سخنی چند در مورد سبک هندی
یک گفتمان ادبی با جناب اکادمیسین داکتر اسدالله حبیب
درین اواخر، بحث های پیرامون سبک های ادبی با دوستان فرهنگی داشتیم، پس از گفتگو های مکرر، هم وطنان فرهیخته و ادب دوست نیز این نکته را بی درنگ دریافتند که نام گذاری سبک ها جز یک تفکر زاید چیزی بیش نیست. شما با نبشته ی آخر تان در سایت فردا، بالای این سبک ها دوباره پافشاری نموده اید. اینک شما را به خوانش تبصره های چند صاحب نظر و به یک پرسش درین مورد دعوت می کنم.
در تاریخ ادبیات، هرگاه ادب دوران صفوی را پس از یک پژوهش دقیق مورد ارزیابی قرار دهیم، به وضاحت درمی یابیم که در این دوره، گسترده ترین فرهنگ ادبی پدید آمده است.
داکتر احمد تمیم داری، استاد مسلم زبان و ادبیات، در کتاب ارزشمند خود زیر نام « عرفان و ادب در عصر صفوی » که از جمله ی پژوهش های ناب به حساب می رود، به صراحت می نویسد:
اهمیت شعر و شاعران در دوران صفوی « ص 98 »
در مورد سبک هندی:
"« نظیر آن نظریه های بی پایه را در آثار مستشرقان دیگری همچون «یان ریپکا» و « هرمان اته» می یابیم که هر یک به نوبه ی خود، ادبیات عصر صفوی را در زمره ی ادبیات منحط به شمار آورده اند.
عجب است که یان ریپکا پیدایش سبک هندی را تحت نفوذ شاعرانی چون، عرفی، فیضی، شوکت، بیدل و جز آن ها می داند و از طرفی به گونه ی موکد تصریح می کند که استادان این سبک به طور عمده در ایران زاده بوده اند و این شیوه به تنها در هندوستان بلکه عینأ به همان گونه در ایران شکوفا شد.
اگر سبک خاص شعر در دوره ی صفوی از ایران آغاز شده است، چرا باید آن را هندی نام دهیم؟ این شاعران ایرانی بودند که سبک شعر اصفهانی را به هند بردند و یا شاعران هندی بودند که سبک هندی را به ایران آوردند؟
از همه مهمتر این که گروهی از نویسندگان و صاحب نظران ایرانی هم همین سخنان را تکرار کرده اند و معتقدند که در دروره ی صفوی شعر از دربار سلطنت قدم بیرون نهاد و به دست عامه افتاد و گویندگان غزلسرا و مثنوی ساز، از ایران دوری جستند و به دربار سلاطین عثمانی و بیشتر به بارگاه شاهان گورکانی هند روی آوردند...... کم کم بی خبران این سبک از سخن را به هندی تسمیه کرده و گمان برده اند که اصلا موجود و مبتکر آن هندیان پارسی زبان آن عصر بوده اند، کسانی که احتمال داده اند از نظر باریکی و دقت فلسفه ی بودا و ریزه کاری و خیال بندی معماران و نقاشان در هند، شعر فارسی هم که بدان جا رفت بدین صورت درآمد.
سخن در مخالفت با سبک هندی فراوان است، به نظر می رسد نخستین کسی که سخن به سخره و طعن این طرز از سخن گشود، آذر بیگدلی در تذکره ی موسوم به «آتشکده» بود و تذکره نویسانی که پس از او به نوشتن پرداختند بدون تفکر و امعان نظر به گونه ی دقیق در آثار و دیوان های شاعران این دوره، همان نظر آذر بیگدلی را پیروی کردند.
رضا قلی خان هدایت ( 1215 ـ 1288 ه ق) در « مجمع الفصحا» طعن ها و تمسخر های آذر را در شرح حال ضمیری اصفهانی نقل کرده است.»"
..................................
