این نمونه ها را در نظر آوریم:
عایشه، بیوۀ پیغمبر و دخترابوبکر، در جنگی که به جمل شهرت دارد، علیه علی
سهم گرفت که در نتیجۀ آن هزاران تن کشته شدند. به قول نویسندۀ تاریخ سیاسی
اسلام، "چنانکه گفته اند در جنگ(سال 36 هـ. ) جمل شمارکشته شدگان از دو
سپاه ده هزار بود" (۱)
این جنگ را از آنروی جمل نامیده اند که به قول طبری"چون حضرت عائشه صدیقه
(رض) در این جنگ بر شترسوار بودند، این جنگ به جنگ جمل (شتر) مشهور است.(۲)
جنگ جمل که به پیروزی علی و شکست سپاه مخالف انجامید، کدورت های پیشینه را
افزایش داد. مؤلف تاریخ سیاسی اسلام برداشتی را مطرح می نماید که با توجه
به شباهت آن دربرخی منابع دیگر، سزاوار پذیرش است. وی می نویسد: "درنتیجۀ
فیروزی علی در جنگ جمل اختلاف و نزاع میان دو گروه بالا گرفت. گروهی
طرفداران عثمان بودند که معاویه بن ابی سفیان در رأس آنها جای گرفته بود
واز خونخواهی عثمان دم می زد. پیراهن عثمان از آن وقت مطرح شد. زیرا
طرفداران عثمان که وابسته گی قبیله یی بنی امیه را نیز داشتند و در ضمن از
مخالفان علی بودند، پیراهن پرخون او را در نوک نیزه ها بلند کرده و در واقع
با بلند کردن و چاق نمودن موضوع، خونخواهی را در جنگ قدرت سمت وسویی به طر
ف علی میدادند.
گروه دیگرطرفداران علی بن ابی طالب پیشوای بنی هاشم بودند. چنانکه می دانیم
نزاع و رقابت میان بنی امیه و بنی هاشم از دوران جاهلیت برقرار بود و ظهور
اسلام آنرا آشکارتر وسخت تر کرد. بنی امیه خونهایی را که حمزه و علی از
آنها ریخته بودند، فراموش نمی کردند. بنی هاشم نیز رفتار هند مادرمعاویه را
که در روز احد جگر حمزه را زیر دندان نهاد، از خاطرنمی بردند."(۳)
در جنگ مدهش دیگری که به صفین شهرت دارد، سپاه علی ومعاویه با هم مقابل
شدند.(سال ۳۷ هـ.) آنگونه که در بسا برگهای تاریخ حاکی از آن جنگ آمده است،
نزدیک بود که سپاه علی فتح وپیروزی به دست بیاورد. پس معاویه، از کاردانی
که سمت مشاوریت او را یافته بود و عمر وعاص نام داشت، نظرخواست: پیشنهاد
عمروعاص استفادۀ ابزاری از قرآن بود. به این ترتیب که برای معاویه گفت:
". . .جز یک چاره باقی نمانده است وآن هم این است که قرآنها را بلند کنیم و
آنها را با آنچه درآن است بخوانی وبترک جنگ دعوت کنی ... وایشان را پراکنده
وناتوان سازی.
معاویه گفت: آنچه خواهی انجام ده. پس قرآنها را برافراشتند و آنان را
بپذیرش آنچه در آن است دعوت نمودند و گفتند: شما را به کتاب خدا می
خوانیم."(۴)
«"هرکس قرآنی همراه دارد، بر نیزه بلند کند." شامی ها قرآنها را بلند کردند
وگفتند: "این کتاب خدا میان ما وشما حکم میکند." وقتی مردم عراق( ترکیب
بیشتر سپاه علی) قرآنها را بدیدند، گفتند: "دعوت به کتاب خدا را اجابت می
کنیم." عمر وعاص می خواست بدینوسیله حمیت وهیجان سپاه علی را درهم بشکند و
میان آنها تفرقه بیندازد."(۵)
کوتاه سخن این که:
نمایندگان طرفین نشستند وبا تعهد به قرآن، نتیجه را به اطلاع جمعیت بزرگی
از طرفین برسانند. فیصلۀ آنها(ابوموسی اشعری از طرف علی) به قولی از معاویه
که او را "دراز زبان کوتاه فکر" نامیده بود و عمروعاص زیرک ( نمایندۀ
معاویه) این بود که هر دو را نپذیرفته وخلع می نمائیم و در جای آنها شخص
دیگری به خلافت تعیین. پس نخست ابوموسی اشعری در بلند جای سخنرانی نمود و
علی را خلع کرد... اما وقتی نوبتِ سخنرانی عمروعاص رسید، گفت: " چنانکه این
انگشترم در دستم ثابت است، معاویه را پایدار ساختم.(معاویه را انتخاب
کردم.) (۶)
با سخن دیگر عمرو بن عاص گفت: شنیدید که ابوموسی اشعری، علی را خلع نمود،
اما من معاویه را به خلافت منصوب می نمایم.
معلوم است که تیرمحیلانه وقتی به هدف نشست، تعدادی را هم ناراضی بار آورد.
در آنوقت، علی ناراضی شد. سپاه اش هم ناراضی شدند. بخشی علیه تصمیم او مبنی
بر پذیرش داوری، علیه ابوموسی، حیل معاویه و عمر وعاص با ابراز نارضایتی
بیشتر و با رفتار های خشونت بار واکنش نشان دادند. آنها از سپاه علی
ومعاویه راه جدایی وخروج در پیش گرفتند . این عده از مردم در تاریخ اسلام
به خوارج شهرت یافتند.
(ادامه دارد)
|