کابل ناتهـ، Kabulnath
|
هدیه به دوستان شعر
توضیحات در مورد شعر دو دهه اخیر کشور
[قسمت اول]
قسمت دوم
فاروق فارانی: تاجائیکه من میدانم خودش معترف هم بوده. داکتر سیاه سنگ: البته اعترافش را آقای فارانی یاد کردند. در همین مورد اگر شما خود معلومات زیادتر بدهید. فاروق فارانی: و من هم سوال ایشانرا ادامه میدهم و دو نام دیگری اسدالله حبیب و لطیف ناظمی را بیاد تان میدهم تا نظرتان را در باره شان بگویید. استاد واصف باختری: خیلی تشکر در مورد استاد محترم ناظمی صاحب در یک جای خاص من صحبت میکردم اما در مورد جناب داکتر اسدالله حبیب، از شما تشکر میکنم و که هیچ تعمدی نبوده نام او فراموش شده بود درهمین لحظه، اول در مورد دونکته که داکتر صاحب سیاه سنگ فرمودند و چون قرار است من در باره شعر معاصر توضیحات که میدانم بسیار ناقص و ابتر است، برای شما ارائه می کنم و درین مورد همین لطف و مرحم را از شما متقاضی هستم که سخن مرا حدیث نفس نباید بسازید. من در مورد خود، هیچ چیزی برای گفتن ندارم . و اما در مورد شاعر بسیار توانا و عزیزما روئین هیچگونه ادعای درین مورد ندارم. من با روئین از نخستین روزهای شناسایی ما و تا حال البته مناسبات ما با گرمای بیشتر و گاهی بر اثر عوامل که این عوامل به من ارتباط نداشته مثلأ اگر دفتر شعر روئین از طرف انجمن نویسنده گان چاپ نشه، به یک مرحله و او برای من سپرده بوده و اگر کسی در انجمن نویسنده گان اعمال کرده که این یک مسأله را که من حتی اگر دیکتاتوری هم میشود دیکتاتوری میکنم من شعر های او را چاپ نمی کنم.این متوجه من نمی شود. به خاطر اینکه مطبعهء دولتی به امضاء من نمی پذیرد. پرتوصاحب همکار نزدیک ما در انجمن نویسنده گان هستند و شما هم از وضع داخل انجمن نویسنده گان خبر دارید، هیمن حالا تا رئیس انجمن موافقه نکند من کتاب کسی را به امضا خود نمی توانم . این صلاحیت نزد من نیست. چون یک مساله بود من خدمت شما عرض کردم. چنین گپ های که موجب ملال میشوند، چون بروی شاعر نمیشود که آدم حرفی نازکتر از گل بگوید برخورد باید در مقابل شاعر خیلی دقیق و محتاطانه باشد. مخصوصأ بسیار شاعران نازکدل مثل اقای روئین. منتها چون تفاوت سن ما در حدود و چیزیکه در کتاب و شعر معاصر فارسی در باره من و سال آقای روئین نوشته شده، مطلقأ سهو طباعتی است و در آنصورت اقای روئین از محترم پرتو نادری هم کرده چند سال جوانتر است، پرتو صاحب اینجا تشریف دارند و می دانند چین نیست. چند سالی یا پنج سالی با من تفاوت سن دارد که او جوان تراست. اما روابط ما و آنها به اصطلاح یک عده از نثرنویس های قدیم، رابطه های متعاطفه بوده بدین معنی که در مورد شعرش البته اگر برای من خوانده من پیشنهادهای برایش داشتم یا در بعضی موارد پیشنهاد های نقدآمیزی. قسمت زیادی ازین پیشنهاد ها را بسیار زیاد بزرگوارانه پذیرفته، و بلافاصله بیافزایم من هم بسیاری از شعرهای خود را برای روئین صاحب خواندم و روئین صاحب هم در بارهء شعر من یا حتی در باره مقاله های من پیشنهادهای که داشته یا انتقاد های که داشته چون مبتنی بر دلایلی بوده من هم پذیرفته ام. درین مورد نه من حقی به گردان او دارم و نه او حقی برگردن من دارد و اگر دین های هم بوده پرداخته شده، همه حساب ها صاف است. بهرحال بحیث یک شاعر بسیار توانا که شاید ما یک بخشی از زیباترین نمونه های شعر خود را در یک مرحله معین از دفتر های شعر روئین به دست آورده بتوانیم من برایش سخت احترام دارم. در مورد داکتر صاحب