کابل ناتهـ، Kabulnath
















بخش اول







بخش دوم




بخش سوم














Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 

نصیرمهرین

 
 

بکتاش بهانه یی برای رابعه ؟! 

(٤)

متن فشرده

 

بکتاش :

 

چرا شعرم فرستادی شب و روز

 دلم بردی برآن نقش دل افروز

 

در پاسخ به پرسش های بکتاش ، آنچه از زبان رابعه آورده شده است ، در واقع دلایلی است که مبنای تعبیر های طرفداران عشق عارفانۀ او شده است :

 رابعه گویا چنین جواب میدهد:

 

جوابش داد آن سیمین بر آنگاه

که یک ذره نه ای زین سرتو آگاه

مرا درسینه کاری اوفتادست

ولیکن از تو  آن کارم گشادست...

ترا این بس نباشد در زمانه

که تو این کار را باشی بهانه

 

عطار هنگام ارایه چنان تصویرو پاسخها ، به سخنان بوسعید عارف پیشینه و ثأثیر گذاز تکیه دارد. تکیۀ عطار به او از گونۀ نقل القول های کسانی است که پذیرفتن سخنان ایشان بلامنازعه تلقی شده است.

زلفظ بوسعید مهنه دیدم

که او گفتست من آنجا رسیدم

بپرسیدم ز حال دختر کعب

که عارف بود او یا عاشقی صعب

چنین گفت او که معلومم چنان شد

 که آن شعری که بر لفظش روان شد

زسوز عشق معشوق مجازی

به نگشاید چنین شعری به بازی

نداشت آن شعر با مخلوق کاری

که او را بود با حق روزگاری

کمالی بود در معنی تمامش

بهانه آمده در ره غلامش...

 

 

  اینک در جایی میرسیم که ابراز شک وتردید رامطالبه می کند. نگریستن ازچشم تردید به آن تعبیر ها وتوجیه ها ، تایید برداشت های را باخود دارد مبتنی بر صحه گذاری  برعشق رابعۀ بلخی بربکتاش.  تناقض آن تعبیر ها را نه تنها با اشعاری که عطارمیاورد میتوان دید بلکه در شعر خود رابعه نیز جلوه های از چنان برداشت را نمی توان به ملاحظه نشست...

 

افزون بر آن اوضاع فرهنگی وادبی دوره یی از سامانیان ، که رودکی ورابعه اشعار خویش را درآن وقت سروده اند ، چنان بار معنوی وتصوفی را دارا نبوده است که ناگزیرشعراو را از آن جهت نیز عارفانه تلقی نمود.

 

این تردید ها ، پرسش انتخاب  بکتاش را از طرف رابعه  به عنوان چنان  "بهانه یی " نیزفراز میاورد. بکتاش ؛ شمس تبریزی مولانا جلال الدین محمد بلخی نبود که با اندیشه ها وافکار وویژه گیهای سلوکی وتآثیر گذارش ، شخصیتی با زمینه های پیشتر مساعد مولانا را دگرگون کرد. برای این دومی (شمس)که با سن وسال بیشترنیز ار مولانا قرارداشت ، مدارک بیشماری وجود دارد تا او را بهانه یی برای بخشی از سخنان مولانا در نظر آوریم. امابرای رابعه چنان توجیهی را باید در جا های دیگری سراغ کرد. دررعایت اخلاق وملحوظات حاکم زمانه. اخلاقی که استمرار آن هنوز سایه دارد و از ملزومات آن به نکوهش گرفتن ابراز عشق از طرف دختران وزنان است.درک این واقعیت هنگام لمس اعماق جامعه وتاریخ میسر است.

 

این تلقی زشت از ابراز عشق ، هنگامی "غمخوارانه " و " دلسوزانه "شده است که شاعره  یی چون رابعه وهم سطح رودکی ، بدان گناه متهم بود. سعی شده است با آن توجیه عارف وصوفی بزرگی مانند ابوسعید ، غم ستردن" اتهام " عشق به بکتاش از طرف رابعه ، به نتیجه گیری پاکیزه گی او بیانجامد که در نتیجه استدلال دیرینه و نهادینه شده  ، بکتاش به عنوان نماد عشق معنوی و عارفانۀ رابعه تحمیل گردید هاست.

 

شاید دامنۀ چنان پذیرفته ها باشد که نویسنده ومنتقد فرهیخته یی مانند رضا براهنی این برداشت اشتباه امیز را دارد: " تا زمان فروغ فرخزاد ، شعر فارسی از داشتن معشوق مرد ی که از دیدگاه جنسی ، عاطفی وجسمانی یک زن دیده وتصویرشده باشد ، محروممانده است ".

 

دامنۀ چنان تعبیر ها وقتی گسترده تر شده است که " اشعار غنایی با ستایش ازمستی... و زیبا پرستی ، زیر پوشش استفاده های عرفانی واقعیت ها را پنهان می کنند. این پیرایه های شعری ؛ مثلاً به عنوان عناصر Anaciaontic )  قطعات کوتاه غنایی که عشق وشراب را توصیف می کنند )، در راستای شعر صوفیانه توجیه می شوند."  

 

از جمله واکنش های متعدد پنهانی که حتا بارها در چهره خودکشی ها وقتل ها تبارز یافته ، محجوبۀ هروی ، همان مخالفت وطلب حق را به نمایش میگذارد وقتی که می گوید :

 

 به جرم عشق مرا سرزنش مکن ناصح

مرا زعشق بود فخر گر ترا ننگ است.

ویا دیگری گوید :

 

حدیث عشق اگر گویی گناه است

گناه اول زحوا بود وآدم.

 

 درکنار ابراز این برداشت ها ، گمانی نتواند داشت که رابعه با حفظ  دل بستن به عشق بکتاش یا آن مخلوق خدا ، به خالق ویا خدای خویش نیز باورمند بوده است.

 واین در حالی که می شود گفت عشق او به بکتاش ، چیزی از فضیلت رابعه نمی کاهد...

پایان*

 

 

* یادآوری :

 

چند سال پیش به خواهش دوستان ارجمند شادروان داکتر عبدالاحمد جاوید و داکتر اسدالله شعور ، تدارک مقدماتی شرکت در محفلی را گرفتم که پیرامون شعر فارسی  در شهر دوشنبۀ تاجیکستان دایر می شد. من در نظر گرفتم نبشته یی را در بارۀ رابعۀ بلخی با خودببرم. سوکمندانه به دلیل گرفتاری هایی مانع شونده یی که بارها بدان مواجه شده ام ، از مسافرت بازماندم. اما در طی مدتی که برای موضوع در نظرداشته ورق گردانی نمودم ، یادداشت های خوب وجالبی فراهم گردید. شادروان جاوید از آرشیو های لندن نبشته های جالبی را فرستاد ودوستانی از هند وپاکستان نیز برمن منت نهادند. باری از آقای دوکتور رسول رحیم ، خواهش کردم تا یکی از نبشته ها را که به زبان انگلیسی بود به زبان فارسی دری ترجمه کند ، وی آن خواهش را لبیک گفته ومتن را ترجمه کرد. ضمن یاد از دوستان وقدردانی از ایشان. از آن جایی که هیچ فرصتی  برایم فراهم نشد تا به تهیۀ متن درنظرداشته بپردازم. ازین رو اندکی  را به صورت قلم انداز وفشرده منتشر نمودم. م.ن

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٢              سال چهـــــــــارم                      ثور    ١٣٨۷                  می 2008