کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

۱

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
   

نگاه مخفی

جلددوم روزنوشت های سیاسی 

رزاق مامون

 
 

بامداد پنجم سرطان

جامعه بین المللی کمین گرفته است.

اخباروشایعات خاص مشعراند که رابطه میان جامعه بین المللی وحکومت افغانستان بیش ازگذشته وپیوسته تیره ترمی شود. اقدامات ونمایش های تبلیغاتی وسیاسی حکومت به طورآشکار( دربرخی حالات) تحریک کننده وبدون مشوره با متحدان جهانی صورت می گیرد. طرح موهوم صلح با طالبان، اخیراً جناح های مختلف ومخالف طالبان را درسطح داخل نیزدر ورطۀ نگرانی فروبرده است. همزمان با ازدیاد تلفات نیروهای خارجی، میلان وجهت گیری حکومت به سوی آن عده نیروهای طالبان که عموماً عملیات کشتار نیروهای خارجی وداخلی وپوست کشیدن وسربریدن افراد ملکی را رهبری می کنند، نیزشتابنده تر شده است. معلوم نیست آینده به کدام جهت سیرخواهد کرد؛ اما جامعه جهانی عملاً دریک بن بست قرارگرفته است. ظاهراً هیچ راه مسالمت آمیزبرای حل منطقی بحران رابطه بین حکومت کرزی وامریکا باقی نمانده است. مراحل سربازگیری وآرایش جبهه سیاسی وپیونددهی نیروهای بالقوۀ نظامی ازچندین استقامت درحال کامل شدن اند. حکومت درعین حالی که هیچ تغییرمثبتی را درعرصه اداره وخدمات اجتماعی ارائه نداده و به مهلت شش ماه بارک اوباما درمورد مبارزه کارساز به مظاهرفساد  ودور کردن مأمورانی که سبب ضعف وبدنامی حاکمیت شده اند، پشت پا زده، احتمالاً احساس می کند که برای رسیدن به اتکای  قومی درمیان طالبان فاصله چندانی ندارد وحمایت ایران و پاکستان نیزحاصل شده است. بدین روال،  حکومت خودش را برای مقابله با بدترین وضعیت ممکن آماده می کند. سطوح بالای حاکمیت کم وبیش ازمصاف بعدی مطلع اند اما طبقات میانی وپائینی حکومت هنوزنمی توانند تصور کنندکه چه اتفاقاتی ممکن است روی بدهد.

علامت های کمترواضح شده ای وجود دارد که جامعه جهانی درباره سرمایه گزاری روی ابزارهای احتمالی برای کندترکردن آهنگ اقدامات آقای کرزی درامورصلح ومعامله با ایران و پاکستان است. برکناری مک کریستال واضحاً درهمین راستان به وقوع پیوست. به نظرمی رسید که جامعه جهانی برای فرار ازاشتباهات هشت سال اخیرخویش، بازهم ترجیح می دهد که به منظورمقابله با آهنگ مخالف حکومت برضد جامعه جهانی، ازابزارهای ناکام ( تحریک قومی) استفاده کند. این به معنای لگدمال کردن ارزش ها ودست آوردهایی است که درطی تلاش وکارزیاد درهشت سال اخیربه میان آمده است. غرب سرگرم بررسی این مسآله است که چه گونه می توان کرزی را حداقل درنقطه ای متوقف کرد که ازتحریک بیشترروحیه جنگ وستیزعلیه نیروهای خارجی جلوگیری شده بتواند. فکرمی شود که سازوکارهای مقابله احتمالی با اوضاع روبه تغییر درشمال افغانستان به وجود آمده است. به هرمیزانی که آقای کرزی نسبت به نزدیکی با طالبان حرص بیشتری از خود ظاهر می سازد، علاقه نیروهای غربی به سوی نیروهای نظامی بازمانده از دوران مقاومت احمدشاه مسعود فقید برضد طالبان سرازنو جلب می شود. این طوربرداشت می شود که غربی ها اشتباهات خویش را هم از حساب خویش می پردازند وهم از حساب صلح وامنیت نسبی درافغانستان.

