کابل ناتهـ/ صبور الله سیاه سنگ/ منارچکری/ بخش پایانی

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

١

 

 

 

 

 

٢

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منار چکــــــري

 

(٣)

Chris M Dorn'eich

برگـردان: صبورالله ســياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 
 

 پيشينه

 

عمر دو منار کـابل وابسته است به پرسش جنجـال انگيز تبارشــناسي و روزگارشــناسي کوشانيها. هرچه هنر گندهارا در 150 سال پسين بيشتر بررسي شــده، به همــان پيمــانه در پيرامون تاريخ تخميني (چه رسد به سال درست) آن کمتر همنوايي به ميان آمده است.

 

ناهمــانند با لاتهاي آشــوکـا، منارهاي مــا بدون يادگار نوشتاري کنده شــده [روي آن] ايستاده بودند، و يادگاري هم از خود به جـا نگذاشته اند. دستکم از اين نگاه، نيايشگاههاي دور و پيش بســيار کمک کرده اند.

 

Alexander Cunningham در "ســروي باستانشاسي هند (5)، 1875" نگاشته است: "آقاي Fergusson نيز ميپندارد که ستونها با برجها [ي بودايي] همروزگار بوده اند. من با او همباورم. ميتوان عمر اين دسته از برجها را _ با اندک فــروگذاشت_ از روي بازيافتهاي Dr Honigberger سنجيد. تنها از دو برج يادگارهايي به جـا مــانده: يکي سکهء زرين Wema Kadphises و ديگري دستنوشتهء حروف آرين روي گلدان سنگي."

 

در پارهء ارزشمند ديگر، Masson در "آرياناي کهن (1841) مينويسد: "کسي که از ســوي هونيگبرگر به کـار گمــاشته شــده بود، چند سال پيش با دو يا ســه سکهء Indo-Scythic (کوشاني) از کـابل آمد. آنها را براي فــروش آورده بود. اين سکه ها همتاي بازيافته هاي برجها (داراي ســکهء زرين Trajan) بودند.

 

گلدان هونيگبرگر از نيايشگاه شيوکي ناپديد گرديد و کتيبهء خروشتي روي آن هرگز خوانده نشــد، ولي زر سکه هاي کوشاني و رومي در ميان گزينه هاي پرآوازهء لندن و پاريس جا يافت و از همـان روز تا کنون خوانده ميشــود.

 

هنگامي که دانشمندان گنجينه هاي نيايشگاهها در نقش گواه روزگارسنجي را مــايهء پرسش گرفتند، استدلال D.W. MacDowall (در سمپوزيم برلين در 1986) قانع کننده بود: "پيش از آنکه تاريخ برگرفته شــده از روي گزينهء سکه ها را چليپا بکشيم، به مدارک استوارتري که با داده هاي ديگر جور نيايد، نيازمنديم."

 

امروز اين سخنان A.F.R Hoernle در يادداشت "زمينه هاي انجمن آسيايي بنگال (1879)" پذيرفته شــده است: "سکه هايي بازيافته از برجها[ي بودايي]، بايد همــانجـا گذاشته شــده باشــند. تازه و همروزگار بودن، چه بومي و چه هرجـايي، چه بيگانه و چه کمياب، همين را به نمــايش ميگذارد."

 

پس از سکه هاي ميان گنجينه هاي نيايشگاه، گواه ديگر روزگارسنجي آنها، شيوهء سنگکـاري منارها است. اين را به روشــني ميتوان با آنچه که J.Marshall  در پيرامون تکسيلا در 1951 "پوشش ملايم کهن" خواند، مقايســه کرد.

 

نامبرده اين شيوهء سنگکـاري را به بيست و پنج سال پسين سدهء نخست ترسايي پيوند ميدهد. تاريخ پرسش انگيز ياد شــده را همگان نميپذيرند. دريافتهاي تازه در پيرامون روزگارسنجي کوشانيها نشان ميدهند که گفته هاي Sir John آنقدرها نادرست نبود.

 

واپسين کمک را ميتوان از جزييات مهندسي به دست آورد. يکي از جزييات، کتيبهء قايمه (ســرتاق چپراس مــانند) است هم در بخش بالايي ستونها و هم در نيايشگاهها. اين ساختار چپراس مــانند در ســرخ منار از ميان رفته ولي در بالاي منار چکري برجـاست.

