دربرگهای پیشین، سعی گردید حالی نماییم، که کلاً کارکردهای حفیظ الله امین، پس ازبازگشت او از امریکا، در پیوند با یک تجمع حزبی درنظرگرفته شود. بدون رعایت چنین ارزیابی، ما به نتایج معیوب وناقص وحکم های معمولی وعامیانه وتا حدودی مروج دست خواهیم یازید. درنظرگرفتن او درپیوند با جمعیت دموکراتیک خلق، این پرسش را پاسخ مقنع می دهد که وی چرا به زودی توانسته است به یکی ازمهره های جدی، با نفوذ و متبارزعرض اندام سیاسی نماید. واضح است که اوآدم فعالی بود، ولی فعال بودن او نمی تواند به تنهایی عاملی شود برای چنان صعودی که اوحاصل کرد. مساعد بودن وضعیت درجمعیت دموکراتیک خلق به ویژه درجناح تره کی را باید بهترشناخت تا مجموع عوامل نفوذ یابی او را تشخیص داد.
دراین زمینه چند تن ازافرادی که پس ازآمدن امین ازامریکا شاهد وگواه بوده اند، به سیرصعودی نفوذ او و پشتیبانی تره کی سالها بعدتر، اشاره های کم وناقص دارند. هرچند اشاره های آنان بیشتر ازسیاست توطئه وگماشته بودن او آب می خورد، ولی درپشت همان یادآوری ناقص و نارسا، با توجه به بقیه زمینه های موجود در آن جمعیت، می توان به یک ارزیابی درست تردرتشخیص ازاو نایل شد.
عاملی که ازآن یا دمی شود، این است که امین از پیش از پیوستن به جمعیت د. خ، نورمحمد تره کی را مجاب نموده بود. با آن که ازچگونگی تأمین ارتباط امین با تره کی اطلاع روشنی دردست نیست، اما، قدرمسلم است که چه مستقیم ازطریق مکاتبه ویا شخص دیگری میان آنها رابطه یی وجود داشته است. زیرا پیش ازاینکه ازامریکا به کابل برسد، ازطرف نورمحمد تره کی، رهبر جمعیت به عنوان یک عنصر فعال وهم نظر و یا رفیق معرفی ستایش آمیزشده است.
سلطانعلی کشتمند می نویسد که، "دردرون حلقات رهبری حزب، زمزمهها و سپس سر و صداهای مشکوک دربارۀ ورود قريبالوقوع شخصی ازايالات متحده امريکا به نام حفيظالله امين وجود داشت. باری، ترهکی درجلسۀ کميته مرکزی حزب بيان کرد که امين "به مجرد اطلاع ازتأسيس حزب دمکراتيک خلق افغانستان تقاضانامه عضويت خود را قبلاً فرستاده و در راه بازگشت به وطن است!"
واضح است که امین درپناه دفاع نورمحمد تره کی، به سرعت راه عضویت وسرانجام عضویت کمیته مرکزی را پیموده است، بازهم کشتمند" رهبرحزب با تمام امکان تلاش میورزيد تا برای نامبرده، شخصيت و گذشتهای کذايی درست کند تا او يک انقلابی پرشور (!) شناخته شود. " (۱ )
دستگیر پنجشیری چند دهه بعدترپیرامون برگشت امین ازامریکا ونفوذ او چنین نوشته است:
" با برگشت مرموزحفیظ الله امین ازامریکا، حضور، نفوذ و اعتبار او نزد منشی عمومی جمعیت، انحرافات عظمت طلبانه قومی ومحلی روبه فزونی نهاد و پس ازتوسعۀ کمیتۀ مرکزی وارتقای
حفیظ الله امین بدون طی دورۀ آزمایشی به عضویت مشاورکمیتۀ مرکزی، بحران سیاسی دردرون جمعیت نیز گسترش بیشتر یافت. ( ۲)
اگراوصاف "صداهای مشکوک" و "برگشت مرموز" او را ناشی ازآن ادعای " سیا" بودن به بحث بعدتراحاله نماییم، آنچه پذیرفتنی به نظرمی آید، این است که سخنان، مواضع و جمیع احساسات وروحیات امین به شمول احساسات قومی وزبانی او دردل نورمحمد تره کی نشسته و رشته های مشترک ومحکم تری را ایجاد نموده بود.
ازاین رو نخستین زمینۀ عروج او را درحزب، فعالیت او درامریکا و رابطــه اش با نــورمحمد تره کی، واطلاع وپذیرش تره کی ازآن باید درنظرگرفت.
