کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

قسمت اول

 

قسمت دوم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هدیه به دوستان

شعر

 

توضیحات
استاد واصف باختری

در مورد شعر دو دهه اخیر کشور

 

قسمت فرجامین

 

عکسهاي برنامه سوم سپتمبر 1993 را داکتر صبورالله سياه سنگ به سايت کابل ناتهـ تحفه فرستاده است،

که از جناب شان ممنونم و مشکور. باعرض سپاس ایشور داس

 

 

 

بهرحال خوب بعد از سال 1357 مثلأ پرتونادری شاید شعر می سرود اما شخصأ من یا شاید کمتردیده باشم که پیش از سال 1357 نمونه های چاپ شده او شعر پرتو صاحب را. درین مورد خود شان توضیح بدهند. چند شاعر بسیار خوبی که ما داریم پرتو نادری است، لیلا صراحت است، رازق روئین کار آفرینش خود را دوام داده و برگردن اینها حقی هم دارد که ازیک نسل است به تناسب ازین ها استاد لطیف ناظمی استاد معظم ما، کار خود را دوام داده و با غنای بیشتر یا تکامل بیشتر با کمال بیشتر و در یک بخش قابل توجه از سروده های قبل از سال 1371 عبدالقهار عاصی ما نمونه های بسیار والا می توانیم جستجو کنیم و عبدالسمع حامد شاعری که فعلا در مزارشریف زنده گی می کند و اصلا همشهری شماست، بازهم همشهری پرتو صاحب است. از غزنی است در بدخشان تولد شده فعلأ در مزاراست. به عقیده ما جدأ از امیدهای آینده ما که همین حالا به صورت بالفعل است. به صورت بالفعل ما از او امیدهای زیاتر داریم.

یک عده از شاعره های ما مثل حمیرا نگهت، سخت قابل توجه است. در غزل های خود بازبان مترنم غزلی، یعنی غزل هائیکه باید یک شاعره بگوید ما در شعر کلاسیک خود ما یک نمونه دارم که مهستی است که شاعر قرن شش و در ایران سیمین بهبهانی مخصوصا فروغ بالاخره مثلا ما باید  به شاعره های بزرگ خود که اگر هرکدام ازین ها زنده می بودند شاید 120 ساله یا درین حدود سن میداشتند. مانند مخفی بدخشی، محجوبه هروی باید احترام داشته باشیم در حدود که برایشان موقع میسر بوده نمونه های خوبی دارند. در کار غزل سرایی، اما مثلا میان شما در تخلص از یک مقطع غزل مخفی تخلص مخفی را حذف کنید و کلمه شایق بسیار بجای مخفی می نشیند تخلص شایق یعنی شایق جمال یا شایق هروی یا شایق افندی را بگذاریم فهمیده نمی شود که سراینده این غزل یک مرد است یا یک زن. غزل های حمیرا جان ازین لحاظ خیلی چشم گیر است. و بعضی از غزل ها فریاد می زند که سراینده من یک خانم است. نه یک آقا. سخت قابل اعتنا است.

خوب بعضی شاعره های دیگر ما مثل خالده فروغ، مثل ثریای واحدی و خانم محتمر شما داکتر صاحب سیاه سنگ شعر می سرودند گاهی در گذشته ها نمیدانم که پس شما آنها را سوق دادید پس به طرف مسلک اصلی که پژشکی است یا این مجال را میدهید یا تحت حمایت شما می گویند. در زیر یک چنار تناور پس نتواند که نهال های ضعیف و گیاهان بروید تحت تاثیر شا قرار گرفتند. خبر ندارم.

در شاعران جوان ما چند شاعرهم با استعداد خود قابل توجه و قابل اعتنا هستند اما ما با تأسف با نمونه های کار هردوی شان به اندازه وفور اشنایی ندارم. مثلا: غزل های مسعود اطرافی چاپ شده بود و گاهی که او خودش لطف کرده غزلی از خود را برای من خوانده، غزلی است بالکل در اقلیم جدیدی از غزل سرایی. در جوف بسیار نوین از غزل سرای بوده غزل هایش اما من امیدوار هستم که از همین غزل های خود در همین عوالم و اقالیم نمونه های بیشتری که دارد و حتمأ دارد چاپ کند ویا شعر های خود را به قدر فور چاپ کند تا مردم به او آشنایی بیشتر پیدا کنند.