اکنون جنرال دوستم، دکترعبدالله، حاجی محمدمحقق واحمدضیاء مسعود دو باره مورد توجه نیروهای غربی قرارگرفته است. گمان می رود که تصورغربی ها این باشد که تأمین اتحاد میان این چهره ها، بتواند پروژه مصالحه یک جانبه ومرموزبا طالبان را که با اجندای غربی ها( البته باشکل وشمایل کنونی) مطابقت ندارد، بی اعتباربسازد. دراحوال کنونی پاکستان باشدت درتلاش ایجاد نزدیکی میان بخشی ازرهبری طالبان به رهبری مولوی جلال الدین حقانی ( محوراصلی وابسته به آی،اس، آی) وحکومت کابل است. عملی شدن این روند که درغیاب نیروهای غربی صورت خواهد گرفت، برای امریکا به منزله یک کابوس آزاردهنده است. ایرانی ها هرچنددرین ماجرا دستی دراهداف خویش دارند، ضمن حمایت ازائتلاف میان کابل واسلام آباد (جمع طالبان) ازامتیازگیری پاکستان درین بحران، چندان خرسند نخواهد شد. رخنۀ استراتیژیک اسلام آباد درقضیه افغانستان، لزوماً ایرانی ها را به سوی معامله با غرب تشویق خواهد کردتا ازیک سوعمربحران طولانی شود وازجانب دیگر، امتیازایران دربرابرپاکستان با حمایت غربی ها، فزونی یابد.

هشت سرطان- 1389

عصر- ساعت شش

کشور به سوی آخرین ورطۀ بحران جلو می رود.

دریک ماه اخیرتعداد تلفات نیروهای خارجی به صد تن رسیدکه درنوع خود بی سابقه است. مقامات کشورهای خارجی ازوخامت اوضاع واقدامات آشکاروپنهان حکومت برای تحکیم موقعیت خودش دربرابرفشارهای امریکا واروپا، به طورعجیبی عصبانی اند. رایزنی ها درمورد این که چه گونه بتوانند براین وضع غالب آیند، درسطوح مختلف سیاسی ونظامی شروع شده است. تهاجم لفظی و یک رشته افشاگری ها از سوی روزنامه های معتبرمانند "نیویورک تایمز"،"واشنگتن پست"، "دیلی تلگراف"، "گاردین" ودیگرنشریه هایی که درمنابع قدرت غربی ها شریک اند، ظاهراً هرنوع امکانات نزدیکی حکومت کرزی با جامعه جهانی را بیش از پیش ضعیف کرده است. ابزارهای تبلیغات غربی به نظرمی رسد که درزمینه رد گیری واقدامات مقامات ارشد حکومتی درتمامی عرصه ها به خصوص درعرصه اقتصادی ومالی نقش اداره های تحقیقات عدلی را ایفا می کنند. واشنگتن پست روزگذشته گزارش داد که برادرمارشال فهیم وبرادرحامدکرزی سرگرم انتقال پول های نامشروع ازطریق "حواله" به دوبی اند. اگرچه اعلام این مسایل صرفاً جنبه روانی دارد، اما حلقات حکومتی را نسبت به غربی ها بدبین ترمی کند. اکنون هردو طرف درصدد تحکیم سنگرهای سیاسی ودرصورت احتمال، ازحیث نظامی نیزکارمی کنند. درظاهرامر، پاکستان وایران یکی دوبرگ برنده را دراختیار دارند واین طورفکرمی کنند که درمیدان افغانستان، به حدکافی توانسته اند درجهت حراست ازمنابع خویش، بازی های نسبتاً موفقانه ای را به راه بیاندازند. درین میان استخبارات امریکا نیزوارد عرصه عملیات جنگ شده است. از چندی به این سو، سی،آی،ای درباره آینده وویژگی جنگ درافغانستان نظراتی را ابرازکرده است. تقابل سیاسی میان تیم حاکم درکابل وجامعه جهانی درهرحالت، فرصت های بیشتری را از افغانستان می گیرد. تلاش کرزی برای پیوستن به طالبان تا کنون بی نتیجه مانده و حالا لحن حکومت درمورد طالبان کم وبیش رنگ گذشته را به خود گرفته وشرط وشروط سابق مانند این موضوع که طالبان ابتداء باید قوانین جاری کشوررا رعایت کنند وسلاح برزمین بگذارند،  مطرح شده است. این کنش ها وواکنش ها هرنتیجه ای که داشته باشد، واقعیت این است که نتیجه اولی اش برروان مردم وروند تجارت وخریدوفروش تأثیربدی برجا گذاشته است.