اسدالله حبیب اگرچه در باره شعر هیچ میعاری کمی نباید پیش چشم ما را بگیرد. چرا ما امروز در تاریخ ادبیات خود مطابق انچه تذکره نویس ها ثبت کردند شاعرانی داریم که تنها تذکره نویس گفته ده شعر دارد، بایست شعر، یا پنجاه شعر سروده، اما بسیار با تمجید تقریبأ از او یاد می شود. مثلأ در باره واصل کابلی شاعر معروف. امروز به قول عده ای زیادی از جمله قول استاد پرونتا این است که او خیلی یک دیوان فخیم و حجیم داشته و بازهم مطابق تعبیر قدما دچار تصادف روزگار شده و دیوان از بین رفته. اما یک عده از معاصرینش از جمله میرزا فیض محمد نویسنده سراج التواریخ به این عقیده هستند که جز همین اثاریکه در دست ما فعلا است ـ و یکبار توسط میرزا احمد جان که از افشار نانکچی بوده و در حدود چهل سال قبل فوت کرده چاپ شده و بار دیگر هم توسط یک شاعر و نویسنده قابل احترام که او هم مرحوم شده، محمدحسین طالب قندهاری چاپ شده ـ میرزا فیض محمد عقیده دارد که یعنی عقیده داشته چون میرزا فیض محمد سالها قبل از میرزا احمدجان و محمد حسین طالب قندهاری چندین دهه پیش از او فوت شده . اما در باره واصل کابلی همینطور عقیده دارد، که بسیار کم شعر است کلمه مقبل را در مورد او بکار می برد که با تاسف در کار شاعری مقبل است که مجموعأ می شود پنجاه یا شصت شعر. و در ایران میرزا عبدالوهاب نشاط معتمدالدوله که بالکل معاصر واصل کابلی است، چون سمت الراس اصلی کار شاعران آن دوره دوره های اوایل قاجار قصیده سرایی بوده و تا اخر تاریخ قاجاریان ایران دوام کرد و این غزل سرا بود مثلا: طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد در دل دوست بهر حیله رهی باید کرد روشنان فلکی را اثری درمانیست حذر از گردش چشم سیهی باید کرد چنین شعر ها از اوست و از او به احترام یاد می شود. یک بخش شعر های داکتر اسدالله حبیب شعرهایکه در عوالم غیر سیاسی است و خیلی کم است، اما قابل احترام است در همان دوره معین مثلأ یک دو سه نمونه اش در کتابیکه شاعر و نویسنده عزیزمان ناصر امیری، در تهران چاپ کرده اند و از طرف بنیاد فرهنگ ایران چاپ شده چند نمونه شعرهای خوب اسدالله حبیب است. در سالهای 1342 یا 1343 از این دو سال کی اش حمتأ است. حالا من به شما دقیق گفته می توانم که در مجله ژوندون یک غزلی از اسدالله حبیب چاپ شده به مطلع: خوشا به ساغر آغوش تو شراب شدن به چشمه سارلیت اشک آفتاب شدن من اینطور ادعا نمیکنم که اسدالله حبیب با چنین مطلع اش شق القمر کرده . اما بالاخره در آن سالها در همان عوالم غزل سرایی در آن وقت سخت مورد احترام بود. شعرش و در همان برش معین ار زمان، ما این را هرگز نمیتوانیم به دست فراموشی بسپاریم. استاد ناظمی کار شاعری را بتا سالهای 1350 تا جائیکه من به خاطر دارم زیادتر در قالب غزل، قصیده، گاهی هم چارپاره، یعنی بخش اساسی کارش چنین چیزهای بود یعنی توجه اش به صورت محراقی متوجه همان عوالم بود. بعد از سال 1350 بیک توجه جدی در اوزان نیمایی یا در وزنهای مطابق پیشنهادهای نیما شعر سرود و سخت شاعر قابل احترام است. درهمان برهه از زمان هم شعرش و هم مقاله های که در زمینه نقد نوشته. و تنها آرزوی من این است که ایکاش نقد او بالاخره چه در آن سالها و چه فعلأ کمی هم به ادبیات معاصر بیشتر می پرداخت. مثلأ دیوان یک شاعر را یا مجموعه شعر یک شاعر را، یا مجموعه شعر یک شاعر را یا مجموعه یک داستان از معاصرین را مورد انتقاد جدی انتقاد به معنی دقیق کلمه، نقد ادبی به معنی دقیق