عامل مهم دیگر، فعال بودن شخص امین، درسالهای پس ازبازگشت ازامریکا نیزاست. دیری نگذشت که به عنوان فرد حرفه یی به فعالیت های سیاسی اشتغال یافت. وبه گواهی کسانی که او را ازنزدیک دیده بودند، هنگام دیداربا افراد واشخاص، آغوش بازمی کرد، به مزاح وخوش صحبتی می پرداخت وبه اصطلاح مروج اجتماعی بود. آشنایی او با برخی ازمعلمین وشاگردان پیشین لیسۀ ابن سینا و دارالمعلمین حاکی ازآن است که ازآن همه روابط اجتماعی و مسؤولیت های تدریسی و اداری، خصایل جذب کننده را نیزداشت که ازآن برای جلب وجذب به سوی حزب استفاده می نمود.
به این ترتیب، ازداشتن پیروان مستقل و وابسته به خود بهره مند شد. چنان وابستگان و پیروان سیاسی درنهاد های فاقد آزاد منشی وزنه یی اند در پشتیبانی ازعنصرنخستین که دراکثریت موارد دنباله روی را پیشه می کنند.
دربارۀ فعال بودن اواین هم شایان یادآوری است که اکثراً فعال بودن ونفوذ او را فقط درسطح نظامی ومسؤولیت های مرتبط با آن یادآوری می نمایند. درحالیکه او نه تنها مسؤول امورنظامی حزب بود، بلکه نمایندۀ پغمان درپارلمان افغانستان هم بود، وهنگامی که پیرامون موضوع آب هیرمند با ایران، یا یکی ازمسائل بحث برانگیزسال ۱۳۵۱ جلسۀ دایرشد، امین به عنوان نمایندۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( خلق ) درآن شرکت نموده است.
آن جلسه "درمنزل شخصی محمد يوسف فرند مديرمسئول جريده روزگار، واقع درگردنه باغ بالا درسال « ۱۳۵۱ هجری شمسي » برگزارگرديد. شرکت کنندگان دیگرعبارت بودند از:
محمدهاشم میوندوال،
قدرت الله حداد،
ببرک کارمل،
اناهیتا راتب زاد،
معصومه عصمتی ،
دکتورعبدالکریم فرزان،
محمد یوسف فرند،
خلیل الله زمر. ( ۳)
اگراو نسبت به دیگران فعالتر و مستعدتر نبود ، چرا کس دیگری ازجناح خلقی ها به آن جلسه فرستاده نشد.
معلوم است که رهبری مانند نورمحمد تره کی وبقیه اعضای مرکزیت ازدل و جان امین را به عنوان پیشتاز خود ازهمان هنگام پذیرفته بودند.
افزون برآن امتیارات، نباید فراموش نمود که حضور و موجودیت افراد تنبلِ فعال نما، همواره زمینۀ نفوذ یابی عناصری مانند امین را نـیز فراهم می نماید. بعید به نظر می رسد اگر پذیرفته شود که "خلق" چنان عناصری در کدر رهبری نداشت.
تبارز استبداد امین
نتایج بررسی مستبدان ودیکتاتورها نشان داده اند،که ویژه گی های استبدادی واعمال دیکتاتورمنشانۀ افراد از نخستین عناصرشکل دهندۀ او دررحم مادر ناشی نمی شوند، به یک باره گی هم تبارزنمی یابند. آن ویژه گی را عقاید سیاسی بار می آورند و تعیین می کنند.
افراد بسیارملایم خوی با پذیرش یک مشی سیاسی خشونت زا، ملزم به رفتارخونریزانه می شوند. وچه بسا کسانی که فاقد تحمل دررفتار شخص اند، با پذیرش مشی سیاسی وفرهنگ تحمل آمیزدست به صدورحکم قتل و شکنجۀ مخالفین نمی زنند.