تا جایی که من شاهد هستم، عموم مردم به شمول آنانی که دستی درقدرت دارند وبه نحوی دنبالۀ حاکمیت کنونی به حساب می آیند، ازآینده شان بیمناک می باشند. مقامات حکومتی درصدد انتقال خانواده ها وپول های شان به خارج کشوراند وهرروز این پروسه سرعت می گیرد. این عناصر، با بی مسئولیتی های نابخشودنی شان، کشوررا به قیمت تمول مادی خود شان به سوی بحران سوق داده اند واکنون تلاش دارند خود را ازورطه بیرون کنند. جامعه جهانی ( بیشترینه اروپایی ها) که ازجنگ افغانستان به ستوه آمده اند، درصدد یافتن راهی برای خروج از افغانستان اند واگرامریکایی ها ابتکار را کمی از دست بدهند، همه این کشورهای از افغانستان خارج می شوند. بسیاری شخصیت های سیاسی، روشنفکران واحزاب ضد طالبان به این نظراند که ممکن است غربی ها اگرمجبور شوند، سرنوشت ملت ومملکت را دو باره تسلیم تروریزم خواهند کرد. نشانه هایی از بیزاری ونفرت خارجی از جنگ افغانستان نیزهرروزآشکارتر می شود. اما من فکرمی کنم که همه این مسایل جزیک نمایش دوامدار است. همه می خواهند بحران ادامه یابد. تقابل استراتیژیک میان چندین کشوربرضد چندین کشور درمیدان افغانستان به زمان وزمینه بیشترنیاز دارد. گویا تصفیه حساب های تاریخی درپیش است. هریک برای فشاردادن رقیب خویش، از ابزاربحران سازی استفاده می کنند. درین میان حکومت نیم بند مافیایی، هرگزحاضر نیست ازمنابع درازمدت افغانستان دفاع کند. این حلقات سرگرم اختفای منابع مادی خویش اند وفکرمی کنند که نجات دارایی های نامشروع شان، می تواند به معنای نجات کشور نیز باشد. چنین حکومت بی مسئولیت وخطرناک درتاریخ افغانستان دیده نشده است. هرچه می اندیشم، راه گریزازین بحران وجود ندارد. دریکی دو سال پیش، هنوز مجراهایی به روی این آقایان مفتوح بود؛ مگر حالا گره بی اعتمادی وتقابل محکمترشده است. ازهمین جاست که پاکستان با نیروی دوچندان سعی درقناعت دادن امریکایی ها دارد ودرین کار انگلیس و ایران وروسیه را نیز با خود دارد. امریکایی ها هنوز مشت خود را بازنکرده اند. به همین سبب، تشویش عمومی درحال افزایش است.

 

دو روز قبل، به لطف یکتن ازافسران ارتش ملی، برای اولین بار به محوطۀ بالاحصاررفتم وخیلی تحت تأثیرقرارگرفتم. ازقبل علاقه داشتم درین باره چیزی بنویسم. شب گذشته مقالۀ اجمالی ذیل را تحریرکردم که امیدوارم برای شما خوانندگان جالب باشد.

 

مرثیه بر گسترۀ غمناک فراموشی

 

بقایای دژ " بالاحصار" دردامنه تپه های حاشیه جنوبی کابل امروزی، محراق اصلی تاریخ کهن پایتخت افغانستان است. مؤرخان درنتیجۀ پژوهش های خویش احتمال داده اند که پیش از یورش سپاه خلیفه بغداد به فرماندهی یعقوب لیث صفاری درسال 258 هجری، دردامنه تپه واطراف آن کوه هایی که بعدها دژ بالاحصار درآن اعمار شد، نیایشگاه های بودایی قرارداشته اند. اما همزمان با بالاگرفتن هنگامۀ یورش سپاه عرب به سوی کابل، رتبیل شاه حاکم کابل فرمان داد که هزاران داوطلب بودایی وبرهمنی، قلعه دفاعی بزرگی را برپا کنند. دیواربندی های طویل ازقلعه بالاحصار برستیغ کوه های "شیردروازه" و"آسمایی" نیز کشیده شده بودند که عزم ساکنان کابل برای مقابله با سپاه عرب را نشان می داد.

