باب نهم
پیر شامی
1938 – 1940
بین سالهای 1938 و 1940 حکومت افغانستان با تمام قوا تلاش نمود تا به
حرکات خسمانه ای پیر شامی خاتمه دهد. این واعظ فصیح مؤفق گردیده بود که در
هند برتانوی، در نواحی هم سرحد با افغانستان، وزیریها را با هدف نهای ای
بازگرداندن شاه سابق، امانالله خان، بر تخت سلطنت افغانستان به شورش
درآورد.
از سال 1928 به بعد شورشهای قومی ای ممتد در سرزمینهای دو طرف خط دیورند،
سرحد فرضی و قبول ناشده ای افغانستان و هند برتانوی، ادامه داشت. یکی پی
دیگر قبایل شینواری، مهمند، مسعود، منگل، سلیمانخیل مربوط عشیره ای غلزایی
بر ضد حکومت کابل بغاوت نمودند. در حالیکه در آنسوی سرحد قبایل ساکن ایالت
سرحد شمال غربی و وزیرستان در مقابل انگلیسها شورش نموده و بعضاً با
برادران افغان خود نیز همکاری مینمودند. در نتیجه حکومات انگلیس و افغان
هر دو دلچسپی ای مشترکی به سرکوب نمودن اغتشاشیون درهر دو سوی سرحد داشتند.
دید هیأت سیاسی فرانسه:
در گزارش مؤرخ 22 اپریل 1937 خود، وزیر مختار فرانسه، ژان باپتیست باربیه،
پیام داد که صد عسکر افغان در برخوردی با شورشیان غلزایی در شمال ولایت
لوگر کشته و صد تن دیگر آن اسیر شده اند. او علاوه نموده بود که علفچرهای
تابستانی کوچیهای غلزایی در افغانستان و علفچرهای زمستانی شان در
کوههای سلیمان، در آن سوی خط دیورند، موقعیت دارند. علت دیگر شورش قبایل
غلزایی این است که آنها عمدتا در قاچاق دست دارند و با احداث تهانههای
نظامی در امتداد سرحد که فعالیتهای شان را تحت کمترول قرار میدهد و با
پرداخت مالیات گمرکی ای که از جانب حکومت وضع گردیده است مخالف میباشند.
این شورش که بعداً سلیمانخیلهای کتواز (پکتیای امروزی) نیز به آن پیوستند
تا ماه نوامبر 1937 که شروع موسم سرما میباشد دوام نمود.
به تاریخ 16 اپریل 1938 باربیه باز هم گزارش میدهد که قبایل سلیمانخیل
دوباره اغتشاش نموده اند و قوای نظامی افغانی به فعالیت آغاز کرده است.
قوای انگلیس با آنها همکاری میکند و چراگاههای تابستانی سلیمانخیلها
را تسخیر و اشتران شان را مؤقتاً ضبط نموده است. به تاریخ 19 جون باربیه
اطلاع میدهد که قبایل سلیمانخیل، به استثنای یک گروپ هزار نفری، سر اطاعت
فرو آورده اند.ورده
به تاریخ 6 جولای 1938 باربیه به اطلاع پاریس میرساند که مسعودهای
جلالآبلاد و وزیریهای ایالت شمال غربی به نوبه ای خود دست به اغتشاش زده
اند و نزدیک بود که سرک کابل – پشاور را مسدود نمایند. شورشیان از رفتار
خشنی که در کتواز صورت گرفته است ناراضی میباشند و مخصوصاً بمباردمان
هوایی را تقبیح و آن را ناحق و برای مسلمانان حقیقی شرمآور میخوانند.
باربیه علاوه میکند که به علت ناآرامیها در اطراف، دهشت حکومتی در کابل
حکمفرماست. در همین گزارش او برای اولین بار به رول قاطع یک آشوبگر در
ساحات قبایلی اشاره نموده و از او به نام "پیر شامی" یاد میکند اما
میگوید که در حوالی 25 – 26 جون اوضاع در کتواز دوباره به حالت عادی
برگشته است و در زمینه، تبصره کنان، مینویسد که وضع خیلی بحرانی بود.
بحرانی تر از سال قبل!
در یک گزارش دوم، مؤرخ همان روز، باربیه خبر میدهد که آن " پیامبر
نامنهاد" [مقصد از پیر شامی میباشد] که مردم منطقه را به شورش درآورده
بود توسط یک طیاره ای انگلیسی ساحه را به قصد دهلی ترک نموده است. او
میگوید که همقطار انگلیس من (فریزر تتلر) بی پرده از طرقی که برای اخراج
پیر شامی از ساحه مورد استفاده قرار گرفت سخن گفته میگوید که علت آن
پرداخت ده هزار پوند
به او بود.