 

بررسي جلوه هاي فزايندهء اين شيوهء مهندسي اجازه ميدهد ساختمانهاي يادگاري را بر بنياد تاريخچهء آنها بسنجيم.

 

ميتوان ديد که تاقچه هاي دوگانهء منار چکري با تاقچه هاي نيايشگاه گلدره (داراي هفت زر سکهء ويمــاي دوم و يکي از کنيشکـا) همــانندي دارد، ولي تاريخ آن پيشتر از تاقچه ديواري نيايشگاه شيوکي (داراي ســه زر سکه از هر يک ويمــاي دوم، کنيشکـا و تراجـان) است.

 

رويهمرفته ميخواهيم بلند رفتن منارهاي نزديک کـابل را همروزگار امپراتور ســوم کوشاني (ويمــاکدفيزس دوم) يا واپسين سـالهاي ســدهء نخست و ســپيده دم ســدهء دوم بدانيم.

 

ســرچشمه و هدف

 

ساختارهاي بودايي که توسط Dr D. Faccenna و تيم باستانشاسي ايتاليايي او در سيدو شريف و پانر، نزديک مينگوره، به دشــواي بازسازي گرديدند، ميتوانند نمونهء دوم ولي اصلي منارهاي مــا پنداشته شــوند. ساختارهاي کوچکتر ســوات يک نسل يا اندکي سالمندتر از آنهايند. از همين رو، ميتوان گفت که اين دسته از ستونهاي "همپيوند" (hybrid) يک جـا با کوشانيها از جغرافياي ســوات و گندهارا تا وادي کـابل و از آنجـا به کوهستان رفته اند.

 

پس از مرگ Hermaios (واپسين شاه يوناني) ولايت Paropanisadi نخستين بار زير فــرمــان کوچيهاي يوژي آمد. آنها پايتخت را از اسکندريه و قفقاز به ســوي شــهرک Ortospana که از نگاه ستراتيژيک در پيوستگاه ســه بزرگراه افتاده بود، بردند و نامش را چيزي مــانند "کـابل" گذاشتند.

 

کوشانيها پس از زير فــرمــان آوردن زورمندانهء هر پنج پارچه زمين (پايگاه) يوژيها، توانستند تنها وادي "کـابل بالا" را از Indo-Parthians يا پهلويها واپس به دست آورند.

 

درست با آمدن Koshana Shogun که خود را dharmatisada (باورمند وفادار به قانون بودايي) ميناميد، نخستين چله خانه در کـانون هواخواهان شان، بگرام امروزي، در 60 کيلومتري شمــال کـابل ساخته شــد. نشانه هاي زمينگير شــدن آنها در آغاز ســدهء دوم با برپا ساختن منارها نشاني ميشــوند.

 

پس از اينهمه نگاههاي شتابنده در پيرامون روزگارسنجي، باز هم روشــن ساختن ارزش راستين منارهاي دوگانهء کـابل خيلي دشــوار است.

 

در ميان چند باستانشــناسي که از منارها ديدن کرده، يکي Arnold Toyenbee است. نامبرده در کتاب "آمو و جمنا" در 1961 نوشت:

 

"منار چکري آبدهء معمــايي است و شيوهء سنگکـاري پوشــه يي دارد. ساختمــان نيايشگاه در پايان و پوشــهء بيروني مينمــاياند که هر دو در روزگار کوشاني ساخته شــده اند. تاريخ اين منار هر چه بوده باشــد، خودش کودکي است زادهء آميزش مهندسي يوناني و فارسي. چه کسي اين ستون بزرگ را بر چنين بلندايي برپا داشته است؟ اين بلندا چه چيزي را ارزشــنمــايي ميکند؟ هزينهء زيادي براي ساختن آن به کـار رفته باشــد. پنداشته ميشــود که ياد کدام آدم مهم، انسان يا "موجود مــافوق انساني، يا رخداد مهم تاريخي يا افسانوي را تازه نگهميدارد. اين نهان همچنان ميدرخشــد و همچنان گنگ و پنهان مــانده است.