چنین است که بررسی دقیق وعلمی جمیع عوامل شکل دهندۀ افکار و رفتار یک انسان سیاسی را درنظرمی گیرد؛ او را دراجتماع و با پذیرفته های سیاسی اش مطالعه می کند . . . (۴ )
درپرتواین پذیرفته ها، باید گفت که حفیظ الله امین خوش رفتاردرسلوک شخصی، با پذیرش افکاری که تحمل را برنمی تابند، دربسترزمینه های مساعد درحزب دموکراتیک خلق، رشد جاه طلبانه یافت. آرزوی دسترسی به حلقات بالایی وبهره مند شدن ازمقام صاحب صلاحیت، که همواره برای فعالان دراحزاب گوناگون معمول است، آرزوهای امین را با آن زمینه های مساعد برآورده نمود. وقتی اززمینه های مساعد برای رشد منفی او یاد می شود، هویدا است که مانعی جدی دربرابر رفتارهای او ایجاد نشده و درطی چند سال حزب با جاه طلبی او مبارزه نکرده است. اگر پسان ها از برخی اعمال خودسرانۀ او یاد می شود، مانند ادعای قتل علی احمد خرم وزیر پلان جمهوری محمد داؤود خان، خود آن مسأله سزاوارتأمل ومکث بیشتراست.(۵) به دلیل وجوه بسیارشک برانگیزمنابع و به دلیل آنچه درعمل سیرنفوذ
امین را تشکیل داده است، جلوگیری از یکه تازی های اوکمتر پذیرفته شده، میدان یابی او بیشتر پذیرفته می شود.
دراین راستا یادآوری شود که به دشواری می توان بقیه را جاه طلب ننامید. اما، کسانی می توانند به آن برسند که خصایل لازم را دارا باشند. واضح است که نتایج جاه طلبی وانگیزه های آن هنگامی وضاحت می یابد که شخص به آن جاه ومقام دارندۀ صلاحیت امرونهی برسد. اگربا آن افکار واندیشه ها؛ و با آن ساختارجمعیت دموکرات خلق، (بعد سازما ن وسرانجام حزب دموکراتیک خلق افغانستان)، وبا آن خط مشی که رهنمود رفتارحکومتگرانۀ امین بود، کسی دیگری برجای او می بود، در کلیت رفتارها، تفاوتی ایجاد نمی شد.
حفیظ الله امین دربطن نهادی به رشد جاه طلبانه رسید، که مانند بقیه نهاد های مشابه توتالیتار درسطح جهانی، زمینه های بحث تحمل آمیز وخلاق را نمی شناسند. وهمین که درمقام با صلاحیت ودارندۀ نفوذ رسید، دیگران دربرابرهرلزوم دید اوهنگام اجرای مراسم نمایشی یا رأی گیری" دموکراسی درحزب "، مطابق لزومدید شخص قدرت مند، دست ها را بالا و پایان آورده اند.
امین نیز پس ازانشعاب کارمل ورفقایش، با پشت گرمی نورمحمد تره کی و مسلماً باموافقت بقیه، به نفوذ خود درآن نهاد هرچه بیشترادامه داد. واین وقتی است که حزب را ملکیت شخصی پنداشته بود. یکی ازنتایج رسیدن به درجۀ نفوذ بیشتر و قدرت حزبی درچنان نهادها، آن است که نهاد تحت رهبری را ملکیت خویش می پندارند.
چنان بود که افکار و روحیات استبداد خویانه اش، مخالفتی تحمل نمی کرد.
اگراکثریت جناح خلق به توهین وتحقیر دکتر زرغون می پرداختند،( ۶) و او تمام رهبری را " اپورتونیست، رویزیونیست وجبون"می نامید، حفیظ الله امین، با چنان تبارز، بیشترازدیگران، خویش را درمعرض توهین می دید، با نتیجۀ عقده منشی ها و تبارز کینه توزی های منتظرفرصت.
رسیدن حزب به قدرت حکومتی، فرصتی بود که این بــُعد از لزوم دید امین، گلوی داکترزرغون وبقیه مخالفین حزبی را نیز بفشارد. درهیأت چنان لزوم دید، پشتون وغیر پشتون مطرح نبود. محمد طاهر بدخشی درکنارداکتر زرغون به اعدام گاه فرستاده شد.
