کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش اول

 

 

بخش دوم

 

 

بخش سوم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 

"مهمـان عزيز گلهـاي انديشـه"

 

(گفت و شنودي با استاد آصف آهنگ)

 

بازنويس: صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

(بخش چهارم)

 

 

کوشان: جناب آهنگ! ادامه اين بدبختي را تا امروز، به شکلي که موجود است متاسفانه و حتي بر حکومت فعلي اتهام وارد است که قومگرا شده تا ملتگرا، و بعضي هم کمونيستها را متهم ميکنند که با ايجاد اتحاديه هاي قومي، نفاق و اختلاف بين اقوام انداختند، همچنان دوران جهاد متهم است، دوره طالبان که بيش از هر چيز ديگر در اين زمينه جنايت کردند عليه اقوام ديگر. شما منشاي ادامه اين بدبختي را همان سه نفري که گفتيد ميدانيد يا منشاآت ديگري هم وجود داشته است؟

 

آهنگ: کمونيزم هرگز جنگ قومي نيست، جنگ طبقاتي است. کسي که جنگ قومي و مذهبي ميکند، کمونيست نيست، فاشيست است؛ زيرا فاشيزم جنگهاي قومي، زباني و مذهبي را به ميان مي آورد.

 

افغانستان دوباره به وحدت ملي نياز دارد. تصور کنيد در يک دست پنج انگشت داريم. همين کلک کوچک مردم هندوي ما استند. آيا اگر کلک نباشد، دست معيوب توان پنج انگشت را ميداشته باشد؟ نه. ما بايد در برابر دشمن مشت آهنين باشيم. بدون يکديگر زندگي نداريم. برادري و برابري، بدون تبعيض و اکثريت و اقليت گفتن بي معنا، وحدت ملي ميباشد.

 

احصاييه واقعي موضوع را حل ميکند، بسيار متاثر استم که بعضيها از احصاييه گيري ميترسند. بايد واقعاً معلوم شود که اکثريت کيست. نبايد پيش از آن پروپاگند کرد. نبايد بگوييم اين 20 فيصد است و آن 10 فيصد، زيرا هنوز احصاييه گيري نشده است.

 

دوم موضوع زبان است. باز هم متاثر ميشنوم وقتي ميشنوم ميگويند فلان کلمه ايراني است! واقعاً خجالت آور است. ديوان اشعار فرخي، عنصري، و مسعود سعد دوره غزنويان را نگاه کنيد، لغاتي را که ما آنوقت در خراسان و سيستان استعمال ميکرديم، فارسها استعمال نميکردند.

 

سعيد نفيسي به کابل آمد و تا توانست لغت جمع کرد و با خود برد. پس از آن تمام اين لغات سچه را ايرانيها استفاده کردند. مثلاً همين کلمه "گپ" که در فارسي داريم، در يک شعر ابوالقاسم لاهوتي آمده است: "اين گپ ميان ما بماند، سوختم بيتو". يا مثلاً ميگوييم "تنخواه" يعني آنچه تن آدم ميخواهد. پسانها فارسي زبانان ديگر هم از ما گرفتند.

 

کلمات عربي چقدر در زبان فارسي زياد است: وزارت معارف، بلديه ملي، و ... اينها همه عربي اند. ميگويند شصت فيصد زبان ما عربي است. منتها "الف لام" اول آن را حذف کرده ايم. فرق فارسي و پشتو هم نيست. فارسي زبان ده هزار ساله است که صيقل خورده، تراش يافته تا به اينصورت به ما رسيده است. چطور اين را از دست بدهيم. اين زبان تمام ساکنين افغانستان و فلات ايران است.

 

اين فارسي دري که ميگوييم در خراسان ساخته شده و سه مرحله دارد: مرحله اول گاتها و اوستا و فارس قديم. مرحله دوم فارسي پهلوي و ساساني است. بعد از آمدن عربها، کلمات عربي شامل زبان شد. اينها همه با زبانهاي تخاري، بلخي، سغدي و خوارزمي يکجا در خراسان فارسي دري را به وجود آوردند.

 

يعقوب ليث صفار که شاعر به عربي مدحش کرد، گفت: مرا به زبان خودم مدح کن. اين زبان افتخار خراسان و سيستان ماست. حالا ميگويند چرا کلمه ايراني استعمال کردي. کلمه "ايران" خودش از ماست. ميگويند وقتي فريدون ضحاک را از بين برد، در بلخ آن روزگار، قلمرو خود را به سه پسر خود تقسيم کرد. به اين ترتيب او فارس و عراق را به ايرج ميدهد و نامش را ميگذارد: ايرانشهر.