در بخش شیوه ی سخنوری در عهد صفوی درین کتاب ص 106 می خوانیم:
" « با مطالعه ی آثار ارزنده ی دوره ی صفوی خواننده ی صاحب نظر درمی یابد که سبک شعر در آن دوره در واقع دنباله ی سبک آثار پیشینیان می باشد. اگر به تحول و تکامل معتقد باشیم، نمی توانیم دوره های پیدایی سبک های سخنوری را از یک دیگر جدا کنیم و میان آن ها دیوار چین بنا کنیم. بسیار اشتباه کرده اند کسانی که سبک شعر در دوره ی صفوی را سبک هندی نامیده و سپس محکوم کرده اند و این دوره ی نزدیک به دو قرن و نیم سخنوری در تاریخ ادیبان ایران را نادیده گرفته اند و جز حلقه های مفقود تاریخ شعر و ادب به شمار آورده اند. اگر آوردن مضامین پیچیده و مرموز در اشعار این دوره موجب محکوم کردن و نامیدن سبک به هندی است، فراوانی از اشعار خاقانی و نظامی و حکیم انوری را باید هندی بنامیم.»" درین مورد نیز در بحث های قبلی خود اشاره ها کردیم و مثال ها نیز آوردیم. دلیل دیگری هم در
انتخاب نام سبک هندی شاید وجود داشته باشد، داکتر تمیم داری می نویسد: "« چون بیشتر طرفداران و شاعران این مکتب ادبی به وسیله ی امپراطوری تیموری هند حمایت شدند بعضی آن را سبک هندی نامیدند. پاره ی از فاضلان و متتبعان شعر و ادب پارسی به شدت از لفظ هندی پرهیز نموده سبک اصفهانی یا شیوه ی اصفهانی را بکار برده اند. شادروان شاعر معاصر امیری فیروز کوهی در مقدمه ی که بر دیوان صایب نوشته از اصطلاح سبک اصفهانی در برابر سبک هندی دفاع کرده است.»"
درین کتاب به بیشتر جا ها برمی خوریم که در بیهودگی و رد سبک هندی اشاره ها و تحلیل های وارد و بجا صورت گرفته، از داکتر داری می خوانیم: "« چه گونه ممکن است سبک شاعران یک دوره ی تقریبأ دویست و پنجاه ساله را یکنواخت دانست و به طور یک جا هندی نامید؟ به طور اساسی باید گفت که تقسیم سبک ها به خراسانی و عراقی و هندی و آذربایجانی ... چندان صحیح نمی نماید و همه ی ادبیات و سبک ها و طرز های شعر فارسی را نمی تواند دربرگیرد.»"
.......................................................................
داکترذبیح الله صفا، مورخ، پژوهشگر و ادبیات شناس نام آور ایران در تاریخ ادبیات این دوره و شیوه ی سخنوری عصر صفویان چنین نوشته اند:
"« آن دسته ... که هنگام تقسیم سبک های شعر فارسی از آغاز تا سده ی سیزدهم آن ها را به سبک خراسانی، عراقی و هندی منقسم داشته اند، به یک تقسیم بسیار شتابزده ی کلی، خیلی مبهم و حتی کاهل منشانه دست زده اند. چه گونه می توان سبک خاقانی و ظهیر و کمال الدین اسماعیل و سعدی و اوحدی و خواجو و حافظ را یکی دانست و همه را عراقی نامید و به همان صورت چه گونه شیوه ی شاعری شرف قزوینی و وحشی و ثنایی و فیضی و نوعی و نظیری و ظهوری و طالب آملی و شاپور و اسیر و کلیم و مسیح و صایب و نورس و شوکت و همانند گانشان را می توان یکی شمرده و هندی نام داد؟ میان سخن های بعضی از اینان چنان تفاوت های هست که حتی یک مبتدی آن را در نخستین نگاه درک می کند و بین این شاعران به واقع نمی توان به جز در صفات عمومی و همگانی شعر فارسی وجه اشتراکی در سخنوری یافت مگر آن که آنان را در چند دسته جای داد و برای شیوه ی
هر دسته نامی جست.»"
در مورد وجه اشتراکی در سخنوری شاعران، نمونه های از هر سه دوره را خدمت شما در بحث های پیشین پیش کش نمودم. داکتر تمیم داری ادامه می دهد: "« با تعاریف منطقی می خواهند سبک و شعر را با رابطه ی مفهوم و مصداق توجیه کنند و سبک های شعر فارسی را آن چنان با یقین، به خراسانی و عراقی و هندی و آذربایجانی ! تقسیم کرده اند که گویی وحی منزل است یا حصر اجتناب ناپذیر عقلی! و این گونه نظریات آن چنان ناپخته و ناسخته و شخصی است که به هیچ وجه ارزش تحلیل ندارد و متاسفانه مقدمه ی این چنین که بر دیوان ها نوشته و چاپ می گردد، فاقد اعتبار است.»"
و با این گفتار داکتر تمیم داری موافقم که فرموده: "« تنها اشتراک مساعی و یافتن نظریات مشترک می تواند پژوهندگان و دانشجویان رشته ی زبان و ادبیات فارسی را از سرگردانی نجات دهد.»"
......................................................................