داکترعبدالکریم زرغون که با چند تن دیگردرماه اسد سال ۱۳۵۳ از حزب ("خلق") اخراج شده بود، پس از کودتای ثور، وبا پذیرش آن به عنوان انقلاب، برخی از روابط تشکل خویش را به رهبران حزب معرفی نمود. با آنهم به دلیل حفظ روابط جناحی و کار مستقل، طرف اعتماد واطمینان رهبری نبوده است. در گذشته کار وفعالیت او دربین تعدادی ازجوانان پکتیا در ساحۀ نظامی و ملکی؛برازنده تر به نظرمی آید. به گونۀ نمونه دوتن از چهره های سرشناس یکی یعقوب رئیس ستاد ارتش( لوی درستیز) امین ودیگری، میرصاحب کاروال را می توان نام برد که پس از دیدن آزار وزندان دروقت حاکمیت تره کی وامین، در زمان نجیب الله عضویت دفتر سیاسی " حزب وطن" را حاصل کرد. مطابق ارائۀ تصویری ازجانب پیروان داکتر زرغون پس ازکودتای ثور وبا وجود معرفی تعدادی ازاعضا ی سازمان مخفی ، دکترزرغون حفظ تشکل مستقل را زیرنام
سازمان واقعی ومخفی دموکراتیک خلق، همچنان دردستور کارقرار داد. این موضوع نیز زمینه های تشنج او را با رهبری وبه ویژه با تره کی وامین فراهم نمود. تصور می شود که یکی ازعلل اختلاف آنها در گذشته درعرصۀ مسؤولیت های تشکیلاتی ،عدم خوش بینی زرغون به امین به عنوان مسؤول امور نظامی حزب و ادامۀ مخالفت با نقش امین بوده است. هنگامی که وی در ماه سرطان ۱۳۵۸ زندانی شد، اعضای گروه مستقل وی، خانمش ( سلطانه امید) را که عضو حزب بود، نزد تره کی فرستاده اند، تا در زمنیۀ رهایی وی اقدام کند. تره کی به وی گفته است که زرغون به نصحیت های ما گوش نداد، وبه تبلیغ علیه امین ادامه داد، پس نزد امین مراجعه کن. (۷). از این گزارش وهمچنان مراجعه نزد اسدالله سروری استنباط می شود که ازتوقیف واعدام او همه آگاهی داشتنه اند.
امین بدون احساس رعایت حال قوم وقبیله نیرنبود. شادروان بصیراخگرپغمانی (که ازسرطان ۱۳۵۷ تاجدی ۱۳۵۸ درزندان پلچرخی بود) چند سال پیش برای نگارنده گفت که:
" اینجانب مانند یک تعداد دیگر، فراموش حفیظ الله امین شدم. زیرا مشغولیت هایش زیاد شده بود. اما، امین برای آزادی سرورناشراززندان دهمزنگ شخصاً تلفون کرده وبرادرش عبدالله امین را غرض بدرقۀ او فرستاده بود. همچنان پس اززندانی شدن عبدالرسول سیاف ( بعدترعبدالرب رسول سیاف) چند ریش سفید از پغمان نزد امین مراجعه نموده بودند. امین گفته بود:
می گویم نکشندش. مگریک خواهش دارم که به خاطرمولوی ملنگ رویدارنشوید که درک ندارد.
میانۀ امین و مولوی ملنگ بسیار خراب بود.منظورامین ازدرک نداشتن، آگاهی ازاعدام مولوی بود.
درمورد محمد طاهر بدخشی که یکی دیگر ازمغضوبین امین نشانی می شود،مانند بسا موارد دیگر این پرسش بازهم فرازمی آید که نقش بقیه " رهبران" چه بوده است؟ ایا می تواند پذیرفته شود که بدخشی صرفآ با امین اختلاف داشت؟ اگر محور اختلاف روی مسائل ملی وقومی در افغانستان بود، چرا تبارز اختلاف در بین دوتن مطرح می شود؟ آنانی که حالا از مواضع بدخشی جانبداری می نمایند، در آن وقت چرا موضع امین را در مخالفت با بدخشی گرفتند؟ آیا آن موقف از همسوی وهمنوایی با امین حاکی نیست؟
طراحان تنزل اختلاف درسطح دوتن ( امین وبدخشی ) ، جفای دیگری را نیز مرتکب می شوند وآن فرو کاستن ارزش برداشت هایی است که محمد طاهر بدخشی در حوزۀ سیاست بین المللی وبه ویژه در قبال شوروی و چین داشت. بدخشی همان گونه که با طرفداران پکن مخالفت می نمود، با راه تعظیم ومبارزه در برابر سیاست های ماسکو نیز موضع انتقادی داشت. روی همین ملحوظ بود که اگر جمعیت او را با توجه به طرح مسألۀ ملی وستم ملی در افغانستان، ستم ملی می نامیدند، با توجه به اتخاذ سیاستی که به عدم ترندگرایی ( به سوی شوروی وچین) شهرت یافت، آنها را سنتریست، وگاهی بازیگوشانه بین دوچوکی نشین می نامیدند.
