کابل ناتهـ،/ منارچکری/ برگردان داکتر سیاه سنگ /بخش دوم

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش اول

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منار چکـري

 

(٢)

Chris M Dorn'eich

برگـردان: صبورالله ســياه ســنگ

hajarulaswad@yahoo.com
 

 

 چشــم انداز

 

منار چکـري در جلوترين بخش شاخ برانته در شـانزده کيلومتري جنوبشــرقي کابل ســاخته شده بود. کوردينات ســه بعدي جايگـاه اين ســتون چنين اســت: 3424 دقيقه پهناي جغرافياي شــمالي، 6917 دقيقه و 30 ثانيه درازناي شــرقي و بلند برجســتگي 2530 متري برابر با 8300 فت.

 

همواريهاي پهن کابل از ســوي شــمال اين آبده که رخ کوه يکـراســت به شيب 600 متر (2000 فت) پايين مي افتد، آغاز گـرديده و به کهـدامن و ســپس کوهســتان مي انجامد. چکادهاي بيشـتر پربرف هندوکش با چشــم انداز دلفــريب، بينندگـان را به خود فــراميخواند.

 

در جنوب منار چکـري گســترهء هموار ديگـري آغاز ميشــود و به بلنداي کوهســتان داراي چکادهاي بلندتر از 3000 متر مي انجامد. در همين دور و پيش، ويرانه هاي ســنگي_خشـتي "بودايي" پيدا شدند، و چنان مينمايد که اين ســتون زماني بخشي از نيايشگـاه گمگشـته در خلوت ابرآلود کوهپايه ها بوده اســت.

 

آنگونه که زندانيان بريتانيايي دريافته بودند، منار چکـري چندين سده رهگذار کوتاه کوهســتاني و پيوند کابل کهن (بگـرام کنوني يا بگـرامي کنوني تا لوگـر) و خورد کابل و Nagarhara (جلال آباد) براي رهروان و کاروانها را نشــاني ميکـرد.

 

نام کنوني منار چکـري بيشـتر "برج گـردنده"، برگـرفته از واژهء ســانسکـريت "ککـره" (چرخ) که بودا آن را در اندرزهاي خود به نام "دهرما" به گـردش درآورده بود، گفته ميشــود.

 

با آمدن اسلام در افغانســتان، تبليغات بوديزم به پايان رســيد. از همان روزگـار تا کنون، نامهاي کهن هندي (ســانسکـريت) نيز به فــراموشي ســپرده شدند. امروز در افغانســتان هر برج يا tepe (نيايشگـاه) به نامي که بيانگـر جايگاه يا جغرافياي (location or situation) آن اسـت، ياد ميشــود.

 

دو ســتون جنوبشــرقي کابل در سده هاي پســين ســرخ منار و منار ســياه يا برج ســرخ و برج ســياه ناميده شدند.

 

چگــونگي ســاختاري

 

هر دو منار کابل به گمان زياد همانند و داراي جلوه هاي ســاختماني ويژه يادگـاري بودند و ســه بخش داشـتند: زمينه هاي چهارکنجي، بدنهء اســتوانه يي و تاجي با ســاختمان ناشــناخته. ســرخ منار که بســيار نزديک به دامنهء کوه و در پايين ســراشيبي ســاخته شده، ســرســتون خود را روزگـارها پيش از دســت داده بود و در فــرجام پس از زلزلهء بهار 1965 فــروافتاد و تودهء خاک شد.

 

در تابســتان همان ســال (1965) ســنجشــهاي من بلنداي منار چکـري را اندکي بيشـتر از 27 متر (88.5 فت) نشــان ميداد. ســروي بهتر از ســوي انســتيتوت باســتانشــناســي افغان و انســتيتيوت بريتانيايي مطالعات افغان در ســالهاي 1975/76، بلنداي آن را با زمينهء ســراشيبي زمين 28.6 متر (93.8 فت) نوشـت.

 

از اينکه بخش کوچک شــمالي، رو به وادي، بر جا مانده بود، دشــوار مينمود که بخشــهاي پايه يا زمينهء آن بازســازي شــود. به باور تمام ميتوان گفت که ســاختار آن مکعبي بود و زميني به اندازهء 8mx8m (= 26.2 فت مربع) را ميگـرفت. زمينه از ســه ســو به شيوهء خطرناک و به اندازهء قطر ســتون کاهش يافته بود، و به اينگونه فــروريزي هرچه زودتر آن را نزديک ميســاخت.