شاهان کابل یکی پی دیگر درطی دو صدسال جنگ وگریز، درمیان دیوارها وعقب کنگره ها وسدبندی های مارگونه برگردونه های مجاور، زندگی کردند. گاه از روی اکراه، پذیرۀ آئین اسلام شدند وزمانی هم به آئین پیشین خویش بازگشتند. معابد بسیاری به تباهی رفت تا آن که یعقوب لیث از سرحیله دریک نمایش مصالحه، با شمشیر بررتبیل شاه تاخت وپیش چشم لشکریان دوطرف، سرش را از تن جدا کرد. گویند وقتی یعقوب به کرمان بازگشت، "پنجاه بت زرین وسیمین ازکابل آورده بود."

شماری ازمبلغان وجهادگران عرب نیز شامل لشکریان یعقوب بودند که یک شب ازسوی ساکنان بالاحصار به طورناگهان هدف تیروکمان قرارگرفته وجان باختند. ازجمله، مردی که اکنون درپای دیواره های دفاعی بالاحصارمدفون است وآرامگاه زیبا او به نام زیارت حضرت تمیم انصار محل حرمت وارادت خاص وعام است.

اگرچه دژبالاحصار درطی بیش ازهزارسال، بارها به خرابی رفته ومتروک شده است، اما  درطرح اولیه آن ظاهراً هیچگاه تغییری رونما نگشت. نویسنده کتاب "حدودالعالم" می نویسد:

" کابل شهرکیست واو را حصاریست محکم ومعروف به استواری واندروی، مسلمانان وهندوان اند واندروی بتخانه هاست."

بابر، شاه گورگانی نیزدربارۀ قلعه بالاحصار قدیم اشاراتی دارد. نمای ویرانه های بازمانده حصار نشان می دهد که ارگ ( جایگاه نخبه ها و سلاطین) درحاشیه جنوب غربی قلعه موقعیت داشته و وبدنۀ جنوب شرقی قلعه با سلسله کوه های "شیردوازه"  متصل بوده است. هنوز برج وباره ای که از دژ به سوی دامنه کوه های گستره یافته بودند، پا برجا باقی مانده اند. دربرخی متون کهن گستره دیواره ها برارتفاعات کوه های مجاور را به " اژدهایی به دورگنج پیچیده" شباهت داده اند. ایامی که سیطره عرب ها برسرزمین های عجم به سستی گرائید، کابل با حصاراستوارش دراختیارامرای محلی قرارگرفت تا آن که غایلۀ چنگیز شهرهای معمورایران وخراسان و ماوراء النهررا یکی پی دیگردرکام آتش فروبرد. گویند چنگیز میان سال های 625 و628 هجری درکابل با جنگی بازدارنده روبه رو نشد اما اخلاف دودمان چنگیزی تحت فرماندهی چغتای ازپسران او پای شان به حصار کابل کشیده شد.

درسال 768 برخی حکام مغلی به جان هم افتادند ودژکابل را مرکزقراردادند. دژ به دست سپاهیان امیرتیمورگورگان افتاد وپس ازآن قلعه را برای پسرانش شاهرخ، پیرمحمد جهانگیر و نوادگانش رها کرد.

می توان فهمید که دژ بالاحصاراز شش صدسال پیش به حیث مرکزنظامی ومستحکم مورد استفاده قرارمی گرفت. درسال 908 ناگهان مردی به نام بابر که نسب پدری اش به امیرتیموروسلسله پدری اش به چنگیزمی رسید، بالاحصارکابل را تصرف کرد وکمترازدوسال را دردژ اقامت کرد. سلالۀ مغلی ازآب وهوای خوش کابل به وجد می آمدند.

