یاد داشتی درچندوچونی سبک های شعرفارسی وسبک هندی
داکتراسدالله حبیب
سبک را انحراف از نورم تعریف کرده اند(دکترشفیعی کدکنی)وتعبیردیگرآن، به پندارمن رسیدن به نورم تازه است. این تعریف هم در مورد سبک فردی وهم درمورد سبک دوره قابل تطبیق است.
مقولۀ سبک دوره که اندک شمارپژوهشگران، مکتب هم نامیده اند ازچگونگی درک و دریافت دگرگونۀ واقعیت شعری وگونۀ درونی سازی واقعیت عینی درپروسۀ ایجادی توسط شاعران یا نحوۀ تجلی واقعیت عینی ، درزبان شاعرانه دمیده است.
نخست،این تصنیف ودوره بندی مانند دیگرتصانیف ودوره بندیها ی تاریخی دارای ویژگیهای زیرین است:
نمی توان بین دوسبک متوالی دیواری قاطع پنداشت که هیچ مشخصه یی ازسبکی به سبکی نگذرد. وهیچ ویژگی سبک پسین درسبک پیشین سراغ نشود.
نمی توان سخنوران منسوب به این یا آن سبک را با چشم پوشی ازویژگیهای انفرادی شیوۀ سرایش هرکدام، صد درصد، شبیه هم تصورکرد.
رنگ وبوی آن سبک را نه دریک بیت ویک شعر، بل که درکل آفریده ها یا پاره یی ازآفریده های شاعرجستجوباید کرد. یعنی نمی توان بربیتی انگشت گذاشت وگفت این بیت درکدام سبک است؟ درشعریک شاعر سبک هندی شاید ده ها بیت سبک عراقی نما یافته شوند، که هیچ شگفتی ندارد و همچنان درشعریک شاعرسبک عراقی بیت یا بیتهایی که بعض ویژگی سبک هندی را نماینده باشد ، بیابیم، طورمثال، گاهی شاید بیتی را که تمثیل دارد، بتوان ازبیتهای سبک هندی پنداشت.
بسامد کاربرد شاخصهای این یا آن سبک درشعراین یا آن سخنور درهمسنجی با دیگری ، نه همسان است ونه همگون . یعنی یکی بیشتربه فلان شگرد ها و نمادها وویژگیها دل بسته است ودیگری به دیگرهایی بیشترتوجه دارد.
دوم ، چنین بخشبندیها درهمه عرصه های دانشها ی اجتماعی وطبیعی مروج است، وکارآیی آن درآسان سازی شناخت آن پدیده هاست ونباید آنها را وحی منزل قلمدادکردوکسی هم چنین نکرده است.
خواه مخواه کسانی با هرمقولۀ ازاین دست می توانندنگرشی دگرگونه داشته باشند،یعنی دربارۀ تداوم یک سبک، شاعران منسوب به آن، ویژه گیهای برجستۀ آن و دلایل پیدایی آن داشتن تفاوت دیدگاه ممنوع نیست.
دربارۀ سبک هندی
جوانه های آن دوره یی که سبک هندی نامیده شده است، در سدۀ شانزدهم ترسایی دردهکده هاوشهرهای مختلف سرزمین گستردۀ شعرفارسی با تفاوتهای زمانی، جوانه زده اند، نه دریک مکان ونه دریک زمان ونه درآفرینش یک شاعر وآن جوانه ها پسان ویژگیهای سبک هندی نامیده شده اند. نه بابافغانی(به گمان بعض محققان سلف) بنیاد گذارسبک
هندیست ونه جوانه های این سبک درایران درغزلهای حافظ ودرهنددرغزلهای امیرخسرودهلوی (زین العابدین مؤتمن در«تحول شعرفارسی») رو نمو ده است.
آن چه انگیزۀ رویش آن جوانه ها شده است، رشد وگسترش شناخت انسان وغنامندی تجارب وی ازجهان پیرامونش واززنده گی خودش و فراترازآن تجلی تکراری آن شناخت پیشینه درشعروارزشهای شاعرانگی که ازاثرمندی آنها کاسته شده و برای ذهنهای جستجوگر و بیدارشده ملال آوربوده است.