گمانی وجود ندارد که هیچ یک از مواضع بدخشی طرف پذیرش مشی مسلط در حزب.د.خ ، شخص تره کی و امین (همچنان جناح پرچم. عدم پیوستن او به پرچم نشانۀ بارز وجود چنان اختلافی بود) که خویش را بیشتر از دیگران مالک حزب تلقی می نمود،قرار نمی گرفت.
طراحان غلط سیر سیاسی چنین شخصیت ها، این واقعیت را نیز کتمان می نمایند که بدخشی در آغاز،خوشبینی خویش را با کودتای ثور، همراه با تذبذب نشان داده بود. عهده دارشدن ریاست تألیف وترجمۀ وزارت معارف،نمودارهمان حدودی از مناسبات وهمنوایی او بود. اینکه محمد طاهر بدخشی چه نقطه نظرهای دیگری داشت، وطی چند سال از حزب.د.خ.ا وشخص امین چه برداشتی داشت، باید آنها را از روی دستنویس های او درک نمود. دستنویس هایی که به احتمال بسیار وجود داشته اند. حتا شخص خود او در زندان نیز از آنها اظهار نموده است، ولی این که چرا صورت انتشار ندیده اند، سزاوار تأمل است.
به هرحال بدخشی نیزقربانی گردید. وبه امضأی یاران نزدیک حفیظ الله امین مانند سید داؤود تلون،عزیزاحمداکبری وچند تن دیگر، هنوز چهار ماه ازکودتای ثور نگذشته بود، که نخست زندانی شد وپسان اعدام گردید . دور از احتمال است که " کمیته مرکزی " و" بیروی سیاسی" آن حزب از توقیف او بدون اطلاع بوده باشند.
این است که باردگربه این موضوع تا کید می نماییم، که پیروزی کودتای ثور و متوسل شدن رهبری وکادرها به قلع وقمع دیگران پیش ازآنکه محصول آرزوهای فردی باشد، محصول یک مشی سیاسی وموافقت همه بود . تبارزاستبداد، کلیت وفاداران به آن مشی سیاسی وعقــیده یی نیزدرعمل وضاحت یافت. زیرا پیشتربه جوانب آن افکاروسیاست ها برخورد انتقادی وافشأگرانه نشده بود که اگر به قدرت برسند، نهادهای غیردموکراتیک نظام های پیشین را عمق و وسعت می دهد. بیشترینه افشأگری ها معطوف به اوضاع نابه سامان وناهنجاری هایی بود که دامنگیرمردم افغانستان بود و درنشرات مخفی ودیدارهای خصوصی حلقات و محافل سیاسی، کوبیدن دربارسلطنتی جای بسیار داشت.
اندیشمندان هنوزدرسطحی نبودند ویا اینکه فراورده های شان جای شایسته را نیافت تا اعماق اندیشه های استبداد زای بعدی را نشان دهند. . .
هنگامی که بگیر وببند های مهارناشدنی متعاقب کودتای ۷ ثور، پیشۀ روزانۀ اعضای حزبی واگسا شد، و ازدست رفتن اعضای خانواده ها روبه فزونی نهاد و درجامعه شهرت یافت؛ مسلم بود که امین به عنوان یک تن ازفعالان و دارندۀ نفوذ سردمدار استبداد نوین درجامعه درتعمیق وتوسیع استبداد امکان عملی یافت. شهرت استبداد نوین ومردم آزاری ها زمینـۀ تبارز خصایل ممد آن را نیز وضاحت داد؛ مثلاً: امین دست به ترفندی زد که خصلت محیلانۀ استبدادی وی را به نمایش می نهاد. وی دروزارت خارجه، یک ساعت
ازروزهای چهارشنبه را گویا برای رسیده گی به احوال مراجعین اختصاص داد. ندرتاً" پشت میز می نشست واکثرا ایستاده وبا عجله ناشی ازکمبود وقت، چند تن را می دید وعریضه می خواست. مراجعه کننده گان جویای سرنوشت گم شده گان خویش بودند. درحالی که او، اعضای رهبری، آن همه اعضای مشغول به بگیر وببند، شکنجه گر و اعضای گروه اعدام دقیقاً می دانستند که "گم شده گان" به دست اعضای حزب ازخانه ویا محل کار ویا جای دیگری دستگیر شده اند. شاهدان حکایت نموده اند که بیشتر مراجعین زنان بودند. همۀ ایشان می گریستند،ولی امین می گفت: عریضه ات را بده! واگر پس ازدقایقی وزارت را ترک می گفت، روی به طرف مراجعین نموده می گفت، عریضۀ تان را اینجا بدهید، برایم می دهند.
