کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱

 

 

٢

 

 

۳

 

 

 

 
 
 
الماس کوه برتاج شگون بد


بخش چهارم

بشیر سخاورز
 
 

كوه نور با شاه كور

تأريخ كشور ما پر از نيرنگ و فريب است كه برادرى براى رسيدن به اورنگ شاهى، در برابر برادر ديگر به كار بسته است. خان ها و مردم صاحب جلال هم در گردونه ى اين فريبكارى اسير بوده اند و يكى از پُر گزند ترين نيرنگى كه به كار رفت و شاهنشاهى افغانستان را به پايان رسانيد و سرزمين هاى افغانستان يكى پس از ديگر به دست ديگران افتاد، به زندان انداختن شاه زمان و كور شدن او به دست برادر اش محمود بود.

 پس از تيمورشاه، پسر اش شاه زمان كه برادر اصلى شاه شجاع است بر اورنگ شاهى نشست و نخستين كارى كه كرد - خواست تا سرزمين هاى از دست رفته ى افغانستان به شمول كشمير را به دست آورد. در آن هنگام انگليس ها تلاش داشتند گستره ى فرمانروايى شان را در هندوستان بزرگ تر سازند اما دولت افغانستان سدى بود در برابر اين پيشروى، به ويژه كه شاه زمان مى خواست قلمرو پدركلان اش – احمدشاه درانى را دوباره به چنگ آورد. انگليس ها براى آن كه دولت افغانستان را ضعيف ساخته باشند، رنجيت سينگ و فرمانرواى كشمير را تشويق كردند تا سرزمين هاى افغانستان را با هم تقسيم كنند. براى رنجيت سينگ كه تا چند سال پيش پنجاب، ولايت تحت فرمان او زير سم ستوران جهانگشايان افغانستان خُرد شده بود، فرصت طلايى ميسر شد تا از افغان ها انتقام بگيرد و حتا جسارت به گرفتن پيشاور كند، به ويژه كه آتش نفاق شهزادگان درانى افعانستان را در خود مى سوخت.

شاه زمان نا آگاه از گزند برادران، براى گرفتن پنجاب به آن سو تاخت اما هنوز به پنجاب نرسيده بود كه برايش آگاهى دادند كه برادر اش محمود شورش كرده و خود را شاه افغانستان خوانده است. شاه زمان ناگزير به سوى كابل روان شد و پس از آن هيچ شاه افغانستان نتوانست كه سرزمين هاى از دست رفته ى افغانستان را دوباره به دست آورد. اين تاخت نافرجام شاه زمان آخرين تلاش است.

شاه زمان به كابل رسيد و سپس آهنگ قندهار كرد تا محمود را كه در آن جا خود را پادشاه خوانده بود، شكست بدهد. او احمد خان نورزايى را به حيث سپهدار، پيشاهنگِ سپاه خود ساخت و خود اش با سپاه كوچكتر به دنبال او آمد. اما احمد خان نورزايى به شاه زمان خيانت كرد و با تمام سپاه اش به محمود پيوست. اين تكان روحى و نداشتن سپاه، شاه زمان را فلج كرد و او ناگزير به سوى كابل رو آرود، اما برايش آگاهى دادند كه شاه محمود با سپاه بى شمار اش به زودى به كابل خواهد رسيد. شاه زمان از بيم جان كابل را به سوى پيشاور، جايى كه برادر اش شاه شجاع حاكم بود، ترك كرد اما چون با شتاب به سوى پيشاور در حركت بود، با همراهان اش در قلعه ى مردى به نام عاشق خان شينوارى براى دم گرفتن، پناه برد. ولى دريغ كه بامداد آن شب خود اش را اسير عاشق خان يافت. عاشق خان براى نگهدارى شاه زمان و همراهان اش دو صد مرد شينوارى را  پهره گذاشت و پسر اش را به كابل فرستاد تا شاه محمود را آگاه سازد. شاه محمود، اسدالله خان را با سواران زيادى به سوى جلال آباد روان كرد تا شاه زمان را به كابل بياورد. از سوى ديگر شاه شجاع، كه هنوز هفده سال داشت و در پيشاور بود از به دام افتادن شاه زمان به چنگ عاشق خان شينوارى آگاه شد و يك صد سوار به سركردگى عبدالكريم خان اسحاق زايى را به سوى قلعه ى عاشق خان فرستاد، مگر عبدالكريم خان هنوز از دره ى خيبر نگذشته بود كه به او آگاهى دادند كه اسدالله خان، شاه زمان را از قلعه ى عاشق خان شينوارى با خود به سوى كابل برده است. شاه محمود برادر اندر اش، شاه زمان را به سياه چالى در بالاحصار كابل زندانى كرد اما هنگامى كه الماس كوه نور را از او خواست، شاه زمان او را فريب داد وگفت كه كوه نور در نزد اش نيست. شاه زمان اين الماس را در سياه چال پنهان كرد و محمود نتوانست به آن دست يابد. شاه محمود براى آن كه هيچ گاه شاه زمان نتواند آرزوى رسيدن به اورنگ شاهى را به سر بپروراند، او را كور كرد.

هنگامى كه شاه شجاع توانست كابل را از چنگال شاه محمود بيرون بياورد و شاه افغانستان شود، برادر اش شاه زمان را از بند شاه محمود نجات داد و شاه زمان به پاس اين خدمت، الماس كوه نور را به شاه شجاع بخشيد.

 

ادامه دارد.....

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢٤          سال شـــشم               سرطـــــــــان/اســـــد ۱۳۸٩  خورشیدی           جولای ٢٠۱٠