منظور ازیک سو سلاست وروانی شعراست که بنابر رسوخ بینش ارستویی ، ابهام هنری درشاعری رفته رفته فراموش شده بود. ودیگردلگیری موتیفهای تکراری ، تشبیها واستعاره های تکراری ومجازها وکنایه های مکرر،به حصوص درسدۀ نهم هجری وسدۀ پانزدهم میلادی، که شاعران آن همه را زیرعنوان خیال عام می شناختند ودربرابرآن اصطلاح خیال خاص پدیدآمد :
کمال اشعاراقرانت چو اعجاز || گرفتم سربه سروحیست والهام
چو خالی ازخیال خاص باشد || خیالست آن که یابد شهرت عام
امیرشاهی سبزواری ( متوفا در ۸۵۷ ) نیزگفته است:
شاهی خیال خاص بگو اززبان دوست || چون نیست لذتی سخنان شنیده را
نوگرایی های خویش را خودشاعران وتذکره نگاران زمان ،طرز، یا طرز تازه یا فن تازه ، یا معنای جدیدنامیده اند.
چنان که طالب آملی گفته است:
چو باغ دهر یکی کهنه گلشنم طالب || بهار تازۀ من معنی جدید من است
طالب ازهرروشی شیوۀ ما تازه تراست || روش ماست کزان تازه تری نیست پدید
باز از طالب آملی :
به طرز نغمۀ خود گو مثال بلبل مست || که هست این روش تازه آفریدۀ ما
والۀ داغستانی دررياض الشعرا ، دربارۀ فغانی شيرازی ( نيمۀ دوم سدۀ نهم و نيمۀ نخستين سدۀ دهم هجری) می نويسد :
« بابای مغفور مجتهد فن تازه ايست .که پيش از وی احدی به آن روش شعر نگفته ...»
همزمان با فغانی شاعرديگری باتخلص آصفی می زيست که داکتر صفا ، دربارۀ او بانگرش به سروده هايش و داوری تذکره نگاران ، چنين می نويسد :« ازاختصاصات غزلهای او ، آراستگی آنها به الفاظ منتخب ونيز توجه خاص شاعراست به ايراد مضامين ونکته های باريک متعدد درآنها ، به نحوی که بايد سبک اورا درسخن قدمی قاطع درظهورسبک مشهور به « هندی » دانست وعجب آن است که همه اختصاصات سبک مذکور، باآن که هنوز دورۀ قطعی رواج آن نبود ، دراشعاروی لفظاً ومعناً ديده می شود .»(تاريخ ادبيات ایران ،جلد۴ ، رويۀ۳۷۰ ) آصفی درسال ۸۵۳
درهرات به دنيا آمد و درسال ۹۲۳ درهمان شهردرگذشت ودرگازرگاه به خاک سپرده شد.
(مقالت نگارنده : «سبک هندی درشعرفارسی، ازصائب تا بیدل» در ( habib- dr.com) درچنان وضع وبا چنان باور، شاعرانی به زوایای کم شناختۀ جهان به غورپرداخته اندو ازآن زوایا برکارمایه های شاعری خویش افزوده اند. شماری شاعران تصویرپدیده ها
وسپس تصاویرپویا را کارمایۀ صورخیال ساختند.میرزا ارشد گفته بود :
به جستجوی تو رفتم ولی به خود استم || به جای خویش چو مرغ پریدۀ تصویر
مرغ تصویر درحالی که می پرد، نمی پردو درجای خود است. درشعربیدل آمده است:
شمع تصویرم مپرس ازدرد وداغ حسرتم || اشک من عمریست ناگردیده راهی می رود
اشک تصویر شمع که روان نقش شده است ، روان نیست و بدین گونه تصاویرپویا با همدستی دنیا نگری عرفانی ، یعنی مطلق درمقید، هستیی که نیستیست، پنهان پیدا و همه جا وهیچ جا زمینۀ رشد ورواج بیان پارادوکسی را فراهم کرده اند. براین بنیاد دوگونه شگرد درشعر فزونتر مروج شده است: تصاویرپارا دوکسی یا نقیضی ، مانند:
درغیبت خلق است ، اگرهست حضوری || درترک تما شاست ، تماشایی اگرهست
تحقق حضور درغیبت وتحقق تماشا در ترک تما شا درآن بیت صائب تصاویرپارا دوکسی اند و خندیدن صبح بخت ، ازگل کردن گریه دراین بیت بیدل :
طرب مفت دل گر همه صبح بختم || زگل کردن گریه خندیده باشد