بارها اتفاق افتاده بود که مراجعین گفته بودند، امین صاحب ، فلان شب افراد دولت آمدند و " گم شدۀ " ما را بردند. امین با اندک پافشاری طرف، می گفت، "برو شوهرکن، شوهرت گریخته به پاکستان."
اینجا بود، که نه تنها استبداد برخاسته ازیک مشی سیاسی، بلکه خصایل وسلوک وآداب واطوار شخصی وشخصیتی او نیزتبارزمی یافت.
دراین پیوند نیزبیفزاییم که هیچ وزیر و قدرت مند آن زمانه را سراغ نتوان نمود، که خویش وآشنایی به سوی او برای گرفتن سراغ "گم شده گان" مراجعه نکرده باشد. گزارش ها دراین مورد به اندازۀ زیاد اند که این جانب باری ازعزیزی خواهش نمودم که یاد داشتهای موجودۀ خویش را ترتیب و درضمن فراخوانی را انتشار بدهد، که دیگران نیز خاطرات خویش را ازمراجعه به سوی کارمندان دولتی- حزبی وشخص امین تهیه نمایند.
گاهی که پای مقایسه با مظالم پیشینه را آورده ایم، خاطرنازک حکومتگرانی که همراه با حفیظ الله امین بودند، آزرده می شود. آنها ازاین رفتارها و دیدن وجوه مشترک و مقایسه یی با زمانۀ امیرعبدالرحمان وامیرحبیب الله خان برافروخته می شوند. با آن هم ببینیم که:
آن پدر و پسرنیزگاهگاهی برای بررسی اوضاع زندانیان وشنیدن عرایض شاکیان دربار می نمودند. با این تفاوت که مراجعه کنندگان دنبال گمشدگان خویش نبودند. زیرا امیرعبدالرحمان برای مغضوبین جزا تعیین می نمود واکثراً وابستگان آنها (اگرزنده می ماندند) نیزازسرنوشت اسیر وزندانی اطلاع می داشتند. پس امیربه کسی نمی گفت که "گم شده ات " تاشکند ویا هند رفته است!
امیرحبیب الله خان برخی محبوسین را می دید و کیفیت حال او بازمی پرسید، اندک رعایت ظواهر دادرسی میکرد وفرمان می داد. اما، حفیظ الله امین و دستگاهی که به آن تعلق داشت ونماد آنها شده بود، همه می دانستند که "گم شده گان" کسانی استند که به وسیلۀ دستگاه مخوف اگسا وبعد کام، به زندان وبه سرعت به اعدامگاهتا فرستاده شده اند. زیرا آنانی که آگاهی داشتند، عضو و یا اعضای خانوادۀ ایشان افغانستان را ترک گفته است، نزد وی و یا بقیه قدرتمندان مراجعه نمی کردند.
. . .
تبارزمخالفت مردم ؛ ودست به کار شدن حزب برای حکومت کردن، بروزبحران های داخل حزب و گسترش ساحۀ استبداد را در پی داشت. اوضاع نشان می داد، که چنان وضعیت، نقش امین را فرازتر می آورد. به دنبال اعدام نظامیان وابسته به نظام جمهوری محمد داؤود، ( برخی صاحبمنصبان نظامی دست به اقدام عملی علیه کودتا چیان نیز نبرده بودند، اما به سرعت با دادن دستورهای رهبران نظامی کودتا به قتل رسیدند) بیشترین افرادی دستگیر ویا اعدام شدند که پیشینۀ سیاسی داشتند ویا صاحب نفوذ بودند. همچنان اشخاصی
که پیشتر در دل قدرت مندان بذر مخالفت، کینه وعقده یی نشانده بودند، سزاوار عقوبت شدند.
این جریان سرکوب هایی که با مشارکت کلیه جناح ها و دسته های دارندۀ اختلافات درونی اعمال شد، به تدریح جای خویش را به سرکوب ها از طرف گروه خاص امین خالی می نمود.
هنگام تبارزجنجال های درون حزبی، هیچگاه چهرۀ اصلی و اجزای اختلافات مطرح نمی شد. همه موارد اختلافات داخلی سخن از وجود توطئه، دسیسه، کودتا، خیانت و ... با انواع توهین وتحقیربود. هنگامی که دست استبداد، شکنجه واعدام آن به دامن شاخه های حزبی رسید، فریاد وشکایت از شخص امین وگروه او بیشتر شد.
