرم نیستند ومردم بارها ازآن مطلع شده واکثراً ازطریق رسانه های دربارۀ محتوای این نوع گزارش ها صحبت های زیادی شده است.
نوزده اسد سال 1389
ساعت نه ونیم شب
درطی دوازده روز گذشته به دلیل مبارزه ملی علیه شبکه های مخرب استخبارات ایران درکابل، نتوانستم روزنوشت ها را دنبال کنم. وظیفه من به حیث مسئول تحقیقات انجمن مدنی ایجاب می کند که برای سلامتی وحفظ عزت و بقای افغانستان سرگرم کار باشم. تا جایی که من مطلع هستم ارگان های امنیتی بنا به دلایل فراوان از رد گیری شبکه های نفوذی وتخریبی ایران به هدف ضربه زدن به جامعۀ جهانی واستفاده از گرایش های منحرف تجزیه طلبی برخی عناصر نا آگاه سخت هم درسطح دولت وهم درسطح خارج از دولت سخت درتلاش اند تا استخوان هستی افغانستان را بشکنند. تمام تلاش این شبکه های برین امرمعطوف شده است که مردم سنی مذهب را بدنام سازند و به نام های مختلف به جان هم اندازند. درضمن، تلاش شبکه های ایرانی به هدف سبوتاژ پروسۀ صلح وثبات و اعتماد سازی ملی دریک نقطه متمرکز شده است:
جنگانیدن شیعه وسنی و بهره برداری سیاسی ازآن به منظور ادامۀ بحران درافغانستان.
این قضایا خیلی صورت جدی به خود گرفته اما لطف خداوند شامل حال افغانستان است واین باروبال رنجهای چندین دهۀ مردم مظلوم ما دامن دشمنان خبیث را خواهد گرفت. من احساس می کنم حوادثی درپیش است که همه کشورهای دشمن، همه کشورهای به ظاهرمسلمان اما درباطن، کافر وبی دین، ازهمین جغرافیای پیچیده افغانستان به سوی تباهی خواهند رفت.
درضمن، کمپیوتر لب تاب، آخرین کتاب من تحت عنوان" ردپای فرعون" را گم کرده و مرا با درد سر زیادی رو به رو کرده است. خوشبختانه اسناد ومدارک از دستم خارج نشده و می توانم تا سالروز شهادت سردار گرامی وعاشق افغانستان ( احمدشاه مسعود بزرگ) این کتاب از چاپ بیرون شود.
بامداد بیستم اسد- 1389
یک راز عجیب!
روز دوم رمضان المبارک است. از ساعت چهار بامداد از خواب برخاسته وروی کتاب " رد پای فرعون" کار می کردم. همسرم خانم شمیم روی برنده نماز می خواند وسپس نفهمیدم که خواب بود یا بیدار؟ ساعت هفت به اتاق کارم آمد وبا لحنی مشوش به من گفت:
تو امشب اصلاً خوابیدی؟
گفتم: آری... تو که می دانی وقتی وسوسۀ نوشتن برسرم باشد، خواب وبیداری من یکی است. یعنی به قول آندره مالرو، مشکل من این است که در بیداری دچار کابوسم!
شمیم گفت: من هم چیزی دیدم که خواب است نه کابوس!
گفتم: قصه کن!
گفت: خواب دیدم که روی جاده با هم راه می رویم. ناگاه ازمقابل ما سفیر ایران می آید. وقتی ترا می بیند، عینک های سیاه خود را روی کمانۀ بینی اش کمی جا به جا می کند و دست دیگرش به سوی کمرش می رود. من چیغ می کشم که هشدار ترا می زند. تو قبل ازمن خیلی سریع وغیرقابل باور بوتلی را به سویش پرت می کنی که جا به جا نقش زمین می شود. بالای پیکرمچاله شدۀ سفیر ایستاده می شویم. می پرسم: با چی او را زدی؟ این چیست؟
می بینم که ازمیانۀ بوتل خرد شده، مایعی بی رنگ روان است. تو می گویی این تیزابی است که ایرانی ها آن را نمی شناسند. من بی محابا دست می برم به سوی تیزاب تا آن رالمس کنم وانتظار می کنم که شایدمرا مانع شوی که دست نزن که گوشت های دستت را متلاشی خواهد کرد. اما تو ساکتی ومن مایع چسبناک را لمس می کنم. تو می گویی: این مایع برای هیچ کسی شناخته شده نیست. فقط من می دانستم که او را با چی خرد کنم تا هرگز روی پا نشود!
من که شب های متوالی را درست نخوابیده ام، نفس راحت کشیدم وبی درنگ گفتم:
خداوند ما را نجات داد! ما پیروز شدیم. افغانستان زیرسایۀ خدا قرار گرفته است. فرعون ها متلاشی می شوند... می دانی چه می گویم؟
شمیم گفت:
بلی می دانم که ماه هاست روی کتاب" رد پای فرعون" و نقش ایران درترورمسعود کار می کنی. روح بزرگ احمدشاه مسعود هم ما را دنبال می کند.