و درین شاعران یک دوره اخیر احمدضیاء رفعت، اگرچه دریک فرصت کوتاهی که  من یکروز شاید برای پانزده دقیقه داشتیم بحث تجدد ادبی را همرایش ادامه دادم، او خودش به این عقیده است ه باید شعر فارسی تحول کند. اما او سخت در جستجو است که چه راه های پیدا کند برای انجاد تجدد ادبی در فضای غزلهای خود، که بیشتر غزل سرا است و چون من هیچ اهل تعارف نیستم، داکتر صاحب سیاه سنگ پیشرویمن تشریف دارند. در میان شاعران از داکتر صاحب سیاه سنگ حتمأ حتمأ یاد شود.

اما چون من در هیمن محضر به داکتر صاحب پیشنهادی هم دارم و نظر خود را هم بسیار صریح برای داکتر صاحب می گویم:

داکتر صاحب، را من بار اول به عنوان داستان نویس شناختم و من نمی فهمم که قبل از آن کدام داستانی  از داکتر صاحب سیاه سنگ به چاپ رسیده بود یانه؟ داستانی که از شما ـ در آن وقت سیاه سنگ تخلص نمی کردید ـ نام صبور غزنوی در شماره دوم یا سوم مجله «ژوندون» سال 1361 به چاپ رسید که این داستان توسط داستان نویس گرامی ما ـ داکتر اکرم عثمان به چاپ رسید. بعضأ شعر های از داکتر صاحب را خوانده ام که آن داستان شان و هم شعر ها و ترجمه های شعر شان از نظر من قابل احترام است و دلالت به یک استعداد بسیار سرشار و یک بارقه قوی درونی که در نهاد داکتر صاحب و در قلب و ذهن شان است، دیده می شود و پیشنهادی که من برای داکتر صاحب میکنم چون ددر همین فاصله که ما نشستیم از سالهای آخر اصلأ همین قدر شما خود تان شاهد باشید که اینقدر دیر ما و شما نه نشسته ایم، داکتر صاحب باید خود را جمع و جور کند بدین معنی که داکتر صاحب تنها شعر بنویسند شعر ترجمه کند داستان بنویسند و ترجمه کنند و نقد بنویسند و هرچه بنویسند در همین عرصه ها باشد ازین محدوده خارج نشوند.

البته کسی حق ندارد دست داکترصاحب را خدای نخواسته ببندد. داکتر صاحب میتوانند مقاله های سیاسی را هم بنویسند اما بالاخره مقاله سیاسی که یک شاعر و نویسنده فرهنگی می نویسد نه آنرقم از آن دیدها که یک سیاسمدار حرفه ای می نویسد. مخصوصأ مصاحبه باید نکند و اگر مصاحبه میکنند ـ یک مصاحبه کردند همراه پرتونادری در مجله سباوون چاپ شد بهترین مصاحبه بود. اگرچه هم داکتر صاحب در طرح سوالها شعر گفته بودند و پرتو صاحب هم . زیاد تر شعر گفته بودند به جای اینکه به ارائه پاسخ ها ـ گویا چنین چیزی بود اگر من غلط نکرده باشم من دوبار خواندم. هم سوالهای داکتر صاحب را و هم پاسخ های پرتونادری را.

یکی از حاضران به شوخی:" یعنی شعر جنگی بوده"

پرتو نادری:

زیر قیچی سانسور هم رفته بسیار بخشهای همان مصاحبه را چاپ نکردند. خوب همانطور یک فضای شاعرانه را ایجاد کرده بود داکتر صاحب.

استاد واصف باختری:

با دقت نظری که داکتر صاحب دارد. مثلا یک مصاحبه کننده در سطح بسیار بالا به حیث مثال یکی از کاهای "براهنی" مصاحبهء است ه همراه شهریار می کند. یعنی شهریار شاعر. و اگر مصاحبه اش دربعضی موارد با تعریف ها کنایات و گاهی هم صریحأ انتقاد های بسیار شدیدی، متوجه شهر یار کند. بالاخره در یک رابطه با یک شاعر است و این استدعای عاجزانه من از داکتر صاحب این است که قوای ذهنی خود را پراگنده نسازد.

عکس ها:

١ـ استاد واصف باختری با داکتر صبورالله سياه سنگ

٢ـ استاد پرتو نادری

٣ـ جناب فاروق فارانی

به صورت متمرکز در یک عرصه بیشتر کار کند. مثلا مقاله ایکه در باره یک نشریه گویا در مجله کابل چاپ شد، یک نشریه که در وقت نظام سابقه از نشر بازمانده بود. به دلایل معینی و شاید هم در اثر کارشکنی های همان دولت نوای صبح این کاری بود که غیر از شما این را گمان میکنم که بسیار نفر های دیگر هم عین کار را می توانند.