آن های که سبک ها و به خصوص سبک هندی را معرفی کرده اند، این مشخصات را به آن نسبت داده اند:
1 ــ "« زبان شعری آن دوره زبان جدید فارسی است و از مختصات سبك خراسانی در آن خبری نیست.»" ؟ یعنی چه؟؟
2 ــ " « زبان این سبك را باید زبانی واقع گرا قلمداد كرد؛ زیرا زبان حقیقی مردم آن دوره است.»" بدین معنی که زبان های دوره های پیشین زبان حقیقی مردم نبوده ؟؟ واقع گرا ؟ زبان حقیقی مردم ؟؟
3 ــ " « شعر هندی شعری معناگراست نه صورت گرا؛ و شاعران به معنا بیشتر توجه دارند تا به زبان.»" ازین گفتار چه حاصل می شود؟ آیا در هر دوره شعرا به معنا توجه نداشته اند؟ اگر به واقعیت معناگراست، چرا آن های که به این تعریف ها دست زده اند، امروز این سبک معناگرا را رد می کنند. به این ابیات توجه کنید:
ملک الشعرا بهار در منظومه ی که ضمن آن به نقد ادبی و معرفی سبک های شعر فارسی و شاعران دوران خویش می پردازد، در باره ی سبک هندی می گوید:
سبک هندی گرچه سبکی تازه بود
لیک او را ضعف بی اندازه بود
سست و بی شیرازه بود
فکرها سست و تخیل ها عجیب
شعر پرمضمون ولی نادلفریب
وز فصاحت بی نصیب
شعر هندی سر به ملیون می کشید
هر سخنور بار مضمون می کشید
رنج ِ افزون می کشید
....
زان سبب شد سبک هندی مبتذل...
..............................................
این چه گونه سبک است که گاهی هندی می شود و گاهی اصفهانی و گاهی مبتذل؟؟ اصفهان را با هند چه نسبت است؟
آن های که سبک ها را رواج داده اند و هنوز می دهند، در نهایت سبک هندی را با بیدل یک جا مبتذل می دانند، اما جالب است که صایب را به صفت نمونه ی سبک هندی ستایش می کنند...؟؟؟؟
...................................................................
نمونه های کلام پیش کسوتان شعر و ادب سه دوره را که در آن وحدت اندیشه قابل درک است، به شما پیش کش نموده، امیدوارم که خراسانی ، عراقی و هندی بودن آن ها را به عنوان یک سبک که شما به آن سخت معتقد استید، به ما مشخص کنید.
ناصر خسرو بلخی « سبک خراسانی ؟ »
عیب تن خویش ببایدت دید ــ تا نشود جانت گرفتار خویش
سعدی « سبک عراقی ؟»
همه جمال عیب خویشتن اند ــ طعنه بر عیب دیگران مزنید
صایب « سبک هندی ؟»
به عیب خویش بپرداز تا شوی بی عیب ــ مباش آیینه ی عیب دیگران زینهار
............................................
سنایی « سبک خراسانی ؟ »
خنجرت هست صف شکستن کو؟ ــ دانشت هست کار بستن کو؟
سعدی « سبک عراقی ؟ »
ای که دستت می رسد کاری بکن ــ پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
بیدل « سبک هندی ؟ »
من نمی گویم زیان کن یا به فکر سود باش ــ ای ز فرصت بی خبر در هرچه استی زود باش
..........................................
سنایی « سبک خراسانی ؟»
رستگاری هر دو عالم در کم آزاری بود ــ از بد اندیشان بترس و با کم آزاران نشین
سعدی « سبک عراقی ؟»
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود ــ نیرزد آن که دلی را ز خود بیازاری
صایب « سبک هندی ؟»
نیست بر ناخون ما نقش دل آزاری مور ــ هر چه داریم به لخت جگر خود داریم
........................................
سنایی « سبک خراسانی ؟»
کار هر موری نباشد با سلیمان گفتگو ــ یار هر سگبان نباشد رازدار پادشاه
حافظ « عراقی ؟ »
نه هرکه تنگ ببندد کمر به خدمت شاه ــ رسوم خدمت و آیین چاکری داند
........................................
حافظ « عراقی ؟»
ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست ــ در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
صایب « سبک هندی ؟»
از تلخی سئوال کریمی که واقف است ــ فرصت به لب گشودن سایل نمی دهد
.........................................
سنایی « سبک خراسانی ؟ »
نازی که کنی این جا با عاشق محرم کن ــ لافی که زنی باری با شاهد محرم زن
سعدی « سبک عراقی ؟ »
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست ــ یکی تمام بود مطلع بر اسرارم
بیدل « سبک هندی ؟ »
در حریم عشق ، غیر از سجده کس را بار نیست ــ باید اکنون یک نماز بی قضایی کرد و رفت
.......................................