بامداد بیست ویکم اسد- 1389
از سقوط انسان دلم می گیرد؛ چرا این طوراست؟
صبح وقت از خواب بلند شدم. تمام شب، دربارۀ فصل کوتاه کتاب" ردپای فرعون" می اندیشیدم که دربارۀ استاد شهید عبدالعلی مزاری است. ایران او را درقمار گذاشت وبه بهای بعضی امتیازات که هرگزبه دست نیامد، به چنگ طالبان داد. نمی دانم ناگاه رفتم دو باره سراغ کتاب استالین. که "برپایۀ اسناد جدید تکان دهندۀ پرونده های مخفی روسیه" نوشته شده. کتاب را پارسال خوانده بودم و تمام دیدگاه مرا نسبت به تاریخ انقلاب وماهیت انقلاب روسیه تغییر داده بود. اما راست بگویم بامداد امروز، دنبال چیزی می گشتم که به سقوط خودیت انسانی رابطه دارد. من همیشه از سقوط انسان درهرموقعیتی که باشد، دلگیرمی شوم. ایکاش سقوط شخصیت ومناعت وجود نمی داشت وباقی هرچه پیش می آمد، سزاواراین دنیا بود. نیکولای بوخارین رهبرجوان درنسل بلشویک های انقلابی سه دهۀ اول قرن بیست همیشه مرا نسبت به خود می کشانید. حالا که ازدورۀ
احساسات قهرمان پرستی ومدل گیری هم فاصله دارم، حقیقت زندگی بوخارین مثل ذخیره های بی پایان آتشفشان عصبانی ام می کند. وقتی نامه های آن قهرمان را که از زندان برای استالین نوشته وطلب مغفرت وترحم کرده است، ازدنیا بیزارمی شوم. من همیشه درزندگی دنبال کسی بوده ام که سقوط انسانی او را نبینم واساساً ظرفیتی برای سقوط نداشته باشد اما دریغ!
برای نسل تازه افغانستان که کتاب های مرا می خوانند می خواهم نامه های بوخارین را ازموقعیت زبونی وانحلال مناعت وترس توصیف ناپذیراز سرنوشت نوشته شده، ارایه کنم. عزیزان من! زندگی سیاسی بوخارین در تاریخ رسمی روسیه بس پرطمطراق وانباشته از نیرووابهت است اما ما آدم ها چقدر متناقض هستیم وهمیشه درصدد آنیم که اصلیت توانایی های خود را کتمان کنیم. چرا چنین است؟ مگر نه این که ما محصولات خاکی هستیم؟
این هم نامه های بوخارین، ملقب به جوان ترین تئوریسن بلشویم که حتی با لینن درمورد نحوۀ ایجاد واحد های اشتراکی درزراعت وصنعت نوین دست به مقابله واستدلال می زد. او را به دستوراستالین گرفتندتا به زور بالای خود به عنوان خاین اتهام بزند وخودش به جای قاضی برای خود اشد مجازات تعیین کند. این هم نامه های قبل ازمرگ بوخارین! ( روزی بوخارین با نادژدا کروپسکایا همسربیوه لینن گردش می کرد، استالین رسید ولبخند زد وبرایش به شوخی گفت: بوخارین! روزی ترا خواهم کشت! واز ته بروت هایش لبخندی برون داده بود!
شب 15 اپریل 1937
کوبا!... چند شب است که قصدنوشتن نامه ای برایت دارم. می خواهم برایت نامه بنویسم. نمی توانم ازنوشتن به تو خود داری کنم. چرا که احساس می کنم تو به من نزدیک هستی. ( بگذارهرکس می خواهد پنهانی به من بخندد.) همه چیزهایی که برای من بسیارمقدس هستند ازطرف من به بازیچه گرفته شده اند.( این طوردرپلینوم گفته شد) من به اوج نومیدی، به آن ساعتی که ایلیچ (لینن) ازین دنیا رفت، قسم می خورم. به من گفته شد به نام او تجارت می کنم وحتی گفتند این حرفم که درزمان مرگ او( لینن) حضور داشته ام، دروغ است. من به زحمت می توانم سرپا بیایستم. آما آن ها مرا به نقش بازی کردن و دورویی می کردند. { افکاربوخارین مغشوش است. به نظرمی رسد درین جا ملاقاتی با کوبا ( استالین) را به یاد می آوردکه درآن کوبا به اوگفته بود: "ترا خواهم کشت." وبوخارین فکر کرد که کوبا نسبت به روابط او با نادژدا حسادت دارد.}
می خواهم صادقانه وآشکار دربارۀ زندگی خصوصی ام با تو حرف بزنم. باید بگویم که من فقط با چهارزن درزندگی نزدیک بوده { درین جا شرح کامل ودقیق مشاجرات ناخوش آیندش با آن ها را ذکرکرده است.} این که فکر کردی من ده زن داشته ام، اشتباه است. من درهرزمان با بیش ازیک زن زندگی نکرده ام. { ممکن است کوبا ( استالین) درین جا به خود گفته باشد:"اوبازهم دروغ می گوید." حالا که زن زیبایی را به همسری گرفته وشهوتش فرونشسته است." اما قبلاً هرقدمی که او برمی داشت، همراه با نام زن های بوخارین"زن پرست" توسط مأموران کمیساریای خلق درامورداخلی گزارش شده بود.}
همه رؤیا های من اخیراً به یک نقطه منتهی شده اند- چسپیدن به رهبری، وبه ویژه به تو...، کارکردن با تمام وجود، اطاعت کامل ازتوصیه ها، دستورالعمل ها وخواسته های تو. من روی ایلیچ را دیده ام که درتو ظاهرگردیده است. چه کسی جز تو می توانست از پس تاکتیک های کمینترن برآید؟ اجرای قاطعانۀ پنجسالۀ دوم، مسلح کردن خاوردور،... ترتیب دادن اصلاحات، تدوین قانون اساسی جدید جزتو، کارچه کسی می تواندباشد؟ هیچکس... وقتی خوشبخت بودم و درکنار توبودم، احساسی غیرعادی داشتم... حتی لمس کردن تو برایم مایۀ خوشبختی بود. همان احساسی را نسبت به توداشتم که نسبت به ایلیچ احساس می کردم. احساس خویشی نزدیک، احساس عشقی عظیم، اعتمادی بی انتها، احساسی که نسبت به فردی داری که می توانی هرچیزی به اوبگویی برایش بنویسی ونزدش شکایت کنی.