ماجرای "پیر شامی" میتوانست که در همین جا خاتمه پیدا نماید و وزیرمختار،
چنانچه وظیفه اش است، کماکان از اوضاع سیاسی مملکتی که در آن وظیفه داشت به
دولت خود گزارش دهد. اما در حقیقت این آغاز ماجرا بود.
معمای پیر شامی:
درک باربیه و همقطاران کابلی او در این مرحله از قضیه ای "پیر شامی" خیلی
محدود بود و تنها قسمتی از مطلب را احتوا میکرد. شخصیت حقیقی "پیر شامی"،
در اثر تحقیقات همزمان کمشنری عالی فرانسه در بیروت،
وزارتمختاریهای فرانسه و انگلستان در کابل و یک تعداد دیگر دفترهای
سیاسی ای فرانسه و خارجی در ختم سال 1939 روشن گردید.
اسم حقیقی "پیر شامی" سید محمد سعدی گیلانی بود و در حوالی سال 1900 در
دمشق زاده شده بود. او برای فراگرفتن تحصیلات عالی به جرمنی مسافرت نمود و
در آنجا با دختر یک قوماندان ژاندارم ازدواج کرد. او و برادرانش در حدود
پنجاه باب خانه و دکان در دمشق و یک تعداد جایدادهای زراعتی در جاهای
مختلف به میراث گرفته بودند. در سال 1919 پس از مرگ برادر بزرگش او مقام
رهبری جماعت قادریه را در دمشق احرازنمود (گزارش 3 نوامبر 1939) و در
بازگشت از آلمان دریافت که در اثر سؤ اجراآت ناظرش و قرضداریهای سنگین
قسمت بزرگ جایدادهای میراثی در گرو قرضداران قرار دارند.
در سال 1926، حین بغاوت مردمان دروز بر ضد فرانسویان، او و فامیلش، که در
قطار ملیگرایان قرار داشتند، ملیت ترکی اختیار کردند. این تصمیم برای شان
خیلی گران تمام شد چرا که دولت فرانسه گمان میکرد که ترکان ساکن شام در
بغاوت جاری دست دارند و به همین علت اموال شان را مصادره نمود.
گیلانی پس از چند سال تفکر و انجام چند سفر تصمیم به فعالیتهای
ماجراجویانه در غرب امپراطوری هندوستان گرفت. دارای قرابت فامیلی با ملکه
ثریا، ملکه ای سابق افغانستان، و شاید هم یک اندازه در اثر تشویق امانالله
خان، او به فکر آن افتاد که مردم وزیرستان را آماده ای بغاوت ساخته و پس از
آن به فعالیتهای خود در درون افغانستان، الی جلوس مجدد شاه سابق،
امانالله خان، بر تخت سلطنت کابل ادامه دهد. رهبر قادریههای دمشق بودن
نیز یقیناً موقف او را نزد قادریههای هندوستان و نزد مسلمانان منطقه قوی
میساخت.
او پس از فراهم آوری هفت هزار پوند، در اوایل سال 1938 به بغداد و از آنجا
به کراچی و از کراچی به لاهور وسپس به وزیرستان رفت. در وزیرستان پس از
آنکه اطمینان خاطر پولیتیکل آفیسر یا مامور سیاسی برتانوی، میجر برنس
(Major Barnes)
را حاصل نمود آغاز به وعظ کرد. مردم به او لقب "پیر شامی" به معنی پیر یا
روحانی ایکه از شام یا دمشق آمده است دادند. به تاریخ 15 جون از مقام
کانیگورام، یک قریه ای واقع در ارتفاعات کوههای سلیمان خطابه ای ایراد و
طی آن محمدظاهر شاه را یک شاه غاصب اعلان و اظهار نمود در نظر دارد که
امانالله خان را دوباره به پادشاهی بردارد. پس از اعلان جهاد علیه
انگلیسان او مؤفق به جمع آوری چند هزار طرفدار گردید. به تعقیب این مؤفقیت
تصمیم گرفت تا بسوی غزنی حملهور گردد. اما قوای هوایی برتانیه داخل معرکه
گردیده اجتماع هواداران او را بمبارد کرد در عین حال قوای توپچی برتانوی
نیز بالای شان شلیک مینمود. در همین حیص و بیص میجر برنس قاصدی نزد "پیر"
فرستاد که به تاریخ 26 جون با او ملاقات کرد. قرار راپور کمیشنر عالی
فرانسه در بیروت گویا طی این ملاقات "پیر" اظهار نموده بود که هدف اصلی او
بدست آوردن یک مقدار پول است تا بتواند به کمک آن قرضهای خود را ادا نماید
و برای خود و فامیلش زندگی مرفه ای فراهم سازد. برنس به معنی حقیقی این
کنایه پی برد و موافقه ای شان بر آن شد که پس از اخذ یک چک بالغ بر بیست و
پنج هزار پوند "پیر" از صحنه خارج گردد (گزارش 3 نوامبر 1939).
