کابل ناتهـ، Kabulnath
|
نوشتهء نصیر مهرین
کمپنی هند شرقی و مرگ وزیر محمد اکبر خان قسمت ششم
برای مطالعه بخش اول اینجا کلیک کنید برای مطالعه بخش دوم اینجا کلیک کنید برای مطالعه بخش سوم اینجا کلیک کنید برای مطالعه بخش چهارم اینجا کلیک کنید برای مطالعه قسمت پنجم اینجا را کلیک کنید
محمد اکبرخان همراه پسر کاکایش سردار سلطان محمد خان از قید و بند زندان بخارا رهایی یافته داخل افغانستان شدند. «سال 1257 از راه بامیان و هزاره شیخ علی، و غوربند داخل کوهستان کابل شد. چون نائره شورش شعله ور و هنگامه غوغا برپا بود، از آنجا بدون درنگ وارد کابل کردیدند و از رسیدن سردارمحمد اکبرخان، بازوی شورشیان نیروی یافته همگان محمد زمانخان را که از عدم سرداری به ریاست برداشته بودند، همچنان به اسم نوابی که داشت گذاشته نزد انجمن گشته رشته اطاعت او را بگردن نهادند...» [44] تاثیرات مثبت شرکت او در کنار رهبران مصمم به اخراج دشمن متجاوز از میهن میرساند که دو انگیزه جداگانه عامل برگشت دوست محمد خان و محمد اکبرخان از بخارا به سوی افغانستان بوده است. انگیزه دوست محمد خان را دیدیم: رهایی از دشواری های زنده گی در بخارا و رفتن به سوی انگلیسها. اما تبارز فعالیت های محمد اکبر نشاندهنده آنست که با انگیزه سهم گیری در قیام های مردم و با پذیرش دشوار های حاصله از آن روی به سوی وطن آورد. با آنکه در بسامدارک تاریخی به انگیزه رجوع و سهم مثبت او اشاره رفته است، بارتابی شایسته در کتاب حماسی اکبرنامه دارد. بخشی از نظم این کتاب را انتخاب کرده ایم که برای معرفی سیمای آن وقت اوضاع و چشمداشت به سهم اکبرخان، کمک میکند:
درین سر زمین فتنهء خاسته است که هردم صف رزم آراسته است که در ملک برزخ هم از بس نقار نبــاشد در آشتــــــــــی زنــــــهار بظاهر سوی آشتی مایل اســــت به باطن همان دشمن قایــل است کجا مکر و نیرنگ او یاروست که این عصمت از روی بی چادریست چنان لاطه جنگی است مغرور و مست در افتاده برخاک خواری، است که بگریزد از گیر شمشیر تیز چون آن سایه کز نور آرد گریز... شب و روز بجز جنگ نیست زخون یکدمی تیغ بیرنگ نیست برزگان این سرزمین یکدل اند به تدبیر این ورطه، هایل اند زمردان و گردان دشمن فگن هم از غازیان مخالف شکن فراهم شده نامور لشکری ولیکن ندارند سرلشکری که از عهده کار سرلشکری برآید به مردی و زورآوری زجمله بزرگان روشن نهاد درین فال قرعه به نامت فتاد کنون شیرمردان اهل دیار ترا جمله هستند در انتظار به زودی بیا جای تأخیر نیست ازین به ترا هیچ تدبیر نیست به کابل رسی تا به یکدم زون نه دم بلکه تا چشم برهم زدن چو نامه بخواند اکبر چیره دست کمربست و بر بارگی بر نشست بسرعت چو بادصبا شد روان بسلطان جان جهان پهلوان چو اندر حد کابلستان رسید تو گفتی بهاری به بستان رسید همه پیشوایان فرمان روا شدندنش به فرسنگها پیشوا نشست و نشستند نام آوران به گردش چو برگرد مه اختران حقیقت ز نو تا کهن گفته شد مسلسل سخن در سخن گفته