بخور درارگ کابل، می بگردان کاسه پی درپی

که هم کوه است وهم دریا وهم شهر است وهم صحرا

اما روزگارخوش شاهزاده ها شکار زمین لرزۀ غافلگیرانه ومهیبی گشت که سی وسه تکانه داشت وحتی بزم اعیانی بابر را برهم زد وتنبورازدست مطرب برافتاد وهمه بخش های مهم ارگ وباره وبرج بالاحصارفروریخت. بابرنفرات ارتش وامرای نظام را مأمور بازسازی بالاحصارکرد واین مأمول یک ماه به درازاکشید. بابرهرگاه ازحصارکابل به سرزمین های دیگرمی گذاشت، دراولین فرصت دو باره برمی گشت. ففرزندانش درهمین حصار دیده به دنیا گشودند ونقشه فتح هندوستان به وسیله بابر درزیرسقف شاهی بالاحصارآماده شد. اولادۀ بابر میان حصارکابل و بارگاه های سرزمین هندوستان درآمد ورفت بودند؛ دربالاحصار، سالیان دراز با خود ودیگران جنگیدند ودرعین حال با ایجاد شهرها، آبادی ها، تفرجگاه ها، کاخ ها وگردشگاه ها سیمای کابل را عوض کردند.

سرانجام ایام زوال فرازآمد. اورنگزیب آخرین حکمروای کورگانی ها درهند وفات کردوهمزمان با آن، دولت صفوی ایران، قندهاررا از چنگ آنان بیرون کردند. تا زمان ظهور نادرشاه افشار، شاهنشاه ایرانی، جنگ های پراکنده برسرقندهار وتوابع نزدیک آن، میان هوتکی ها و دودمان صفوی، سال های سال ادامه یافت وسلطنت کابل تا زمان حرکت نادرشاه افشاربه هدف فتح هندوستان اهمیت خودش را از دست داد ونادرشاه حکمرانان آغشته به نفاق مغلی را ازسرراه برداشت و درماه جولای 1736 سپاه نادرشاه دژ بالاحصاررا فتح کرد.

نادرافشاربعد ازآن که واحد کوچکی از نظامیان را دردژ بالاحصار گماشت، به زودی آهنگ هندوستان کرد ودرهم درآن جا به کاررزم وسودای غنمیت مشغول گشت.

درسال 1747 نادرافشار درجریان توطئه درباریان خودش ازجهان رفت وحدود حاکمیت احمدخان درانی ازسرداران ارتش نادرشاه بربخشی ازامپراطوری نادرشاه تسلط یافت. وی 26 سال براریکۀ پادشاهی قندهار وگاه بربخش های ازقلمروهند تکیه زد وبارها به هنگام عبور به سوی هندوستان، دردژکابل رحل اقامت می افگند. اما پسرش تیمور، شهزادۀ پارسی سرای اقدام تاریخی وعجیبی انجام دادو پایتخت را ازقندهار به بالاحصارکابل منتقل کرد. بالاحصاربرای نخستین بار، به دارالسلطنۀ سرداران افاغنۀ قندهاری وقزلباشان بازمانده ازلشکرنادرشاه افشار مبدل گشت.

بدین ترتیب، دوره رونق تاریخی صدو پنجاه سالۀ دژ کابل باردیگراحیا گشت.