 

در 1923، نخســتين تلاش براي اســتوار ســازي اين منار از ســوي کارگـران نه چندان کاردان پيامد خوبي نداشـت، زيرا تا 1965 نشــان زيادي از آن نماند.

 

کار نهادهاي افغاني/ بريتانيايي براي بازآباداني و اســتوار ســازي منار در ســالهاي 1974 تا 1976 با پيروزيهايي همراه بود، زيرا زمينهء ســنگي و کانکـريتي مخروط مانند و ســتون گـرد اســتوار سـازنده (پوشيده) در بالاي آن ســاخته شدند. اينچنين کارها نماي بيروني منار را به گونهء چشـمگيري دگـرگون ساخت و به اينگونه واپســين نشــانه هاي پايهء سـتون يوناني در اين جـريان از دسـت رفت.

 

براي بازســازي درســت و راســتين ســتون کوششي نشد. بايد روشــن باشد که هرگز نميتوانســتيم ســاختارهاي بزرگ را به گونهء "بودايي" (پوشــه يي/ چهارخانه چهارخانه) اصلي و بســيار پيچيدهء آن به ويژه در جاي دورافتاده يي مانند منار چکـري بازســازي کنيم.

 

تهـداب منارهاي پيشگفته به شيوهء ســه کنجهء نوکدار (attic)، بســيار همخوان با هنر مهندســي يونان_باختري و گندهارا بود، همانند ســاختمانهاي آي خانم و ســرخکوتل. از برج ســياه نمونه هاي يادگـاري کوچکي که به دشــواري به چشــم ميخورد، بر جا مانده اند.

 

از اين ديدگـاه، ســرخ منار خوبتر نگهـداري شده اســت، زيرا کانالهاي ميان هر برجســتگي در پايه يا زمينه ســه کنجه داراي فــرورفتگيها و فــرآمدگيهاي هنجارمند (torus-scotia-torus) اند، زيرا هر چه فــراتر ميروند، کم و کوچک ميشــوند.

 

بدنهء منار چکـري ويژگي ديگـري هم داشـت: ميلان اندکي بيشـتر از چهار درجه که از ســوي جنوبغرب بهتر ديده ميشد. بخش بالاي منار به اندازهء دو متر (6.6 فت) از محور عمودي کج شده بود. اين کجي تابدار، از بيرون آشکاره تر، و از درون رويهمرفته يکـراســت مينمود. گفته ميشــود که بخشــهاي بيروني جنوبي منار يادشده در برابر باد، باران و ســرما چســپه هاي لاي ســنگهاي ســاختماني را باخته و به گونهء بدي پيوســته فــرســوده شده بودند. البته، درون منارها از جغله ســنگهاي خوب سـمنت شده پر بودند.

 

برداشـت خودم اين اســت: در جــريان کار ســاختمان ســياه منار، کتله هاي بزرگ ســنگي بدنهء ســتون اندکي از کنترول بيرون شده اند. ســرخ منار چنين نارســايي (برخاســته از روز نخســت) را نشــان نميدهـد.

 

برخي از لاتهاي آشــوکا در پايتخت شــان پيکـره هاي داراي تاج نماد بودايي داشـتند. ســتون پرآوازهء ســيهاي ســرناتهـ (Siha Stambha of Sarnath)، نخســتين اندرزگـاه بودا در هند، داراي چهار شير با "دهرما چکـرا" (چرخهء دندانه دار قانون نيک) بالاي آنها بود.

 

در درســتي اينکه منارهاي کابل در روزگـاري بالاي خود تاج داشـتند، چون و چرايي نيســت، ولي در بالاي منار چکـري تنها توده يي از ســنگـريزه مانده بود. پذيرفته شده اســت که اينجا نيز چناني که از نامش بر مي آيد، تاجي از "چرخهء دندانه دار قانون نيک" بر ســر داشـت. ريشــه شــناســي واژگـاني از اين دســت فــريبنده اســت: شــايد چنين، شــايد چنان.