وحرف لبی که خاموش است، دراین بیت دیگراو:
احتیاج وشرم باهم می گدازد شمع را || آه اگر حرف لب خاموش سا ئل بشنوم
دیگر آکسی مورون یا شگرد تضادموصوف وصفت وفعل وقیدآن، مانند :
فریادبی صدا :
گوش مروتی کو کزما نظرنپوشد || دست غریق یعنی فریاد بی صداایم
وحشی رام دراین بیت :
هوس تسخیرمعشوقان بازاری مشو بیدل || کسی تا کی پی این وحشیان رام بردارد
جستجو و کشف رابطه های تازه یا ازتوجه دورمانده ، درمیان پدیده های طبیعی واجتماعی، مانند : رابطۀ شاعربا زبان ، که با فعال ساختن دستگاه ترکیب پذیری زبان فارسی صدها ترکیب وعبارت ودیگرساختارهای نو زبانی ساخته اند، مانند : صفت مرکب « نمکدان برجراحت سرنگون ساز» دراین بیت زلالی :
ایاز آن نوشخند عشوه پرداز || نمکدان بر جراحت سرنگون ساز
ناظم هروی بعد ازبیدل ترکیب سازترین شاعر سبک هند یست ، که ازوی خوانده ایم:
« شاهدفرمان الوان سير» و«برق گلگون آستين»و« ابرمشکين دامن » دراين بيت :
ازلباس شاهد فرمان الوان سير، تو || برق گلگون آستينی، ابرمشکين دامنی
بیدل ترکیب سازترین شاعرسبک هندیست. وی می گوید :
دوستان اين خاکدان چون من نداردديگری || خانه درزيرزمين بنياد ونقش پا دری
و:
ای جگرخون کن پوشيده و پيدا چه بلايی || جلوه هايت همه اينجاست تو باری به کجا يی
اثرپروردۀ ذوق گرفتاری دلی دارم || که بالد شورزنجير از شکست رنگ تصويرش
دستگاه نيستی سرمايۀ هستی
مپرس از دستگاه نيستی سرمايۀ هستی || عدم بی پرده شد تا اينقدر کردند موجودش
صبح جنون رميدۀ پروازخرمن :
باليدنم دليل زخود رفتن است و بس
صبح جنون رميدۀ پرواز خرمنم ( ازهمان مقالت»
ساختن وابسته های عددی یا واحد ها ی سنجش ، که بیش ازدیگران درسروده های بیدل نموداراست ،مانند: یک چراغان برای داغ دل
ماسيه بختان به نوميدی مهيا کرده ايم || يک چراغان داغ دل دوراز شبستان شما
وبرای آه دوسه سرو
چقدربهاردارد سوی دل نگاه کردن || به خيال قامت ياردوسه سروآه کردن
شاعران ازسدۀ شانزده، بر آزمایشِ آمیزش حواس نیز تاکید ورزیدند،یعنی وظیفۀ یک حس را به عضو دیگری سپردند و دراین آزمایش نیز بیدل فراتررفته است:
درين گلشن نه بويی ديدم و نی رنگ فهميدم || چوشبنم حيرتی گل کردم و آيينه خنديدم
وديدن خروش و ديدن ازراه گوش دراين بيت ديگر .
حاضران ازدور چون محشر خروشم ديده اند || ديده ها بازاست ليک ازراه گوشم ديده اند
این شگردشعری را داکترشفیعی کدکنی حس آمیزی نامیده است.
درهمین عرصۀ بازبینی رابطۀ شاعربا زبان، تجدید رابطه با زبان گفتار نیز نگرش برانگیز است، مانند به وفرت سودجستن از صورتهای گفتاری واژگان، مثلهای عام، رواجها ی فرهنگ مردم .این جنبش پس اززمان دراز فراموشی ، باز در غزل معاصر احیا شده است . من در غزلهای چندی ازشاعران هم روزگاروبه خصوص درغزلهای شاعربلنددست ما جناب کاظم کاظمی توجه به مثلهایا ضرب المثلها رادیده ام . در باب باز نگری به زبان گفتار، بحث ممتعی دارم درپیشگفتار «واژه نامۀ شعربیدل» ، زیر عنوان: «شعربیدل ، زبان گفتار وفرهنگ مردم » که بهتر است در آن جا بخوانند.
برای پرهیز از جزم گرایی، باید یاد آورم که این شگرد شعری هم درشعرهای پیشینه کما بیش دیده شده است، که دراین دوران فزونی پذیرفته است.