پس ازآن که جناح کارمل ویا پرچمی های وفاداربه او، طرف غضب و هدف راندن قرار گرفتند، گونۀ ازتفاوت با بقیه سرکوب شده گان ویا درمعرض سرکوب مشهود بود. دیگران را می گرفتند و زندانی ویا اعدام می نمودند، اما، پس ازسرکوب قرص اصلی وفاداران به کارمل، برای بقیه پرچمی ها درعمل پیش شرطی می نهادند. مثلاً اگر یک پرچمی به ناسزاگویی کارمل می پرداخت وحاضرمی شد اطلاعاتی را دراختیارحزب بگذارد، عضویت اش محفوظ بود. اما درسطوح کادرها و رهبران شناخته شده که به عنوان سفیر تعیین نشده بودند، علی الرغم ناسزاگویی یک تعداد ازآنها، بازهم
مورد اطمینان واعتماد قرارنگرفتند. شاید چندی بارق شفیعی، سلیمان لایق و برای همیشه عبدالقدوس غوربندی به چنان ناسزا گویی ومخالفت با ببرک کارمل، مورد اعتماد امین باقی ماندند. (۸)
ازنهادن پیشرط گفته شد، یکی از چشمدیدهای خویش را می آورم:
تابستان سال ۱۳۵۷، روزهای امتحان شاگردان تخنیکم کابل بود. برای استادان و معلمین گفته شده بود که پارچه های امتحان را دردفترمدیر ببینند ونمره بدهند. هرچند تعدادی آن تصمیم را رعایت نمی کردند، و دردیپارتمنت های مربوطۀ خود می رفتند، با آنهم میز بزرگی با چوکی های بسیاربه دورآن وجود داشت که چند تنی می نشستند وپارچه های امتحان متعلمین را می دیدند. من که به عنوان آمردیپارتمنت و معلم زبان فارسی اطاق و دیپارتمنتی نداشتم، دردفترمدیرعمومی، مشغول دیدن پارچه های کدام صنف بودم. مدیرمکتب انجنیرمقیم وابسته به جناح خلق، پس ازیک صحبت تلفونی کسی را گفت، معاون صاحب را بگویید که اینجا بیاید. معاون تخنیکم شوکت خلیل وابسته به جناح پرچم بود. لحظه یی سپری شد شوکت خلیل حاضرشد. انجنیرمقیم پس از دوسه جملۀ مزاح گونه، برای شوکت خلیل پیشنهاد کرد که یک میتینگ مشترک با
فابریکۀ جنگلک درتخنیکم دایر می کنیم، شما صحبت جانانه کنید و قبراشرافیت وخیانت های شان را بکنید.
شوکت خلیل گفت، رفیق عزیزمدیرصاحب، چه می گوئید. یک کمی دقت شود، بعضی موضوعات را زود قبول نکنیم.
مقیم پرسید، قبول ندارید که خود را به ارتجاع فروخته اند؟
شوکت خلیل گفت، ارتجاع خطر عمده است، چندی پیش یک متعلم مرا که معاون مکتب هستم در مارش به طرف شهر، تهدید کرد که شعارنده، باید جلو چنین حرکات را بگیریم.
مقیم گفت، لفظ زیاد یاد ندارم. شما لفظ زیاد یاد دارید.
دراین وقت من گفتم، مزاحم صحبت تان نشوم، من میروم به دفترآمرتدریسی پارچه ها را می بینم.
مقیم گفت، رفتن شما ضرورت ندارد، کل چیزها معلومدارشده و بعد روی خود را طرف شوکت خلیل نمود که به حال شما تأسف که قبول ندارید و مخالف میتینگ هستید. شوکت خلیل گفت، به صحبت ها ادامه می دهیم.
مدیربرای شوکت خلیل گفت ، بفرمایید، مایوس ما ساختید.
پس ازبرآمدن شوکت خلیل از اطاق مدیریت، مقیم جایی تلفون کرد وموضوع را به اطلاع رسانید.
شوکت هم نخست ازمعاونیت سبکدوش شد. بعد درمکتب میخانیکی تبدیل شد. بعدها شنیدم که از منزلش دستگیر شده ولی برنگشته است.