 

بلنداي ســاختمان يادگـاري ســياه منار، جايگـاهش در گوشــهء تنهاي کنار کوه، و يگـانه راه پياده رفتن تا آن هر گونه پژوهش از نزديک را به بن بســت مينشــاند.

 

در ســالهاي 1975/76 يک لولهء آهني براي کار بازســازي منار برپا گـرديد و نخســتين بار زمينهء پژوهش را آماده ساخت. چه بخت بلندي! سـروي با عکسبرداري از جزييات و جايگاه منار آسان شد!

 

G.K.Rao در کتاب "بازنگـري نخســت: باســتانشــناســي افغانســتان" در 1979، گويي براي برانگيختن شــور کنجکاوي خواننده تنها همينقدر نوشـت: "هنگـامي که ســنگـريزه، گـرد و خاک بخش بالايي ســتون ســترده شد، پايگـاههء چهارکنجهء آن آشکار گـرديد."

 

Nancy Hatch Dupree در کتاب "رهنماي تاريخي: افغانســتان" در 1977 روشــني بيشـتر انداخت: "در جــريان کار پروژهء پاسداري (conservation) از ســوي انســتيتيوت بريتانيايي مطالعات افغانســتان در همکاري با انســتيتوت باســتانشــناســي افغان در ســالهاي 1975 و 1976، در ســرســتون منار يادگـار ناشــناخته يي يافتند. اين يافته شــايد "ســاقهء اســتوار نگهـدارندهء ســايبان" ويژهء ســاختمانهاي بودايي در بســياري از کشــورها، باشد."

 

يافتن چنين تاجي چه خوش جا مي افتد: ســاقهء اســتوار نگهـدارندهء ســايبان يا "چتراوالي" بلند بر فــراز ســتون بلند در جايگـاه بلند. نمونهء اينچنين تاج ســرســتوني در آرامگـاه "نذري" ميان چهارگنبد نازک ســايبان دار ديگـر نگهـداري شده اســت. اين يادگـار هم اکنون در Metropolitan Museum of Arts, New York اســت.

 

ســاختمان

 

ناهمانند با نمونه هاي پيشين هندي، ســتونهاي نزديک کابل به شيوهء ســنگکاري ويژه يي ســاخته شده بودند. مواد ســاختماني آن مانند ســنگهاي بزرگ، و بهتر گفته شــود کوارتز (بلور کوهي) ســپيد و تخته ســنگ سبز در هر گوشــهء افغانســتان دســترس اند.

 

ســاختمان اســتوانه يي منار، ايســتادگي آن در برابر فشــارهاي باد را بســيار زياد ســاخته بود. اســتواري بخش بالايي يا تاج منار، هر چه بوده باشد، در برابر آب و هواي ناگوار آشکارا کمتر بود و تاب چنداني نداشـت. بخشــهاي پاييني ســتون نيز زودتر از بخشــهاي ديگـر فــرســوده شده بودند، زيرا از يکســو، ســاختمان مکعبي داشـت نه اســتوانه يي، و از ســوي ديگـر برف و يخ و آب بيشـتر در آن گير ميکـرد.

 

به آســاني دانســته ميشــود که چرا در آن زمين ســراشيب، زمينهء چهارکنجي رو به کوه زدوده شده و بخش کوچک رو به وادي آســيب نديده بود، زيرا بخش دوم با خود ســتون نگهـداري ميگـرديد.

 

شيوهء ســاختماني هر دو منار کابل که با شيوهء ســاختاري همه نيايشگـاهها دور و پيش همانندي دارد،  پيامد تکنيکهاي پيچيدهء کاربرد مواد تعميراتي مشخص مانند تخته ســنگ اســت. اين شيوه را از روي نماي بيروني "چهارخانه" اش به نام "diaper masonry"  (ســنگکاري پوشــه يي) ياد ميکنند. در گذشـته آن را "بودايي" ميناميدند، زيرا نمونه هاي آن در همه ســاختمانهاي يادگـاري بودايي گندهاراي کهن مانند کابل، ســوات، و وادي ســند در جنوبشــرق افغانســتان و بخشــهاي شــمالي پاکســتان ديده شده اند.

