کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

[١]

 

[٢]

 

[٣]

 

[٤]

 

[۵]

 

[٦]

 

[۷]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همدلان کابل ناتهـ


دريچهء تماس

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 نوشتهء نصیر مهرین

 

                         کمپنی هند شرقی

                                            و

                                              مرگ وزیر محمد اکبر خان

 

قسمت هشتم

 

 

و هنگامی که مردم عاصی سعی داشتند، میکننری (یک تن از سران سپاه مهاجم) را که زنده دستگیر و به اسارت در آمد بکشند، اکبر خان بر او بانگ میزد که « شما آمده بودید که ملک ما را بگیرید.» [52]

نوشته شده است که هنگام فریاد های اکبر بر مکناتن، شراره خشم از چشمان او می بارید. قتل مکناتن از طرف اکبرخان، که در شهرت  او افزود، از نفرتی برخاسته بود که حرکت تجاوزی و کاربرد دسیسه و توطئه موجد آن بود.

مکناتن و قوای متجاوز بصورت دقیق میدانستند که مخالفت بسیار پردامنه است. در یک نامه ناتمام نوشته بود: «تا جاییکه ما دریافته ایم، همه کشور، علیه ما قیام نموده اند، تمام ارتباطات ما از طرف قطع شده است، تقریبأ همه مامورین دولت خواده آنانیکه از ما مبالغی معاش میگرفتند و خواه آنان که از طرف (شاه شجاع) اجیر بودند. همه وفاداری خود را به سران جدید ابراز داشته و تعداد کثیر نوکران و چاکران شاه شجاع را ترک کرده اند. چهل روز است که ما با دشمن که تعداد شان نسبت به ما خیلی زیاد است تحت شرایط غیر مساعد جنگیده ایم و ضایعات جانی غیر قابل ملاحظه را متحمل شده ایم. در ظرف یک یا دو روز ما باید از گرسنگی تباه می شدیم. راجع به زود رسیدن موسم سال و سردی فوق العاده که از آن قشون بومی (مرادش قشون هندی بود.) ما شدیدأ آسیب می بینند سخنی نمی گویم. مکررأ از طرف مقامات با صلاحیت نظامی خبر داده می شد که از دست قشون ما هیچ چیز بر نمی آید و با تأسف باید علاوه کنم که فرار در بین قشون از وقایع عادی شده بود. شرایطی که من فراهم کردم آوردن بهترین شرایط ممکنه بود و تباهی حیات پانزده هزار انسان هیچ سودی به کشورما نداشت. در حالیکه حکومت ما تقریبأ مجبور میشد تا به هر قیمتی که باشد انتقام سرنوشت ما را بگیرد. ما از افغانها به این ترتیب به شکل دوستانه جدا می شویم درین صورت من احساس رضایت مینمایم که هرحکومتی که بعد ازین شاید روی کار بیآید همواره متمایل به ایجاد حسن تفاهم با ما خواهد بود.» [53]

با وجود چنین برداشت از اوضاع پرمخاطره یی که در انتظار آنها نشسته بود، مکناتن سعی داشت با فریبکاری، خروج نیروهای اشغالگر را باتمام بدبختی های که آنها را فرا گرفته و مصیبت های بیشتری که در انتظار شان بود؛ به تعویق اندازد. او گمان داشت که میتواند با نیرنگ و رشوه شرایط دلخواه را تامین کند. یادداشت های ناتمامی که پس از مرگش بدست آمده و آن را در بالا دیدیم، ازین نیرنگ و فرصت جویی برای کسب پیروزی و نجات قشون حاکی است.

هنگام قیام مردم چندین از مامورین ارشد نظامی و ملکی انگلیسها بقتل رسیدند. اما هنگامی که وادار شدند افغانستان را ترک بگویند، به تدریج حین گذر به سوی جلال آباد، بقیه قوا نیز از میان رفتند، تنها یک تن دکتور جراح توانست زنده به سرحدات هند برسد و عده ای اسیر شدند.