ادامه دارد
توضیحات ورویکردها
۱- سلطانعلی کشتمند. یادداشت های سیاسی و رویداد های تاریخی. جلد اول صص ۱۷۱/۱۷۲
۲- دستگیر پنجشیری. تارنمای انترنیتی سپیده دم. ۲۴/۱۲/۲۰۱۰
۳- برهان الدین سعید. اتحادیه استادان پوهنتون های افغانستان. سایت نی. اپریل ۲۰۱۰
۴- این بخش را که شامل بحث های نظری پیرامون گونه های استبداد ودیکتاتوری می شد،فشرده نمودم. در زمینۀ برداشت مبتنی برمادرزاد بودن خصایل زشت انسانها، یادآوری شود که نظریست غیرعلمی و عامیانه . با آنهم جورج ارنی در کتاب " افغانستان گذرگاه کشورگشایان" چنین نظر اشتباه آمیز را در مورد حفیظ الله امین ابراز داشته است. وی می نویسد : " امین که توطئه گرمادر زاد بود . . ." ( جورج آرنی ، افغانستان گذرگاه کشورگشایان ، ص ۹۵. ترجمۀ دکتور سید محمد یوسف علمی و پوهاند ( پروفیسر) حبیب الله هاله.
توطئه گری امین جای شک وتردید نگذاشته است، او یک توطئه گر بود، اما، از مادر توطئه گر به دنیا نیامده بود. جهان سیاسی وزمینه های پرورش او را توطئه گر بارآورد وتوطئه گری را در بستر مساعدت های محیط سیاسی خویش رشد داد واز آن بهره گرفت. بهتر ود رستر آن است که روی آورد او وبقیه توطئه گران را به سوی استفاده از ابزارتوطئه و گونه های مختلف دسایس؛ در فرهنگ سیاسی غیردموکراتیک و آموزش دیده گی های چنان فرهنگ ملاحظه نمود.
۵- دستگیر پنجشیری. کتاب ظهور و زوال ح. د. خ. ا. سخنان دستگیر پنجشیری درمورد اخراج امین ازحزب سزاوار تأمل است. آنچه واقعیت دارد نفوذ امین است.
۶- نگارنده هنگام بازگشت سفری ازخوست به سوی کابل، با داکترزرغون دریک موترکرایی والگا نشستیم. دربین موتریک تن ازفارغان ادارۀ انستیتوت صنعت را دیدم که پیشتربا وی آشنایی داشتم. پس ازلحظاتی که ازبه راه افتادن موتر گذشت؛ آشنایم به سوی شخصی که در کنارموتروان نشسته و کلاه چرمی به سرداشت، اشاره نمود و به آهستگی گفت که داکتر زرغون است. داکتر زرغون به عقب نگاهی کرد وبه زبان پشتوبا تبسم ومؤدبانه، گفت، بلی زرغون هستم. درفاصلۀ وقت حرکت ازگردیزبه سوی کابل ، درسماواری نشستیم.
صحبت هایی که او با آشنای من داشت، شکایت ازرهبران حزب وشخص امین بود. واینکه اذیت اش می کنند.او پیهم رهبران را روزیزیونست، اپورتونیست . . . می نامید.
۷- فشردۀ اطلاعات در رابطه با اختلافات ومناسبات داکتر زرغون با حزب .د.خ.ا از نبشته یی گرفته شده است، به زبان پشتو، زیرعنوان تاریخ کوتاه، قسمت نخست. از قلم " تکامل " در سایت آریایی،۲۱/۴/۱۳۹۱. همچنان برای آشنایی بیشتر داکتر زرغون ، مراجعه شود به کتاب "درسهای تلخ وعبرت انگیر افغانستان" نوشتۀمیرصاحب کاروال. به ویژه صفحات ۳۳- ۳۵.
شایان یادآوری است که کاروال بر خلاف نوشتۀ " تکامل " معتقد است که داکتر زرغون پس از اخراج از حزب " تا اخیر روابط خویش را با حزب حفظ می نماید." (درسهای تلخ . . .ص ۳۵)
از آنجایی که به اخراج داکتر زرغون وظاهرافق ازحزب ، در بسا منابع اشاره شده است، آرزو می رود اقای ظاهرافق که حیات دارد، به تشریح جزئیات بپردازد. واگر پیشتردر این زمینه نوشته است،تقصیر بی اطلاعی نگارندۀ این سطرها است.
۸- این موضعگیری بارق شفیعی مشهوربود که "ببرک بزرگترین شیاد تاریخ است"، هرچند بسیار دردل امین می نشست، ولی بازهم بارق شفیعی طرف اعتماد امین قرارنگرفت.
|