 

اگر منار چکري تنها آبدهء دورافتاده (يادگاري) ميبود، ميتوانست بر يک رويداد تاريخي روشــني اندازد، مگر از ويرانه هاي پيرامون آن برمي آيد که اين ستون بخشي از يک نيايشگاه بودايي بوده است. البته، ســواي زيستگاه گلدره که "وادي گلها" است، بسياري از زيستگاههاي بودايي نزديک کـابل هنوز کـاوش نشــده اند. به اينگونه درخشش تاريخي اين بزرگداشت تنها ميتواند به يک مرد تاريخ برسد: شهزادهء سرزمين هند به نام سيدهارتا گائوتاما که پنجصد سال پيشتر از امروز بودا شـد.

 

در ســپيده دم بوديزم، ارزش اين ســتون از نقش روشــنگرانه اش که در درازناي ســده ها سيمــاي فــرا-آدمي داشته، برميخاست.

 

اين انديشــه آييني که به جلوه هاي شايستهء هنر مهندسي پياده شــده، با بوديزم Hinayana پيوند يافت. هنگامي که از ميان چندين چله خانه بودايي، دکترين "چرخهء سترگ" پديد آمد، اين ستونها در نقش نمــاد Henayanist (هينايانايي)، کـانون پرستشگاه پنداشته شــدند.

 

J.G. Irwin در 1987 نوشت: "بياييد به اين نکته اميد داشته باشيم که ســرانجـام براي ستون جهاني در بوديزم تصوير جهاني ساخته ايم. با آنکه اين منار نمــاد روشــنگري بوداست، و از ديدگاه اسطوره بر اهريمن Mara پيروز گرديده، به پژوهشــهاي ديگر نيز نيازمنديم.

 

منار چکري "فــروزان" معني ميدهد. اين ساختمــان از برجسته ترين يادگارهاي روزگار کهن به شمــار ميرود."

 

در بوديزم Mahayana، نيايشگاه به جـايگاه مرکزي (کـانون) برده شــد تا ديدبان نيرومند همه بخشــهاي ديگر باشــد. پژوهش کنوني به "نوشــداري پس از مرگ ســهراب" ميمــاند. زيرا بلاهاي فــروآمده از آسمــان و نيز نابکـاريهاي دست آدمي، واپسين نمــاد شکوهندهء روشــنگري روحاني را از دامــان افغانستان و جهان گرفت.

 

بلنداي ارزش تاريخي منارهاي کـابل هنوز هم  (به گونهء بسيار زياد زيباي ديگر) پابرجـاست. جلوه هاي آن در نقش دستاورد مهندسي، ميرود تا هدف "به ارث رسيده" اش را در خدمت کيش ديگري بگذارد. اين بار، فــرازمنديهاي معنويت پله پله پيموده ميشــوند.

 

H.Thiersch در پاياننامه اش به نام "فانوســهاي دريايي" (1909) که به برجها ميپردازد، نگاشته است: "کشــورهاي اسلامي خاور زمين با "منارها" شــناخته ميشــوند. منارها در بخش پايه دايروي و در بلندا استوانه يي اند.

 

آغاز يا خاستگاه منارها روشــن نيست. برج Samarra و برج دهلي نيز نميتوانند خاستگاه پنداشته شــوند. آغاز اين ساختارها را بايد در همين جـاها و در روزگار پارينه که ســرزمينهاي ميان هند و پرشيا (بخشي از افغانســتان امروز) را ميسـاخت جســتجو کرد.

 

کهنترين برجهاي استوانوي در اينجـا مييابيم. ميدانم اين سخنم نميتواند "ثبوت" باشــد، ولي نشانهء رهنمود دهنده خواهد بود. برجهاي همــانند مسجدها را مسلمــانها "منار" ميخوانند."

 

او مي افزايد: واژهء "minaret" از نگاه ريشــه به کلمهء عربي "مناره" برميگردد و به معني جـاي روشــني دهنده است. چناني که همه منارهاي مصر به فانوســهاي دريايي (برجهاي 120 متري) پرآوازهء سکندريه با پيشــنيهء سدهء ســوم پيش از ميلاد برميگردند.

 

اين منارهاي ستون مــانند در خاور و باختر براي رسانيدن پيامهاي روشــنگرانه روحاني به مردم (با آواز بلند) به کـار ميرفته اند.

 

منار چکري نيز روزي روزگاري براي مردم کـابل همين کـار را ميکرد.

 

[][]

پايان

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ٦٦       سپتمبر       2007