تیمور بیست ویک سال دردارالسلطنه کابل ( دژ بالاحصار) حکمروایی کرد. دردرون قلعه، بنا های جدیدی به نام حرا سرا، زندان، ورزشگاه، کشتارگاه، بارگاه های بزم وشعروطرب، سربازخانه ها، سراچۀ خاص، دیوان خانۀ خاص وغیره فعال بودند. بعد ازآن که تیموردیار ازدنیا رفت، رویداد های خونین میان شهزاده ها وسرداران آغاز گشت. زمان شاه پس ازکشمکش درونی، برسریرسلطنت نشست. زمان شاه برادرش را درجنگ قدرت کورکرد وخود نیز ازسوی برادرش شاه محمود ازدوچشم نابینا شد. غلبۀ محمود ورسیدن بردژبالاحصاردرسال 1801 نخستین تحول سیاسی به شیوه"  حکومت گردشی" میان دودمیان سدوزاییان بود. مگرجنگ ولایات "شهزاده نشین" دریک عمل زنجیره ی، جنگ برسرقدرت را آغازکردند که به جنگ برادران سدوزایی معروف است. بالاحصاردرطی سال های شهزاده های مدعی قدرت، به حیث مرکزقدرت، توطئه، تهدید وزندان وشکنجه شناخته می شد. این قلعه ازآن پس، درفواصل بسیارکم، ازاختیاریک شهزاده بیرون شده ودرقبضۀ شهزادۀ رقیب قرارمی گرفت. جنگ های شاه شجاع برادرزمان شاه با شاه محمود برادردیگر شاه زمان شیرازۀ نظم وادارۀ را که طی سالیان پادشاهی تیمورشاه شکل گرفته بود، متلاشی کرد. دیگردم دستگاه با اعتباردردژ وجود نداشت. هرشهزاده ای که درآن وارد می شد، می دانست که به زودی ازآن جا رانده خواهد شد. ازسال 1219 به بعد که دم ودستگاه سلطنت( که اخیراً افغان ها نامیده شده بودند.) کارآیی خود را از دست داده بود. همزمان با شروع جنگ قدرت به رهبری شاه شجاع درانی گماشته های "سیاسی" انگلیس وگاه، هیأت های روسی به بالاحصاررفت وآمد می کردند.

این زمانی بود که "بازی بزرگ" میان بریتانیا و روسیۀ تزاری برسر هندوستان وقلمروهای متصل به آن، گام به گام به نقطه حساس تقرب می کرد. موقعیت "افغانستان" به گونه ای بود که گستره نفوذ بریتانیا، با سیاست پیشروی روس ها درآسیای میانه درتصادم واقع می شد. شاهان و"سرداران" دودمانی دیگری به خونخواهی نزدیکان شان یکی پی دیگردریک بازی پیچیده منطقه ای که "کپمنی هند شرقی" سرنخ آن را دردست داشت، به نام های امیردوست محمدخان، امیرشیرعلی خان وامیریعقوب خان دردارالسلطنه بالاحصارروی صحنه آمدند ورفتند. دردورۀ که شاه شجاع باردوم به یاری کمپنی هند شرقی بالاحصار را اشغال کرد، الکزاندربرنس فرستادۀ ويژۀ انگلیس درساختمانی متصل بالاحصار جا خوش کرد؛ اما به زودی با سی تن ازنفراتش به وسیله ساکنان اطراف قلعۀ بالاحصاربه قتل رسیدند. درین میان تنها امیرشیرعلی خان برای مقابله با انگلیس ها، دست دوستی به سوی روس ها درازکرد که به ناکامی ومرگ اسفبارخودش انجامید. آخرین فرمانروای دژ بالاحصار، امیرمحمدیعقوب خان پسر ضعیف النفس شیرعلی بودکه درسال 879 به وسیله انگلیس ها به بالاحصارآورده شد. این بارنیزپس از 39 سال از کشته شدن برنس، مأموربانفوذ دیگرانگلیس ( کیوناری) دربالاحصار اقامت گزید تا امورحکومت جدید را شخصاً اداره کند. اما این بار نیزفرستاۀ انگلیسی مقیم یکی ازکاخ های بالاحصار، چانس اقامت طولانی تر درقلعه را ازدست داد ودریک حمله غافلگیرانۀ ساکنان کابل با هفتاد تن ازنفراتش دربالاحصار به قتل رسید.

ارتش هندی – انگلیسی به فرماندهی جنرال رابرت این بار بی آن که کدام شهزاده دیگری را با خود بیاورند، طی یورش ازسه جهت، قلعۀ بالاحصاررا اشغال کردند. رابرت دستورداشت که فقط مرکزقدرت درکابل را به طورکامل منهدم کرده ودو باره روانۀ هند شود. شاید رابرت خود نمی دانست که یک مأموریت تاریخی را برعهده اش گذاشته اند. وی طی یک مراسم خاص، تمامی اسلحه، مهمات ولوازم انفجاری را ازذخایر محفظ بالاحصاربیرون نکرد، بلکه همه را به آتش کشید وبه حیات سیاسی وتاریخی دژبالاحصار برای همیشه خاتمه داد. ازآن تاریخ به بعد، دژ بالاحصاربا همه ماجراهایش ازوجود شهزاده ها ودرباریان خالی شد.