 

کشورهاي متمدن هميشه دو نام داشته اند، مثلاً يونان و گريک، بريتانيا و انگلستان، جرمني و آلمان. کشور ما هم نام خراسان قديم و افغانستان کنوني را دارد. کلمه آريانا پس از جنگ جهاي اول آمده است. از وقت يعقوب ليث تا جنگ اول جهاني يک بار هم کلمه آريانا در کتابها ديده نميشود.

 

نام تاريخي ما را فروختند به فارس. رضا شاه چرا نام فارس را تغيير داد؟ چرا نام کشور خود را ايران گذاشت؟ به خاطري که ترکها يکهزار سال بر کشور ما سلطنت کردند. اولين کساني که با قوم خود آمدند، غزنويها بودند، ولي همين زبان را برگزيدند. سامانيها و صفاريها زبان فارسي دري را به سوي پارس و آذربايجان بردند. به اين گونه، زبان در فلات ايران گسترش پيدا کرد. اما غزنويها آن را به هند بردند و سلجوقيها به ترکيه. اين زبان زبان ساکنين تمام مردم افغانستان است. فارسي زبان يک قوم نيست. چرا زباني به اين زيبايي را از دست بدهيم؟ زبان مولاناي بلخ، سعدي، خيام و فردوسي را. اين زبان، زبان خود ماست.

 

چرا تاريخ خود را از دست بدهيم و به ايران امروزي بفروشيم؟ در تمام دايرة المعارفهاي جهان را نگاه کنيد، تاريخ ويل دورانت و ديگران غير کلمه تمدن ايران از کلمه آريانا ياد نکرده اند. چرا اين تاريخ مشترک را از دست بدهيم؟ اينها ساخت و بافت فاشيستهاست که فتنه مي اندازند و تاريخ ما را ناقص ميسازند. تاريخ ما بايد از سر نوشته شود و تعصبات بايد به گور برود.

 

مردم ما هميشه يکدست و يکدل بوده اند. گارد احمد شاه بابا چهارده هزار و چندصد نفر قزلباش داشت ولي قزلباش را در وزارت خارجه راه نميدادند. آيا اين رنج آور نيست؟ هين فاشيزم و برتري جويي و تعصب ملت ما را تکه تکه کرده است.

 

امروز ترکمنستان شانزده ميلون نفوس دارد. آنطرف تاجکستان است. ايران سي مليون تاجک دارد آنطرف ازبکستان است. اگر اين تعصب ادامه يابد، به خاطر تعصب چهار نفر متعصب و فاشيست، مملکت تکه تکه ميشود و افغانستان از بين ميرود.

 

کلمات افغانستان و افغانستاني را ببينيد. چقدر مسخره! آن را بد ميگويند. ميدانيد چرا رضا شاه کلمه ايران را برگزيد؟ به خاطر اينکه آذربايجانيها همه ترک استند و هيچوقت نميگويند ما فارس استيم. عربش هم نميگويد فارس استم و ديگرانش هم. همه شان ميگويند ما ايراني استيم. همان آدم بيسواد نفاق را در مملکت خود از بين برد، اما دانشمندان در اطرافش بودند.

 

اما در اينجا چه کردند؟ باور کنيد کلمه "افغان" فقط به پشتون استعمال ميشد. همين روشنفکران ما ديدند و گفتند ما پشتون را به حيث مليت ميگيريم که کلمه افغان از همه ما شود. افغان در راس مي آيد. کسي روي اين سخنان ميپيچد، گپهاي خورد و کوچک اند. بايد با هم برادر باشيم، برابر باشيم. اگر همن برادري ما نباشد، باور کنيد که پاکستان افغانستان را ميبلعد. يا متحد ميشويم و يک مشت و يک ملت افغانستان ميشويم و از وطن خود دفاع ميکنيم، يا خيانت دو سه نفر فاشيست ما را از هم ميپاشاند. اين بدبختيها را آورندند. گل محمد مومند و سردار نعيم بچه هاي هندو را از مکتب کشيدند و بعد ديگران هم چنان کردند..

 

کوشان: وقتي که در شاهنامه ميخوانيم که چو "ايران نباشد، تن من مباد"، اين همان ايراني است که در کابل و زابل خود، در سيستان و بدخشان و باميان خود و در بلخ و هرات خود مي يابيم. همه اش همين کشور ما يعني خراسان زمين و افغانستان امروزي بوده، بيشترين بخش ايران تاريخي همين سرزمين ماست، نه فارس و پرشيا. ولي نام را قدرتمندان ما فروختند. امروز زبان فارسي را هم ميفروشند، به نام ابنکه کلمات ايراني است!

 

آهنگ: شما درست ميگوييد ...

 

(دنباله دارد)

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣۸                  سال دوم                              نومبر ٢٠٠٦