بازی با واژگان برای ابهام آمیزی کلام ویژه گی دیگرسبک هندیست، زیرا به گفتۀ صائب :
نیستم ازسخن ساده چوتوتی محظوظ || پیچ وتابی به سرزلف سخن می خواهم
وبه قول بیدل :
سخن خوشست به کيفيتی ادا کردن || که معنی آب نگردد زننگ عريانی
من بازی با واژگان را که یکی دیگر از مشخصه های سبک هندیست و از رابطۀ نوین شاعر با زبان می روید،« افسون واژگان» نا میده ام واینک چند مثالی ازآن شگرد شعری :
چو غفلت غافلیم ازغفلت احوال خود بیدل || فراموشی فراموشی به یادکس نمی آرد
یا :
موج دریا درکنارم ازتک وپویم مپرس || آن چه من گم کرده ام نا یافتن گم کرده ام
یا :
ياران فسانه های توومن شنيده اند || ديدن نديده و نشنيدن شنيده اند
درشعرشناسی پیشین تتابع اضافات را ازکاستیها ومعایب شعرمی شناختند، مگرشماری شاعران درهمین دوران مورد نظربرساختن عبارتهای اضافی آنقدرپا فشردندکه دیگرنمی توان آن را عیب شعرشناخت.من دریکی از مقاله های خود تتابع اضافات را درشعرسبک هندی ازصناعات به شمار آوردم ودرمثال شعربیدل نشان دادم که تتابع اضافات، بعد موسیقایی شعرراغنا بخشیده است. مانند این بتهای او:
ای گردتکاپوی سراغ تو نشانها || واماندۀ اندیشۀ راه تو گمانها
حیرت نگۀ شوخی حسن تو نظرها || خامش نفس عرض ثنای تو زبانها
یا در این مصرعها:
پروانۀ بی بال وپر شمع مزارم
طاووس پرافشان چمنزارفناایم
دماغ موج می آشفتۀ نیرنگ تقریرت
یا این بیت:
رم وحشی نگاه من غبارانگیز جولان شد || سواد دشت امکان شوخی چشم غزالان شد
برای مزید آشنایی با این دوشگرد شعری به « سه آرایۀ سبک شناختی شعربیدل » درکتاب « دری به خانۀ خورشید » تالیف نگارنده مراجعه فرمایند.
بازبینی رابطۀ خویش با جهان یا رابطۀ انسان وجهان وانسان وانسان ودریافت نکته های نگفته ونشنیده که معنای بیگانه نامیده اند.
وامااز معانی بیگانه که درشعرفارسی رواج یافته است مثالهای این چنینی را می توان یادآورد:
درارجگذاری به دل واین که « ازهزاران کعبه یک دل بهتراست.» پیش ازآن، بسیارگفته اند.
کليم می گويد :
دل گراين مخزن کينه ست که مردم دارند || هرکه يک دل شکند ، کعبه يی آباد کند
غم روز قیامت غم شناخته ومشهوراست ، مگرصائب ازروزقیامت غم دیگری دارد:
مرا زروزقيامت غمی که هست اينست || که روی مردم عالم دوباره بايد ديد
همیش خواسته اندکه نامه به دلبربرسد، مگرسلیم چیزهایی نوشته است که رسیدنش را نمی خواهد.
چها نوشته ام ازبیخودی به نامۀ شوق || خداکند که بدست نگارمن نرسد
دراین رابطه نکوهش دنیا وبیزاری اغراق آمیز ازدنیا ومردم دنیا را نیز نباید ازنظر دور داشت . درشعرسبک هندی دنیا ستمکده است وگنبد پست است ومردم دنیا همه بد خواه ومرده دل اند:
دراین ستمکده نو مید خفته ای بیدل || به آرزوی دلت می دهم قسم برخیز
دراین ستمکده بیدل زعالم اوهام || چه ظلم رفت که مجنون نشد فلا تون شد
زیرگردون طبع آزادی نوایی برنخاست || بسکه پستی داشت این گنبد صدایی برنخاست
صائب می گوید:
ازلب خلق دم باد خزان می آيد || بوی کافورازين مرده دلان می آيد
ودرکنارآن ، ستایش درد ورنج ولذت بری ازرنج است. ازصائب مثال می آورم :
ما داغ خود به تاج فريدون نمی دهيم || عريان تنی به اطلس گردون نمی دهيم
خون خورده ايم تا دل پرخون گرفته ايم || آسان زدست اين قدح خون نمی دهيم
سخنوران این دوره ازآرایه های شعری به پویایی وتحرک صورخیال وبرآن بنا بر کاربرد صنعت تشخیص یا پرسونی فیکیشن بیشترتاکید کرده اند. درشعری ازصائب شوق سیرکابل بردردل حلقه می زند:
همتی در کار ما ای عاشقان و عارفان || بردردل حلقه شوق سير کابل می زند
وازنظيری نيشاپوری می شنويم که خورشيد در بتکده کمرذره ها را می بندد .
خورشيد بزنارهمی بست ميانش || دربتکده هرذره که درروی هوابود
شعله هم به پیشوازمحمد قلی سلیم جا خالی می کند:
سوی گلخن چو روم شعله زروی تعظیم || خیزد از مسند خاکستر وجا بنماید
تمثیل یا آوردن ارسال المثل ومدعا مثل نیز ، حتا می توان گفت بارزترین ویژه گی شعرسبک هندیست. این آرایه را شاعرانی چون محمد قلی سلیم، صائب ،کلیم وبیدل بیش از دیگران می پسندیده اند و سروده های خویش را با آن آراسته اند.