ازآن زمان تا کنون، بالاحصاربه سوی آسمان وکابل امروزنگاه می کند.

 

ساعت هفت

تیراندازی واحد گشت ناتو بریک موترملل متحد

ساعت دوازده امروز درنزدیکی چهارراهی مسعود طی یک حمله مسلحانه بالای یک موترملل یک کارمند بی گناه جان خود را از دست داد. چند ساعت تردد وسایط با سکته گی واخلال رو به روشد. معلوم نشد که اصل قضیه چه گونه بود. اما افراد مسلح زیادی به شمول خارجی ها به محل آمده بودند وباعث اضطراب بیشتر شده بودند. نیروهای خارجی همه شهروندان کابل را به دیده دشمن می بینند. من گاهی فکرمی کنم که با این روحیه، این ها می توانند درافغانستان به اهداف خویش برسند؟ شاید درمحاسبه قدرت های غربی قید شده است که درافغانستان قرارنیست به اهداف خویش برسند؛ زیرا نقاط اصلی که باید درآینده به صوب آن حرکت کنند، افغانستان نه، بلکه مناطق پرذخیره خارج از افغانستان است. این واحد های گشتی روزانه به شکل ایجاد ترس وخوف درجاده ها تردد می کنند وهمین ها اند که درکنار همقطاران داخلی شان( واحدهای پلیس، ارتش ملی، موترهای تعقیبی شیشه سیاه وابسته به مقامات مجهول) روزانه نظم ترافیک را مختل می کنند وبرخشم ونارضایی مردم دامن می زنند. اما مردم هرگزیارای حرکت واعتراض ندارند. یک دوستی حکایت کرد که امریکایی ها گویا ازبی تحرکی وبی تفاوتی مردم نسبت به سرنوشت شان عصبانی اند وگفته اند که مردم افغانستان برخلاف آن چه لاف می زنند، هیچ شهامتی برای دفاع ازحقوق خویش ندارند. به نظرمن هدف ازسخنان امریکایی ها این است که چرا مردم دربرابرحکومت کنونی دست به عمل نمی زنند. عصبانیت امریکایی ها اهمیتی ندارد؛ زیرا مسئولیت اصلی وضع فعلی مجریان سیاسی امریکا اند. تیم کنونی که اکنون برقدرت سیاسی واقتصادی درکابل قبضه کرده است، ازنوازش ها وامکانات بی حساب جامعه جهانی استفاده کرده و به این حالت رسیده اند. سیاست حساب گرانه ومصلحتی جامعه جهانی درافغانستان راه را برای تقویت حلقاتی هموارکرد که اکنون کم کم دارد از کنترول بیرون می شود. این حلقات به حدی نیرومند شده اند که ضعیف کردن شان دشوارشده است.

 

نهم سرطان- 1389

ماه عسل لوی سارنوال وسفیرامریکا هم به پایان رسید.

از زمانی که آقای اسحق الکو به حیث دادستان کل ( لوی سارنوال) برگزیده شد، رابطه میان وی وبرخی حلقات قضایی امریکا بسیارگرم وحسنه بود. اساساً حمایت وعنایت امریکایی ها باعث شده بود که ایشان به این مقام دست یابد. درین مدت نجوا های رسمی وغیررسمی زیادی میان آقای الکو وامریکاییان وجود داشته است. دفترلوی سارنوالی یومیه با سفارت امریکا رابطه تنگاتنگ داشت و حتی کلیه امور مربوط به مسایل رد یابی خلافکاران اقتصادی و کاردرمورد مظنونان عرصه های مختلف با مشوره سفارت مورد رسیدگی قرارمی گرفت. هیأت های قضایی امریکا به طورمنظم با الکو دیدار کرده و او را درپناه حمایت خویش قرارداده بودند. حتی زمزمه های نهانی هم وجود داشته است که شاید درآینده آقای اسحق الکو آنقدر مورد اعتماد جامعه بین المللی قرار گیرد که درصورت لزوم، به حیث جاگزین آقای کرزی نیز مورد بررسی ومشوره قرار گیرد. زیرا وی نیز اهل ولایت قندهار است و سعی می شد تا یک شخص مجرب درامورقضایی مانند الکو به حیث رقیب منطقه ای رئیس جمهورپرورش داده شود. اما روزگذشته همۀ احتمالات وانتظارات ناگهان خاتمه یافت و آقای الکو دریک نشست خبری اعلام کردکه سفیرامریکا صریحاً درامور قضایی افغانستان مداخله می کند. وی سفیرکارل ایکنبیری سفیرامریکا را به شکستن حدود عرف ومقررات دپلوماتیک متهم کرد و مدعی شد که سفیرازوی خواسته است که رفیع الله عظیمی معاون یکی ازبانک ها را به اتهام فساد مالی دستگیرکند. الکو استدلال کرد که وی تا زمانی که علیه شخص مورد اشاره دلایل ومدارک محکمه پسندی دراختیارنداشته باشد، دست به این کارنخواهد زد.

