هنگامی که تصویرچهرۀ مردم دوست وترقی خواه ازحفیظ الله امین ارائه می شود، آنچه به زودی به گونۀ پرسش فرازمی آید این است که مقصر آن جفا های وسیع درحق مردم افغانستان چی وکی تواند بود؟
اکنون نسلی می پرسند، که چرا مهاجرشدیم؟
از زندان دیده گان می پرسند، که چرا شما به زندان افتادید، چرا پدر وکاکا . . . اعدام شده اند؟
نسل آینده چه داوری خواهد داشت؟ آینده گان ریشۀ مصایبی را که جامعۀ ما درزمان قدرت او دید درکجا باید سراغ نمایند؟
ازآنجایی که مصایب و مظالم اندک وپنهان مانده نیستند؛ یاران ورفقای امین، پاسخی دراین زمینه دارند. پاسخ آنها این است که دیگران ویا به عبارۀ دیگر، اشخاص مخالف امین در حزب. د. خ.ا، مقصر استند. همانگونه که پس ازبرکناری وقتل نورمحمد تره کی؛ جفاها وتبهکاری های بیشمار را برگردن او و چند تن دیگر آویختند. نمونۀ انتشارنام چند هزارانسان مغضوب ومقتول در ماه عقرب سال ۱۳۵۸ ، از آن پاسخ ها بود. وآنگاه که به تداوم اختناق سیاسی دردورۀ ریاست رسمی امین برمی خورند، پای پاسخ آنها می لنگد. وسوگمندانه چنین سرنوشت لجاجت آمیز، نتایج اعمال وبازنگری آنان را دربسا سطوح دیگر نیز رقم زده است.
نتایج برداشت های رفقای امین نشان می دهند، که درک آنها ازخلقی بودن، مردم دوست و وطنپرست بودن و بقیه صفات، همان است که درکارزارحکومتداری وضاحت دادند. به سخن دیگرآنها چون " انقلابی" بودند، کسانی را که " انقلابی " نبودند، شکنجه واعدام نموده اند. پس آنهمه اعمال وطنپرستانه بوده است! تصورنمی شود که دچار پنداردیگری باشند.
برای آن که در آن میان ،نقش امین درآفرینش آن همه آزارها وستم هایی که مردم دیدند، به درستی تشخیص شود، لازم است که نخست به جوانب افکار وباور های او ویارانش بپردازیم و بعد دوباره به رفتار آنها در جامعه اشاره نماییم.رفتاری که یک باورمندی را رهنمود قرار داد و ساختارمورد نیاز خویش را زاد، تولید کرد وبه جامعه گسیل داشت.
آن جمع باورهای عقیده یی خویش را نه تنها بهترین، بلکه یگانه پنداشتند.
تصرف قدرت سیاسی، حق تصاحب همه امورجامعه را به گونۀ انحصاری دردست آنها نهاد. پس با دیگران یا آنانی که آن باورمندی وعقاید را نداشتند، باید با ابزارسرکوب مقابله می شد. زیرا احترام به دگراندیش درهیأت چنان باورمندی مردود ومطرود بود.
پرواضح است که تصرف قدرت با خون آمیزترین شکل، تحکیم آن را نیز با توسل وسایل قهری دردستورکارقرار داد. آن " حق " که ازتصرف قدرت ناشی شده بود، برای افراد و گروه هایی از حزب بیشتر می رسید که " افتخار" داشتند انقلاب را رهبری کرده اند.
وواضح است که حفیظ الله امین، نقش رهنمود دهنده و دستور دهندۀ کودتای ثوررا داشت. او مسؤول امورنظامی حزب (جناح خلق) بود. " انقلاب " را به پیروزی رسانده بود. حتا هنگامی که دوتن ازکودتا چیان عبدالقادر و اسلم وطنجار، نخستین اطلاعیۀ رادیویی را انتشار دادند، امین بود که آنها را معرفی نمود. پیشتر از آن نیز در امور مسؤولیت های سیاسی حزب نقش متبارز داشت. چنان بود که ازفردای کودتای ثور، به عنوان "قوماندان دلیر" نام گرفت. و سخنرانان آن همه محافلی را که برای تجلیل کودتا و یا نکوهش مخالفین دایر می شد، سراغ نتوان کرد که از او با چنان القاب ستایش ننموده باشند.
این است که نقش او رانمی توان جدا از مشارکت دیگران به درستی دریافت . اگر آن گونه که سعی شده است، مسؤولیت همه رویداد ها به شخص احاله شود، این پرسش مطرح می شود، که آیا بقیه اعضای حزب درزمینۀ عقاید و رفتار با مردم تفاوتی داشتند؟
آیا شخصی از رهبران آنها درچنان نهادی که معتقد به حاکمیت نظام تک حزبی بود ، بقیه اجزای فکری- سیاسی جامعه را تحمل می کرد؟
پاسخ ما پیرامون این پرسش ها این است، که نه. حیات آن حزب هم نشان داد که به منظورتحکیم پایه های خویش به وسایل گوناگون متوسل بود. وهم در آن سهم داشتند.