وقوعی سرایی وبیان لحظه ها ی رمنده وکمترتوجه انگیزدرمناسبات مشخص عاشقانه نیز سبک هندی را رنگ وبوی دیگری داده است.
توجه به زنده گی لایه های پایین جامعه نیزاز شا خصهای بارزسبک هندی به شمار می رود.
تشنگان آشنایی با سبک هندی می توانندبه « نگاهی به صائب » ازعلی دشتی ودوکتاب زین العابدین موتمن : «شعروادب فارسی» و«تحول شعر فارسی» ودوکتاب دکتر شمیسا: «سیر غزل درشعرفارسی» و«سبک شناسی شعرفارسی» و«سبک هندی وکلیم کاشانی» ازشمس لنگرودی نیز بنگرند.
سبک هندی درشعرفارسی واقعیتیست تاریخی _ ادبی که بحث دربارۀ نام آن که سبک هندی باشد یا سبک اصفهانی ، خود دلیل اثبات وجود آن است.
نام سبک هندی ، بنابر رواج ورونق شعر فارسی ودرمجموع فرهنگ اسلامی _ خراسانی در امپراتوری گورکانی هند، ازسدۀشانزده تا نیمه های سدۀ هفدهم، وبه گستردگی وپختگی رسیدن فرایندهای نو یا نونما درشعرفارسی به سبک مورد بحث داده شده است. درباب آن که هند درآن روزگاریگانه مصطبۀ والای شعرفارسی بوده کتابها نوشته شده است . هرتاریخ ادبیات را که ورق بزنند شروح دراز دامنی می یابند.بعض ادب پژوهان ایرانی برخوردی ناسیونالستی به این نام کردند وبا آن به ستیزه برخاستندو نام سبک اصفهانی را به آن دادند. روان شاد امیری فیروزکوهی ازطلایه داران این ادعاست.
آنان خود می دانند که زبان دربارصفویه ترکی بود و شاهان صفوی به بالندگی زبان ترکی دل بسته بودند. روزگار شاعران فارسی گوی چنان بود که صائب ازاصفهان رفت وکلیم ازکاشان وسلیم ازتهران و طالب ازآمل .
سلیم درهند سروده بود که :
درکشورما حادثه را دست دراز است || شادم که به غربت خبری ازوطنم نیست
ازصائب نیزخوانده ایم :
همچو عزم سفرهند که در هردل هست || رقص سودای تو درهیچ سری نیست که نیست
طالب آملی گاه واگذاری ایران این رباعی را سروده بود:
طالب گل این چمن به بستان بگذار || بگذارکه می شوی پشیمان بگذار
هندو نبردبه تحفه کس جانب هند || بخت سیۀ خویش به ایران بگذار
ازده ها بیت ناظم هروی درآرزوی سفرهند، اینک دوبیتیی :
حبذا هند ، کعبۀ حاجات || خاصه یاران عافیت جو را
هرکه شد مستطیع فضل وهنر || رفتن هند واجب است اورا
درهند، زبان دربارفارسی بود و ازامپراتور تا حکمرانان بنگال ودکن و گجرات ومالوا و دیگر، هرکدام شماری شاعران فارسی سرای درباری داشتندو ازاکبرتا اورنگزیب، یکی ازگزیده شاعران دربار لقب ملک الشعرایی می یافت.عرفی ازمقربان دربارجلال الدین اکبربود، طالب ملک الشعرای دربارجهانگیربود، صائب که ازاصفهان به کابل آمد، همدم ظفرخان احسن صوبه دارکابل شد وپس اززمانی بودوباش در کابل ومشاعره ها با ظفرخان با وی به کشمیر رفت ودرآنجا زیست. کلیم کاشانی ملک الشعرای دربارشاه جهان بود.شاعران ازآن دربارها صله های گران و نوازشها ی فراوان یافته اند. سبک هندی درچنان زمینه راه رشد پیمودو دو و نیم قرن شناسۀ شعر فارسی بود.
آنچه دراین یادداشت فشرده آورده ام می تواندخمیرمایۀ کتاب قطوری باشد . من کمال اختصاروظرفیت نشر را به دیده داشته ام . درفرجام با تاکید می نویسم که مخالفت با نحوۀ شناخت این یا آن مقوله نیز درپژوهشهای علمی ممتنع نمی باشد. والسلام
داکتراسدالله حبیب
|