درنشست خبری، آقای الکو ظاهراً درمورد گزارش اخیرروزنامه واشنگتن پست توضیحاتی ارائه می داد. واشنگتن پست خبرداده بود که مقامات ارشد رهبری دولت افغانستان( به شکل تلویحی شکل رئیس جمهورنیزشامل آن می شد) به مقامات عدلی وقضایی پیوسته دستورمی دهند که نام افراد ومقامات عالیه حکومتی را از دوسیه های جرایم مالی وفسادسالاران بیرون کنند. به طورنمونه از محمدصدیق چکری، نادرآتش وچندتای دیگرنام برده شده بود که گویا رهبری دولت دستورداده بوده که ازتعقیب وبازداشت این افراد جداً خود داری صورت گیرد.

گزارش حاکی ازآن بود که روزگذشته قبل ازظهر، آقای اسحق الکو به دفترریاست جمهوری احضار شد و با ساعتی با آقای کرزی ملاقات داشت. بعد از ختم ملاقات وی شتاب زده نشست خبری برگزار کرد و سفیرامریکا را به مداخله در امور قضایی افغانستان متهم کرد. البته تا جایی که من می دانم، این واکنش آقای الکو اصلاً برای سفیرامریکا قابل پیش بینی نبود زیرا آنان الکو را متحد نزدیک خویش تصور کرده و از وی حمایت می کردند. رئیس جمهور درماه های اخیر از رفت وآمد وتماس دایم الکو با سفارت وبرخی حلقات عدلی امریکا احساس نگرانی می کرد. قابل درک است که آقای الکو از سوی کرزی مورد فشار شدیدی قرار گرفته ومجبور شده است تا نشست خبری تحریک آمیزی را برگزار کند.  این حادثه اوج تقابل میان حکومت کرزی وامریکا را نشان می دهد ومحروم شدن ازحمایت امریکا مسلماً آینده خوبی به بارنخواهد آورد. روی گردانی آقای الکو ازمتحدان امریکایی ( به نظرمن) یک عمل واکنشی غیرمترقبه بوده است. تمثیل وفاداری به رئیس جمهورآن هم به این شیوۀ تحریک آمیز، یک برخورد عادی معلوم نمی شود؛ زیرا الکو یکی از منتقدان برجسته سیاست های کرزی درنزدیکی با ایران وپاکستان بوده و علاوتاً ایشان از نحوۀ مدیریت آقای رئیس جمهورهمیشه به حیث نقاط ضعف یاد می کرده است. سخنگوی سفارت امریکا درواکنش به این عمل آقای الکو اشاره کرد که آن چه ممکن است سفیرامریکا برای الکو گفته باشد، نظررسمی نیست بلکه مشوره شخصی وی به دادستان بوده است. به نظرمی رسد که مقامات سفارت خیلی تلاش کرده بودند تا برای رسانه ها جواب دست وپا شکسته ای را که چیزی کمترازقبول ادعا های الکو می تواند حساب شود، ارائه کنند.

 

ادامه دارد......

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳۶       سال شـــشم           جــــدی ۱۳۸٩  خورشیدی        جنوری ٢٠۱۱