داکتر سیاه سنگ:

استاد معذرت میخواهم تنها اگر در مورد همان نوشته باشد یک اشتباه چاپی بوده نوشته اصلأ از من نیست.

استاد باختری:

خوب من سخن خود را پس می گیرم.

داکتر سیاه سنگ:

اما من از این قسم مقاله ها متاسفانه بسیار زیاد نوشته کرده ام.

استاد باختری:

و این بیخی برای شما نه حکم است و نه دستور. درین عرصه هیچ کس نمی تواند، کسی را دستور بدهد. یا به کسی تحکم کند. اما بحیث یک خواهش بسیار خاضعانه، شما برای جامعه کار های بسیار پرباری تقدیم می کنید. معذرت می خواهم, (سرفه های پیهم و شدید) شگرت کشیدن بی تعادل است و سرفه های نا بهنگام ـ کار خود را متمرکز بسازید و من به صورت بالقوه در سیمای شما یک شاعر بسیار خوب مترجم شعر یک داستان نویس خوب مترجم داستان و یک منتقد می بینم و علاقه ندارم که درین سیما یک مصاحبه کننده صرف حرفه وی را که با همه کس مصاحبه کند و این دون شان شماست.

این پیشنهاد من بود. من به همین صراحت گفتم گاهی دچار سوءتفاهم های بیشماری می شود و پیشنهاد خود را همراه دوستان صمیمانه در میان میگذارم، که امید وارم به شما نا خوشایند نباشد.

داکتر سیاه سنگ:

نه تنها ناخوشایند نیست، بلکه بسیار گوارا هم است.

استاد باختری:

خوب البته در حاشیه من فقط در باره چند شاعری که در خارج کشور هستند بحیث فرزندان این کشور و بحیث کسانیکه برین کشور حق دارند یاد میکنم که مثلأ من یک مدت طولانی است خبرندارم که منتقد و شاعر بیرنگ گهدامنی اصلا در زمینه نقد یا در زمینه های دیگر آفرینش هنری چه بوجود آورده، من آگاهی ندارم. اما در عالم خود یک قابل اعتنا و قابل احترام است. گاهی نقدهایش دچار افراط و تفریط ها شده و بیشتر گویا معلول این علت باشد که بسیار شنابناک نوشته شده و هر چیزی که شتابناک نوشته شوند در آن اشتباهات زیادی را هم کرده مثلأ ناصر امیری شاعر بسیار خوبی که حتی در جامعه فرهنگی ایران آثارش به استقبال مردم و شعر خوانها روبرو شد. سعادت ملوک تابش و بعضی جوانها، شاه ولی، پرخاش احمدی که هم در زمینه شعر و در زمینه نقد و هم ترجمه آثار ادبی در همین عرصه ها کار می کند. به صورت متمرکز و عمده در چند سال اخیر با دریغ فراوان از نوشته های تازه او در دست ندارم.

شاعر و نویسنده ما که در پاکستان بود چند سال، میرویس موج در یک حد میعن قابل اعتنا سا. محمد کاظم امینی و چند شاعر جوان. شاید محیط فرهنگی ایران برای پروراندن استعدادها زیاد تر همین قابلیت ر داشت ه که بذر استعداد در آنجا خوبتر میتواند افشانده شود، یک نمونه بسیار خوب آن محمدکاظم امینی است.

از جوان ها البته ناصر امیری و سعادت ملوک تابش قبل ازینکه به ایران بروند در کشور خود شاعران شناخته شده ی بودند. همچنان عظیم هراتی در مطبوعات افغانستان شعرش خیل کم اقبال چاپ یافته، اما در خارج کشور شعرهایش چاپ شده و از درفش داران تجدد ادبی و وارد ساختن بینش های جدید. گاهی بینش های بسیار عجیبی در عظیم هراتی دیدم که ما در کم شاعر می بینیم.

سخن بسیار معروف راسل است که شاید هرکدام ما شاهد افتادن یک سیب از درخت باشیم یا در اثر یک تندباد سیب از درخت افتاده با در اثر بوسیده گی یا در اثر پخته شدن طبیعی انساج درونی سیب از درخت افتاده. اما سیبی که پیش پای نیولن افتاده، یک کشف بسیار بزرگ علمی بود. یعنی منجر به کشف بسیار بزرگ علمی شد.

عظیم هراتی گاهی در کار شعر، بینش های دارد که واقعأ بسیار اعجاب آور است. قابل تحسین است. اگر من میدانستم که ما در باره این مسایل بحث های میکنیم و به درازا می کشد چند نمونه که از او دارم اینجام می آوردم. خدمت شما خوانده میشد.