آیا این مایۀ تعجب است که درسال های اخیر، من حتی آن دورانی را که علیه تو می جنگیدم، فراموش کرده ام. آن دورانی را که ناراحت وعصبانی بودم. { می توانیم استالین را ضمن خواندن این نامه تصورکنیم. او به خاطرمی آورد، همین بوخارین درهمین اواخرچه چیزهایی دربارۀ او درخارج ازکشورگفته است. استالین بیش ازآن واقع بین بود که عشق بوخارین نسبت به خودش را درک کند. بوخارین اکنون او را با عشق یک متفکردیوانه، عشق یک قربانی نسبت به مآمورقتل خود، عشق ضعیف نسبت به قوی، دوست داشت. چقدرروس ها ازین کج روی های داستایوفسکی مآبانه خوششان می آید!}
درنظردارم کتابی بنویسم. دوست دارم که آن رابه تو تقدیم کنم وخواهش کنم مقدمۀ کوتاهی برآن بنویسی. می خواهم به همه نشان دهم که خود را کاملاً متعلق به تو می دانم. وضع من درین جا به شکل وحشتناکی متناقض وناهمگون است. من همه نگهبانان، همه چکیست( به قول ما خادیست های) زندان را مثل مردم خود می دانم ولی آن ها به عنوان یک خلافکار وجانی به من نگاه می کنند. هرچند که رفتارشان با من خوب ودرست است. من زندان را نیز متعلق به "خودم" می دانم. گاهی با خودم فکر می کنم چرا آن ها نمی توانند مرا به جایی خارج ازمسکو، درکلبۀ کوچکی منتقل کنند، برگۀ عبورمتفاوتی به من بدهند ودونفر مأمور چکا را نیز به مراقبت ازمن بگمارند. اجازه دهند با خانواده ام زندگی کنم. با کارکردن روی کتاب هایم یا با ترجمه ( با استفاده ازاسم مستعار یا بدون اسم) برای جامعه مفید باشم. بگذارند زمین را بکنم تا بدنم
ازنظرفزیکی تحلیل نرود.( هیچگاه از حیاط پشتی ساختمان دورترنخواهم رفت.) وبعد دریک روز خوب، این یا آن شخص اعتراف خواهد کرد که به من تهمت نا روا زده است. { رمانتیک بیچاره!}
واقعیت این است که من درشرایط فعلی درحال مرگ هستم. قوانین خیلی جدی وخشک است. نباید درسلول بلند حرف بزنی یا چکر یا شطرنج بازی کنی. وقتی وارد راهرو می شوی، نباید ابداً حرف بزنی. نباید به کبوترهایی که لب پنجره می نشینند، غذا بدهی. اصلاً نمی توانی هیچ کاری بکنی. از طرف دیگر، نگهبانان حتی نگهبانان بسیار دون رتبه همیشه مؤدب، خویشتن دار ودرستکار هستند. به ما خوب غذا می دهند. اما سلول تاریک است. با وجود این، لامپ شبانه روز روشن است. من کف سلول را جارومی کنم. سطل آشغال را تمیز می کنم. این کاربرایم تازگی ندارد؛ اما ازین جهت قلبم می شکند که این کار را درزندانی درشوروی انجام می دهم. غم واندوهم حدو مرزی ندارد."
روی پاکت نامه این درخواست نوشته شده بود: " نباید قبل ازجوزف استالین شخص دیگری این نامه را بازکند." اما استالین روی آن نوشت:" همه جا توزیع شود."
نامۀ بعدی دریادداشت های آتی خواهد آمد.
|