شد سرانجام کارش محمد زمان بگفت ای فرح بخش روح و روان دلیر افگنانند بسیار کس ولیکن ندارند سالار کس مرا قوت شیر گیری نماند توانایی از ضعف پیری نماند کجا آید از پیر کار جوان که مشکل بود کار تیر از کمان کنون کار برتست هشیار باش زنیرنگ دشمن خبردار باش چو خان بزرگ این جواهر بسفت چو گل خان اکبر بخندید و گفت بماندی بما گر صدی از هزار فرنگی چه کردی که بردی دیار بما گر نه باهم فتادی نزاع کجا روی کابل بدیدی شجاع چو اکبر بگفت این سخنهای خویش زخجلت همه سرفگندند پیش بگفتندش ای تکیه گاه همه نگهبان و پشت و پناه همه مسلم که برما سزد این عتاب ولیکن چه گویی به غیرت جواب به عز و جلال خدای عظیم به تعظیم نام رسول کریم کزین پس ز شرط وفا نگذریم به جز راه فرمانبری نسپریم بدست فرنگی فتاد این دیار ز روی شجاع دو رویی شعار تو و استقامت به میدان جنگ دگر ما و شمشیر و فوج فرنگ [45]
مطابق بقیه مدارک و اسنادی که پیرامون رویداد های همان زمان نگاشته شده است، هنگامی که اکبرخان در زندان امیر بخارا بود، عدم سازش رهبران قیام های ضد تجاوز، زمینه های بروز تشنجات بیشتر و توفیق سیاست انگلیسها را فراهم کرده بود. از جمله آوردن شجاع و نشاندن او برتخت سلطنت نخستین صحبت اکبر جوان با رهبران مطرح گردیده است. شکوه و شکایت ها هم کم نبوده است؛ اینکه اکبر همه را سرزنش میکند. نواب محمد زمانخان از ناتوانی وضعف پیری نالیده است و در نتیجه او را به گرفتن رهبری سپاه و سرافسری فراخواند است. شرط پذیرش مسوؤلیت از طرف اکبرخان آنست تا همه متفق باشند . و اعضای مجلس سوگند خوردند که به عهد خود وفادار باشند تا دشمن را از خاک خویش بیرون رانند.[46] پس ازین مجلس که نخستین دیدار رسمی اکبرخان با رهبران جهاد [47] بود، در اوضاعی که شاه و امیر (شاه شجاع و امیر دوست محمد) مطیع و تسلیم شده بودند و عملکرد آنها ضربات مهلکی بر پیکر وطن و قیام ها وارد آورده بود، قیام های نامتمرکز مردم افغانستان فاقد رهبری و چهره واحد بود. و نیروی متجاوز با تمام کاردان های سیاسی خود سعی در راه تحکیم موقعیت داشت؛ پیوستن اکبرخان به صف قیام کننده گان و استقبال او از طرف رهبران، پویایی و پیروزی نظامی را در چشم انداز میگذاشت. ویژه گی این مرحله از نده گی اکبرخان، گسسته گی آثار نفوذ دوست محمدخان و پیوستن به متنفذین و سران جهاد با طرز کار حاکی از مشوره برای حل مسایل با همدیگر است. طی این دوره که دوست محمدخان از طرف مقامات حاکم بریتانیا؛ از کابل به هند انتقال داده شد و قیام هر روز تا روز دیگر دامنه می یافت. مشوره و جرگه های راستین تصمیم گیری رواج داشت. اتخاذ تصمیم مشترک یکی از بارزترین مواردی بود که پیروزی حرکت پیشوایان قیام متشکل از اقوام و قبایل دخلیل در جلسات تصمیم گیرنده را ضمانت میکرد. سران بانفوذ نیز پس از دیدن طعم تلخ و تجاربت منفی ناشی از تنش های داخلی دریافته بودند که با مشارکت میتوانند بردشمن غلبه کنند. در حالی که روح حاکمیت فردی، در