سنایی « سبک خراسانی ؟ »
آن را که زندگیش به عشق است مرگ نیست ــ هرگز گمان مبر که او را فنا بود
حافظ « سبک عراقی ؟ »
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ــ ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
......................................
سنایی « سبک خراسانی ؟ »
شیر نر بوسد به حرمت مرد قانع را قدم ــ پیر سگ خاید به دندان پای هر مرد دری
صایب « سبک هندی ؟ »
سیر چشمان قناعت را غرور دیگر است ــ مور این وادی نمی آرد سلیمان را به چشم
بیدل « سبک هندی ؟ »
هشدار که در سایه ی دیوار قناعت ــ خوابی ست که در خواب پر و بال هما نیست
و یا این بیت بیدل
گوشه ی دامن قناعت گیر ــ خاک این وادی، آبرو دارد
................................................
سنایی « سبک خراسانی ؟ »
آن را که زندگیش به عشق است مرگ نیست ــ هرگز گمان مبر که او را فنا بود
حافظ « سبک عراقی ؟ »
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ــ ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
..............................................
سنایی « سبک خراسانی ؟ »
شیر نر بوسد به حرمت مرد قانع را قدم ــ پیر سگ خاید به دندان پای هر مرد دری
صایب « سبک هندی ؟ »
سیر چشمان قناعت را غرور دیگر است ــ مور این وادی نمی آرد سلیمان را به چشم
بیدل « سبک هندی ؟ »
هشدار که در سایه ی دیوار قناعت ــ خوابی ست که در خواب پر و بال هما نیست
و یا این بیت بیدل
گوشه ی دامن قناعت گیر ــ خاک این وادی، آبرو دارد
................................................
سعدی « سبک عراقی ؟ »
پس از دشواری آسانیست ناچار ــ ولیکن آدمی را صبر باید
صایب « سبک هندی ؟ »
به صبر مشکل آدم تمام بگشاید ــ که این کلید به هر قفل راست می آید
................................................
بیدل « سبک هندی ؟ »
اولین جوش بهار عشق می باشد هوس ــ بی خس و خاشاک، نتوان رنگ آتش خانه ریخت
مولانا « سبک عراقی ؟ »
عاشقی گر زین سزو گر زان سر است ــ عاقبت ما را بدان شه رهبر است
..............................................
مولانا « سبک عراقی ؟ »
ای برادر تو همان اندیشه ای ــ مابقی تو استخوان و ریشه ای
بیدل « سبک هندی ؟ »
بیدل این صورت و شکل آن همه نیست ــ آدمی معنیی دیگر دارد
.................................................
بیدل « سبک هندی ؟ »
ز بس وارستگی میجوشد از بنیاد من بیدل ــ به رنگ الفت نگیرد نقش من، نقاش گر بندد
مولانا « سبک عراقی ؟ »
وه چه بیرنگ و بی نشان که منم ــ کی ببینم مرا چنان که منم
.................................................
سخن آخر:
یک نکته را با جسارت باید متذکر شوم که ما، منحیث یک محقق و پژوهشگر و یا کاوشگر در عرصه ی ادبیات، نباید در انتخاب موضوع تحقیق، بی آن که خود کوششی کرده باشیم، به دیگران تکیه کنیم، و یا موضوعی را برگزینیم که با ذوق و استعداد ما سازگار نباشد. این گونه تحقیق، تحقیق خوبی نخواهد بود. تکیه بر افکار دیگران بدون استدلال و قبول کردن فرضیه
های علمی و ادبی بدون تأمل، ما را از درک حقایق بدور ساخته، روند تحول و پیشرفت را بطی می سازد. من ِ چشم و گوش بسته و طفل غبی و ابجد خوان مکتب ادبیات نیز به نوشته های نویسندگان سبک ها برخورده ام، اما در مجموع همان نوشته ها، قناعتم را آن چه که بر واقعیت گرایی و محور زبان و سیر و سلوک آن می چرخد،
فراهم نساخت، چون برداشت من از سبک ها مانند این دو اساتید است که به حضور شما ارائه گردید.
در فرجام، با این گفتار ژان پل سارتر به سخنان خود خاتمه می دهم:
ژان پل سارتر در مورد ادبیات ملتزم ، به صراحت می گوید: "« غرض از ادبیات ، تلاش و مبارزه است . تلاش و مبارزه برای نیل به آگاهی ، برای تحری حقیقت و برای آزادی انسان و از این روست که نویسنده در مقابل عملی که می کند مسئوول است . برای چه می نویسد و دست به چه اقدامی زده است و چرا این اقدام مستلزم توسل به نگارش بوده است ؟ زیرا سخن گفتن در حکم عمل کردن است.»"
سمیع رفیع ـ آلمان |