در اوایل ماه جولای "پیر" به خراجات دولت انگلیس هندوستان را توسط طیاره به
قصد دمشق ترک کرد. در دمشق او با مک کریت
(Mac
Kereth)
جنرال قنسل انگلیس ملاقات نمود و اخیرالذکر قبول کرد که
منبعد یک بانک فلسطینی مستمری ای را که برای او تعیین شده بود برایش
بپردازد. پس از آن "پیر" به آلمان رفت تا خانم و اطفال خود را از آنجا به
دمشق انتقال دهد.
خار بغل حکومت افغانستان:
در موضوع "پیر شامی" خشم حکومت کابل از همه اولتر متوجه انگلیسها شد.
افغانها از این که حکومت انگلیس به عوض کشتن و یا حد اقل بازداشت نمودن
"پیر شامی" تنها به اخراج او از سرزمین هندوستان اکتفا نمودند بینهایت
ناراضی بودند.
به تاریخ 7 جولای باربیه ترجمه ای یک مقاله بی امضای منتشره در جریده
نیمه رسمی اصلاح را که به نظر او دست پر قدرت صدراعظم محمدهاشم خان در پشت
آن بود به مرکز فرستاد. او نوشت که این مقاله حکومت انگلستان را به پیروی
از یک سیاست "اشتباهآمیز" متهم میسازد و ضمناً "پیر" را یک مسلمان خراب،
معتاد به سگرت و شرابخور خوانده میافزاید که او یقیناً [برای پیشبرد
عملیاتش] به پول وافر و به کمک یک قدرت بزرگ احتیاج دارد! باربیه گمان
میبرد که این مقاله انگشت اشاره به سوی انگلیس دراز مینماید.
اما مقاله ای مبهم مذکور در باره ای حمله ای نظامی قوای برتانوی بالای
وزیریها خاموشی اختیار کرده بود. باربیه فکر میکند که یگانه دلیل نشر آن
این است که حکومت کابل نمیخواهد خود را [به مناسبت مداخله ای نظامی ای
انگلیس] مدیون وایسرای هند بداند.
به تاریخ 11 جولای روزنامه اصلاح مقاله ای دیگری نشر نمود. در این مقاله
آمده است که "پیر شامی" توسط طیاره از کراچی به بغداد انتقال داده شده است
و این خود مظهر سهلانگاری انگلیسان در این قضیه میباشد. نویسنده ای
ناشناس که "پیر شامی" را هم تراز تی، ای، لارنس
(T. I. Lawrence)
میخواند برادران و مردم آزاده ای سرحد را جداً دعوت مینماید تا در آینده
فریب چنین دشمنان اسلام را نخورند.
به تاریخ 16 جولای باربیه، که چندی قبل وزیر خارجه افغانستان به ملاقات او
آمده بود، از وزارت خارجه فرانسه تقاضا کرد که "قضیه" [مقصد موضوع
پیر شامی میباشد] را به اطلاع کمیشنر عالی فرانسه در بیروت برساند چرا که
او یقین داشت که در صورت بازگشت "پیر" به دمشق، چون سوریه تحت کنترول
فرانسه میباشد، [از جانب حکومت کابل] تقاضاهایی در این مورد صورت خواهد
گرفت.
در حقیقت چنین هم شد. به تاریخ 6 سپتمبر باربیه از وزارت خارجه افغانستان
یک یادداشت غیر رسمی مبنی بر مجازات "پیر شامی" دریافت نمود. در این
یادداشت مقامات افغانی "پیر" را شخص خطرناکی نه تنها برای افغانستان بلکه
برای ممالک دیگر (یعنی فرانسه و انگلستان) میخواندند و خواهش نموده بودند
که اگر بازداشت او امکانپذیر نباشد بایست حد اقل تحت نظر گرفته شود. در
این یادداشت آدرس "پیر" در دمشق نیز درج گردیده بود که نشان دهنده اطلاعات
دقیق حکومت کابل در مورد بود.