بحث های که پس از قتل سفیر و از بین رفتن قوای نظامی، در لندن و دهلی بازتاب یافت، وظایف نظامیان و کارگزاران اداری در افغانستان را از طرف بحث قرار میدهد. اما خواستگاه سیاسی و اقتصادی طرف بحث نیست. بحث از نحوه مدیریت مکناتن و الفنستن و اشتباهات بقیه مطرح است. بدون اینکه عوامل اصلی بازشناخته شود. بدون اینک به ضرورت قربانی کردن نیروهای انسانی که برای منافع اقتصادی و استراتیژیک وجود دارد، مکث شود. در مورد تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان نیز چنین است، چند جنرالی که تا حال در باره اوضاع آن وقت کتاب نوشته اند و بحث های که در زمینه کم و بیش براه افتیده، بریکدیگر اعتراض می کنند ویا انگیزه اصلی را در تاریکی می گذارند، بدون اینکه سر در گریبان ببرند و به خونریزیهای ذاتی تجاوز و جنگ که همواره به انسانها تحمیل میشود، اشاره شود.

قتل و مرگ هزاران انسان که اکثریت شان سپاهیان بیگناه هندی بودند، قربانیی بود که کمپنی آذ طلب و استعمار افزون خواه مسوؤل آن بود.

پیدایش نفرت علیه نیروهای اشغالگر جدا از نفرت علیه عمال داخلی اش نبود و همواره چنین است. از همان نفرت و انزجار بود که در گرماگرم معرکه و هیجانهای مردم، قتل شاه شجاع صورت گرفت. جالب است که او هنگامی که توجه یافت شجاع الدوله محمد زایی پسر نواب جبار خان کمر به مرگش بسته است به او  خطاب  میکند و می گوید: «گناه من چیست سرکار؟ بی گناهی! خطاکاران چنان بوده است که در واپسین لحظات حیات خویش نیز آنرا نمی شناسد.!!».

با قتل شاه شجاع در محلی که امروز به نام شاه شهید مشهور شده است، پچیده گی دیگری ایجاد گردید. زیرا مجلس و جرگه رهبران قتل او را در دستور کار قرار نداده بود. و برخی هنوز در پی تحقیق تصوری بودند که اعلان جهاد شاه را حاصل کرده و وی را به سوی جنگ بکشانند. حتا دست و پای او را با دیدارهای پیهم و فشار به سهمگیری به چنین کاری نیز وا داشتند. گفتنی است که در آن اواخر شاه شجاع طرف شک و بی مهری انگلیسها نیز قرار گرفته بود. در همان حال و با پافشاری رهبران جهاد، ابلاغیه جهاد علیه انگلیسها را امضاأ کرد و با تعلل و کارشکنی و بهانه جویی، پای در رکاب گذاشت تا دوشادوش جهادگران حرکت کند. پیداست که شاه شجاع هم مردم افغانستان و هم حامیان خویش را از دست داده بود. به هرحال قتل او گرهی دیگری به مشکلات رهبران افزود.

با وجود آنکه محمد زمانخان از طرف قیام کننده گان بدیل شاه شجاع بود و امین الله خان نایب او. اما کوشش محمد زمانخان و طرفدارانش بجایی نرسید بود تا او را جانشینی شاه شجاع را بپذیرند. زیرا وی آن میزانی از توانمندی را برای گردهم آوری متنفذین و تثبیت خود را بعنوان امیر نداشت. و چندی هم که او را بدان عنوان نامیدند، نتوانست کاری از پیش ببرد. در حالی که خلا ناشی از نبود شاه، کار را به تشنج کشانید، ذهن سنتی و حاکم که با پنهایی از چیره گی هایش موجود بود، به سوی وارثی از خاندان تیمورشاه ویا شاه شجاع ره بود. با آنهم پاره یی از اختلافات بار دیگر بوجود آمد که حتا منجر به زد و خوردهای خونین گردید. سرانجام فتح جنگ پسر شاه شجاع مقتول را به حیث شاه انتخاب کردند. محمد اکبر، بعنوان وزیر فتح جنگ انتخاب گردید که از آنروز به بعد بعنوان وزیر محمد اکبرخان نامیده شد. [54]