هیأت تصمیم های شاه و امیر همواره با چنان مشوره ها بیگانه و ناسازگار و با عادات استبدادی شخص مافوق همه مطابقت داشت. محمداکبرخان در طی همین مرحله بایست دریافته باشد که اتخاذ تصمیم مشترک و گذر کرده از راه تبادل نظر چه خوبی هایی دارد و چه تفاوت های را با خصایل خود رایی پدرش داراست. آنها که با وجود اختلافات و حتا زد و خورد های داخلی بازهم از وظیفه عاجل بیرون کردن دشمن دور نمی شدند، اثرات پرکششی را در زنده گی مبارزاتی اکبر خان برجای نهادند. همان اثرات آمیخته با احترام بود که وی امین الله خان را پدر خطاب میکرد. و همان پذیرش قاطعیت و ایمان راسخ برای بیرون راندن دشمن بود که وعده و وعیدها و نیرنگ های دشمن را خنثی کرد. مهاجمین بارها پیغام داده بودند که به او مقدار هنگفتی پول و در ضمن منصب بدهند به شرط آنکه چند تن از سران ملی مصمم به مبارزه را تسلیم کرده و از جهاد و کوشش علیه انگلیسها خودداری کند. قاطعیت او در همسویی با رهبران ازین هدف ناشی شده بود که مهاجمین باید از کشور بیرون شوند. محمد اکبرخان را چنین راه و روش و اهدافی همراهی میکرد. در حالیکه آرمان های سخیف پدرش از نحله دیگری بود. اکبرخان درین مرحله عملا در مقابل عمل انجام داده شده پدر قرار داشت. دوست محمدخان در هوا فضای دیگری بود. نگرشی به سیر زنده گی اش حاکی از آن است که برای او رسیدن به قدرت بالاترین آرزو بود. و با توجه به درجه و میزان نفوذ انگلیسها در رویدادهای افغانستان؛ دوست محمدخان تمکین بدانها را گامی برای رسیدن به قدرت ارزیابی می کرده است. از جمله شواهد و مدارکی که از موضعگیری مردم علیه پیشینه دوست محمدخان ارائه شده است یکی آنست که مردم غلزایی هنگام رفتن قوای شکست دیده، بریتانیایی نمی خواستند که آنها جان به سلامت ببرند. اکبرخان به آنها خاطر نشان ساخت که پدر و خانواده اش در دست انگلیسها است، و در صورت قتل قوای در حال فرار انگریزها انتقام خود را از آنها خواهند گرفت. یک گزارش بریتانیایی ها می رساند که «اما غلزایی ها در اظهار تنفرشان علیه ما... بیشتر به بریدن گلوی های ما علاقه داشتند... آنها (غلزایی) ها به اکبرخان تذکر دادند که: هنگامی که برنس درین مملکت آمد به پدرشما گفتم که اگر برنس زنده بماند او دوباره در هندوستان خواهد رفت و در آینده یک روز با قشون به افغانستان برگشته، برکشورما نازل خواهد شد پدر شما به مشوره های ما گوش نداد و حالا ببینید نتیجه آن چیست؟ بیایید اکنون فرصت را غنیمت شماریم.»[48] شنیدن چنین سخنان نیز برای و در گسست از موضع پدر و شکل گرفتن مواضع اش در کنار تسلیم ناشده گان مصمم به مبارزه موثر بود. افزوده برآن، محمد اکبرخان از دروغ های که سیاست بازان هند بریتانیا به پدرش در گذشته گفته بودند آگاه بود. لارد اکلند باری در جواب پدرش نوشته بود، انگلیسها عادت ندارند در امور داخلی دیگران مداخله کنند! قسمت هفتم در شماره آینده. *********** |
بالا
سال اول شمارهً چهارده اکتوبر 2005