به تاریخ 9 سپتمبر باربیه گزارش داد که او با وزیر خارجه ملاقات نموده
برایش حالی ساخت که امکان مجازات "پیر" از جانب مقامات فرانسوی، به جرم
واقعاتیکه در هندوستان اتفاق افتاده اند وجود ندارد، ولی حکومت فرانسه
اعمال او را در دمشق تحت نظارت قرار داده است. در همین روز وزارتمختاری
انگلیس در کابل نیز در موضوع دخالت نمود. وزیرمختار برتانیه، فریزر تتلر،
برای باربیه توضیح داد که "پیر شامی" نه تنها برای سوریه که تحت کنترول
فرانسه میباشد بلکه برای فلسطین که تحت کنترول انگلستان است نیز خطرناک
میباشد.
با در نظرداشت طریقه ای اخراج "پیر" از هندوستان بایست گفت که این تماس
وزیرمختار انگلیس جز دورویی چیز دیگری نبود.
به تاریخ 3 نوامبر باربیه مکتوبی عنوانی وزیر خارجه افانستان فرستاده
برایش خبر داد که به اساس اطلاعاتی که از کمیشنری عالی فرانسه در بیروت به
دست آمده است "پیر شامی" به تاریخ 24 آگست بیروت را به قصد آلمان ترک گفته
است. او همچنان اضافه میکند که کمیشندی عالی امر داده است در آینده به
"پیر" اجازۀ دخول در ساحات تحت کنترول فرانسه داده نشود.
چهار روز بعد از آن او بار دگر به وزارت خارجه افغانستان اطلاع میدهد که
به دفاتر قنسلی فرانسه در آلمان امر شده است که از دادن ویزه به "پیر" ابا
ورزند.
پس از انگلیسها و فرانسویها، حکومت کابل توجه خود را به سوی ایتالویها
معطوف ساخت. در حقیقت توجه حکومت کابل به سوی ایتالیا از مدتی به این طرف
معطوف بود چه امانالله، شاه سابق، در روم پناهگزین گردیده بود.
به تاریخ 28 نوامبر قنسل فرانسه در کلکته راپور داد که حین بازدید سر اوبری
متکالف
(Sir Aubrey Metcalfe)
سکرتر دولت در امور خارجه هندوستان از کابل، مقامات هر دو کشور این سؤال
را که: "پیر شامی هزینه ای فعالیتهای خود را از کجا بدست میآورد؟" مطرح
نموده اند.
به علت مناسبات تنگ آشوبگر [یعنی پیر شامی] با شاه سابق مقامات افغانی به
سوی وزارتمختاری ایتالیا توجه خاصی مبزول داشتند. چنانچه روزنامهاصلاح
ضمن نشر یک مقاله نوشت که: " پیر شامی با یک قدرت خارجی ای که با امانالله
مناسبات نزدیک دارد، ارتباط دارد". آیا این به این معنی است که "پیر شامی"
توسط دولت ایتالیا به خدمت شاه امانالله گماشته شده است؟
از آنجای ایکه "پیر شامی" در آلمان بسر میبرد مقامات افغانی از
وزارتمختاری جرمنی نیز تقاضا نمودند تا فعالیتهای او را در آلمان خنثی
سازد. وزیرمختار آلمان در این مورد با خوشطبعی برخورد نمود. چنانچه قرار
گفته ای باربیه طی یک ضیافتی در ماه دسمبر 1938 برایش گفته بود که دلش
میخواهد که قضیه ای "پیر شامی" را به سوی همقطار روس خود بلغزاند. بدین
ترتیب این موضوع به همه وزارتمختاریهای دول بزرگ بستگی پیدا میکند و در
نتیجه حکومت افغانستان هیچ یک از آنها را مسؤول شناخته نمیتواند!
از مشکل دولتی تا به مسخرهگی:
به تاریخ اول می 1939 سفیر برتانیه در پاریس به وزارت امور خارجه فرانسه
اطلاع داد که "پیر شامی" با خانمش در آلمان بسر میبرد و دولت او فکر
میکند که وی در جریان سال دوباره عازم هندوستان خواهد شد. فلهذا از حکومت
فرانسه تقاضا شده بود که مانع برگشت او به سوریه شود. ضمناً اطلاع داده
بودند که "پیر شامی" صاحب یک پاسپورت ترکی اسمی ای "بای محمد سعدی کیلانی"
[کیلانی به کاف] میباشد. معلومات فوق به دفتر کنترول خارجیان در فرانسه
فرستاده شد و به تاریخ 19 ماه می وزارت خارجه از گابریل پیو او
(Gabriel Puaux)
کمیشنر عالی فرانسه در بیروت سؤال نمود که در مورد منعدخول "پیر شامی" به
سوریه چه تدابیری اتخاذ شده است؟ با کمال تعجب گابریل پیو او در جوابیه
مؤرخ 24 جون 1939 خود نوشت که "پیر شامی" به تاریخ 13 جون، با استفاده از
یک پاسپورت فرانسوی که به تاریخ 18 اپریل گذشته در برلین برایش داده شده
بود، وارد بیروت شده است. او فوراً امر بازداشت "پیر" را صادر نموده است
ولی "پیر" مقفودالاثر میباشد. گابریل پیواو با خود میاندیشد که چطور
امکان دارد که قنسل فرانسه در برلین برای "پیر شامی" پاسپورت داده باشد
مخصوصاً که "پیر" دارای ملیت ترک میباشد؟.