انتخاب فتح جنگ بیشتر جنبه شکلی رعایت سنت و خاطر خواهی سدوزایی های لب پرتگاه سقوط را داشت. مسلم بود که جنبه موقتی نیز داشت. زیرا عامل برتری محمد اکبرخان، شکست نظامی انگلیسها و زنده بودن دوست محمد خان ادامه سلطنت او را زیر سوال می برد. آن وضع به سوی پیروزی انگلیسها راه دیگری را باز کرد. دید و بازدیدهای رهبران جهاد ضد فرنگی با نمایندگان هند بریتانیه در حول بازگشت دوست محمدخان آغاز شد. پیروزی های که قیام کننده گان بدست آورده بودند و در نتیجه خروج بدون قید و شرط را متجاوزین پذیرفته بودند. در پای خدمت به طرح جدیدی ریخته شد. قرار برآن شد که قوای انگلیسی از چندین راه به افغانستان حمله ببرند. اسیران را نجات بدهند! دوست محمدخان از هند برگردد. پس از آن قوای مهاجم نیز افغانستان را ترک بگویند.

اکبرخان این پیشنهاد تحمیلی را پذیرفت. و با دلهره، تردد و وسواس، بدین دل خوش کرد که پدرش بر میگردد و نیروهای اشغالگر افغانستان را ترک می گویند. اما همانطوریکه در بالا یادآوری شد، پیش از ترک گفتن، باید بار دیگر افغانستان را اشغال کنند. اکبرخان، پذیرنده این طرح گردید. از جلال آباد به سوی کابل عقب نشست. اسیران انگلیسی را با خود برد. و بعد به سوی بامیان رفت. نیروهای انگلیسی از راه قندهار و جلال آباد، بخش های از کابل را به خاک و خون کشیدند؛ انتقام گرفتند و در غزنی نیز ویرانی اعمال کردند. [55]

انگلیسها، همزمان با آن حرکات نظامی دوست محمد خان بی خبر از اوضاع را در برابر خبر خوش بازگشت به افغانستان و اشغال تخت امارت قرار دادند. 

*

چنانکه دیده شد، قیام مردم و تشریک مساعی جمعی با نقش محمد اکبرخان خروج انگلیسها را همراه داشت. اما ضعف سیاسی و موجودیت نقطه بسیار آسیب پذیر، رابطه پسری و پدری (محمد اکبرخان با دوست محمدخان)، طرح  خواسته برگشت دوست محمد خان، چنان پیروزی را در کف دست انگلیسها نهاد که در واقع تمام جانبازی و زحمات قربانی گردید.

یورش قدرت نمایانهء مهاجمین تحت قومانده جنرال پالک، فقط میتوانست آبرویی مطابق پنداشت های لندن و دهلی بدست آورد. در حالی که آن آبروی رفته بر نمی گشت و تلفات و خساراتی که مهاجمین دیده بودند، جبیره نمیشد. اما از آنجایی که برگشت دوست محمدخان و برگشت قوای مهاجم نوین پذیرفته شده بود، با آنهم به اصطلاح جبران آبروی رفته و کشیدن انتقام پای آنها را بصورت مانور نظامی زود فرجام به افغانستان کشید. مانور بهره برداری سیاسی از طریق عمل نظامی زود فرجام این وعده پیشین را داشت که نیروهای اشغالگر به زودی برگردند. اما در پشت آن مانور  زمینه موجود در وجود دوست محمدخان تضمین نفوذ دیرپای را در افغانستان با خود داشت.

مرحله سوم، وضعیت جدید

حیات سیاسی و نظامی اکبرخان:

ادامه دارد....

 

                                                                                         ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً شانزده               نومبر  2005