 

شيوهء ســنگکاري پوشــه يي داراي پوشــنماي بيروني و ميانگـاه دروني (inner core) اســت. پوشــنماي نگهـدارنده ســي تا پنجاه ســانتيمتر کلفتي دارد. لايه ســه ســانتيمتري تخته ســنگهاي نازک خاکســتري رنگ (از قرمزگون تا کبود) هنرمندانه تراشيده شده اند، ســپس آنها را خيلي کارشـناسـانه روي هم چســپانده بودند و نيازي به چســپه هاي بيشـتر ديده نميشد. بخش مياني، بســتر درشـت و کلفتي از سـنگـريزه هاي ناهموار اسـت. اين دو بخش ناهمگون با سـنگهاي بلور کوهي (20x20cm) به درازاي يک متر با هم چســپانده شده اند. پيش برامدگيها در روي ديوار نماي دل انگيز چهارخانه چهارخانه ميدهـد.

 

در روزگـار بودايي، همه بخشــهاي ســاختماني در پشـت دســتکم دو لايه بســيار اســتوار رويه يي پنهان بودند.

 

تماشــاي منارها در جــريان ســاختمان آن براي کســاني که گواه بلند رفتن شــان بوده اند، خيلي زيبايي داشـته اســت. بســيار دلم ميخواســت بدانم پس از آن بدنهء ســاده، بخشــهاي پيچيدهء بالايي آن چگونه بالا برده ميشدند.

 

براي ســاختن منار، هم در روي زمين و هم در داربســت (خوازه) که هر ســه متر تا فــرازا بالا ميرفت، نيروي مردان زيادي در کار بوده اســت. ســوراخهاي خوازه ها در ســرخ منار به خوبي ديده ميشــوند.

 

ويرايش مهندســي

 

فــراتر از تاج يا بخش خوب نگهـداشـته شده ســياه منار، نمونهء زيادي از آرايه مهندســي اين منارها به جا نمانده بود. آنچه در روزگـار ما ديده شد، تنها اسکليت شــان اســت. در ســالهاي بســيار بلند زندگي منارها، هر دو ســتون تا اســتخوان برهنه شده و از آرايه هاي نموداري چيزي به چشــم نميخورد. منارهاي همگون و همروزگـار اينجا که از نگـاه بســتر فــرهنگي با هم پيوند دارند، کمک ميکنند تا جزييات بخشــهاي از دســت رفته را بيشـتر بيابيم.

 

يکي از اين جايگـاهها شــهر کهن تکســيلا و ديگـري _اندکي نزديکتر_ وادي ســوات اســت. نزديک مينگوره در کنارهء جنوبي درياي سـوات، گروه باســتانشــناســي ايتاليايي ســتونهاي بودايي به اندازهء نيمه و نيم نيمهء بلنداي منارهاي کابل مان را يافته اند.

 

منارهاي پيشگفته که از نگـاه اندازه کوچکتر اند، گـرداگـرد نيايشگـاههاي بزرگ، بيشـتر نقش آرايشي داشـته اند.  بازســازي پروامندانه و هشيارانهء اين ســتونهاي شيوهء گندهارا _از تهـداب تا تاج_ جزييات ظريف مهندســي از دســت رفته را روشــن ميســازد.

 

بنياد مکعبي داراي تکيه گـاه چهار کنج با پايه و کتيبه (ســرتاقي) تهيه شده بود. ســتونها با زيرسقفيهاي فــرورفته (که در ســرخ منار ديده ميشدند) با مواد پرکننده ميان دو برجســتگي، روي پايگـاه چارکنج يا يکـراســت بر زمينهء خويش ايســتاده بودند.

 

همچنان آرايه هاي منارهاي Indo-Persepolitan  يکســره از گچ ســاخته شده بودند، به گونه يي که برگهاي زينتي چند رخ نه چندان برجســته روي يادگـارهاي ايراني، برگهاي نيلوفــر روي گنبدهاي هندي (گندهاري) و ظرف (نگهـدارنده) چناني که آشکارا در منارهاي همگون ديده ميشــوند، در بســياري از نماهاي اندکي برجســته گندهارايي به چشــم ميخورند.

 

از آنجايي که پوشش يکـرنگ و يکنواخت روديواريها ســپيد نگهـداري ميشدند، گـاه بخشــهايي از آرايه هاي مهندســي با رنگ [روشــنتري] برجســته ميگـرديدند تا در ته آن بدرخشــند.

 

دنبالــه دارد.

[][]

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٦       سپتمبر       2007