به تاریخ 18 جولای وزارتمختاری فرانسه در کابل یک یادداشت غیر رسمی به
امضای معیین وزارت خارجه، حبیبالله طرزی، دریافت مینماید. در این یادداشت
غضبآلود تقاضا به عمل آمده است که بایست "پیر شامی" از سوریه و لبنان
اخراج گردد.
به تاریخ 10 آگست 1939 گابریل پیو او به گناه خود اعتراف میکند و میگوید
که امر اعطای پاسپورت به "پیر شامی" به قنسلگری برلین از جانب دفتر کمیشنر
عالی در بیروت صادر گردیده است. این اشتباه از آنجا صورت گرفته است که
دفتر ثبت نفوذ سوریه قیاس نموده بود که به اساس پروتوکول 4 جولای 1938 محمد
سعدی الکیلانی دوباره ملیت سوریه را کسب نموده است.
یقین است که باربیه با یک اندازه خاطرجمعی خاطر به تاریخ 27 سپتمبر 1939
به مقامات افغانی اطلاع داد که "پیر شامی" را پیدا کرده اند و او پس از یک
دوره نظربند بودن در شهر پالمیر اینک در کمپ میش میش در 40 کیلومتری بیروت
محبوس میباشد.
اما در ابن جا هم ماجرا خاتمه پیدا نمیکند. به تاریخ 4 فبروری 1940 گابریل
بونو
(Gabriel Bonneau)
شارژدافیر وزارت مختاری تلیگرافی به پاریس فرستاده اطلاع میدهد که یکی از
نزدیکان "پیر" به نام محمد ادیب، باشنده ای دمشق که او هم از عقارب ملکه ای
سابق، ثریا، میباشد دو نماینده به کراچی فرستاده و در صدد ایجاد ناامنی در
مناطق سرحدی میباشد و مقامات افغانی تقاضای بازداشت او را نموده اند.
تقاضای حکومت کابل از جانب سفارت انگلستان در پاریس و از جانب وزارتمختاری
انگلیس در کابل نیز تأیید گردید.
به تاریخ 6 مارچ بونو به اطلاع مقامات افغانی رساند که محمد ادیب در کمپ
میش میش به "پیر" پیوست.
در نقطه ای انجام این ماجرا ما بار دگر با ژوزف هاکن برمیخوریم. ژوزف
هاکن که مقیم کابل بود و در قوای نظامی ای ساحه ای عملیاتی شرق اوسط رتبه
کاپیتانی داشت باری از جانب قوماندانی ای مذکور برای مشوره به بیروت فرا
خوانده شد. حین اقامتش در این شهر به او وظیفه سپرده شد تا به کمپ میش میش
رفته از احوال "پیر" خبرگیری نماید. او در راپور مختصر مؤرخ 15 مارچ 1940
مینویسد که زندگی در این کمپ، که یک تعداد آلمانها نیز در آن محبوس
میباشند، مرفه است. او با تعجت ثبت مینماید که "پیر شامی"، این روحانی ای
مسلمان، هم در سگرت کشیدن اضافهروی میکند و هم در نوشیدن مشروبات الکلی،
که از بازار خریداری میکند، از اعتدال کار نمیگیرد.
"پیر شامی"پس از متارکه فرانسه و آلمان [در ختم جنگ عمومی دوم] از کمپ میش
میش رها گردید. جایداتی که او در بیرون دمشق داشت برای یک مدت مرکز فعالیت
به نفع آلمان درآمد. پس از آن سرنوشت او روشن نیست. به اغلب گمان از برکت
ثروتی که اندوخته بود و از برکت مستمری ایکه دولت انگلیس برایش میپرداخت
روزهای اخیر عمر خود را به آرامی در سوریه ای آزاد سپری کرده باشد.
پایان
|