پس نقش حفیظ الله امین را دربسترباورمندی های مشترک با صلاحیت بیشتر باید همدوش دیگران درنظر گرفت. زیرا بقیه اعضای رهبری نیزدرزمینۀ پیاده نمودن چنان سیاست ها تشریک مساعی داشتند. آن ساختار ومشی سیاسی اش، در گونۀ یک نظام فعالیت داشت. و درآن نظام، ظریف والی درقندهار، آفت والی درچند جای، کاری راانجام می دادند که اسدالله سروری ازکابل وبهرام درجلال آباد و بقیه در نهایت همدیگر را تکمیل می نمودند.
اسدالله سروری پنجشیرسال ۲۰۰۰.ع
دراین میان هیچ تردید نیست که حفیظ الله امین هرچند درآغازازنظر رسمی بعد از نورمحمد تره کی وببرک کارمل فرد شماره سوم بود، اما، درعمل آشکارا شده بود که تصمیم گیرندۀ فعال، قدرتمند وشخص اول است. دگر باره یادآوری شود که او موافقت دستگاهی را با خود داشت . اگر چنین نبوده است، سندی ارائه شود که کدام یک ازاعضای پلیت بیروی سیاسی ویا کمیته مرکزی به رسم احتجاج واعتراض فریاد برآورده وگفته باشند که ما ازخلق می گفتیم و حالا به شکنجه، آزار وکشتارخلق مشغول شده ایم. کدام یک ازآنان کشور را ترک گفت ودرخارج اعلامیه داد و با مشاهدۀ نتایج باورداشت های خویش اندک گریست ؟
اشاره به چنان دستگاه و همکاران حزبی امین، که درساختارمشترک، دراتخاذ تصامیم مشترک و دربه گردش درآوردن ماشین حکومتی مشترک سهیم بودند، اندکی هم ازسهم ومسؤولیت حفیظ الله امین نمی کاهد.
اگرمی گویند، سایۀ ترس امین چنان بود، که سخن دیگر گفته نمی توانستیم، دریابند که سایۀ ترس استبداد و دیکتاتوری حزبی درچه سطحی بالای مردم یک جامعه فشاراختناق آمیزرا تحمیل نموده بود. دراین صورت بسیارلازم است که ماهیت و کارکرد ساختاری به درستی بازشناسی شود که انسان های نزدیک به همدیگر را گوش به فرمان، دنباله رو و پذیرندۀ هر تصمیم ودستوری بار می آورد.
واگر می گویند که ازآن همه مظالم آگاهی نداشتیم، ( که سخن شان غلط محض است)، و با زهم به گونۀ فردی امین نشان داده شود، پاسخی غیرموجه و دور ازواقعیت است. دراینجا نمونه یی را میاوریم که " اعضای پلیت بیروی" حزب.د.خ.ا به رهبری امین چگونه از اعدام گاه پلیگون پلچرخی اطلاع داشتند: قوماندان زندان پلچرخی پس از تجاوز اتحاد شوروی می نویسد:
" صالح محمد زیری عضو بیروی سیاسی و وزیر زراعت، دستگیر پنجشیری عضوبیروی سیاسی و وزیر فواید عامه
، هر دو دریک اتاق کوچک زندانی بودند، . . . چند روزی نگذشته بود که شورای انقلابی ازطریق وزارت داخله هدایت داد تا آنها را ذریعۀ موتری که عقب شان به محبس آمده بود، اعزام نمایم. ازاینکه دریشی های شان رادر قرنظین محبس نگهداری نموده بودم، برایشان تسلیم وگفتم لطفاً بعد ازاصلاح ریش، لباس های خود را به تن نموده که به شورای انقلابی می روید. هر دو به شنیدن این خبرحیران ومبهوت شدند. تصورکردند که شاید به طرف پولیگون سوق می شوند. باور نمی کردند که واقعاً به شورای انقلابی خواسته شده باشند. پنجشیری برایم گفت: راست بگویید ما را طرف پولیگون خواسته اند یا مقرشورای انقلابی؟
گفتم نه خیرشما به شورای انقلابی تشریف می برید. مطمین باشید درسخنان من دورنگی وجود ند ارد. بازهم آقای پنجشیری با اشارۀ چشم می خواست آنچه حقیقت باشد، برایشان روشن سازم.
با تبسم دوستانه تکرارنمودم شما حق دارین تصورنمایید، زیرا موظفین محبس حکومت شما ازهمین زندان رجال بزرگ سیاسی و دولتی چون اعتمادی، موسی شفیق . . . و صدهای دیگر را به همین نام ها از محبس کشیده وبه طرف پلیگون می بردند. . . .
وقتی ملاحظه کردند که بدون کدام محافظ با دریوراعزامی میروند، استوار شدند."( ۲ )
ادامه دارد