کلمه که با موازین علمی بهتر از هر کسی آشنا است. چنین کاری را میکرد، که گویا کمتر متوجه این مسأله شده البته مشکل اساسی مشکل جامعه است. اینکه یک عده اشخاص به این عقیده هستند که بعضی از نارسایی های اشخاص بیشتر ازاینکه متوجه خود شان باشد متوجه یک متن تاریخی معین است که همین اشخاص در همان متن زنده گی میکردند، حجب، حیا حضور و گاهی هم هراس از جنجالهای که برانگیخته می شود، یک عده از شاعران، مریدان ناگاهی دارند که بیشر از خود شاعر باز پرخاش می کنند و طرف را به باد دشنام و استهزا، و چنین چیزها می گیرند و کینه های شخصی می ورزند که نقد نوشتن در افغانستان کار خیلی دشوار است. از یکنفر از یک طرف قضیه نام میگیرم از طرف دیگر قضیه نه، یک وقت رحیم الهام که چندین بار از او یاد کردیم شاید سال 1334 یا 1335 در باره شعر یک شاعر در روزنامه انیس مقاله نوشته بود. آن آدم با یک کارد بسیار کلان پشت سر فاکولته ادبیات آمده بود که رحیم الهام کجاست؟ که سر شعرمن نقد نوشته کرده، و الحمدالله هر دو شاعر فعلا زنده هستند. یکی در افغانستان و دیگر در پاکستان است. شاعریکه چنین کاری را کرده بود همین حال در کابل زنده گی میکند. منتهی اگر کدام وقت در تاریخ ادبی یا نقد ادبی چیزی نوشته می شد، باید همین نکته در حاشه اش نوشته شود. یعنی در نظر باشد، و آن شاعری که با کارد آمده بود، این فقط یک تهدید میان تهی نبود که واقعأ این کار را میکرد. جناب الهام مردانه وار فرار را بر قرار ترجیح داده بود که یک مقوله عربها هم است.:"الفرار و من سنن المرسلین". گاهی انبیای کرام هم از ترس فرار کرده اند، چاره ای نیافته اند. چنین مسایلی هم شده خوب بهرحال، م ن بسیار زیاد پرحرفی کردم اگر صحبت را جمع کنیم اگر باز دوستان دیگر هم درین مورد صحبت کنند و مخصوصأ لغزش های مرا تصیح کنند من هیچگونه تعارف نیم کنم به چه سوگند یاد کن که شما باور کنید که من جدأ جدأ خود را نیازمند این احساس میدانم که انتقاد شوم. وبی آنکه ابوریحان بیرونی باشم که ابوریحان بیرونی یک کهکشان بسیار عظیم است. و من یک ذره هم در برابر او نیستم یک دانشمند بسیار بزرگ جهان است. ابوریحان بیرونی که ابوبکر حصیر ی فقثید روایت می کند که من به عیادتش رفتم و هم قراین نشان میدادکه آخرین لحظات زنده گی اش است. در ان وقت یک مساله فقهی مربوط نماز مسبوق را از من پرسان کرد، من برایش گفتم که حالی چه وقت این گپ است تو از من میپرسی، گفت: بگذار که م ن همین را دانسته بمیرم. تو چه زبان می کنی تو همین را به من توضیح کن که من همین را دانسته بمیرم و این فقیه محترم میگوید که من از سرای ابوریحان چند گامی دور نشده بودم که آواز شیون خوانین حریم بالا شد که او مرده بود. منظور این است که آدمی تا وقتی که می میرد هم به آموزش نیاز دارد. من مثل بعضی از دوستان دیگر که درسن من قرار دارند یا سن شان از من بیشتر است مدعی اشراق و الهام هستند خود را محتاج مطالعه خواندن و آموزش نمی بینند و یک عده هم خود را کامل شده فکر می کنند که من درین هر دو خط الحمدالله تا امروز ـ حکیم سنایی همشهری شما (خطاب به دوکتور سیاه سنگ) گفته بود که: پیر گشتم ولی خرف نشدم از ره راست منحرف نشدم یک مثنوی طولانی با استفاده از همین بیت یا با بهره جویی ازین بیت مهدی اخوان هم دارد. در همین آخرین کتاب شعرش؛ تر ای کهن بود و بر دوست دارم
قسمت فرجامین در شمارهء آینده تقدیم میگردد. *********** |
سال اول شمارهً سیزده سپتمبر/ اکتوبر 2005