من گمان می کنم برای یک مدت رفع خستگی کنم زیاد آواز من هم یکنواخت شد و برای برادرم (اشاره به فلمبردار) قیافه هم یکنواخت شد.  شکستگی های اگر درین بحث ما وجود داشته باشد و طبعأ بدون آماده گی فبلی بسیار پراگنده است و من ازین پیشاپیش معذرت می خواهم. دوستان دیگر صحبت کنند. اشتباهات مرا تصحیح کنند و همین حال من در یک سلسله موارد دچار حجب و که من نامش را حیا می مانم، شدم. ابن خلدون کار مورخین را آسان ساخته بود که میگفت: "لاحیافی التاریخ" کسی که انتقاد میکرد میگفت که این یک اصل پذیرفته شده است که در تاریخ کسی لحاظ کسی را نمی کند اما تا حال کاش همین مقولهء "لاحیا فی الادبیات" هم در افغانستان رایج شود و البته بدون کینه توزی های شخصی، شعرا بسیار صریح و بسیار مستقیم انتقادهای خود را بهم دیگر بگویند.

و اگر ما مثلآ از یک جامعه دیگر که ما و شما در آنجا چند زبانی هستیم اما در ایران یک زبان رسمی دارند که فارسی است و زبان آنها که اینقدر تکمیل می شود، در اینجا ادبیات تکامل می کند در آنجا مثلا چند صد شاعر چند صد نویسنده چند صد محقق و مترجم آثار بدیعی یا ادبی بوجود می آیند. یکی از دلایش که درهمین صدسال آخر هم آنها بسیار نقد داشتند و جریان های قوی نقد ادبی داشتند، یکروز تقی رفعت، علی دشتی، نطف علی صورتگر، یکروز دیگر هم یحیی آرین پور، و زرین کوب بودند. امروز هم براهنی و شفیعی کدکنی، محمد حقوقی، اسماعیل نوری علا، اسپانلو وکی وکی هستتند و چراغ نفد برای یک لحظه هم خاموش نشده. و در افغانستان ما و شما به گذشته ها کاری نداریم، از زمان سراج الاخبار بدین طرف، شاید اگر ما پشت نقد بگردیم، نقد به معنی دقیق کلمه از ده مقاله بیشتر نشود، من اطیمنان برایتان میدهم، بیشتر پیدا کرده نمی توانیم.

از پرحرفی ها از همه بزرگوار ها و خصوصأ از خواهران من معذرت میخواهم دوستان دیگر صحبت کنند که من به صحبت بلکه حرافی کردم، پوزش میخواهم. فارانی صاحب فرموده بودند و بعضی نمونه های شعرآورده ام بنوبت بعد می گذارم فعلا داکتر سیاه سنگ و یا پرتوصاحب مطمئنا که چیزهای گفتنی دارند که جدأ خسته شده ام.

پرتونادری:

گمان میکنم حرکت شعر ما در جریان بیست سال اخیر از طرف استاد محترم توضیح شد.

استاد واصف باختری:

در رابطه با جمله پرتوصاحب میگویم؛ فقط تا جائیکه توانسته ام پویه و حرکت را گفته ام اما من در همین لحظه هم چگونگی پویه و حرکت نوسان هائیکه در آن است وفرازو فرود ها را قسمأ بکلی مسکوت گذاشته ام و قسمأ به اشاره گفتم.

فاروق فارانی:

پرتو صاحب از شما خواهش میکنم اگر گفتنی دارید ویا اشعار تان را بخوانید.

پرتو نادری:

با صحبت های باختری صاحب، من فکر میکنم شاید جای و مجال صحبت برای ما نمانده باشد. من تازه ترین شعر خود را در حقیقت برای تان میخوانم، که در ماه سرطان امسال گفته ام شعر در وزن نیمایی نیست، من نمیتوانم به اصطلاح شعر سفید را بکار ببرم، چرا که امروز زیاد کس ها به این معتقد اند که همین شعرهائیکه در اوزان نیمایی هم تقطیع نمی شود عدهً می گویند که شعر سفید باید گفته شود ولی یک عده کسانی به اصطلاح بدین موافق نیستند. این تقریبد همینطور یک شعر است:

 

[برای خوانش شعر جناب پرتو نادری، اینجا را کلیک کنید]

 

پایان

 

برگرفته شده از مجـــلهء "راه" شماره اول ،سال اول، ١۹۹٤

 

***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً چهارده                اکتوبر   2005